دل سنگین استبداد
به قلب خستگان عشق وطرب را می کنم جاری
وبای غم نگردد تا به جسـم و جان و دل ساری
اگـر بـر طبل جـنگ طبّـال افـراطی زنـد هـردم
محـبـت را ســـرایــم بـا نــوای نــــرم دوتــاری
اگرچه عهد و پیمان و وفا زخمین زخمین است
بسـازم مرحـم لطـف و امـیـد از گـرمـش یاری
وفــا و گــرمـی دل از محـبـت می شــود پـیـدا
بـنازم جـذبـۀ عـشق و طـرب در طرد بیزاری
به صحرای جنون گم کرده ام قلب پریـشان را
رهـایم از سـیاســت بازی و زنجـیـر هـشیاری
ز بـس پایین و بالا چاله و چـه دیـده ام در راه
نـوای شــادمـانی سـر کـنــم در بــزم همـواری
سـرود عشق می خوانـم به گوش مردم مأیوس
نـدیـده مـردم ما جـز غـم و رنـج و گـرفـتـاری
ز افراط و ستم در زیر هر نام و نشان بگریز
مکـن بـا قـاتــل و افــراطـی و جـلاد همکاری
نـدارد عامـل قتل و تـرور و جـنگ و ویـرانی
دل صلـح و صـفا و نقــشـه و ابـزار معـماری
مکـن با طرح صلح و سـازش افراطیون باور
که با ایـن شـیوه تخـم فتنه و افـراط می کاری
مجو از سـینۀ قـدرت طلب مهـر و محـبت را
دل سـنگین اسـتـبـداد از مهر و صـفا عـاری
سراسر می کشد؛ غارت کند؛ آزاروکین دارد
ولی در پـیش مـردم می کـنـد اظهار همیاری
ز عـمـق قلـزم خون نخل آزادی کـشـیده سـر
بـرای نـسـل فـردا مـی دهــد پـیـغام بـیـداری
امـیـر و پادشـاه زنجـیـر و اسـتـبـداد می آرد
دیگر در ملک ما جایی ندارد ظلم و باداری
4/5/2017