خبر و دیدگاه

تقدیر ما در شعر اقبال

رییس جمهور، حامد کرزی پس از شکست بن بست انتخاباتی با پا درمیانی وزیر خارجۀ امریکا، جان کیری،  با او دریک کنفرانس خبری اشتراک کرد و سخنانش را با این بیت اقبال به پایان آورد:

خدا آن ملتی را سروری داد

که تقدیرش به دست خویش بنوشت

آیا رییس جمهور در یک چنین موقعیتی ، برخلاف موافقت و پشتی بانی ظاهری اش ازمیان جگری، جان کری و حل بن بست انتخاباتی،  می خواست بگوید که هنوزگره های کورسرنوشت ما به دست غربیان وعمدتاً به دست ایالات متحد امریکا باز می شود! آیا افغانستان یک کشور مستعمره است که مردم آن نمی توانند تقدیر خود را به دست خود رقم بزنند! یا این که متوجه نبود که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد! او بیت دیگر این شعر را نخواند، من آن بیت را می نویسم تا پیام کلی شعر برای خواننده گان  بیشتر روشن شود.

به آن ملت سرو کاری ندارد

که دهقانش برای دیگران کشت

 این شعر یکی از معروف ترین شعرهای علامه اقبال است. در افغانستان این شعر بیشتر به وسیلۀ جنبش چپ سیاسی  به شهرت رسیده و بسیار بسیار بر زبان شخصیت های سیاسی جاری شده است! این شعر پیام استعمار ستیزانه دارد و انسان را به آازادی و آزاده گی فرامی خواند؛ شعری است برای بیداری همه کشورهای جهان که استعمار سایۀ خود را بر آن ها گسترانیده است، کشورهای که خودی خود را گم کرده اند و باید به آن برسند؛  با این همه، شنیدن این شعراز زبان حامد کرزی برای من نور و نمکی نداشت! شاید جناب شان از یاد برده اند که در سال 2009 همین جان کری بود که او را  با  کما بیش 47 در صد رای،  قهرمان میدان پر تشنج انتخابات آن دوراعلام کرد! من فکر می کنم که ظرف 5 سال گذشته  این امر پیوسته رییس جمهور را رنج داده است که مشروعیت او نه از رای مردم ؛ بلکه از منابع بیرونی آمده است. شاید دلیل امریکایی ستیزی های رییس جمهور در سال های پسین به همین امر بر گردد.

گاهی می گویند که زنده گی یک خواب است و انسان آن گاه بیدار می شود که روزهای آخر زنده گی اش فرا رسد، شاید حامد کرزی در روز های آخر زنده گی سیاسی اش از این گران خوب غفلت و بی خویستنی بیدار شده است و می خواهد سیمای دیگری از خود در حافظۀ تاریخ برجای گذارد که با دریغ زمان آن گذشته است!

واقعیت همین است که سنگ بنای این دولت را همین خارجی ها گذاشته اند، وقتی امریکایی ها همراه با سازمان ملل متحد و چند تن از کودتا چیان مافیایی سرنوشت و تقدیر مردم افغانستان را بر بنیاد منافع خود در بن رقم می زدند، در کشتزارها و باغستان ها جویبار جویبار، خون کشاورزان کشور جاری بود.  آن جا بود که باز پادشاهی را همین خارجی ها بر شانۀ حامد فرود آوردند و او یک شبه شد، رییس حکومت موقت افغانستان، که پس از آن  دو دور دیگر سوار بر اسب  اقبال تمام اختیارات ریاست جمهوری را قبضه کرد.  بر خلاف آن همه گزافه پراگنی های همیشگی ،  ما به سرزمینی تعلق داریم که دست کم تاریخ معاصر آن را همین خارجیان برای ما رقم زده اند. حتا گسترۀ جغرافایی ما را نیز همین خارجیان خط کشیده اند. آنان هنوز  تقدیر ما را رقم می زنند. ما ملت گرسنه یی هستیم که هنوز در پشت پنجره های بستۀ دانش و اقتصاد در تاریکی و گرسنه گی  نفس می کشیم، از شهروند شدن می هراسیم، خوش داریم تبعه باشیم. در لاک قومیت خود فرو می رویم و حرکت ما به سوی ملت شدن کند تر از حرکت یک لاک پشت است که با دریغ این حرکت کند گاه گاهی با درنگ و توقف های دردناکی رو به رومی شود! بعضی از بزرگان ما با واژۀ شهروند مشکل دارند، این سخن به این مفهوم است که چنین رهبرانی با ملت شدن مشکل دارند وهنوز می خواهند که ما همه گان ، چنان رمه گانی باشیم و آنان شبانان ما که به هر سویی که بخواهند ما را بکشانند و به هر قصابی که بخواهند بفروشند!

حامد کرزی در سال های اخیر، پیوسته تلاش کرده است تا برای مردم افغانستان این پیام را بفرستد که گویا او یکی از مخالفان سیاست امریکا در افغانستان است،  در برابر امریکا مانند شیر است، اما شیر گرسنه که اگر نیاز باشد گیاه نیز می خورد. می خواهد وانمود کند که او اسب خود را در مسیری قمچین می زند که دلش می خواهد، در هوای آن هم نیست که ره به ترکستان می برد یا به کعبه! گاهی درامریکا ستیزی خود آن قدر به پیش می رود که القاعده را هم  افسانه یی بیش نمی داند، رشتۀ برادر خوانده گی اش با طالبان را پس از هر حملۀ انتخاری یک بار دیگر تاب می دهد تا استوارتر گردد! از جدایی کریمه و پیوستن آن به روسیه، استقبال می کند، به بشار اسد به مناسبت پیروزی ظاهری اش در انتخابات پیام مبارک باد می فرستد! گویی می خواهد با چنین کار های ناشیانه به سوی امریکا و کشور های هم پیمان او دهن کجی کند!  قرارداد امنیتی  با امریکا را به بهانۀ وطن خواهی  امضا نمی کند و در مقابل از تفاهم بیشتر با روسیه ، چین ، هند و بعضی کشور های دیگر منطقه سخن به میان می آورد! بی آن که متوجه باشد که هیچ کدام از این کشور ها نمی تواند جای خالی  کمک های امریکا در افغانستان را پر سازد!

او در این کنفرانس خبری مشکلات در انتخبات را پذیرفت، اما در پیوند به تقلب  با زبان ژورنالیزم بی طرف گفت: « آن چه را که داکتر صاحب عبدالله تقلب می گوید!»  این سخن رییس جمهور به این مفهوم است که او خود به امر تقلب در انتخابات باور ندارد!  شاید می خواهد خود را به کوچۀ حسن چپ بزند، شاید می هراسد که  در آن صورت تاریخ از او خواهد پرسید، تو که عاشق رقم زدن تقدیر مردم به دست خودشان بودی، پس در روز انتخابات که مردم رفته بودند تا تقدیر خود را رقم زنند، تو چشم و گوش بسته چگونه در کاخ ریاست جمهوری در زیر سایۀ سرد کاج ها شاید چای سبز می نوشیدی، نه صدای گوسفندان چاق امرخیل را در چراگاه کمسیون شنیدی و نه هم موتر های پر از برگه های رای دهی را که او می خواست به جایی ببرد که دلش می خواست!

من به حیث یک شهروند، آن گاه که رییس جمهور در آن کنفرانس خبری، سخن می گفت دلم  برایش سوخت که کاش او کلید تدبیر را  در دست می داشت و این قفل سیاه بن بست انتخاباتی به دست او گشوده  می شد! تا دست کم در روزهای آخر نام ستوده یی می یافت. رسانه ها این روز ها به جان کری صفت بن بست شکن داده اند، در حالی که  بسیار می اندیشند، که رییس جمهور خود در انتخابات 1393 سلسله جنبان بن بست انتخاباتی بوده است! چنین ذهنیتی برای ریییس جمهوری که تا چند روز دیگر از اسب قدرت پیاده می شود، بسیار ناگوار است! شاید رییس جمهور به خاطر داشته باشد که تاریخ در پیوند به شخصیت های سیاسی بر بیناد سخنان و شعر خوانی های آنان قضاوت نمی کند و مهر تایید بر جبین آنان نمی کوبد؛ بلکه قضاوت تاریخ بر بنیاد کار و کارنامه های شخصیت ها و رهبران سیاسی است.

این پرسش در ذهن مردمان وجود دارد ، در آن روزهای دشوار که کشور تا لبۀ سقوط در یک پرتگاه خونین رسیده بود، رییس جمهور چگونه لب از هر گونه داوری فروبست، و نخواست با یک اقدام جدی مشکل را در نخستین گام از میان بردارد. من می اندیشم که این شبکۀ سرطانی تقلب انتخاباتی رسوایی های تاریخی امرخیل، ندام کاری ها و هم آهنگی های یوسف نورستانی وشرکا، خود زمینه ساز آن گردید تا مردم نتوانند تقدیر خود را  خود رقم زنند. رییس جمهور تا آمدن جاکری  سکوت معنی دار و به تعبیر دیگر سکوت مرگباری داشت. چنین سکوتی اعتبار و بی طرفی رییس جمهور را چنان درخت خزان رسیده یی برگ برگ بر خاک  فرو ریخت! با این سکوت می توان پرسش های دشواری را در پیوند به بی طرفی رییس جمهور مطرح کرد! این پرسش های همیشه مطرح خواهند بود! رهبری که سروری مردم خود را می خواهد  بدون ترید هرگز نمی تواند در پیوند به سرنوشت تاریخی مردم خود بی اعتنا باشد  و خاموشی پیشه کند. نمی توان گفت که رییس جمهور با این همه گوش به کری زدن ها و دیده فروبستن ها توانسته است به هدفی که داشت برسد یانه؟ آیا او هنوز برگۀ برنده یی در دست دارد یانه،  این پرسش های در جریان هفته های آینده که قرار است تمام برگه های رادی دهی بازشماری و تفتش شوند معلوم خواهد شد!

من فکر می کنم که رییس جمهور نمی تواند با پناه بردن به شعر اقبال، سکوت وبی اعتنایی خود را نسبت به رویداد های تقلب در انتخابات توجیه کند، سخن آخر این که داود خان در نخستین بیانیۀ خود خطاب به مردم افغانستان نیز به شعر اقبال پناه برده بود:

مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست

از همین خاک جهانی دیگری ساخته اند

 شعر اقبال کمکی برای او نکرد. برای آن که نظام  او سر آغاز بزرگترین مصیبت تاریخی برای افغانستان شد،  داود خان در یکی از بیانۀ های دیگرش نیز به شعر اقبال لاهوری  پناه برد. نکتۀ جالبی است که امروزه شماری از پژوهشگران سیاست و تاریخ معاصر، می گویند که  برنامۀ سقوط داود خان با بیانۀ او در لاهور پا کستان بی پیوند نیست، این بیانیۀ داود خان خشم سرخ مسکو را بر انگیخته بود. برای آن که داود خان در این بیانیه آن کسی نبود که می گفت:« دوستی افغانستان و اتحاد شوروی خلل ناپذیر است». هدفم از این گفته ها این بود که شعرهای اقبال لاهوری برای داودخان شگون خوبی نداشت!

تا جای که من به یاد دارم جناب حامد کرزی نیز تا کنون دوبار شعر اقبال را خوانده است، امید وارم  که این بار شعرهای اقبال برای ریس جمهور افغانستان شگون بدی نداشته باشد، هرچند او به آخر خط رسیده است، با این حال گاهی یک فرجام شکوهمند می تواند هزاران بار بهتر از یک آغاز هیجان انگیز باشد. ما به پایان تاریخ نرسیده ایم. رهبران سیاسی می میرند مانند هر شهروند دیگر و تنها پاره کفنی با خود می برند؛ اما زنده گی آن ها در تاریخ ادامه می یابد، این زنده گی در تاریخ نیز آفرین ها و نفرین های را در پی دارد و نفرین تاریخ عذابی است همیشه گی، سال ها خواهد گذشت و ماجرای تقلب انتخابات 1993 در حافظه تاریخ خواهد ماند و تاریخ در پیوند به آن به بحث و داوری خواهد پرداخت، امید در داوری های تاریخ نام رییس جمهور در کنار نام رییس کمسیون انتخابات و رییس دبیرخانۀ کمسیون رقم نخورد، که در آن صورت حلقۀ گم شدۀ تقلب بر دروازۀ تاریخ آیوخته خواهد شد! ما را آرزو چنین است؛ اما  تاریخ بی رحم، گذشت را نمی شناسد وهیچ چیزی  از اوغیر قابل انتظار نیست!

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا