دین شناسی

مشترکات ادیان (3)

religions_world

 

قسمی که در قسمت دوم مطالعه نمودم از دیگر مشتركات ادیان مخصوصاً ادیان ابراهیمی این است كه عارف عبادتش عاشقانه است یعنی به تعهد زائدی عبادت نمی كند، قصد زائد مصداق فرمایش خود عرفا آنست كه نه از ترس جهنم و نه به شوق بهشت بلكه به خاطر خود او و عشق به او عبادتش می كنم. عارف آلمانی مایستراكهارت، اصطلاحی دارد كه می گوید: هركس به قصد و غرضی به او توجه كند، او خودش را می پرستد نه او را. به هر حال از حیث عرفانی حضور قصد و غرض حتی قصد قربه الی الله غرض است و عارف باید در مقام بی غرضی باشد. اكهارت هم چنین از مقام ترك می گوید: ترك همه چیز، ترك دنیا، ترك عقبی از خصوصیات تفكر عرفانی است. یعنی این كه زاهد دنیا را برای عقبی ترك می كند و دنیاپرست عقبی را برای دنیا و او می گوید: هر دوی اینها خلاف می روند؛ و عارف حقیقی آن است كه هیچ قصد و غرضی ندارد و صرفاً چون او را دوست دارد، عبادتش می كند و عشق مبنای عبادت اوست.

مشترکات ادیان آسمانی در حوزه عقاید

افزون بردردها و دغدغه های مشترک میان ادیان، ادیان تعالیم و آموزه های مشترک هم دارند، اخلاقیات مشترک، و قلمرو های واحد ادیان، قادر خواهند بود که زمینه گفتمان ادیان و دیالوگ را فراهم سازد و در زدودن مفاسد اخلاقی از چهره جامعه، رسیدگی به وضعیت مستمندان و استقرار عدالت در میان ابنای بشر، نقش آفرین باشند. لذا معنویت در ادیان، نحوه مواجهه است با جهان هستی که فراورده اش این است که حالت های نامطلوب فساد اجتماعی، وجود توده های فقیر اجتماعی و تضاد کشنده تاریخی، هرگز از نظر ادیان، امر مطلوب و پذیرفته شده ای نبوده و نیست. عدالت، احسان و محبت، باتفاوتهای جزئی، آموزه اصلی ادیان آسمانی است.

عدالت، یعنی بخشیدن حقوق جامعه به آنان و استیفای حق خود از دیگران.

احسان، یعنی صرف نمودن از بخشی از حق خود، جهت کمال دیگران.

محبت یعنی کششی درونی برای تکامل بخشی به دیگران.

در واقع این آموزه ها، آموزه های مشترک اخلاقی ادیان اند که قادر است بر همه افراد و آحاد جامعه اثر گذار باشند و زمینه تنش های تاریخی، اجتماعی را از بین ببرند. این آموزه هاهمچنین پیامی را به جهان منتقل می سازند که معنویت و اخلاق در ادیان نهادینه شده است وبنابراین راه نجات بشریت معاصر، این است که فلاح، رستگاری و نجات خود را در ادیان جستجو کنندو به طور کلی در دین، به عنوان پل ارتباطی و عامل پیوند جهان فرازین با جهان و عالم موجود انسانی. به هر حال علاوه بر دغدغه های مشترک میان ادیان، ادیان، تعالیم و آموزه های مشترک هم دارند که می توان مشترکات آنها را در حوزه عقاید اینگونه بیان نمود:

مشترکات در حوزه عقاید و یا همان مشترکات امیدآفرین
اعتقاد به یک حقیقت قدسی و معنوی در ادیان
اعتقاد به موجودی فراتر از ماده ومادیت و به عبارت دیگر اعتقاد به حقیقت قدسی و معنوی.

اولین امر مشترک ادیان، که در مورد آن وفاق وجود دارد، وجود حقیقتی قدسی، الوهی است که بشریت را به سوی آن فرا می خوانند. اعتقاد به اصل وجود چنان موجودی، از آموزه های مشترک همه ادیان است، ولی در اوصاف و خصوصیاتی که به آن نسبت داده اند و تصویر و تفسیری که از آن به عمل آورده اند و حتی در اسمی که به او نسبت داده اند، با هم اختلاف دارند.

برای مثال اسم آن موجود برتر از ماده در اسلام « خدا » است و در یهودیت « یهو » در مسیحیت « پدر آسمانی »، در هندوئیسم « روح کلی »، در دین زرتشت « اهورا مزدا» است. البته این نکته نیز مورد توجه ادیان است که شرک و کفر به این حقیقت، واقعیت و جوهر انسان را تخریب می کند و تخریب جوهره ی انسانی خیانت به اوست. در اندیشه تابناک اسلامی، مسأله توحید، به عنوان روح این شریعت شمرده شده و گرایش به خداوند، زیربنای همه اصول دیگر و معارف قرآنی و اسلامی محسوب می شود. حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم در مدت بیست و سه سال رسالتش، با تلاش پی گیر و استقامت بی مانندی که از خود نشان داد، توانست مبانی شرک و دوگانه پرستی را متزلزل نموده و خدای حقیقی را با صفات کمال و جمال، آن طور که هست معرفی نماید… او با شعار « قولوا لا اله الا الله تفلحوا » تمام گرایش های غیر توحیدی را محکوم و ملغی اعلام فرمود. در اندیشه اسلامی، گرایش به خدا در اوج خود قرار دارد. ایمان به این وجود حقیقی محض و مطلق، در اسلام، بر همه مردمان فرض و واجب شمرده شده و به عنوان « ایمان به غیب»، « ایمان به الله»، « پذیرش ولایت الله»، « نفی ولایت طاغوت»، عبودیت خدا» و ده ها عنوان دیگر مطرح شده است.

در انجیل یوحنا چنین آمده است: در ابتدا کلمه بود، و کلمه بود نزد خدا و خدا همان کلمه است، این بود همیشه نزد خدا، همه چیز از آن پیدا شده، و از غیر آن پیدا نشده، چیزی از آنچه شده، و سبب آن یافت شد، حیات و حیات، نور مردم است و نور تابید در ظلمت و ظلمت نیافت نور را، انسانی فرستاده شد از جانب خدا که نام او یوحنا بود، آمد به جهت گواهی دادن برای نور، تا ایمان بیاورند همه مردم به نور. همین زیر ساخت عقیدتی را در تورات واقعی و غیر محرف می بینیم. دین یهود، یک آئین توحیدی و یکتا پرستی بوده است که در حدود سال 1350 قبل از میلاد مسیح، به جهانیان عرضه شد. در دین یهود، یهو، همان ذات احدیتی است که همه باید به او ایمان سپارند. پس جوهری واحد، ادیان الهی را به هم متصل می کند، با همه تفاوت های سطوح آن، که الهام بخش وحدت دینداران می باشد.

اعتقاد به گوهر یکسان بشر در ادیان

در ادیان الهی، حهان از ابتدایی ترین تا عالی ترین آن این مطلب موج می زند که بشر، دارای گوهر یکسان است. همه از خیری قدسی بر آمده اند و مایه های قدسیت در جانشان نهفته است و همه باید در مسیری واحد و با رویکردها، اصول، ضابطه ها و معیارهای واحد یکسانی اداره شوند، منتهی فرقی که در ادیان وجود دارد این است که هر دینی این حقیقت را در اختیار خود می داند، ولی مسأله مهم، اعتقاد به چنین عقیده سترگ و ارزشمندی است. نتیجه این اعتقاد مشترک میان ادیان، این است که هیچ انسانی نباید توسط انسانهای دیگر مورد ظلم و بهره کشی و استثمار و ستمگری قرار بگیرد و با همین رویکرد ادیان است که نوع دوستی، در ادیان، محترم شمرده شده است. این نوع دوستی گسترده را در زبان سعدی چنین می بینیم:

بنی آدم اعضای پیکراند                 که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار         دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی         نشاید که نامت نهند آدمی

در قرآن مجید، نوعیت بشر، واحد ترسیم و تصویر گردیده، که اشاره ای تام و کاملی به وحدت نوعی بشر، که اسلام آن را به صورت پررنگی مطرح فرموده است، دارد: « هو الذی خلقکم من نفس واحده».

اعتقاد به وضعیت مطلوب ناموجود در ادیان

همه ادیان وضعیت موجود آدمیان را وضع نامطلوبی دانسته اند و از پیروان خود خواسته اند که این وضع نامطلوب را رها کنند و جهت رسیدن به وضع مطلوب تلاش کنند. اوامر و نواهی ادیان، گزاره های توصیه ای و دستوری آنها اعم از گزاره های ارزشی و گزاره های تکلیفی، همگی برای خارج کردن آدمی از وضعیت موجود نامطلوب و رساندن او به وضعیت مطلوب ناموجود است. البته در اینجا ادیان هم در آسیب شناسی وضعیت موجود و بیان عدم مطلوبیت آن و هم در توصیف چند و چون وضعیت مطلوب و حتی اسمی که به آدم داده اند و همین طور چگونگی خروج از وضعیت موجود و نیل به وضعیت مطلوب، با هم اختلاف نظر دارند. برای مثال نام وضعیت یاد شده در دین اسلام، سعادت، فوزو فلاح است و در مسیحیت، نجات، و در یهودیت، رهایی است. با این وجود همه ادیان در اصل این اندیشه که خروج از وضعیت موجود و رسیدن به وضعیت مطلوب امکان پذیر است، اشتراک نظر دارند.

اصل تشنج زدایی و صلح در ادیان 

علی رغم کثرت ادیان و بهانه قرار گرفتن اختلافات دینی برای تشنج آفرینی، نوعی همدلی و وحدت در میان ادیان وجود دارد، ادیان و مذاهب بسیار بزرگی همچون اسلام و مسیحیت تحریف ناشده و یهودیت غیر صهیونی شده، به نحو اجماع در اصل مسأله تشنج زدایی با هم وحدت دارند. امروزه تشنجات جهانی و بین المللی کم نیستند، تشنجاتی که عمدتا از ناحیه سلطه گران متکبر به وجود آمده است، لذا اگر انسانها در هر مسأله ای با هم اختلاف داشته باشند، قطعا در این مسأله کلیدی و اساسی که باید تشنج زدایی بشود و بحرانهای محیطی حل شوند و تشنج از چهره جهان رخ بربندد، اختلاف ندارند.

خدمت به دیگران به عنوان یک فضیلت در ادیان

در تعالیم همه ادیان، اصل دیگری موج می زند و آن این است که خدمت به انسانها، فضیلتی بزرگ است. مسأله خدمت به انسانها و بر آوردن نیازهای مردم، به عنوان یکی از محرک های اساسی ادیان محسوب می گردد.

ادیان و احساس دردهای مشترک در تنزل باورهای قدسی

ادیان، از یک درد مشترکی نیز رنج می برند، و آن در فقدان ایمان و تنزل باورهای قدسی است. این درد، مسأله ای است که به صورت جانکاهی روح بشری راآزار می دهد و دین داران را بر می آشوبد. در قرآن مجید خداوند می فرماید: « لایستوی الخبیث و الطیب و لو اعجبک کثره الخبیث» یعنی برابر نیستند ناپاک و پاک و لو زیادی ناپاکان ترا به شگفتی وادارد. با توجه به وجود همگرایی ها در درون ادیان و توجهی که عموم ادیان، به آینده ای نوید بخش می دهند و در انتظار چنین آینده ای به سر می برند، گفتگو بر اصول مشترک و رسیدن به وحدت در مسائل استراتژیک، کاری بس ضروری تلقی می گردد.
به دو دلیل:
اتخاذ تصمیم مشترک در دینی سازی جهان
تصمیم در برابر دشمن مشترک

قدرت های جهان معاصر، بر اثر غلبه و سلطه استعماریشان، بیش از هر زمانی، بشریت را به سوی انزوای دینی سوق می دهند. در برابر این تهاجم بی امان، صاحبان ادیان و طرفداران آن، باید رویکردی مشترک را در دینی سازی جهان و خروج دین از وضعیت انفعالی آغاز نمایندو این، می توانمد خواسته مشترک همه باشد. چه اینکه اگر این تلاش صورت نگیرد، دین، حالت مغلوبیت خواهد داشت. در قرآن مجید، این حقیقت ترسیم و تصویر شده است. خداوند در قرآن به مومنان سفارش می کند که در راه ترویج دین از هیچ تلاشی فروگذار نکنند و سستی به خود راه ندهند، چنانکه می فرماید: « و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین» یعنی در راه دین سست نشوید و اندوهگین مباشید که شما برترید، اگر ایمانتان استوار باشد. و نیز ادیان مختلف جهان، در مقابل خود نوعی تقابل جدی را مشاهده می کنند، تقابلی که، در ادامه، به فروپاشی دین و لو به نام دین منجر می شود، طرفداران ادیان مختلف، باید برای رهایی خود از قید و بندهای اسارت بار و ذلت آوری که منجر به فروپاشی حقیقت ادیان می شود، تلاش نمایند.

اعتقاد به جاودانگی در ادیان مختلف

همه انسانها فطرتا طالب جاودانگی هستند و از تصور اینکه با مرگ همه چیز نیست و نابود می شود، وحشت دارند. رهایی از این وحشت تنها در دامن دین امکان پذیر است. به سخن دیگر همه ادیان، شور جاودانگی انسانها را معنادار کرده اندو مضمون این روایت اسلامی را به پیروان خود القاء کرده اندکه « خلقتم للبقاء و ما خلقتم للفناء » البته در تفسیر و تبیین انحاء بقا و تصویر صور جاودانگی، میان آنها اختلاف هست.

هدفمندی جهان در نظر ادیان مختلف

در میان انبوهی از پرسشها که آدمی به حهت داشتن فطرت کنجکاو با آنها مواجه می شود، این پرسشها که « از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم آخر؟ ننمایی وطنم» بسیار اساسی و اندیشه سوزند. نیافتن پاسخ مناسب برای این سوالها، آدمی را دچار سرخوردگی می کند و زندگی او را به پوچی و نهیلیسم می کشاند. ادیان همگی در القای این اندیشه که جهان هستی به طور کلی و انسان به عنوان بخشی از آن دارای هدف معینی است که با تدبیر خالقی حکیم، قدرتمند، توانا و خیر خواه برای آن تدبیر شده است، اشتراک نظر دارند. ادیان برای ما بینشی فراهم می کنند که در پرتو آن با حفظ همه هشیاری ها و کنجکاوی ها جهان را سکنای مطلوبی احساس کنیم. ادیان، دستگاهی از مقدسات و ارزش ها و افکار فراهم می کنند که ما را آشنا می کنند و آشتی می دهد و این آشتی و آشنایی با صاحب خانه است که ما را با این خانه انس می بخشد. و به سوالات نهایی ما در باب آمدن و بودنمان در این جهان و رفتنمان از آن، پاسخ های در خور می دهدو زندگی را معنادار می کند. ما در این جهان به میهمانی آمده ایم، موجوداتی رانده و پرتاب شده و به گزاف و تصادفی متولد شده نیستیم. پیامبران طبیبان بی منت و بی اجرتی بودند که این اندیشه فوق العاده کارساز را رایگان در اختیار همه آدمیان قرار دادند و ما را با این عالم کبیر آشنا کردند و آشتی دادند. مفهوم امن یا امان که هم ریشه ایمان است، از همین جا متولد می شود. ایمان یعنی آن چیزی که ایمنی می بخشد. این اندیشه در ادبیات دینی و عرفانی ما بازتاب زیبایی یافته است. مانند مثال مولوی در داستان موسی و شبان.

ایدئولوژى و جهان بینى مشترک در ادیان

مقصود از ایدئولوژى، برنامه هاى ویژه زندگى است و مقصود از جهان بینی، نوع بینش و نگرش خاص به انسان و جهان است. علامه طباطبائى در این باره توضیح می دهد: تردید نیست که هر یک از افراد انسان در زندگى طبعا به هم نوعان خود گراییده درمحیط اجتماع و زندگى دسته جمعى اعمالى انجام مى دهد و این اعمال را تحت نظامى قرار مى دهد که از آن تخطى نمى کند و منشا این نظم، این است که انسان مى خواهد یک زندگى سعادتمندانه داشته باشد که تا مى تواند نیازمندى هاى خود را به طور کامل ترى رفع کند. از این جاست که انسان پیوسته اعمال خود را طبق مقررات و قوانینى که به دلخواه خود وضع کرده و یا از دیگران پذیرفته، تطبیق مى کند. این قوانین و مقررات، مبتنی بر نوع تصور و شناختی است که انسان از جهان هستى که خود نیز جزئى از آن است دارد. کسانى که جهان را همین جهان مادى و محسوس دانسته و انسان را پدیده اى صددرصدمادى مى دانند که پس از مرگ نابود مى شود، روش شان در زندگى به گونه اى است که خواسته هاى مادى و لذایذ چند روزه دنیوى خود را تامین کنند.

کسانى که مانند عامه بت پرستان جهان، طبیعت را آفریده خدایى بالاتر از طبیعت مى دانند، برنامه زندگى خود را طورى تنظیم مى کنند که خشنودى خدا را جلب کنند وموجبات خشم او را فراهم نیاورند; چه اگر خدا را خشنود کنند، نعمت خود رابرایشان فراوان و پاینده مى دارد، و اگر خشمگین سازند، نعمت خود را از دستشان خواهد گرفت. کسانى که علاوه بر ایمان به خدا، براى انسان زندگانى جاودانى قایل بوده و اورا مسئول خوب و بد اعمال خود مى دانند، و در نتیجه، روز بازخواست و پاداش اثبات مى کنند مانند مجوس، یهود، نصارى و مسلمین، در زندگى خود راهى را مى خواهند بپیمانید که این اصل اعتقادى در آن مراعات شود و سعادت این سرا و آن سرا را،تامین کند. مجموع این اعتقاد و اساس (اعتقاد در باره حقیقت انسان و جهان) و مقررات متناسب با آن که در مسیر زندگى مورد عمل قرار مى گیرد، «دین » نامیده مى شود. بنابراین، انسان هرگز از دین ( برنامه زندگى که براصل اعتقادى استوار است)بى نیاز نیست.

تقدس یا قدسیت در ادیان

یکی از عناصر مشترک ادیان موضوع « قدسیت » است; یعنى آنچه مورد پرستش قرار مى گیرد، از ویژگى قدسیت برخوردار است. عده اى از دین شناسان غربى، قدسیت را عنصر مشترک ادیان دانسته اند و مقصود آنان از دین، اصطلاح و کاربرد عام آن که شامل هر ایدئولوژى و مرام زندگى شود، نیست، بلکه اصطلاح و کاربرد خاص آن است یعنى آداب و مراسم زندگى همراه با عبادت وپرستش. چنان که سودربلوم، متکلم و دین شناس سوئدى گفته است:

مفهوم قدسى یا قدسیت مفهوم کلیدى دین است و حتى از مفهوم خدا هم فراتر مى رود;زیرا ممکن است دینى بدون مفهوم خدا وجود داشته باشد، ولى هیچ دینى بدون تمایزبین قدسى و دنیوى وجود ندارد. رودولف اتو متکلم و دین پژوه آلمانى نیز، طرفدار این نظریه است، و کتابى به نام مفهوم امر قدسى تالیف کرد.. به نظر وى، قدسى و دنیوى دووجه از بودن در جهان است و همواره تلاش انسان دین ورز براى فرا رفتن از جهان غیرقدسى یا دنیوى به مدد تجربه کردن جهان فرا انسانى ارزش هاى متعال است. وى تصریح کرده است که خصلت قدسى، گوهر یگانه پدیده مذهبى است و نمى توان آن رابا مقیاس هاى فیزیولوژى، روان شناسى، جامعه شناسى و غیر آن مطالعه کرد، و نیزیادآور شده است که توتم پرستى، بت پرستى، پرستش طبیعت یا ارواح و نیز پرستش شیاطین و خدایان و سرانجام پرستش خداى یگانه، تجلیات گوناگون قداست مى باشند.

آفرینش و تدبیر در نظر ادیان

مفهوم آفرینش و تدبیر یا ربوبیت، یعنى در این جا آن چه هسته مرکزى عقیده دینى است، مساله خلقت و تدبیر جهان است و این که خدایان نقش آفرینش و تدبیر جهان را دارند، و عبادت آن ها به انگیزه جلب رضایت و پرهیز ازخشم و غضب آن ها صورت مى گیرد. البته همه مشرکان قایل به تعدد خالق و آفریدگارنبوده اند، ولى اعتقاد به تعدد مدبر و رب ( ارباب) از مشترکات همه مشرکان بوده است. چنان که قرآن کریم آن جا که عقاید مشرکان عصر رسالت را بازگو نموده،یادآور شده است که آنان خالقیت را منحصر در خدا ( الله) مى دانستند، ولى معبودهاى خود را به این انگیزه عبادت مى کردند که مایه قدرت و عزت آن ها باشند. چنان که مى فرماید: « واتخذوا من دون الله آلهه لیکونوا لهم عزا» و نیز مى فرماید: « واتخذوا من دون الله آلهه لعلهم ینصرون ».

نجات یا رستگارى ابدى از دیدگاه ادیان

برخى از دین پژوهان، اصل نجات و رستگارى را عنصر مشترک ادیان بزرگ و متکامل دانسته اند، البته باید مقصود ادیانى باشد که به حیات اخروى عقیده دارند. جان هیک از طرفداران این نظریه است، وى گفته است: محتملا در ادیان ابتدایى عقیده به نجات یا رستگارى وجود ندارد، زیرا در این ادیان، آن چه اهمیت دارد، حفظ تعادل میان امور و اجتناب از بروز فاجعه است، ولى در کلیه ادیان بزرگ و متکامل جهانى نوعى اعتقاد به رستگارى وجود دارد. در این ادیان، عقیده به انتقال از یک جهان معصیت بار به وضعیتى کاملا امیدبخش وبهتر وجود دارد، این ادیان اعلان مى کنند که هستى غایى، حقیقت مطلق والوهیت که هستى کنونى ما اتصال و پیوند خود را با آن از دست داده، خیر مطلق یا بخشایشگراست. بنابراین، باید به جست وجو برآمد و به نداى او پاسخ گفت، زیرا آن چه داراى حقیقت غایى است. داراى ارج و اعتبار غایى نیز هست. هر یک از این ادیان، براساس اصل نجات شناختى خود طریق خاصى را براى دست یافتن به وصال هستى مطلق پیشنهاد مى کند و از طریق ایمان در پاسخ به رحمت الهى از طریق فنا شدن در ذات بارى، و یا از راه اخلاص روحى و اخلاقى به نجات و اشراق راه مى برند. وینستون کینگ رستگارى را عنصر مشترک ادیان دانسته ورستگارى دینى را با دو ویژگى زیر معرفى کرده است: رستگارى دینی، تمایل به تمرکز بر نیازهایى دارد که یک فرهنگ آن رااساسى ترین نیاز مى شمارد، و نیازهایى را که یک فرهنگ کم اهمیت تر مى شمارد نادیده مى گیرد. رستگارى دینی، ناظر به ارضاى کلى، مطلق و گاه استعلایى نیازهاى انسانى است و دامنه اى گسترده دارد که با توجه به زمینه فرهنگى آن، سلسله وسیعى از ارضاهاى طبیعى گرفته تا وجد ابدى اتحاد با مطلق را در برمى گیرد. روشن است که تفسیروى از رستگارى بس گسترده تر از تفسیر جان هیک است، تفسیر جان هیک، مخصوص ادیان پیشرفته و احیانا توحیدى است، ولى این تفسیر، ادیان ابتدایى را نیز شامل مى شود.»

 

پایان

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا