حامد کرزی صادق ترین شاگرد ماکیاولی
جناب رئیس جمهور من ترا خوب می شناسم، چون 13 سال زندگی ام را تحت فرمانروایی تو سپری کرده ام، من از طفولیتم علاقهمند سیاست بودم، روزی نیست که حداقل چند مرتبه نام ترا در زبان و کارهای ترا در ذهنم مرور نکرده باشم. من از نخستین روز هایکه در کوه پایه های ارزگان در لحظه های پایانی رژیم طلبان چند مرتبهی در رادیو صدای امریکا سخن به زبان گشودی که فصح و روان سخن گفته نمی توانستی، کسالت و کندی در بیان جملات آزارت میداد، تا همین روزهایکه در مجالس رسانهیی و سیاسی با شوخ طبعی و ظاهر آراسته حضور می یابی ترا تعقیب کرده ام. من جوانی هستم که مکتب و دانشگاه را در طول عمر حکومت تو به فرجام رساندم، ترا از حاشیه و متن تاریخ نمیشناسم، به عنوان یک شهروند فعال تماشاگر رفتار و شگردهای سیاسی تو هستم.
در نخستین روزهایکه از کوه پایه ارزگان در شهر کابل حضور یافتی، آن زمان زیاد به تو امید بسته بودم، اشک هایکه در محضر رسانه ها می داشتی، من هم اشک می ریختم و با خنده هایت در لبانم خنده میشگفت. تصور میکردم که تو صادق ترین مرد تاریخ سرزمینم باشی، از اینرو در انتخابات سال 2003 که نو سن قانونی ام را تکمیل کرده بودم، با دل گرمی تمام برایت رای دادم، فهم داشتم که من جزء ملت توهستم و تو با افتخار ترین زعیم تاریخ سرزمین من هستی. زمانیکه در زادگاه من( غزنین) قرار حضورت مطرح شد، من بهعنوان دانش آموز معارف ساعت ها تصویرت را در دستانم داشتم، تصویرت برای من مایه فخر بود و برایم غرور میبخشید که مرد اول سرزمینم را حرمت میگذارم.
من تا پنج سال اول زمامداری ات تصور میکردم که افغانستان رهبرگم شده اش را پیدا کرده است، شاید دیگر روزهای سخت و تنگ مردمم به نکتهی پایان برسید. اما بعدآ به اشتباه ام واقف شدم، که تو آنکسی نیستی که من در وجودت رویای آرامی، حکومت خوب و آینده بهتر را جستجو میکردم.
آقای رئیس جمهور!
پس از پنجسال با اشک هایت، بازهم اشک ریختم، اما این بار نه بخاطر همنوا بودن. بلکه بخاطر سرنوشت مردمم که با اشکهای دروغین تو گره خورده است. یادم است که در افتتاح سال تعلیمی سال 1390 گریستی که میخواهی میرویس( فرزندت) مهاجر نشود، درهمینجا مکتب و دانشگاه بخواند. اما یکسال بعد دریکی از دانشگاه های امریکا زمانیکه سخنرانی مینمودی، به مخاطبین گفتی که آرزو داری میرویس در دانشگاه های امریکا درس بخواند.
چون من به عنوان یک روزنامه نگار با تکرار و تکرار کارهای ترا دنبال کرده ام و هر روز نگاهام به کار های تو ژرفتر شده است، من بعداز مدتی میدانستم که تو در پی خدمت به من و ملت من نیستی، آنچه از تو بیرون میآید جزء خودخواهی، خود برتر بینی، قدرت طلبی، قانون شکنی، فریب و نیرنگ چیزی دیگر نیست.
من همیش مراقب بازی های سیاسی تو با سایر رهبران سیاسی بوده ام، گرچه در سیاست دوست و دشمن دایمی وجود ندارد. به ذهن دارم که با چه نیرنگ و فریبی، مرحوم مارشال فهیم را به چالش کشاندی؟ شکوه و فریاد های جنرال دوستم را بخاطر دارم، که او وهمراهانش را چند مرتبه نقش بر زمین کردی، آقای محقق و مردمش را فریب دادی و با سران و موی سپیدان جنوب کشور همیشه دورغ گفتی.
اگر برخی رهبران سیاسی و مردم ما به تو اعتماد دارند و فکر میکنند که تو غنمت بزرگ ای، ولی من که فعال سیاسی ومدنی ام هیچگاه باور ندارم که تو مایه آرامش و خوبی مردم ما باشی.
تو شخص هستی که در مهمترین مقطع تاریخ زعامت کشورم را به عهده گرفتی، در مقطع که امیدها به بهبود محور خورده بود، چهره ها از جنگ خسته و افسرده شده بودند و هیچگونه علایق به ادامهی جنگ نداشتند، جهان بعداز سالیان درازی در کنار مردم ما ایستاده بود، فرماندهان حاضرشدند که اسلحه شانرا به زمین بگذارند و رهبران سیاسی مقتدر را در اطراف تو گرد آمدند و ترا که تنها با پیراهن و پوتو( شال سرشانه) کندهاری از کوه های اورزگان آمدی رئیس دولت شان ساختند. این اتهام است که تو برای دیگران افتخار ولقب افتخاری ایجاد کرده باشی، اما دیگران ترا مرد اول کشور شان ساختند.
اما تو در بدل این کارهای چه کردی، فاسد ترین حکومت جهان را برپا ساختی، دروغگو ترین رئیس جمهور جهان بودی، با متحدین بین المللی ات رابطهی افغانستان را به حداقل رساندی، دشمنِ مردمت را و دشمن هم مسلکان ( خبرنگاران نقشبندی، منادی و… سرداراحمد) من را برادر خطاب کردی و از زندان رها ساختی، تا جبهه قوی تر باز کنند. تروریستان را نوازش کردی و برای شان پول پرداخت کردی، اما ایثارگری و جان فشانی جوانان ارتش و پولیس کشورم را که بخاطر تمامیت ارضی و حفظ نظام قربانی دادند با مرگ طالبان جنایت کار مساویانه میزانی کردی. به عنوان سرقوماندان قوای مسلح کشور هیچگاه از ارتش و پولیس کشورت تقدیر نکردی، بر اضافهی اینکه قربانی های نظامیان کشورم را ستایش نکردی، روحیه و انگیزه های شانرا خورد و کوچک کردی و قداست سنگر نبرد نظامیان ما را علیه تروریستان وطالبان جنایت کار زیر پرسش قرار دادی.
این تو بودی که بیشتر از گذشته مردم ما را در فرمولهای قومی منقسیم ساختی، این تو بودی که بنیاد و ساختار قوم گرایی را به میراث ماندی. در ذهن دارم که در برابر برنده شدن نمایندههای مردم شریف هزارهی غزنی در انتخابات پارلمانی سال 2010 مواضع سخت گیرانهی اتخاد کردی و همسان خان قبیله برخورد نمودی و نشان دادی که رئیس جمهور همهی مردم افغانستان نیستی.
دراین روز میبینم که شماری از هموطنانم، برایت نامه نگاری دارند و جملات زیبایی برایت مدح میکنند و گویا این همه دست آورد های سیزده سال اخیر به تو پیوند دارد. کسانیکه تاریخ خوانده اند و شرایط نظام بین المللی را به تحلیل گرفته می توانند. میدانند که هیچگاهِ رهبری در افغانستان چنین شانس بزرگی که محصول همگرایی داخلی و بین المللی برای اداره کشور باشد نداشت. اگر بهجای تو رهبر دیگری میبود، من مطمینم که بههیچ صورتی وضعیت بد تری از حالت کنونی نمیداشتیم. شاید خیلی اوضاع مطلوب تر و بهتر میبود.
برخی ها از هموطنان ما فراموش کرده اند و تصور میکنند که این همه خدمات کنونی محصول نقش تو است، اینجاست که مردم ما نقش خودشان و جامعه جهانی را منتفی میکنند، من به یاد دارم این مردم ما بود که ترا از فرماندهی محلی به تخت شاهی رساندند و ترا رئیس جمهور شان ساختند.
این تقدیر بد ملت ماست، که در طول تاریخ اغلبآ رهبرانش خیانت کار، جا طلب و خود بزرگ بین بوده اند. ما ملت هستیم که حداقل در طی نیم قرن شش نمونه نظام سیاسی را به تجربه گرفته ایم، سلطنت ظاهر شاه، جمهوریت داودخان، حکومت های کمونیستی، دولت اسلامی، امارت اسلامی و جمهوری اسلامی، یکی از دلایل ناکامی شدن و پسف شدن نظام ها برخاسته از بینش استبدادی، مطلق اندیشی و خود باوری های بیش از حد رهبران آن بوده است.
اکنون نگران اضمحلال جمهوری اسلامی شده ایم، همه میدانند که آقای کرزی قبل از بحث های انتخاباتی علاقهی برای برگذاری انتخابات نداشت، من از کسانیکه با رئیس جمهور همنیشینی داشته اند، زیاد شنیده ام که او بارها گفته است که در کشور جهان سوم هممانند افغانستان ضرورت برای برگذاری انتخابات نیست، بایست قانون اساسی را تغییر بدهد و خودش را مادام العمر رئیس دولت بسازد.
درجریان ایم که انتخابات سال روان بیشتر با فشارهای جامعه جهانی، نهادهای جامعه مدنی و احزاب سیاسی دایر شد. اما آنچه عاملی اصلی بن بست فراروی این انتخابات شده است، منشاء هایش بر میگردد به آقای کرزی، او از احزاب سیاسی، نهادهای جامعه مدنی و سرانجام از جامعه بین المللی انتقام میگیرد. انتقام خواست هایش را که به ابقای قدرت می انجامید. او موافقت نامهی امنیتی را علی رغم همه فشار داخلی و بین المللی امضا نکرد.
آقای کرزی!
من هیچگاه از بابت رفتنت دلتنگ نمیشوم، اما آنچه دلتنگی ایجاد میکند، زیرسوال رفتن عزت و آبر مردم سالاری است، چون ابداع کنندۀ تقلب و جعل در سال 2009 تو بودی که حکومتت را بر تقلب استوار ساختی. اکنون نیز این همه بازی ها که شامل کمیسیون انتخابات و تیم آقای اشرف غنی میشود، درنهایت بخاطر ابقای قدرت خودت است. این تو بودی که آقای اشرف غنی را از دومین متفکر جهان به دومین متقلب کار جهان تنزل دادی.
کرزی تو نباید هیچگاه قهرمان شوی، بایست هممانند حسن مبارک رئیس جمهور پیشین مصر به دادگاه کشانیده شوی و محاکمه شوی، تا برای سایر سیاستمداران فریبکار درس عبرت تاریخ شود.