مرز دیورند؛ گرایشها و لغزشها
رخدادهای اخیر در پیوند با مرز دیورند و دامنزدنِ آگاهانه به این بحث، سبب برملا شدن دیدگاهها و برداشتهای آگاهان دو طرف مرز شد و در گفتهها و نوشتهها، صراحتگویى مشاهده گردید. گرچه کس نمیداند که در پشت این کاراز چی هدفی نهفته است، اما پرده از روى یک اصل برداشته شد که مرز دیورند و چگونگى پیشآمد با پاکستان، با منافع ذاتى افغانستان گره خورده و هرنوع شتاب در نتیجهگیرى و کمبهادادن به مساله، پیامدهای ناگوار و غیرقابل پیشبینى براى افغانستان و سرنوشت منطقه در پى خواهد داشت. برخورد با مساله مرز دیورند، چندگانگى میان اندیشمندان و سیاستمردان افغانستان را نیز برجسته ساخت. طرفداران به رسمیت شناختن، و مخالفان آن، شناخته شدند.
به هر حال، سنگبناى پاکستان به حیث یک کشور مستقل و داراى حاکمیت، با هر پیشزمینهای که گذاشته شد، ما نمیتوانیم واقعیت موجودیت آنرا انکار کنیم. زایش پاکستان در سال ١٩۴٧ میلادی انبوهى از کشیدگىهای مرزى را از زمان استعمار بریتانیا به ارث گرفت؛ این کشیدگیها امروز در روابط پاکستان با هند نیز تبارز چشمگیری دارد. در عقب تمام این خیمهشببازىها، نقش و حضور بازیگران اصلى تیاتر «بازى بزرگ» از آغاز تا حال، قابل لمس است. معضل دیورند و مناسبات میان افغانستان و پاکستان، همواره زمینهساز حضور و مداخلهى لجامگسیخته زورمندان و غارتگران جهانى و شرکاى منطقهایشان در امور افغانستان و کشورهای منطقه بوده است.
کشیدگى دایمى در روابط میان افغانستان و پاکستان در چگونگى پیشآمد با مرز دیورند و سرنوشت پشتونها و بلوچهای آن طرف مرز، مشخص و برجسته میگردد. این، داستانیست دیرینه و موجودیت آن به زمانههایى برمیگردد که حتا اندیشه ایجاد پاکستان هنوز در مخیلهها مایه نه گرفته بود. قراداد، توافقنامه، معاهده و یا پیمان دیورند که تا حال با زبان روشن دیپلوماتیک و ارزشهای پذیرفتهشده حقوق بینالدول تعریف روشن نیافته است، سنگپایهى این کشیدگى است. همچنین پیشآمد دولتها و حکومتهای افغانستان در پیوند با مساله دیورند و حق تعیین سرنوشت پشتونها و بلوچهای آن طرف مرز، طى تمام موجودیت پاکستان، همسان نبوده و یک خط یگانه و روشن در موضعگیرىها را به دشوارى میتوان پیگیرى کرد. در این رابطه، میتوان سخنان ابراهیم ورسجى را فهمید که گفته افغانستان در شمار کشورهایى ایستاده که فاقد سیاست خارجى بوده و تنها در بند «روابط خارجى» گیر کرده است.
نبود یک تصویر روشن از پیشینه و متن قراردادهای زنجیرهای و توافقات میان افغانستان و هند بریتانوى و ابهامگویىهای زمامداران و دستگاههای دیپلوماسى، بیشتر براى گمانهزنىها و چانهزنىهای ناشیانه و فریبنده بستر آماده کرد و به دلالان و تیکهداران این بازى زمینه مانور ایجاد کرد. همچنان، نبود یک تصویر تنظیمشده در این باب، جلو سیاستهای کشور را در گرو منافع بازیگران بیرونى و کشمکشهای زورمندان جهانى و نیز «حمایت» و «کمکها»ى انترناسیونالیستى و برادرانه آنها اسیر ساخته و سرنوشت یک کشور و مردم آن به بازیچهى شبکههای مخفى و جاسوسى مبدل گشته است. هجوم نیروهای ارتش سرخ اتحاد شوروى بر افغانستان طى سالهای ٨٠ سدهى بیستم و حضور نیروهای ناتو و آیساف به خاطر نابودسازى لانههای تروریزم جهانى طى دهه نخست سدهى بیست و یکم را در همین بستر میتوان بررسی کرد.
تنش در مرز گوشته و گفتههای شتابزده و غیرمتعارف رییسجمهور کرزى در رابطه با مرز دیورند، سبب شد تا موجى از واکنشها را بر له و علیه به رسیمت شناختن مرز دیورند به بیرون بریزد. بخشى از این واکنشها را میتوان به سادگى با هوا و فضاى آمدآمد انتخابات ریاستجمهورى، و نیز خروج نیروهای ناتو در سال ٢٠١۴ ربط داد، همچنین میتوانیم گوشهای از مبارزات انتخاباتى و جابهجایى نیروها در فرا راه این انتخابات نیز قلمداد کنیم. اما بخش دیگر این واکنشها بازتابدهندهى فضاى چیره بر افکار روشناندیشان افغان است. در این کارزار هستریک و احساسى، منافع کشور و مردم، سرنوشت جنگ و صلح، جایگاه و نقش لرزان افغانستان در معادلات منطقهای و در کُل، پاسدارى یگانگى جغرافیاى موجود از دایرهى دید، خارج گردیده و خواسته یا ناخواسته جامعه بار دیگر به تنشهای نوبتى و تازه فراخوانده میشود.
این نوشته به گوشههای حقوقى مساله دیورند نمیپردازد، بلکه تلاش این نوشته در برملا ساختن موضعگیرىها و نیاتى پنهان در متن واکنشهایى است که برگههای رسانهها را طى هفتههای اخیر پر ساخته است.
نداهای آشنا و ناآشناى چهرهها و شخصیتهای بانام و گُمنام در پافشارى روى شناخت مرز دیورند و اینکه این مرز، کتابِ بستهشده در تاریخ مناسبات پاکستان و افغانستان است و گویا برای آن «نیاز به دعوا و دادگاه» نداریم، مایههای بیگانگى از منافع ذاتى افغانستان و عدم شناخت از بافت تاریخى- قومى این کشور و نیز سادهسازى موقعیت ژیوپولیتیک منطقه را با خود حمل میکند. هرگاه این کتاب بسته شده است و مرز دیورند حیثیت مرز بینالمللى کمایى کرده است، پس این واویلاى پاکستان براى به رسمیت شناختن مرز دیورند از جانب افغانستان براى چیست؟ چرا پاکستان به رسمیت شناختن دیورند را از هر دولت و حکومت افغانستان گدایى کرده است؟
بیشترین مشکل نخبههای نواندیش و مدرنیستِ دو طرف مرز را میتوان در درک کهنه از مساله، و ملهم از روان سالهای جنگ سرد، تفسیر کرد. مرز دیورند با همین کشیدگىها و چالشها، زایدهى «بازى بزرگ» است که تا روزگار ما درازا یافته است. هرگاه دولتها و حکومتهای افغانستان و نیز جنبشها و ساختارهای سیاسى و مدنى تا فروپاشى حاکمیت حزب وطن این مرز را جعلى و تحمیلى و غیرقابل اعتبار خواندهاند، تا اندازه زیادی زیر سایهى تاثیرات و فشارهای اتحاد شوروى و فضاى چیره آن دههها به آن پرداختهاند. و هرگاه نرمش دولتها و حکومتهای پس از پیروزى مجاهدین و طالبان در برابر مسالهى مرزی دیورند را نگاه کنیم، در زیر فشار و بازىهای منافع امریکا و انگلیس تا پلههای ایجاد کنفدراسیون با پاکستان نیز پیشرفتهاند.
در پیوند با همین وابستگىها، برخورد با مساله مرز دیورند شکل گرفته و به الگوى مبارزهى دادخواهانه و نیز معیار وطنپرستى شده است. در واقع مبارزه به خاطر دستیابى به حقوق پشتونها و بلوچها زیر تاثیر پرخاشهای ایدیولوژیک و تنشهای طرفهای جهانى جنگ سرد، کمرنگ و در نهایت بیرنگ شد.
ممکن نیست که با مسالههای افغانشمول و به ویژه مرز دیورند، با ارزشهای ایدیولوژیکى و اخلاقى دیروز به راه حل شایسته دست یافت. به گفتهى برخى آگاهان افغان، ما در جهان یکقطبى نفس میکشیم و تنها با ارزشها و ابزارهای همین جهان میتوان به حل عاقلانهى کشیدگىها پرداخت. اصل زرین «حق تعیین سرنوشت ملل» در بازىهای جهان یکقطبى از میدان بحثهای مبرم بیرون افگنده شده و خریدار ندارد و مدرنیستها در دفن کردن اصول عام عدالت اجتماعى و انصاف در مناسبات بینالمللى آواز رسا و دست بالایی یافتهاند. پدیده مدرنیته، و اشکال فکری وارونهى آن که در سالهای اخیر چند آگاه انگشتشمار «افغان» خارجنشین را گرویدهى خود ساخته، اکثرا بیگانه از منافع کشورى، همان انترناسیونالیزم پرولتاریای کهنه و جهانوطنى بیشرمانه امروزى را در مولفههای عوامفریبانه و غیرعملى براى افغانستان در ذهن تداعى میکنند.
همگام با نداى غیرمعمول رییسجمهور کرزى مبنى بر عدم شناخت مرز دیورند، آواز آهنگهای ناموزون و رنگ پریدهاى به گوشها طنین انداخت که گویا این مرز رسمیت یافته و نیاز بازگشت به این بحث زاید است. هواداران این دیدگاه با سرهمبندى انبوه «حقایق» و «گواهىها»ی پرارزش افغانى و بیرونى در به رسمیت شناختن مرز دیورند در مسیر نیات پاکستان هیچ کمى باقى نگذاشتند. صفآرایى هواداران و مخالفان شناخت مرز دیورند و برآمدهای شتابزده و سبکسرانهشان، منافع ذاتى افغانستان و جایگاه قبیلههای دو سمت مرز را تخریش کرد و به برهم زدن فضاى اعتماد و نیز پیچیدهسازى اوضاع سیاسى- نظامى کشور یارى رساند.
به باور من، مسالهى مرزی دیورند چنان نیست که در لابلاى متن یک فرمان و یا اعلامیه سران دولتهای افغانستان و پاکستان و یا تبارز احساسات این و یا آن نهاد، ساختار و چهرهى جداگانه حلوفصل گردد. همچنان واکنشهای غیرمسوولانه و بیگانه با واقعیتهای جارى سبب زایش اعتمادزدایى گردیده و راه دستیابى به نتیجهى شایسته را سد میسازد. بیگمان، نسل کنونى آگاهان افغان، باید در پهلوى دهها پرسش بىپاسخ تاریخ جنجالبرانگیز کشور، به این مسالهى دردآور بپردازند و در روشنى همه شواهد و گواهىهای گذشته، به این ننگینترین زدوبند تاریخ معاصر منطقه، نقطه پایان بگذارند. مسالهى مرزهای افغانستان با هند بریتانوى از سال ١٨٩٣ میلادى آغاز نمیگردد، بلکه پیشینه بیشتر داشته و در روشنى پیشزمینههای چیرگى استعمارى همان برهه، باید سنجه شود. بىباور نیستم که تقسیم سرزمینهای بودوباش پشتونها و بلوچها در یک حلقه شوم دسیسه، فتنه و تزویر در نبود راى مردمان یادشده رنگ یافته و امروز به سوگمنامهى این فصل تاریخ کشور مبدل گردیده است. این مساله ناحل باقى خواهد ماند، هرگاه راى باشندگان دو طرف مرز از نظر ناپدید گردد.
براى برونرفت از این کشیدگى و حل مساله دیورند، چه راهها و شیوهها را میتوان در پیش گرفت؟ آیا این مساله راه حل دارد؟ چگونه میشود منافع حیاتى جغرافیاى موجود افغانستان را در سایهى حل مساله دیورند به طور شایسته پاسبانى کرد؟
من با برخی روشناندیشان افغان همنوا میباشم که برخورد با مسالهى مرزی دیورند را در یک مجموعه اقدامات سیاسى، دیپلوماتیک و پژوهشى و در پیوند تنگ با منافع حیاتى افغانستان به سنجش میگیرند. محترم عبیدى با طرح «نقشه راه» باورمند است که: «خوبی طرح و ارایه یک نقشهی راه در این است که میتواند منجر به یک اجماع ملی در مورد مساله شود و تلاش پاکستان برای ایجاد تفرقهی بزرگ در افغانستان در مرحلهی حساس کنونی را ناکام بسازد.» این «نقشه راه» میتواند در چارچوب یک برنامهى چندجانبه و منسجم و مرحلهاى، تمام طرفهای ملى و بینالمللى را در برگرفته و بر پایهى منافع بنیادى افغانستان، آمادگى پاکستان، رضایت قومها و قبیلههای دو طرف مرز و حضور مسوولانه و دلسوزانهى دولتهای مقتدر و ذینفع جهان زیر نظر سازمان ملل متحد براى گشودن این گره کور بگشاید. براى دستیابى به این مأمول، ضرور است تا پیش از همه پاکستان به اجراى تعهدات خویش در مبارزه با تروریزم بینالمللى، سرکوب لانههای شرارت و دهشتافگنى در خاک پاکستان و قطع مداخلات ناشیانهى خود در امور افغانستان پابندى نشان دهد.
آنچه به جانب افغانستان پیوند دارد، این که دولت گروه کارشناسان مسلکى و پژوهشگران میدان دیپلوماسى را فرابخواند تا تمام گوشهها و بیشههای ناخوانده و ناپیداى این قرارداد را ردیابى و تصویر روشن و باورمند از پیشینهى آن نقاشى کنند. همزمان با گفتگوى شفاف با قبیلههای مرزى افغانستان، به یارى آنها با قبیلههای خویشاوند آنطرف مرز، و نیز سایر قومها و قبیلههای کشور به راه انداخته شده، دیدگاههای سیاسى حاکمیت و انتظارات مردمان کشور در مسیر یگانه قرار گیرند. با تکمیل چنین برنامهای، این مردم افغانستان خواهند بود که به یارى پارلمان و یا نظرخواهى همگانى مُهر تایید و یا رد روى رسمیت شناختن مرز دیورند خواهند گذاشت.
منافع ذاتى افغانستان به حیث کشور گیرکرده در چهاردیوارى همسایهها مىطلبد که برخورد با مسالهى مرز دیورند باید وابستگى افغانستان در دسترسى به آب را براى رشد اقتصادى کشور منتفى ساخته و زمینه هرنوع اندیشهى ناجایز نفوذ سیاسى و نظامى پاکستان بالاى کشور را خاتمه بخشد. آبهای جارى افغانستان یکى از حیاتىترین عنصر روابط میان افغانستان و پاکستان به شمار میرود و پیوسته به حیث عامل تازهى تنش میان دو کشور سربلند میکند که در سایهى پیشآمد با مسالهى دیورند قابل گفتگو و راهیابى است. در پیوند با چگونگى برخورد با حل مساله دیورند، پاکستان به حیث کشور همسایه نه در قالب برنامهى ضدافغانى عمق استراتژیک، بلکه در چوکات همکارىهای متقابل راه به بازارهای آسیاى مرکزى باز کرده و نقش شایستهى خود را در رشد و گسترش بازار بزرگ منطقهای بازی خواهد کرد. همچنان، گزینش راه عقلایى در رابطه با این مساله، پاکستان را از زیر بار تباهکن تجارت عنعنوى قاچاق و نیز قاچاق مواد مخدر که به فاجعه سراسرى براى اقتصاد آن مبدل گردیده است و پایههای حاکمیت دولتى را به لرزه انداخته است، رهایى خواهد بخشید.
نیازمندىهای زمان ما مىطلبد که به جاى درگیرشدن عاطفى با مساله دیورند، به اندیشه چنگ زنیم و آنچه که منافع حیاتى کشور، نگهدارى و پایدارى جغرافیاى موجود و یگانگى قومها و قبیلههای کشور را ضمانت میکند، در صدر تحلیلها و نتیجهگیرىهای خود قرار دهیم. دیدگاههای من پیرامون مسالهى مرز دیورند به هیچ صورت ادعاى انحصار حقیقت را نداشته و تصویریست که بر پایهى گفتگوهای اخیر فیسبوکى رنگ یافته است. این بحث جاری است و با نظریات و ایرادهای دانشپردازانه قابل تکمیل میباشد.
عجیب مینماید اینکه: کسانیکه “کتاب بسته” شده خط مرزی دیورند را میخواهند ریا کارانه باز نمایند، کسانی اند که چرخ قدرت و اداره دولتی را بدست دارند. ولی هیچ نمی اندیشند و از خود سوال نمیکنند که آیا در جهان کسانی پیدا خواهند شد که بخواهند از زیر چکک برخیزند و به زیر ناوه بنشینند؟ اگر این کسانیکه اختیار دولت را بدست دارند واقعا” میخواهند که “کتاب بسته” خط مرزی دیورند را باز نمایاند اول باید بامهای مردم افغانستان را طوری تعمیر نمایند که برف و بارانی بالای آن اثر نتواند بگذارد. در آنصورت امکان آن میرود که مردم آن سوی مرز میل پیدا نمایند که از زیر چکک خودرا خلاص نموده و در خانۀ بدو ن چکک مسکن گزینند. در غیر آن بسته نخواندن این کتاب نه تنها اینکه مضحکه بلکه خیانت هم بحساب خواهد آمد.
بنظر من”واویلای”پاکستان بخاطر برسمیت شناختن خط دیورند، ازین خاطر نخواهد باشد که گویا این خط ناشناخته شده است. بلکه بخاطر این خواهد باشد که زمینۀ چوبک زدن به این خط برای همیش قطع و خاطر پاکستان آرام گردد. مثلا” ما دیدیم که لوی درستیز پیشین وزارت دفاع افغانستان بصراحت بیان نمود که مرز ما با پاکستان اتک میباشد. یقینا”که با اینطور اظهارات غیر منطقی و احساساتی و آنهم از دهن لوی درستیز وزیر دفاع یک کشور، خاطر پاکستان ناراحت شده و در نتیجه تحریک میشود تا هیزم بیشتری را توسط اجیران خود بنام طالبان به تنور داغ افغانستان بریزد.