احمد ضیا و عقده قدرت
اخیراً احمد ضیا مسعود راه خود را از داکترزلمی رسول و داکتر عبدالله جدا نموده با وصف مخالفت و حساسیت های گسترده سیاسی و قومی به گروه غنی احمدزی در رقابت های انتخاباتی دور دوم پیوست. بسیاری دوستان و همرزمان وی از او بریدند و عده هم او را به خیانت به آرمانهای احمد شاه مسعود برادرش که سرش را در نبرد با تمامیت خواهی و برتری طلبی فدا کرد، متهم کردند. این در حالیست که داکتر اشرف غنی احمدزی نمادی از برتری طلبی و تعصب بحساب می آید و حالا ضیا بحیث ابزار در خدمت این گروه قرار گرفته است. درین نوشته انگیزه اصلی پیوستن احمد ضیا به گروه اشرف غنی را در یک نگاه انتقادی در عقده سیاسی او نسبت به داکتر عبدالله و همرزمان و حتا اعضای خانواده و اقاربش به تحلیل می گیرم.
احمد ضیا چگونه عقده مند شد؟
تاپیش از حوادث یازدهم سپتمبر کمتر کسی با نام احمد ضیا بحیث برادر احمد شاه مسعود و داماد استاد برهان الدین ربانی رییس جمهور سابق افغانستان آشنایی داشت. اما بعد از ایجاد دولت جدید در افغانستان در پی حوادث سپتمبر احمد ضیا بحیث یکی از رهروان مسعود وارد سیاست افغانستان شد. نخستین ماموریت وی سفیر افغانستان در مسکو بود و سپس بحیث معاون اول رییس جمهور کرزی در انتخابات ریاست جمهوری 2004 در پی یک بحران سیاسی جانشین مارشال محمد قسیم فهیم شد. اما در انتخابات ریاست جمهوری 2009 بحیث یکی از اعضای ارشد جبهه ملی آنوقت تلاش کرد که خود را بحیث رییس جمهور کاندید کند ولی بر خلاف انتظار استاد ربانی بجای حمایت از دامادش از داکتر عبدالله که عضو جبهه ملی نبود حمایت نمود. در نتیجه احمد ضیا نه تنها از از استاد ربانی رنجید، بلکه نسبت به داکتر عبدالله نیز کینه به دل گرفت.
در فاصله بین انتخابات 2009 و 2014 تحولاتی زیادی سیاسی در افغانستان رخ داد از آن جمله استاد ربانی در یک توطئه سازمانداده شده توسط تروریستان به شهادت رسید ولی احمد ضیا بحیث سیاستمدار فعال با استاد محمد محقق و جنرال عبدالرشید دوستم در راس جبهه ملی بحیث اپوزیسیون سیاسی دولت کرزی قرار گرفت.
قابل یاد آوریست در آستانه تشکیل تیم های انتخاباتی یک گروه از نخبگان هزاره و ازبک یک کنفرانسی تحت عنوان”روند مونیخ ” در ماه اگست 2013 در شهر مونشن برگزار نمودند. هدف اصلی کنفرانس مذکور ضرورت تغییر نظام متمرکز به تمرکزدایی بود. گردانندگان کنفرانس مذکور از احمد ضیا، استاد محقق، جنرال دوستم و امرالله صالح دعوت نموده بودند ، ولی صرف احمد ضیا و امرالله صالح در کنفرانس اشتراک کردند. در جریان کنفرانس برای اولین بار با احمد ضیا آشنا شدم و از وی در مورد احتمال کاندید شدن او و داکتر عبدالله در انتخابات 20014 پرسیدم. وی اتحاد خود با دوستم و محقق را قوی و نیرو مند تر از ائتلاف ملی به رهبری داکتر عبدالله توصیف کرد، ولی عبدالله را یگانه مانع در برابر کاندید شدن خود معرفی کرد. درین ملاقات احمد ضیا عقده خود نسبت به داکتر عبدالله را از انتخابات 2009 نه تنها پنهان نکرد، بلکه گفت عبدالله با چشمان گریان میدان انتخابات 2009 را به کرزی رها کرد وی حق ندارد بار دیگر خود را کاندید کند.
از نگاه ضیا داکتر عبدالله بیشتر یک پشتون قندهاریست تا یک تاجک پنجشیری. ضیا نه تنها خود را از لحاظ صلاحیت و شایستگی نسبت به داکتر عبدالله یک کاندید مناسب می شمرد، بلکه یگانه وارث خانواده احمد شاه مسعود و کاندید تاجکان افغانستان. او قبل از همه انتظار حمایت از استاد عطا محمد نور و صلاح الدین ربانی خسربره و سرپرست جدید جمعیت اسلامی افغانستان را داشت. اما طوریکه حوادث نشان داد کشمکش میان داکتر عبدالله و احمد ضیا در داخل جریانی موسوم به” اتحاد انتخاباتی” منجر به فروپاشی جبهه ملی شده استاد محقق به تیم داکتر عبدالله پیوست، جنرال دوستم به داکتر غنی احمدزی و ضیا مسعود در آخرین روزهای تشکیل تیم های انتخاباتی بحیث معاون اول داکتر زلمی رسول قرار گرفت.
چرا ضیا به گروه غنی پیوست؟
از لحاظ روانشناسی یکی از تاثیرات خطرناک احساس حقارت اینست که انسان احساس انزوا ، نفرت از دیگران میکند و بی اعتماد نسبت به نزدیک ترین دوستان خود می شود. تصور میکنم ضیا احساس مشابه دارد،زیرا در هر دو انتخابات دو ستان، همرزمان و حتا اعضای خانواده اش داکتر عبدالله را نسبت به وی ترجیح دادند، استعداد، توانایی و حتا پیوند وی بحیث برادر احمد شاه مسعود را کم بها دادند. این در حالیست که احمد ضیا یک شخصیت با تواضع، نرم طبعیت و خیلی بردبار است و در 13 سال اخیر از لحاظ سیاسی و تجربه یک سیاست مدار مطرح در افغانستان بوده است.
با آنکه در گذشته احمد ضیا یک شخصیت سرکش، ستیزه جو و خود خواه نبوده است، ولی تصمیم گیری های تند ضد همه دوستان و حتا ضد خانواده اش بخاطر پیوستن به گروه داکتر غنی نشان می دهد که وی عمیقاً نسبت به همه بی اعتماد شده و حتا برای انتقام به جبهه دشمنانش می پیوندد. به بیان دیگر احمد ضیا باوجود اینکه می داند رقیب انتخاباتی داکتر عبدالله کمتر چانس برنده شدن را دارد ولی او برای نشان دادن خشم و عقده اش به صف رقیبانش می پیوندد. در حالیکه او می داند نه وزن سیاسی و اجتماعی دارد و نه کدام جای شایسته ای برای وی در گروه داکتر غنی وجود دارد. در واقع او بحیث یک پناهنده سیاسی به تیم تحول و تداوم پیوسته است.
یکی از عوامل دیگریکه ضیا را تحریک کرده که به گروه داکتر غنی بپیوندد احساس حسودت نسبت به شهرت و محبوبیت بی سابقه داکتر عبدالله درین انتخابات است. وقتی او می بیند که داکتر عبدالله در ذهنیت عامه رییس جمهور آینده افغانستان است، عقده انتقام گیری از وی شدت می گیرد.
باید گفت حق انتخاب و حمایت از این و آن تیم در هر انتخابات یک امر طبعی و معمول است. احمد ضیا نیز این حق را دارد. احمد ضیا منطق حمایت از گروه تحول و تداوم را در سخنرانی اش با دلایل بسیار ضعیف که در چشمانش بغض و عقده را می توان دید، بیان کرد. بگونه مثال او گفت من بخاطری به تیم تحول و تداوم پیوسته ام که: “شما بخاطر وحدت ملی… مبارزه می کنید”. در حالیکه او در عمق دلش باور دارد که گروه تحول و تداوم” نه بخاطر وحدت ملی ، بلکه برای تداوم برتری طلبی مبارزه میکنند.
شاید برای احمد ضیا خردمندانه این بود که منافع افغانستان را بالا تر از خواست خودش ولو که حق به جانب هم باشد، قرار می داد و تصفیه حساب با داکتر عبدالله را یک مسئله شخصی می دانست. او می توانست بدون سر و صدا همراه با تیم برابری، عدالت و سازندگی به رهبری داکتر زلمی رسول از تیم اصلاحات و همگرایی حمایت کند، و یا می توانست حالت بی طرفی اختیار نموده مثل انتخابات قبلی در خانه اش آرام بنشیند.