افغانستان و ضرورت ظهور یک دیکتاتور
افغانستان سرزمین که با ساختار اجتماعی سنتی، تجربه ساختار های متفاوت سیاسی را داشته است. سرزمینی که انواع حکومت ها را تجربه کرده است، از نظام های شاهی- سلطنتی گرفته تا نظام ریاستی متمرکز جمهوری و تجربه دموکراسی را در بطن خود نموده است. کشوری که بیشترین جنگ را در تاریخ معاصر خود سپرانده است و مردمانش در هر برهه ای از تاریخ، تحولی بسا شگرف را برای دیگران به ارمغان آورده اند. مردمی که در عصر معاصر قربانی منافع ملی دیگران شده اند و تا هنوز نتوانسته اند که زندگی سیاسی خویش را سر و سامان دهند و در راستای پیشرفت و توسعه و یا همگام شدن با کشورهای توسعه یافته گام های استوار بر دارند و خود را جزء کاروان دنیای متمدن بسازند. عقلانیت سیاسی در افغانستان معاصر گونه ای است برای استفاده جویی های اقتصادی و قومی، گاه استبداد سیاسی حاکم در این کشور مانع پیشرفت شده است و گاه هم حاکمان نا خیر اندیش ضرری بسا بزرگ را نصیب این سرزمین کرده اند. بخش های از تاریخ این مرز و بوم نشان می دهد که مردمانش نیز نخواسته اند تا تجدد را تجربه کنند. حتی در برخی از مقاطع دیده می شود که سنت ها و هنجار های نهادینه شده در جامعه ای افغانی نگذاشته است تا جامعه ی مطلوب و نمونه ای که افلاطون در طبقه بندی جوامع از آن بحث میکند را دارا باشد. اما مهمترین پرسشی که در این مقطعی از تاریخ این سرزمین مطرح میشود چگونگی راهکار های چاره جویانه ای است برای بهتر شدن زندگی این سرزمین و جلوگیری از جنگ و می بایستی های که باید انجام شود.
بنابر این وضعیت نا هنجار کشور، شدیدا ذهن هر نویسنده ای را به خود جلب کرده و مجبور می سازد تا نکات چندی باید نوشت. به همین مناسبت، نوشته حاضر تحلیل اجمالی و گذرا از وضعیت فعلی و گذشته افغانستان است و با در نظر داشت چهارچوب فکری متن حاضر که همانا طبقه بندی نظام های سیاسی افلاطونی است تاکید بر ضرورت ظهور یک دیکتاتور تمام عیار دارد. ضرورت ظهور یک دیکتاتور چیزی نیست که وضعیت ابزار گونه داشته باشد، بلکه به گونه ای ارگانیکی و اندام وار، جامعه ظهورش می دهد.
با این حال ، در چهارچوب فکری متن حاضر که مبتنی بر نگرش افلاطونی در طبقه بندی حکومت است، هر نظام سیاسی بر اساس انحطاط نظام قبلی به وجود می آید.
بنابر این، به عقیده افلاطون دولت ها به دو گونه یعنی دولت های مطلوب و دولت های نا مطلوب طبقه بندی می شوند. وی پس از آنکه دولت کامل خود را در کتاب جمهور به عنوان الگو و سر مشق صورت بندی می کند. در کتاب قانون به سراغ دولت های موجود یا دولت های عینی می رود. وی دولت کامل را دولتی می داند که تجلی عدالت مطلق باشد. به باور افلاطون عدالت یعنی هماهنگی مطلوب بین اجزا روح «خرد، غضب و شهوت» و طبقات در جامعه «زمامداران، پاسداران و تولیدکنندگان» به نحوی که بالاتر ها یعنی «خرد و فلسفه» بر پائین تر ها حکومت کنند. وی در یک کلام، گذاشتن شی را در جایش عدالت می خواند. ایشان دولت های نا کامل را بر اساس میزان فاصله شان از دولت کامل و عدم جا داشتن عدالت طبقه بندی می کند. در این طبقه بندی، وی دولت های نا کامل را چنین بیان می نماید.
تیموکراسی:
تیموکراسی یا تیمارشی یا حکومت متفاخران، اولین الگوی از دولت نا کامل است. به عقیده افلاطون تیموکراسی نوعی حکومتی است که گروه متفاخر، قدرت سیاسی را در دست دارند و بر دیگران اعمال می کنند. وی باور مند است که عوامل نزول نظام تیموکراسی عبارت است از نفوذ حرص زر اندوزی که به تدریج در جوان تیموکرات نفوذ می کند و روح وی را فاسد می سازد. وی می گوید که جامعه تیموکرات به واسطه نفوذ حرض ثروت اندوزی نزول می نماید. انسان تیموکرات هنگامی که می بیند جلال و شکوه که مستلزم از خود گذشتگی است فایده ندارد به ثروت رو می کند.
شرح آن به وضع افغانستان:
دقیقا چیزی که مردم مجاهد پرور افغانستان انجام دادند. توده های مردم در این کشور، برای ارزش های والای دینی و انسانی جهاد نمودند و سینه های خود را در مقابل گلوله های دشمن سپر ساختند تا باشد حکومت اسلامی داشته باشند و بر ارزش های دینی و اسلامی فخر کنند. اساساً با در نظر داشت این ارزش ها بود که مردم شریف افغانستان با رژیم دموکراتیک خلق و نیرو های شوروی سابق جنگیدند و مردن و شهادت را افتخارانه پذیرفتند. اما پس از استقرار حکومت مجاهدین؛ جلال، شکوه و ثرورت، رهبران این گروه را شیفته و بافته خود ساخت و این شیفتگی است که باعث انحطاط حکومت جهادی می گردد. رهبران و دسته های فرمانروایی مجاهدین به جای کار بر پیکره ارزش ها و ساختار های حکومت نو بنیاد انقلاب اسلامی که با رویکرد دینی شکل گرفته بود به زر اندوزی، جا و مکان پرداختند که بلآخره به سقوط آنها انجامید و نظام تیرانی طالبان جای گزین آن گردید.
تیرانی «حکومت جباران»
«تیرانی» باز هم نوعی حکومتی است که افلاطون آن را در کتاب قانون به بررسی می گیرد. افلاطون می گوید که حکومت تیرانی نوعی از حکومتی است که یک نفر ظالم و جبار قدرت سیاسی را در دست دارد و بر دیگران اعمال می کند. به عقیده وی، «حکومت تیرانی بر اساس حرکت های مردمی در جنبش های ضد حکومت های اشرافی شکل می گیرد. وی اضافه می کند، از میان مردمان که علیه حکومت اشرافی می جنگند، یکی آن قدرت را گرفته و بر مردم طبق میل و خواسته خود فرمانروایی می کند». وی می گوید که افراطهای خاص منحصر به دوره دموکراسی است که راه را برای حکومت های جباری یا همان تیرانی باز می کند. مثلا آزادی مفرط در دموکراسی به ضد خودش یعنی حکومت مبتنی بر جباری استفاده می شود.
تیرانی گری در افغانستان:
درست چیزی که مردم افغانستان در تاریخ معاصر شان تجربه کرده اند. آزادی لجام گسیخته دولت «امانیه» است که نظام های تیرانی بعدی را شکل می دهد. همچنان آزادی لجام گسیخته دوره رژیم دموکراتیک خلق افغانستان است که نظام تیرانی «طالبانی» را شکل می دهد. به عقیده اکثریت از مؤرخین و نویسندگان، ملا محمد عمر آخوند شخصی جهادی بوده است که همزمان با دیگران در جهاد افغانستان و بر اندازی حکومت وقت نقش ایفا نموده بود. هر نظام تیرانی، راه را برای حکومت های الیگارشی که عده ای توانگر و ثروت مند اقتصادی قدرت را در دست می گیرند و بر دیگران اعمال می کنند باز می نماید.
الیگارشی:
الیگارشی نوعی دیگری از حکومتی است که افلاطون آن را حکومت عده ای محدود توانگران و ثروتمندان جامعه می داند که قدرت سیاسی و فرمانروایی جامعه را به عهده دارند. به باور افلاطون جامعه الیگارشی چند ویژگی بارز دارد:
- پول معیار همه چیز است؛
- جامعه به دو قطب یا به قول افلاطون به دو جامعه تقسیم می شود؛
- هر کس به مشاغل متعددی مشغول است؛
- فرد حتی وقتی نسب و ثروت خود را از دست می دهد هنوز عضو جامعه است؛
جوهر اصلی جامعه الیگار پول است و افلاطون می گوید آنجا که مقام پول بلند می شود ارزش فضیلت پایین می آید.
شرحی مختصر آن در افغانستان:
اساساً قدرت سیاسی در شرایط کنونی افغانستان توسط چند نفر مافیایی اقتصادی بالای مردم تحمیل می شود. رای انتخاباتی خریده می شود و پروژه های توسعه ای در کشور در بدل رشوت گرفته می شود. در چنین جامعه ای افغانی، پول معیار همه چیز است. جامعه میان دو طبقه، فقیر و ثروتمند تقسیم شده است. این جاست که عوارض چون انبوه تهیدستان، خلاف کاران، دزدان و اوباش ها دچار جامعه افغانستان گردیده است. در جامعه ای که ثروت و تبادله مافیایی پول به عنوان اصل شناخته می شود و ثروت اندوزی هیچ حدی را نمی شناسد و قانونی برای مهار کردن این صفت نا خوشایند عملی نمی شود. طبیعی است که قطب بندی در جامعه هر روز شدید می شود و شکاف میان فقیر و ثروت مند هر روز ژرفتر می گردد. ریاخواری غوغا می کند و نا رضایتی به اوج خود می رسد. الیگارک ها در جامعه افغانی در جستجوی ثروت بی حد از ظرفیت و تربیت و دانش بی بهره اند. پول برای شان مدار همه چیز است. این جاست که انبوهی تهیدستان ناراضی به حاکمان خالی از فضیلیت و دانش و توانایی حمله می برند و نظام الیگارشی را بر می افنگنند و ظهور حکومت های دیکتاتوری آغاز می گردد.
نتیجه گیری:
در این مقاله ی کوتاه پژوهشی به این نتیجه می رسیم که اساسا روند تکامل جامعه ای افغانی و تجربه های انواع از حکومت ها و نظام های سیاسی به پله ی رسیده است که این جامعه ضرورت به دیکتاتور تمام عیار برای تطبیق قانون و تحکیم قانون دارد. الزاما این وضعیت پروسه ی طبیعی بوده و بنابر سیر تکامل جامعه شکل گرفته است. افراط ها در نظام دموکراتیک الگو برداری شده و وارداتی افغانستان، این جامعه را ضرورت به خیزش دیکتاتور نموده است.
محترم و گرامی جناب رامش نوری. مطلب تحلیلی ء شمارا بدون مجوز در صفحهء فیس بوک شریک ساختم. چون موضوع خیلی مطلوب بود نخواستم تنها دریکجا باقی ماند. امید است مرا معذور دارید . ورنه تقصیر ازمن است . می شود گاهی نوشته های زیبا را در شبکه های اجتماعی هم مردم بخوانند.
کاملا دقیق فرمودید استاد گرامی.به امید روزی که چنین یک دیکتاتور ظاهر شود تا قانون را حاکمیت ببخشد.
قلم تان همیشه رسا باشد.
با احترام به آقای نوری نویسنده این مضمون عرض کنم که در جهان امروز که جریان عمومی سخن از دموکراسی و مردم سالاری میباشد، ضرورت به دکتاتور و مطلق العنانی به هر نام و عنوان و بهانه ای که باشد متنفی میباشد. در طول تاریخ شما مثالی ندارید که نتایج کار دکتاتور مثمر ثمر بوده باشد. چرا مردم سالاری نه؟ مردم سالاری در هر شرایط و در هر زمان بنفع یک کشور بوده و اساس خوب و محکمی را برای شگوفائی یک کشور و سعادت شهروندان آن آماده میسازد. دموکراسی یا مردم سالاری همانا تعلق گرفتن قدرت دولتی بدست مردم میباشد. در دنیای امروز عقبمانده ترین انسانها هم درک کرده میتوانند که دموکراسی بنفع شان میباشد. در افغانستان جمهور مردم به برقراری نظام مردم سالار موافق بوده و آنرا بنفع خود میدانند. اگر افغانستان موجود را در نظر بگیریم و به چشم سر میبینیم که تعداد زیاد وگلا یا نمایندگان مردم با بهانه های مرزا قلم گونه و غیر موجه فرمان اصلاح انتخاباتی را رد میکنند این عمل ضد منافع ملی آنها نمایندگی از دموکراسی و یا از کاستی دموکراسی نباید بکند. بدلیل اینکه زمامداران افغانستان در این مدت تطبیق و پیاده شدن دموکراسی را بنفع خود نمیدیدند و در این راستا هیچ کار مفیدی انجام ندادند. تعداد زیادوکلای پارلمان یا به اساس رشوت و تقلب و یا بحساب نفوذ شخصی خویش در ولسی جرگه عضو شده اند. اگر دولتداران ما مردمان خوب میبودند و منافع ملی را فدای منافع شخصی و قومی خود نمیکردند، میتوانستند زمینه را مساعد سازند تا کرسی های پارلمان از نمایندگان احزاب پر شود. اگر زمامداران دموکراسی را به ضرر منافع گروهی و قومی خود نمیدانستند حتما” در نهادینه ساختن دموکراسی در کشور کار مفیدی انجام میدادند. ولی حالا این روند با وجود کمی و کاستی هایش بهتر از قبضه شدن قدرت بدست یک دکتاتور میباشد. افغانستان دکتاتوری های زیادی مثل دکتاتوری نادرخان و هاشم خان و ظاهر خان و داوود خان و حفیظالله امین و دکتاتوری حزب دموکراتیک خلق و دکتاتوری حزب وطن را تجربه کرده است که تمامش ناکام و محکوم به قوم پرستی و تمامیت خواهی بوده اند. حالا هم اگر ما دم از دکتاتور بزنیم منظور ما تفوق طلبی قومی و تمامیت خواهی را افاده خواهد کرد. که یک منظور خود خواهانه و خرد ستیزانه و ضد اخلاقی پنداشته میشود.
سهیلا مجروح!
ضمن آنکه جا دارد از تان سپاس گذاری نمایم, از توجه تان بر مسله مافیایی شدن نهاد های سیاسی افغانستان نیز ستایش کنم.
تشکر از دیدگاه تان
آقای سمندر!
ممنون از این که دیدگاه خویش را ارائه کردید. به باور مه اگر جامعه افغانستان بنابر ضرورتش دیکتاتوری را ظهور دهد طبیعی است که این دیکتاتور با مسله قومیت جدا خواهد بود و دیکتاتوری مبتنی بر رویکرد قومی همان برتری طلبی های است که افغانستان آن را تجربه کرده است. به باور مه جامعه افغانستان شدیدا نیازمند دیکتاتور تامین کننده برابری, عدالت اجتماعی و تطبیق قانون و حآ کمیت آن است.
آقای کمال!
با تشکر از دیدگاه تان, لازم به ذکر می دانم که علوم اجتماعی در بستر تجربه ی تاریخی شکل گرفته اند و نظام های سیاسی همچنان در این تجربه گاه بر اساس لزوم شرایط فرهنگی -اجتماعی به وجود می آیند. ضرورت ظهور دیکتاتوری در جامعه افغانستان بر اساس افراط در دموکراسی و حاکمیت شکل الیگارشی به معنای ثروت اندوزی بی حد شکل خواهد گرفت و شکل گیری چنین نظامی خواست جامعه است.
برادر محترم : من بها نظر شما موافق هستم افغانستان به یک عبدالرحمن ثانی ضرورت دارد که با قوه قهریه دذدان سرکشان ما فیا های بیرونی و داخلی و هزاران نهاد های غیر مشروع بنام احزاب اقوام قبایل وازهمه بدتر انجو های خارجی را خلع سلاح خلع قدرت نماید کافیست سر مایه های آنها را که از خون این ملت جمع نموده اند منقول و غیر منقول مصادره نمایند من به همه ملت در رنج و درد افغانستان وعده می دهم که خشک ساختن در آمد های نهادهای پراکنده قدرت در افغانستان درجریان یک هفته به زانودرآمده واز سرکشی باز خواهند ماند وما باید از داخل مشکلات خود را حل کنیم خرابی در داخل است ازبیگانگان نه داریم واین پول مافیا سیاسی است که توزیع آن در بین صد ها هزار جوانان بیکار فاجعه بار می آورد وطرح نظام دیکتاتوری به عوض حکومت عبوری ویا موقت بهترین گزینه است و ما نتیجه مثبت آن را بعد از سالها برادر کشی مشاهده کردیم از خواندن گان عزیز می خواهم که احسا ساتی نشوند وعمیقان فکر کنند
نویسنده ی محترم شما از تاریخ 2400 سال قبل یاد اوری کرده اید اما متاسفانه تاریخ 25 سال قبل وطن خودرا اشتباه نوشته اید . شما مدعی میباشید که حکومت اسلامی مجاهدین در اثر جلال -شکوه و ثروت رهبران این گروها به انحطاط مواجه شد . لطفن شما صحبت مخا بروی شهید مسعود را شنیده و راپور نامه نگار اخبار مشهور فرانسوی -لو اند – را خوانده و قضاوت نمایید . گزارشگر اخبار لو ماند از زبان یکعده از اعراب شامل تیم راکت زنها در پشاور نو شته بود که انها به اساس فتوای جهادیکه از طرف حکمتیار و شیخهای عرب مبنی بر فرض بودن جهاد در مقابل دولت اسلامی کابل اعلان شده کابل را راکتباران میکنند .
دکتاتوری در بعضی از کشور های جهان فعلا” هم با حیله و فریب و زمینه سازی قلابی وجود دارد. ولی در افغانستان بنابر عقب ماندگی و فقر شدید اقتصادی و ساختار اتنیکی و قومی امکان تآسیس نظام دکتوری و ظهور دکتاتور را غیر عملی نشان میدهد.مثلا”:
-اگر در روسیه نظام دکتاتوری برقرار است و دکتاتوری در آنجا بظهور رسیده امکانات اقتصاد متکی بخود و مهارت پوتین و همکاری دوستان داخلی و خارجی پوتین آنرا مساعد ساخته است.
-اگر در ایران نظام دکتاتوری بر قرار است با پشتیبانی مذهب و در آمد تیل آنرا مساعد ساخته است.
-چین و کوریای شمالی خود نظام خاصی دارند که از اول ان مردم را به آن نظام عادت داده است.
-عربستان سعودی را هم تیل و سوابق تاریخی و دین وهابیت به نظام دکتاتوری زمینه سازی نموده است.
بهر صورت وضعیت کشور های تحت رهبری دکتاتور هرگز خوب نبوده و خوب بوده نمیتواند. در افغانستان فقط بهترین را ه بر قراری نظام دموکراسی میباشد. اینکه وضعیت افغانستان دورنمای امید بخش ندارد دلیل آن در عدم صداقت و عدم نیت و عدم لیاقت و کفایت رهبران دولتی میباشد.
نویسنده محترم آقای نوری!
عصر حاضر با دکتاتور و نظام دکتاتوری دشمنی آشتی نا پذیر دارد. نظام دکتاتوری نه تنها اینکه با پیشرفت ها و دست اورد های علوم اجتماعی عصر حاضر برابر نبوده بلکه یک نظام مردود و نفرت انگیز بثبوت رسیده است. دکتاتور در هر کشوری چهره کره و منفور و ضد اخلاقی داشته که مورد پذیرش هیچ شهروند آگاه و زنده فکر بوده نمیتواند. شما نظرات افلاتون(427-347 قبل از میلاد) را که از آن زمان تاکنون تقریبا” 2400 سال میگذرد بخاطر تأئید نظر خویش ذکر نمودید. شما خود میدانید که از آن زمان تا کنون اوضاع و احوال جهان خیلی تغیر خورده که نظرات افلاتون در اوضاع و احوال جهان امروز چندان بدرد بخور و عملی نخواهد باشد.