درسهايي از ششم جدي
سي سال تمام از لشكر كشي اتحاد شوروي به افغانستان ميگذرد، طي اين مدت اتحاد شوروي راه زوال پيمود و در افغانستان چند نظام سياسي يكي در پي ديگري روي صحنه آمدند و كنار رفتند و سر انجام ايالات متحده امريكا رقيب اتحاد شوروي در نقش قدم آن كشور گام نهاد و وارد افغانستان گرديد.
كاروان تاريخ همچنان به پيش ميراند، اما در رفتار پيشينيان و پسينيان چنان شباهت ها به مشاهده ميرسد كه به گفتهي ابن خلدون مورخ شهير مسلمان «گذشته به آينده شبيهتر از آب به آب است». و همين مشابهت هاست كه به تاريخ خصلت آموزندگي بخشيده و به انسان درس ميدهد. پس عمده ترين درسهاي اين تجاوز چيست؟
يك. تجاوز با غرور و تكبر همزاد است؛ غرور خودبيني را در حد اعلاي آن تقويت ميدارد. خودبيني مفرط، ديگران را در نظرش قرين هيچ ميسازد و راه را براي تجاوز هموار ميگرداند و اين وضعيت هر زورمداري در روزهاي تصميم گيري و تجاوزاست.
تكيهي اتحاد شوروي به حزب دموكراتيك خلق و اتكاي امريكا به افغانستانيهاي ليبرال منش، قتل و ويراني همگون از جانب نيروهاي خارجي (شوروي و امريكا)، سپس اعلان آشتي ملي از سوي دكتر نجيبالله و ايجاد كميسيون تحكيم صلح از جانب حامدكرزي، تاسيس نيروهاي مليشه و هم اكنون نيروهاي اربكي و بالآخره افزايش معاش كارمندان نظامي و امنيتي از شباهت هاي امروز با ديروز است.
دو. اشغال افغانستان و هركشور تهيدست ديگري آسان است؛ اما مقابله با نارضايتي و خيزش هاي مردمي است كه كار را براي بيگانگان دشوار ميسازد. صحت اين مسأله هم در تجاوز شوروي و هم در ورود نيروهاي امريكايي ديده ميشود.
سه. «دشمني كه ترا از پا در نياورد، تقويه ميكند»، اين سخن نيچه فيلسوف نامدار آلماني است، مصداق آن را در تجاوز شوروي به افغانستان ميبينيم كه موجب تقويت نهضت اسلامي گرديد و سرآغاز نسل جديدي از خيزشهاي اسلامي گرديد؛ نهضتي كه تا قبل از تجاوز به حاشيه رانده شده بود و رهبران آن در پشاور روزهاي دشواري را پشت سر ميگذاشتند.
چهار. مقاومت در برابر قواي سرخ نشان داد كه نيروي بيكران انساني هنوز برتري خويش را در برابر تكنيك و سلاح هاي پيشرفته حفظ نموده است، چه؛ پيش از آن در شماري از محافل سياسي و تحقيقاتي سخن برسر آن بود كه نيروي بشري تاب مقابله با سلاحهاي مدرن را از دست داده است و اين لشكرهاي مجهز با سلاح هاي جديد اند كه به هر نحوي كه خواسته باشند، اراده هاي مردمي را درهم ميشكنند.
پنج. مقاومت مسلحانه پايهي اساسي مبارزه با اتحاد شوروي را ميسازد؛ اما از رهگذر تلفات نظامي، در درازناي ده سال حضور ارتش سرخ در افغانستان حدود چارده هزار نظامي شوروي به قتل رسيد، كه اين رقم برابر به مقتولين حادثهي اتمي چرنوبيل است؛ به سخن ديگر اين رقم براي اتحاد شوروي تلفات چشمگيري به حساب نميآيد؛ اما اين تجاوز، از نظر سياسي خسارات سنگيني به اتحاد شوروي وارد آورد؛ به گونهي كه در سطح جهاني به انزوا كشيده شد به گونهي كه در سالهاي پسين حضور شان در افغانستان 123 كشور در مجمع عمومي سازمان ملل متحد بر ضد تجاوز رأي ميدادند، سوسياليزم روسي جاذبهي خود را از دست داد و زمينههاي نارضايتي در قلمرو شوروي بارور گرديد.
شش. ششم جدي سرآغاز رويارويي يك امپراطوري خشن با يك مردم تهيدست و فقير بود. شوروي با شعار نان، لباس و منزل به مصاف آمده بود و مردم افغانستان اسلام ميخواستند و استقلال ميطلبيدند، فرجام اين كشمكش پيروزي معنويت را برماديت به اثبات رساند.
هفت. افغانستان جزيره نيست؛ كشوري كه تا پيش از تجاوز شوروي در مناسبات بينالمللي «حايل» پنداشته ميشد، پس از آن توجه جهانيان را به خود
جلب نمود و براي متوقف كردن پيشروي قواي شوروي همه دست به دست دادند؛ اين نكته ميرساند، كه موقعيت افغانستان چنان است كه گذشته از روحيه استقلال طلبانهي مردم اين كشور، ساير ممالك نيز اشغال آن را به وسيلهي يك قدرت ديگر بر نميتابند و با آن از در خصومت پيش ميآيند، مقابله با تجاوز شوروي، مخالفت با سياستهاي توسعه طلبانه پاكستان و موضعگيري در برابر حضور نيروهاي امريكايي ماهيت يكساني دارند.
هشت. ماكياول سخن آموزندهي دارد: «به قواي بيگانه دل مبنديد، در حين فراغت بيبند و باري ميكنند، اگر در جنگ پيروز شوند، پيروزي مال خود آنهاست و شما را به هيچ ميگيرند، اگر به شكست روبرو شدند، بار ملامت را به دوش شما مياندازند». اين واقعيت هم در زمان قواي شوروي به مشاهده رسيد و هم در حال حاضر ديده ميشود.
نه. جهاد در برابر قواي شوروي نشان داد، كه دريافت كمك براي پيشبرد چنين مقاومتي چندان دشوار نيست؛ دشوار آن است كه در چنين وضعيتي سران و گروهها، استقلال عمل خويش را حفظ بدارند، به تعبير ديگر مهم آن است كه مبارزان استقلال طلبي در جنگ با تجاوز، آلهي دست تجاوزگر ديگري نشوند، مشكلاتي كه پس از شكست شوروي بدوش مردم افغانستان باقي ماند، از همين ناحيه آب ميخورد.
ده. استقلال طلبي و آزاديخواهي در عصر ما تنها با عقب زدن نيروهاي خارجي از قلمرو يك كشور، ميسر نيست، اين درس را از جهاد در برابر شوروي ميتوان آموخت. ديگر استقلال و آزادي يك كشور همان گونه كه به نيروي نظامي مناسب نيازمند ميباشد، به اقتصاد، اداره، صحت و دانش باشندگان آن سرزمين وابستگي مستحكمي دارد. اگر در اين مسأله كسي ترديد دارد، شكست شوروي و همچنان درماندگي و وابستگي مردم مان را به نظاره بنشيند.
يازده. جهاد مردم افغانستان با اسلام خواهي و استقلال طلبي آغاز شد؛ اما به قومگرايي پايان يافت؛ اين مسأله به سياستمداران ميگويد، نبايد از استحالهي شعارها در دوران مبارزه غافل بوده باشند؛ چه بسا كه شعارها در دوران مبارزه برضد شان تبديل ميگردند. چاره آن خواهد بود، كه در كنار دين، قوم و زبان را نيز بايد به رسميت شناخت و حقوقي كه از اين ناحيه به افراد تعلق ميپذيرد، تنظيم و تسجيل گردد.
دوازده. اصلاح طلبي دشوارتر از انقلابيگري است. انقلابيها در ظاهر به كار خشني ميپردازند و معركه آرايي ميكنند؛ اما موضعگيري شان ساده و آسان است، تمام مردم به دو دسته دوست و دشمن، حق و ناحق تقسيم ميگردد، داوري براي انقلابيها دشواري ندارد، اذهان عامه را با شعارهاي كلان و وعدههاي مطلق پر ميسازند و سخن از دگرگوني يكباره ميرانند؛ در حالي كه چنين انتظاراتي هيچ تضميني براي تطبيق ندارد و هر تحولي از اين دست مصيبتي مضاعف بر مردم تحميل ميدارد.
بنابر اين تاريخ سي سال پسين اصلاح طلبي را در برابر مردم ما قرار داده است، كه در آن تحول گام به گام مدنظر است و مردم نه به دو گروه؛ بل به چندين گروه تقسيم ميگردد كه اين مسأله مجالي براي جزم انديشي باقي نميگذارد.
برگرفته از پیام مجاهد