هشت ثور؛ روز صعود مسعود و زوال حکمتیار
بیست پنج سال قبل در هشت ثور ۱۳۷۱ در جنگ قدرت میان جمعیت اسلامی افغانستان و حزب اسلامی، مسعود برنده شد و حکمتیار شکست استراتیژیک خورد و راه زوال پیمود. اما او آرام نه نشست.
گاهی به پای دوستم افتید و گاهی هم در پای مزاری. جالب تر از همه برای دست یابی بقدرت حتا به دست بوسی ببرک کارمل تا حیرتان هم مراجعه کرد. وقتی بازی گران داخلی او را نجات داده نتوانستند، به دربار روسها، ایرانی ها، سعودی ها، ازبکستانی ها ، ترکها و حتا تا باکو نزد آذربایجانی ها هم رفت. ولی هیچ نیرویی خارجی ای نتوانست او را از زوال ستراتیژیک نجات بدهد.
در نتیجه شعار جهادیزم و پشتونیزم قومی اش را طالبان از آن خود کردند. سر انجام مجبور شد به مسعود و ربانی در حکومت اسلامی تسلیم شود و در پنای مسعود از ترس طالبان به ایران فرار کرد.
گلبدین در 16 سال گذشته از هیچ جنایتی دریغ نکرد و بحیث تروریست بین المللی در لست سیاه سازمان ملل قرار گرفت تا اینکه در یک معامله ای مرموز میان آی اس آی و سازمان سیا و پشتونیزم ارگ کابل در روز هشت ثور در روز زوالش با بی شرمی از طریق فیسبوک چلونکی های استخبارات حنیف اتمر در یک مکان نامعلوم و شاید هم از کمپ شمشتو ظاهر شد.
احمد شاه مسعود که در جهاد در سطح یک فرمانده جسور و استراتیژیست برجسته در نبرد با ارتش سرخ شهرت داشت، تمام رویا های جهادی و تکبر حکمتیار را یکجا با حامی اش آی آس آی در هشت ثور به خاک یکسان کرد و خود بحیث قهرمان و دولتمدار در دولت جمهوری اسلامی افغانستان به تارک عظمت رسید.
اما ۲۵ سال بعد زمانیکه مسعود و استاد ربانی هر دو بحیث قهرمانان و برندگان هشت ثور در زیر خاک بحیث شهدا خوابیده اند، سر و کله حکمتیار بحیث تروریست نامدار باز از گریبان آی اس آی
ظاهر میشود.
گلبدین تصور میکند که می تواند از نبود مسعود و استاد ربانی و ضعف پیروان آنها استفاده نموده قدرت و عزت از دست رفته اش را باز یابد.اما
اوهنوز جرات آمدن به کابل را که تشنه خون او اند، ندارد.
پرسش اساسی اینست که گلبدین با کدام روی و با کدام پیام به کابل شهریکه مردمش را در 25 سال گذشته پیوسته بخاک خون کشیده است و از هر گوشه ای این شهر مظلوم فریاد شهدا ، یتیمان، و بیوه ها می آید، خواهد آمد؟