جهان بینی قرآن؛ جهان بینی حضرت محمد و قوم اوست!
(پرسش ها و پاسخ ها)
با تقدیم سپاس به عزیزانی که به گونه های مختلف از گشایش این ستون؛ استقبال کرده و خاصتاً دیدگاه ها؛ و همچنان پرسش های تازه تر خود را به طریق ایمیل ها و کامینت ها در پای مقاله منتشره؛ ابراز داشته اند؛ به دلایل زیادی بایسته میدانم که روی کامینت محترم کاندید اکادمسین و.ش از دانشگاه کابل مکث نمایم.
این کامینت؛ آنطور که به امضای «نوید رسولی / فرانکفورت» برداشت و وانمود گردیده؛ نه تنها “بی خریطه فیر کردن” نیست بلکه در بر دارنده اندیشه و عاطفه عمیق و دقیقی میباشد و لذا باید باری تمام آنرا مرور کرد:
- « خاموش کردن خشم مردم؟؟
آقای افتخار. پس از سلام. خیلی به شما احترام قایل بودم ولیکن از جواب تان در مورد اشرف غنی دلسرد شدم و از حرف ها در باره صدیق افغانستان اعصابم بیخی به هم ریخت.
شما خشم مردم برعلیه اشرف غنی مکار و تقلب کار را خواسته اید خاموش بسازید و او متفکر جعلی را یک قسم برائت بدهید.
شما چتی و چپوله دیوانه زنجیری صدبق افغان را ثابت کردن حقیقت در باره چیز هایی قلمداد کرده اید که مردم تازه تازه روی آن به فکر کردن و سوال کردن شروع نموده اند. شاید شما مجبوریت هایی داشته باشید پس همان بهتر که هیچ نگوئید و ننویسید. من هم همان چتیات این دیوانه را (صفتش است دشنام نمیدهم) شنیده بودم . ببینید که او از خدا و الله چه جور کرد. گفت:
قران کلام قدیم خداست؛ خلق نشده. چرا که خدا گاهی نوزاد و طفل نبوده که بعد سر گپ آمده باشد؛ او همیشه بوده و کلامش همیشه بوده. یعنی همه کلام خدا دیگر همان چند سطر قرآن است و دیگر خدای صدیق دیوانه کلام ندارد و حرف نمیزند؛ چرا که باز این کلام و حرف قدیم نمی باشد؛ حادث میباشد و خلق شده ! و آیا اینگونه او خدای درون مغز بیمارش را موجود صم بکم عمی و لایعلمون نساخت؟
اینجا از شما توقع بود که به دهن این بدبخت بکوبید نه اینکه با اغزاز و احترام جفنگ او را ماست مالی کنید. باز هم از خدا برایتان توفیق نیک میخواهم.»
از انجا که مسایل اجتماعی و سیاسی و خاصتاً دینی و اساطیری جوانب متعدد و متکثر دارد و مانند مسایل فیزیکی و ساینسی؛ میسر نیست که با چهار ـ پنج فاکتور توضیح و افاده و تفهیم گردد؛ کوتاه سخن هایی از قبیل آنچه در پاسخ پرسش های پیشین ارائه گردیده بود؛ طبعاً میتوانست و میتواند موجب ایجاد تصورات و پنداشت ها و پرسش های متفاوت تر و بیشتر بگردد.
اینجا آنقدر ها ضرور نیست که من در مورد برداشت سیاسی این محترم مبنی بر اینکه شاید تلاش کرده ام به نوبه خود و به قدر یک پاسخ چند سطری؛ خشم ناراضی ها از وضع را در موردی مشخص فرو بنشانم؛ طرف مباحثه قرار دهم . ولی در مورد اصالت و قدمت و مواصفات دیگر که بر قرآن راجع است؛ به پرسنده عرض کرده ام که:
«این کمترین تا اینجا هیچ حرف دیگر به شما و امثال شما ندارم چونکه نمیتوانم داشته باشم. بی شک (به لحاظ ایمانی!) قرآن؛ همان است که این بزرگان طی ۱۴۰۰ سال فرموده اند و می فرمایند؛ کلام قدیم الله، نازل شده از لوح المحفوظ به بیت العمور و الی اخیر.
سخن من فقط این است که با قبول تمامی اینها؛ قرآن؛ کتاب بنده محور و بشر محور و عرب محور است، چرا که به حکم نصوص خود قرآن؛ قرآن؛ خطابِ آسان گردانیده شده برای عرب ها و برای «ام القری و حولها» است؛ در حدیست که آنان بفهمند و از آن پند گیرند. قرآن کلامِ الله برای الله های دیگر نیست برای بنده و بشر مشخص یعنی عرب است و سرانجام قرآن تمامت الله تعالی نبوده و شامل تمامی علم غیب و علم مطلق آن ذات نیست و به سخن نص تأویل ناپذیر خود قرآن؛ در آن برای بشر و قبل از همه برای حضرت محمد پیغمبر که بشری بیش نبود؛ «جز اندکی از علم» ارزانی نگردیده و قرآن مطلقاً بنا ندارد که علم غیب را به عرب ها تدریس و تعلیم کند.»
پس بنده به حکم نظریه (دکتورین)ی که دارم بر مدعیات غلو آمیز و مغالطات و افترائات بر قرآن که به اصطلاح تمام «معارف اسلامی» را انباشته است؛ خود و خوانندگان را سرگردان و سردرد نمی سازم.
با همه اینها و با فرمایشات صدیق افغان (به حیث 9 بالای 10) مبنی بر معجزات ریاضی و قدیم بودن و پیش از خلقت دنیا نوشته و در “لوح المحفوظ” نگهداشته شده بودن و غیره؛ بازهم قرآن؛ همهِ خدا نیست؛ در بر دارنده تمام ذات و صفات و قدرت مطلق خدا نیست؛ در بردارنده جهانبینی و «علم غیب» خدا نیست؛ خدایی خدا نه با قرآن آغاز شده و نه با قرآن به پایان رسیده است!
به این حجت ساده که قبل از قرآن؛ خداوند کلام ها نازل و رسولان مبعوث فرموده بوده آنهم نه یکی و دو و ده و بیست و حتی چنانکه مشهور است 124000 تا بلکه بنابر کشف جناب فیلسوف ریاضی 124992 تا!!!
و باز به این حجت ساده دیگر که خود قرآن میگوید اگر تمام درختان عالم؛ قلم و همه آب های هستی؛ مداد (رنگ تحریر) شود؛ و توسط آنها کلام الله نگارش یابد؛ پایان نمیگیرد!
حتی همان اندازه کلام الله هم؛ برای مخاطب میباشد؛ یعنی برای بندگان است ، مخاطب محور و بنده محور است نه الله محور؛ و برای الله ها و خدایان دیگر!
حتی همان اندازه کلام الله هم؛ جهانبینی و توان ذهنی و عقلی مخاطب و بنده و بشر را لحاظ میدارد که در قیاس با قدرت مطلق خداوند عالم؛ نهایتاً اندازه مورچه ای بیشتر نبوده است و نخواهد بود و نتواند بود.
عرض من صرف همین است!
در مورد پیامد ها و پهلو های این دکتورین؛ اینجا بحث و فحص میسر نیست!
پس این کمترین؛ نیازی نمی بینم که دعاوی نامربوط به ایده و نظر ـ و چنانکه برخی دوستان صاحب بصیرت لطف کرده اند؛ کشف و بازیافت ـ خویش را که جایگاه و پایگاه و اهمیت تاریخشمول و جهانشمول دارد، به بررسی و تمیز و تفکیک گرفته در مورد؛ اظهار رد و قبول یا تقبیح و تحسین نمایم. دیگران که وقت و بخت و توانش را دارند؛ باید این کار را بکنند و در پرتوی درک اصل اصیل بنده محوری ی کلام الله؛ بالاخره این کار را به گونه سخت جذاب و شورانگیز هم خواهند کرد.
و اما:
ـ آیا قرآن؛ مشتمل بر تمامی علم مطلق آفریدگار عالم است یا چیزی از آن کم دارد؟
- ـ آیا جهانبینی قرآن؛ جهانبینی ی خالق هستی است یا جهانبینی محمد عربی قریشی و قوم او؟
- ـ آیا حضرت محمد؛ که یک بشر و بنده خدا و رسول اوست؛ با دلیل اینکه ما الله تعالی را توسط وی شناخته ایم؛ میتواند؛ برابر الله تعالی یا پیشتر از الله تعالی؛ بزرگ داشته شود؟
- ـ آیا حرف و انتقاد در مورد حضرت محمد و کارنامه های جنگی و سیاسی او و خانواده و یاران و پیروانش؛ کفر است؟
- ـ آیا اینکه خداوند؛ در مورد همسر داری و “نوبتِ شبِ” زنان و طلاق و عدم طلاق آنان و حلالیت همخوابگی با کنیز و نکاح زنِ بچه خوانده وغیره؛ برای حضرت محمد؛ در قرآن آیات و هدایات فرستاده دال بر چه چیزی در شخصیت این پیغمبر صل الله علیه و آله و اصحابه و سلم میباشد؟؟؟ (1)
هفته ای چند پیش؛ دوست هایی شناخته و ناشناخته از یک شهر جرمنی همدوش با نامه گروهی؛ با فرستادن ویدیویی از ملا سید خبیب سادات؛ این کمترین را مورد بمبارانی از پرسش های هول انگیز قرار دادند.
از دید آن ها؛ من بیچاره محکوم به دادن پاسخ به این پرسش ها بودم و میباشم؛ چرا که در کتاب «معنای قرآن» گفته ام که قرآن؛ کتابِ الله متعال (به معنای خداوند عالم) و خطاب آن ذات جلیل هست؛ ولی این کتاب و خطاب؛ برعکس کتاب و خطاب نویسنده های بشری که همه دانش و توان علمی و هنری آنها را ـ دست کم طی یک برهه عمرـ در بر می داشته باشد؛ تمام علم غیب الله تعالی را در بر ندارد و حتی حاوی «جز اندکی از علم» نیست که برای مخاطبان 1400 سال پیش در جزیره نمای عربستان لازم دیده شده و اعطا گردیده بوده است که این گپ میتواند پیش از همه به خود حضرت محمد پیامبر؛ سر بخورد.
از شما چه پنهان؛ خیلی تلاش کردم؛ این هجمه پرسش های ناخوش آیند را زیر بزنم و از خیر و شر آنها یکسره خویشتن را کنار بکشم.
در نخست به ویژه همانند های این سخنانِ دوست دیرینم نبی پاکطین؛ وسوسه ام می نمود که:
«من برایت حیران و متأسف استم؛ تو اصلاً اینها را برای کی نوشته میکنی؛ اگر مردم جامعه ات را نمی شناسی؛ تاج التواریخ امیر عبدالرحمن خان را بخوان و ببین که او چطور این ها را شناخته بود. طفل نشو؛ چیزی تغییر نکرده است!»
مگر از آنجا که روان و شخصیت آدمی؛ فقط زیر فشار تکانه های یکسویه و یک خطی قرار ندارد و به سخنی دیگر؛ زیادِ زیادتر با تکانه های در اندر و روی در روی هم (متضاد و متناقض = دیالکتیکال و پرادوکسیکال) گرفتار است؛ بیخی نپرداختن به این پرسش ها را نیز برابر با گفتهِ دوست بزرگ دیگر می یافتم که:
ـ اگر حالا ننویسی؛ پنجاه سال دیگر نفرین میشوی!
این است که با مقداری زحمت بیشتر که بر خودم بار نمودم؛ توانستم بر همه این پرسش های هولناک؛ از دل خودِ قرآن؛ پاسخ های شایسته و بُرندهِ تام و تمام بیابم و اکنون دریغ است که آنها را به کناری بگذارم. ولی باید روشن کنم که اینها را تنها در بدل ویدیوی سید خبیب سادات(2) و یکجانبه گویی های مُلا و مولوی و حجت الاسلام و آیت الله دیگر؛ تیار و آماده نکرده ام. این؛ به درازای همان کار و کارنامه کتاب «معنی قرآن» میباشد.
تا جاییکه آشکار است خیل و دسته همانند های ملا سادات؛ بیشتر همان یک مصدر را گردان می کنند که پایان آن قتال و غارت و چور و چپاو و برده سازی ی اوایل اسلام و در زمان کنونی؛ القاعده و داعش و طالبانیسم و جهادیسم بوده است و میباشد. لذا برای پاسخ گویی به اینها بحث های سیاسی و استخباراتی و نظامی و جاسوسی و ضد جاسوسی؛ در حال و در گذشته تاریخ اسلام و دیگر ادیان و ایدئولوژی های جهان ضرورت بیشتر دارد.
هدفم خدا نخواسته این نیست که دوستان را در مورد فرستادن ویدیوی کشداری که دیدن و شنیدن آن پول و وقت مرا هدر نمود؛ ملامت کنم؛ بر عکس درین مورد از ایشان سپاسگذار هم استم که یک نمونه کُلُفت دیگر از کژ دانی و کژ فهمی و بیشتر از همه؛ سرتمبه گی این دار و دسته را به اختیار من گذاریده اند. دار و دسته ای که در تلاش بیمار گونه پیهم استند که واقعیت ها؛ همیشه برابر به ذهن آنها؛ خودشان؛ را دیگر سان و دیگر دیسه کنند؛ از آن جمله واقعیت های قرآنی!
این به آن ماننده است که کودکی در پارچه امتحان خود نوشت: پایتخت فرانسه؛ لندن میباشد!
ولی وقتا که به خطای خودش پی برد؛ پشتِ سرِ هم؛ خدا خدا می کرد که لندن؛ پایتخت فرانسه شود!
درین ویدیو هم ملا سادات؛ هی زور میزند که گاهاً مشکوک بودن حضرت محمد به فوران نبوتش و به قرآن را؛ از صراحت مطلق قرآنی انداخته و با ادعای قاعده و قانون من در آوردی خودش از املا و انشای عرب؛ آنرا به معنایی کاملاً بر خلاف، جا بزند و به همین برهان!!!؛ مخالف بحثش را و فراتر از آن؛ کلیه همنظران او را؛ کافر بخواند که میخواند!
او برای این کار که جز “عمل شیطانی” صفتی ندارد؛ فقط یک بُرِش کوچک آیت 94 سوره یونس را تاو و پیچ میدهد؛ در حالیکه آیه؛ تمامت دارد و تنها در تمامت خود؛ دارای معنا و پیام است و آن معنا و پیام؛ سراپا بر ضدِ چل وول آغا خبیب سادات می باشد!
ببینید ولی کوشش کنید که شاخ در نیاورید:
َإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءكَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ﴿94﴾
و اگر از آنچه به سوى تو نازل كردهايم در ترديدى(شک داری!) از كسانى كه پيش از تو كتاب [آسمانى] مىخواندند بپرس قطعا حق از جانب پروردگارت به سوى تو آمده است پس زنهار از ترديدكنندگان مباش (94)
ملا سادات؛ گذشته از هر گونه خیال بیمارانه اش؛ اینجا بر معادل ادات «اگر» طوری می پیچد که گویی کشفی دورانساز انجام داده باشد؛ در حالیکه قرآن مجید صرف به «اگر» اکتفا نکرده به دوام برای پیامبر «زینهار» هم میدهد. و بالا تر؛ در آیت بعدی که مطلقاً پیوست همین آیت 94 است؛ مطلب را بدون کاربرد ادات معادل «اگر»؛ نیز مورد تأکید دو باره قرار می دهد؛ نگاه کنید:
وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِ اللّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿95﴾
و از كسانى كه آيات ما را دروغ پنداشتند مباش كه از زيانكاران خواهى بود (95)
اینچنین قرآن؛ پس از استناد و احتجاجی؛ پی هم در آیات 96 و 97 و 98 که از همین مورد؛ نام این سوره قرآنی یعنی «یونس» هم اخذ شده است؛ می افزاید:
وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ ﴿99﴾ وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ ﴿100﴾
و اگر پروردگار تو مىخواست قطعا هر[آن کسان] كه در زمين استند همه آنها يكسر ايمان مىآوردند پس آيا تو مردم را ناگزير مىكنى كه ایمان بیاورند (99) هيچ كس را نرسد كه جز به اذن الله ايمان بياورد و [الله] بر كسانى كه نمى انديشند پليدى را [نصیب] میگرداند (100)
به اینگونه قرآن؛ حتی روانشناسی پیامبر را در همان زمان خاص نیز به دست داده، روشن می سازد که موصوف از رهگذر اینکه در آغاز؛ کسان زیادی دعوتش را پذیرش نمی کردند و حتی به مسخره اش می گرفتند؛ اندوهناک شده و به این علت؛ به نبوت خودش و آنچه برایش نازل می گردید؛ به شک و تردید افتاده بوده؛ یعنی به اینکه آیا همهِ اینها، وحی ها و الهامات خداوندی است یا چیز های دیگری…؟!
گفتنی است که در قرآن مجید؛ ده ها جای دیگر هم از ادات « إِن و إِن كُنتُ= اگر و هرگاه» استفاده شده که اگر در مورد آنها هم گردان ملا سادات را به کار ببریم؛ سخن واقعاً به رسوایی می کشد. از همان رده است آیت 104 همین سوره یونس، نگاه کنید:
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي شَكٍّ مِّن دِينِي فَلاَ أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَلَكِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ﴿104﴾
بگو اى مردم اگر در دين من ترديد داريد پس [بدانيد كه من] كسانى را كه به جاى خدا مىپرستيد نمىپرستم بلكه خدايى را مىپرستم كه جان شما را مىستاند و دستور يافتهام كه از مؤمنان باشم(104)
به حساب چل بازی ملا سادات؛ این آیت را هم باید چنین معنی کرد و فهمید که:
اگر در دین من شک دارید(که شک نداشته اید؛ ندارید و هرگز نخواهید داشت و لذا خدای شما و خدای دین من؛ یکی است نه دو تا!!؟؟ مگر) پس [بدانيد كه من] كسانى را كه به جاى خدا مىپرستيد نمىپرستم بلكه خدايى را مىپرستم كه جان شما را مىستاند و دستور يافتهام كه از مؤمنان باشم…
آیا اینگونه برخورد با قرآن، جز مسخ و مسخره کردن قرآن و در نتیجه جز مسخره کردن الله تعالی و محمد پیامبر هست و به قول خودِ این نیمچه ملا؛ جز رسانیدن کارد به اسخوان دین و پیامبر؛ معنا و مصداقی دارد!؟
**************
منجمله اشاره به آیات آتی در قرآن مجید میباشد:
إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿11﴾ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ ﴿12﴾ َلوْلَا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ ﴿13﴾ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿14﴾ إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ ﴿15﴾ وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ ﴿16﴾ يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿17 ـ النور)
در حقيقت كسانى كه آن بهتان [داستان افك] را [در ميان] آوردند دستهاى از شما بودند آن [تهمت] را شرى براى خود تصور مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته] همان گناهى است كه مرتكب شده است و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است عذابى سختخواهد داشت (11) | |
چرا هنگامى كه آن [بهتان] را شنيديد مردان و زنان مؤمن گمان نيك به خود نبردند و نگفتند اين بهتانى آشكار است (12) | |
چرا چهار گواه بر [صحت] آن [بهتان] نياوردند پس چون گواهان [لازم] را نياوردهاند اينانند كه نزد خدا دروغگويانند (13) | |
و اگر فضل خدا و رحمتش در دنيا و آخرت بر شما نبود قطعا به [سزاى] آنچه در آن به دخالت پرداختيد به شما عذابى بزرگ مىرسيد (14) | |
آنگاه كه آن [بهتان] را از زبان يكديگر مىگرفتيد و با زبانهاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد مىگفتيد و مىپنداشتيد كه كارى سهل و ساده است با اينكه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود (15) | |
و [گر نه] چرا وقتى آن را شنيديد نگفتيد براى ما سزاوار نيست كه در اين [موضوع] سخن گوييم [خداوندا] تو منزهى اين بهتانى بزرگ است (16) | |
خدا اندرزتان مىدهد كه هيچ گاه ديگر مثل آن را اگر مؤمنيد تكرار نكنيد (17ـ سوره نور)ــــــــــــــ |
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿1 سوره تحریم….﴾
اى پيامبر چرا براى خشنودى همسرانت آنچه را خدا براى تو حلال گردانيده (همخوابگی با کنیز ماریه قبطیه را) حرام مىكنى خدا[ست كه] آمرزنده مهربان است (1) آیات سوره تحریم الی اخر
(ادامه؛ انشاء الله در آینده)
به لق زدن … دریا چتل نمی شود.
وطنداران اسلام علیکم
من دیالوگ بالا را خواندم جالب بود.
آزآنجائیکه من نوشته های آقای افتخار را خوانده ام، چونانیکه برادر رحیم جان برداشت کرده، سخت سبُکخیالی و اتهامات واهی بیش نیست. یا این برادر ما حتما مشکلی دارد. زیرا طی سالیان درازی که من آثار محترم افتخار را مطالعه می کنم، آنچه اتهاماتی که برادر رحیم جان با آن چسپ زده، خنده آور و مایه ی تاسف است.شریفانه دلم برای این هموطنم سخت سوخت. معلوم می شود که این با چنین اتهامات رحیم جان سعی کرده است تا دیالوگ را به طرف مخدوش ساختن ذهنیت ها و بر ضد روشنگری تاب داده خاک را بر دیوار بچسپاند، که این خود سخت مایه بیچارگی برادر رحیم جان می باشد.
من از برادر رحیم جان خواهشمندم که چندین بار مقالات جناب افتخار را بخواند و بعد در چنین دیالوگ ها سهیم شوند.
قلم روشنگران رسا بادا
خداوند پشت و پناه همه ی تان بادا
و من الله توفیق
عبدالحفیظ هروی – هرات
اگرچه من آقای افتخار را تنها از روی نوشته هایش میشناسم یعنی هیچگاهی از نزدیک اورا ندیده و همرایش صحبت ننموده ام، امّا نظر آقای RAHIM مرا واداشت تا چیزی در ارتباط بنظرش بنویسم. به آقای رحیم عرض میشود که تهمت قومگرائی به آقای افتخار خیلی بی انصافانه میباشد. بدلیل اینکه منکه همیش نوشته های محترم افتخار را خوانده ام او همیشه بیعدالتی و عقب ماندگی را محکوم نموده است. و علیه چیزها و یا عناصر و یا مفکوره ای که افغانستان را به عقب ماندگی محکوم نموده است، مبارزه نموده است. و این حق و فرض هر شهروند آگاه و رسالتمند افغانستان میباشد که علیه بیعدالتی و عقب مانی جهاد نموده ومردم را تنویر و آگاه و متحد سازد تا همه دست بدست هم داده افغانستان را از ذلت و فلاکت بکشد. دریغ و افسوس در اینجاست که هرگاه کسی برای تامین عدالت و برابری حقوق تمام شهروندان افغانستان چیزی بگوید و یا بنویسد از طرف طرفداران مفکوره زشت برتری جوئی قومی به سیاست قومگرائی محکوم میشود. حالا که من تا حال هیچ فردی را نه از قوم هزاره و نه از قوم تاجک دیده ام که بگویند قوم ما قوم بهتر است و باید رهبری افغانستان را در انحصار داشته باشد. یکتعداد از آنها که جرئت نموده و از بیعدالتی در افغانستان سخن میزنند. روی سخن آنها متوجه برابری حقوق تمام شهروندان افغانستان، صرف نظر از وابستگی قومی آنها میباشد. آنها برابری را میخواهند نه چیز دیگر.
اینکه محمد(ص) قومی فکر میکرد و یا نمیکرد ایجاب تحقیق و مطالعه جداگانه را مینماید. ولی در قسمت سایر اعراب و چار یار پیغمبر بصورت واضح میتوان گفت که آنها قومی فکر میکردند و قومی عمل میکردند. انها اقوام غیر عرب را اقوام درجه دو و پائین فکر میکردند. علی شریعتی آیدیو لوک مسلمان مینویسد هنگامی که اعراب ایران را اشغال کردند. در نظامنامه خویش نوشته بودند هرگاه یکنفر عرب اگر در جمعیتی و جائی حضور داشته باشد از مردمان ایران اگر کسی با اسپ از آنجا عبور مینماید باید از اسپ خود پائین شده و پای پیاده احترام کنان از حضور شخص عرب عبور نمایند. و همچنان در چای دیگر آورده است که دختر غربی عاشق جوان ایرانی میشود و جوان ایرانی با او تماس گرفته و التماس از دواج مینماید. همینکه گپ به مدینه میرسد از مدینه هدایت می آید که سر جوان ایرانی کل و گوشش بریده شود که چطور جرئت نموده که با دختر عرب تماس برقرار نموده است. وشما میدانید که در افغانستان حتی تا حالا بسیاری از حضرات عرب دختران خودرا فقط به حضرات خود به ازدواج در می اورند و نه با اقوام دیگر. بخاطر اینکه حضرات اقوام دیگر را هم کفو خود نمیدانند.
با احترام
من فکر میکنم که قران یک کتاب مانند تورات انجیل است که در قرن امروز قابل استفاده نیست قران به جز چند افسانه خیالی دیگر کد ام چی زی علمی ندارد
من وقتیکه گفتار صدیق افغانرا در باره قرآن میشنوم حیران میمانم که عجب احمقی است. صدیق افغان پاک یک لوده شاخدار معلوم میشود. القابی بخود میدهد که آدم را خنده میگیرد. فکر میکنم او بمریضی روانی و خود خواهی مبتلا میباشد.
اصلا” قابل سوال میباشد که چرا عربها اجازه نمیدهند که قرآن به لسانهای مختلف هر کشور خوانده و تکثیر شود.؟ این خود نشان میدهد که زیر کاسه نیم کاسه ای وجود دارد. در فاتحه، در ختم، همه جا مردم قرآنرا میخوانند و میشنوند در حالیکه هیچ نمیدانند که چه خوانده میشود و چه گفته شده است. این یک مصیبت بزرگ و یک جفای بزرگ در حق قرآن میباشد. مردم قرانرا در دستمال ابریشمی پیچانده و در طاق میگذارند. و یا اگر کسی میخواند هیچ نمیداند که چه خوانده است و یا چه میخواند. بنظر من این یک توهین بزرگ به قرآن میباشد. که بخوان و نفهم که چه خوانده ای. اینکار به این میماند که کسی را بخانه دعوت مینمائی ونه چای و نه غذائی برایش میدهی و فقط حرف های مفت برایش میزنی و لی نه چای ای و نه غذائی برایش میدهی، در حالیکه او خیلی میل غذا و چای دارد.
آفریدگار بزرگ آقای عالم افتخار را مورد لطف و حمایت خود قرار دهد تا بتواند وقت بیشتر خودرا در راه نور افشانی و درک بهتر از قران را به مردمان جهل زده ما بمصرف برساند. بخاطر اینکه تمام بدبختیها و اشوبهای ایجاد شده در دنیا ریشه در عدم درک درست از قرآن دارد مثلا” بوکوحرام و القاعده و طالب و داعش و الشباب،… وغیره جنایات وحشتناکی را زیر نام قرآن و اسلام در روی زمین به انجام میرسانند که انسان از دیدن و شنیدن آن به حیرت می افتد. برای درک درست از معنی قرآن پاک من دوستان را به کتاب داکتر سها که طور دجتال در نشانی ذیل نشر شده است آدرس میدهم.
http://www.azadieiran2.wordpress.com
برای درک درست هر کتابی لازم است تا نظرات موافقان و شکاکان ومخالفانرا هم باید خواند. و در میزان عقل آن نظرات را تول و ترازو نمود.