راه حل مشکل با پاکستان؛ مذاکره یا مقابله؟
شاید موضوع نقش پاکستان در جنگ و بی ثباتی افغانستان، یگانه مسئله ای باشد که در میان افراد و گروه های مختلف سیاسی در درون و بیرون حاکمیت بر سر آن توافق نظر و اجماع ملی وجود دارد. اما وقتی از دلایل و عوامل دخالت پاکستان در این جنگ و راه مقابله با آن سخن به میان می آید، تحلیل ها، دیدگاه ها، داوری ها و پیشنهادات، مختلف، متفاوت و حتی متناقض می شود. از مولفه های مختلف و از اهداف و مطالبات متعدد و گستردۀ پاکستان: از شناسایی مرزدیورند و توافقنامۀ دیورند تا ایجاد دولت مطیع و منقاد اسلام آباد در کابل و اِعمال نظارت و اشراف بر سیاست خارجی افغانستان به خصوص در مناسبات میان دهلی و کابل، تا دسترسی به منابع آبی افغانستان و دسترسی بلا قید شرط به بازار های آسیای میانه از مسیر افغانستان و ایجاد روابط بسیار نزدیک نظامی و امنیتی در جهت نظارت بر ساختار های نظامی و امنیتی افغانستان و …… صحبت به میان می آید.
در جهت مقابله با دخالت پاکستان نیز راه های مختلف و متفاوتی ارائه می گردد: از مذاکره و مفاهمه تا تعامل و سازش و از قطع روابط سیاسی تا عمل با المثل استخباراتی – امنیتی و عملیات تروریستی و دهشت افگنی، و تا بسیج ملی و سفر بری برای جنگ و حملۀ نظامی بر پاکستان.
جالب این جا است که هیچ فرد و گروهی در دیدگاه ها و پیشنهادات خود، ابعاد عقلانی و عملی آن را به بحث و تحلیل نمی گیرند. نه راه عملی شدن آنچه را که می گویند نشان می دهند و نه پیامد و تبعات آن را برای افغانستان به تصویر می کشند.
تا هنوز هیچ گفتمان ملی و هیچگونه اجماع ملی بر سر هر دو بخش یعنی، عوامل و اهداف دخالت پاکستان و راه مقابله با آن در افغانستان، شکل نگرفته است. حتی این ناهمسویی در داخل حاکمیت در تمام سالهای دشوار مناسبات با پاکستان طی بیش از شصت سال اخیر ادامه داشت و اکنون نیز ادامه دارد. هر چند در سالهای مناسبات متشنج و پر تنش با پاکستان و در مقاطع مختلف بیش از شش دهۀ اخیر، دولت ها و زمام داران مختلف افغانستان تمام راه های مقابله با پاکستان را به استثنای یک جنگ دو جانبه و تمام عیار دولتی و کشوری، تجربه کردند، اما تبعات و نتیجه اش برای افغانستان به جای سود، بسیار زیانبار بود.
در حالی که برای مذاکره یا مقابله با پاکستان، گفتمان ملی و اجماع ملی در افغانستان یکی از ضروریات و الزامات این مذاکره و مقابله است، طرح دَور زدن بر اختلافات و مسکوت گذاشتن آن، با گسترش مناسبات اقتصادی و ایجاد منافع کلان اقتصادی برای تمام کشورهای منطقه در بهره گیری از موقعیت جغرافیایی افغانستان، به عنوان طرح موثر و عملی در مهار و جلوگیری از دخالت پاکستان ارائه می شود.
ایجاد مناسبات کلان اقتصادی و تجارتی میان کشور های دارای اختلافات سیاسی و حتی منازعات ارضی و مرزی در منطقه و جهان به عنوان نمونه ها و شواهد بسیار موثر در این طرح، بیان و تاکید می شود. کاهش وابستگی اقتصادی و تجارتی افغانستان به پاکستان در این طرح به عنوان یکی از نتایج مثبت در جهت استقلال اقتصادی و حتی اقتدار سیاسی و امنیتی-نظامی مد نظر قرار می گیرد. این استقلال و اقتدار در این عرصه ها، افغانستان را قادر می سازد تا نه تنها دخالت پاکستان را مهار کند، بلکه به مطالبات و خواسته های خود در مسایل اختلافی از جمله موضوع دیورند برسد. آیا چنین دیدگاه و طرحی با توجه به نقش و نیات پاکستان و توانایی های آن، عملی و دست یافتنی خواهد بود و افغانستان را از معضل دخالت و بی ثبات سازی پاکستان نجات خواهد داد؟
تشکر از جناب اندیشمند صاحب با مقاله زیبای شان در واقع 40 سال است که ملت ما اتهام ادعای مالکیت مناطق ماورای خط دیورند یعنی گناهی که انجام نداده در آتش می سوزد که عامل اصلی آن انگیزه های نامشروع ونا بخردی رهبران سیاسی بوده وپاکستان در این مدت از هیچ نوع بیرحمی دریغ نکرد از ویران کشور ما تا قتل نخبه های سیاسی وافراد ملکی وجنگ انداز بین اقوام باهم برادر افغانستان که تاهنوز ادامه دارد.
بناء راه حل مناسب قرار ذیل است:
1- وابسته ساختن پاکستان با پروژه های کلان اقتصادی مانند پایب لاین گاز ترکمنستان ، برق و ترانزیت وتجارت
2- ویاهم شکایت به سازمان ملل تا به قضیه منحوس خط دیورند پایان دهد که جز خساره هیچ سودی به ملت نیاورد زیرا
روسیه وهند از آن ابزار سیاسی می کردند
راه حل مشکل با پاکستان از طریق مذاکره تجربه شده است، که نتیجه ای بدست نداده است. بیائید حالا طریق مقابله را به آزمایش بگریم، شاید نتیجه بدهد. قابل ذکر است که مذاکره با پاکستان از طرف کسانی پیش برده شده که بالای وطندوستی، و صداقت شان شک وجود دارد. مثلا” آقای کرزی به پوست پاک معلوم نمیشود. آقای غنی هم جُک آقای کرزی با کمی تفاوت میباشد. پس باید ما در صدد طریق راه مناسب مقابله باشیم. در مقابله با پاکستان باید یک سیاست طرح و تدوین شده عاقلانه و عملی داشته باشیم.
بگفته نویسنده محترم: “تا هنوز هیچ گفتمان ملی و هیچگونه اجماع ملی بر سر هر دو بخش یعنی، عوامل و اهداف دخالت پاکستان و راه مقابله با آن در افغانستان، شکل نگرفته است.”درست همین طور است. مشکل هم همینجاست که همیشه مردم و حتی در پارلمان از دولت انتقاد شده که تعریفی از دوست و دشمن وجود ندارد. اینکه دولت چرا این کار را نمیکند؟ جواب انرا در عمل و گفته های زمامداران افغانستان بخوبی دیده میتوانیم. در زمان اقای کرزی سخن بر سر پاکستانیزه و طالبانیزه ساختن افغانستان بود. اقای کرزی هرچه توانست بنفع پاکستان و طالبان انجام داد ولی نه پاکستان آقای کرزی را به نوکری قبول کرد و نه طالبان اورا بعنوان دوست خود قبول کردند. که اجراأت و خدمات کرزی در این مورد بمثابه لکه ننگ نازدوده شدنی ای به پیشانی اش در دفتر تاریخ ثبت میباشد. در واقعیت امر آقای غنی هم مثلیکه صریحا” آنرا زیر عنوان “تداوم” بیان داشته و ماهرانه به پیش میبرد. سفرهایش به پاکستان و سخنانش به ارتباط طالب نوازی مثل خواندن نیروهای مسلح اجیر استخبارات پاکستان زیر نام”مخالفین سیاسی” و آزاد ساختن طالبان از زندانها، همه نشان دهنده سیاست طالب نوازی میباشد. پس با داشتن چنین زمامداران ناصادق به افغانستان و بیگانه نواز چطور ممکن خواهد باشد که اجماع ملی در این ارتباط دایر شود و چطور ممکن باشد که در این اجماع ملی فیصله ای بنفع منافع ملی و رفع دردهای بیشمار مردم افغانستان گرفته شود. بخاطر اینکه تمام اختیارات قانونی در دست رئیس جمهور متمرکز میباشد.
فقط مریضان مصاب به امراض مدهش فاشستی و شئونستی شئونزم پشتونوالی زمینه را برای خرابکاری پاکستان در افغانستان مساعد ساخته است. پاکستان تا همین اکنون از دو وسیله برای بربادی افغانستان استفاده برده است.
ـ استفاده از دین اسلام که توسط این وسیله طالبانرا بسیج و سازمان داده است. در حالیکه بگفته بزرگوار استاد سیاف طالبان همه در حکم باغیان آمده و همه اهل دوزخ میباشند.
ـ استفاده از سیاست برتری جوئ سیاستمداران فاشست و قومگرای قوم برادر پشتون ما. که این سیاستمداران هم ذره ای از احساس واقعبینی و دلسوزی نسبت به افغانستان و مردم آن ندارند و از طرف خارجی ها توظیف و حمایه میشوند.
هرگاه مردم افغانستان قادر شوند این دو اسباب و وسیله را از دست پاکستان بکشند، پاکستان دیگر قادر نخواهد بود تا این همه خرابی و بربادی را به افغانستان وارد نماید.
در افغانستان همه به چشم سر دیده و به گوشت و پوست خود احساس کرده که پاکستان عامل درجه اول خرابی و بدبختی افغانستان میباشد. پاکستان است که ترورستان مثل طالبان را تشکیل و سازمان داده و هدایت و رهبری مینماید. طالبان هم از ذلیل ترین و دین فروش ترین و وطنفروش ترین و بیغیرت ترین انسانان در روی زمین میباشند که بدستور استخبارات پاکستان وطنداران خودرا بقتل میرسانند و وطن خود را ویران میکنند. در افغانستان مردم عوام همه چه پشتون(افغان)، چه ازبک و چه تاجک و چه هزاره و سایر ین همه طالبانرا آله دست پاکستان میدانند و در آرزوی قلع و قم کردن شان میباشند. ولی متأسفانه که در میان سیاستمداران قوم برادر افغان ما تعدادی از وطنفروشان و گماشتگان اجنبی که در دولت هم توسط همین خارجیها نصب و تحمیل شده اند، محبت پاکستان و طالبانرا در دل دارند. همین وطنفروشان اند که برای ذهنیت سازی و خدمت به پاکستان طالبانرا به طالبان خوب و بد تقسیم میکنند. در حالیکه در مدت بیش از دو دهه میشود که ما کدام طالب خوب را ندیده ایم. اگر طالبی زیر تاثیر وجدان خود بیاید و بخواهد طالب خوب باشد، از طرف استخبارات پاکستان نابود ساخته میشود. تجربه نشان میدهد که با پاکستان باید رفتار بالمثل شود. اگر یک بمب در کابل میترقاند باید یک بمب در اسلام آباد ترکانده شود. این کار عملی است. در زمانهای قدیم که مجاهدین در آنجا منزل داشتند تمام کشور های امریکا و اروپا از پاکستان حمایت میکرد ولی حالا پاکستان آن موقف را ندارد. افغانستان میتواند با تمام قوت علیه پاکستان بمثابه دشمن درجه اول مردم افغانستان مبارزه کند. البته مثل پاکستان همیش از مذاکره و روابط نیک با پاکستان سخن بگوید. و همین قسم باید برای عدم تحریک پاکستان علیه افغانستان به پاکستان اطمینان داده شود که خط دیورند یک خط شناخته شده سرحدی مثل سایر خطوط سرحدی افغانستان میباشد.