هشت سال پس از احمدشاه مسعود
متن سخنرانی محمداکرام اندیشمند در هشتمین سالگرد شهادت احمدشاه مسعود
وقتی هشت سال پس از احمدشاه مسعود (رح) زعیم و فرمانده جهاد، و مقاومت و آزادی، به تبجیل و بزرگداشت او می نشینیم و جایگاه خالی او را در میدان این زعامت به برسی می گیریم، دو ویژگی را در این بحث بر جسته می یابیم:
1- انعکاس روزافزون حقانیت مبارزه و مقاومت احمدشاه مسعود.
بحث دراین موضوع با تذکر و توضیح سه نکته روشن می شود:
الف: حقانیت مقاومت:
با گذشت هر سال از عدم حضور او در میان مردم و معرکه ی مقاومت علیه طالبان و القاعده، حقانیتش در این معرکه آشکارتر و متبارز تر می شود. هشت سال قبل بسیاری از کِشورهای ذیدخل در جنگ و بی ثباتی سه دهه ی اخیر افغانستان به خصوص ایالات متحده امریکا، کِشورهای اروپایی، پاکستان و دولت های ثروتمند عربی خلیج فارس نه تنها چشم خود را بر حقانیت مقاومت مسعود می بستند، بلکه با کمک های نظامی و مالی برای طالبان در جهت پیروزی طالبان والقاعده و شکست مقاومت گام بر می داشتند.
در آن سالها به مقاومت احمدشاه مسعود ائتلاف شمال علیه جنوب، ائتلاف غیر پشتونها علیه پشتونها نام گذاشتند. ژنرالان حاکم پاکستانی به خصوص پرویز مشرف با سماجت عجیبی به نمایندگی از طالبان سخن می گفت و به زعم خود حق حاکمیت پشتونها را در پیروزی و استحکام حاکمیت طالبان وانمود می کرد. او و حاکمان پاکستان پیوسته این ذهنیت را به امریکایی ها می دادند و شاهان وامیران نفت دار عرب را در کنار خود در حمایت از طالبان می کشاندند که طالبان یک جریان جدا از القاعده و برخاسته از جامعه ی پشتون هستند و خصومت با طالبان، دشمنی با پشتونها و جامعه ی پشتون در افغانستان است. حتی برخی از روشنفکران نکتایی پوش پشتون افغانستان با القاب داکتر و پروفیسور با این نگاه و باور درحمایت از طالبان قرار داشتند.
اما اکنون هشت سال پس از احمدشاه مسعود که رهبری دولت افغانستان را حامدکرزی از قندهار و متعلق به جامعه ی پشتون بدوش دارد، طالبان همچنان به جنگ ادامه می دهند. طالبان مکتب ها را بیشتر در مناطق پشتونها به آتش می کشند، معلمان پشتون را سر می زنند، و زنان با سواد و تعلیم یافته ی پشتون را می کشند، فرهنگ عملیات خود مرداری و ذبح گوسفند وار انسانها را در میان جوانان و حتی اطفال پشتونها ترویج می می نمایند.
و حالا این پرسش به پاسخ درست نیاز دارد که اگر مقاومت احمدشاه مسعود، جنگ پشتونها با پشتونها و ائتلاف شمال علیه جنوب بود، چرا هشت سال پس از مسعود و مقاومت او، قربانی اصلی جنگ و جنایت طالبان، پشتونها هستند؟
پاسخ این پرسش روشن است. اما نکته ی مهم نهفته و قابل تأکید در این پاسخ این است که طالبان و افکار طالبانی نه در گذشته و نه امروز از القاعده به عنوان یک جریان تروریستی و اکسترمیستی که حامل فرهنگ توحش و مروج عملیات انتحاری یا خود مرداری در قرن 21 است جدا نمی باشند. طالبان و اندیشه ی طالبانی یک جریان جاهلانه ی بدوی اکسترمیستی و تروریستی است که با هرگونه مظاهر و معیار امروزین حیات انسانی از آزادی و عدالت تا پابندی به حقوق ابتدایی بشر و پیشرفت در عرصه های مختلف حیات اجتماعی مخالفت می ورزند. افکار طالبانی، افکار تفرقه و خصومت پایان ناپذیر مذهبی، قومی، زبانی و فرقه یی است که روح اصلی آنرا نابردباری و کینه توزی تشکیل می دهد. طالبان و القاعده از اسلام، دین رحمت و عدالت الهی، تصویر نفرت و خشونت ترسیم می کنند و ریختن خون انسانهای مخالف افکار و تلقایت خود را حتی از اسلام نه تنها مباح بل واجب می پندارند. مقاومت احمدشاه مسعود هشت سال پیش از امروز مقاومت در برابر چنین جریان فکری بود. مقاومت مسعود، مقاومت برای عدالت و استقلال بود نه ائتلاف شمال علیه جنوب و جنگ غیر پشتون با پشتون. صدها تن از افراد متعلق به جامعه ی پشتون در کنار احمدشاه مسعود به رهبری و فرماندهی مقاومت او جان خود را از دست دادند. وقتی من به لیست کمک دهندگان اِعمار مزار احمدشاه مسعود نگاه کردم، هزینه ی قابل ملاحظه را تاجران پشتون پرداخته بودند.
ب: اراده ی آهنین مسعود در مقاومت:
نکته ی دومی که در مقاومت احمدشاه مسعود مضمر بود و هشت سال پس از او روشن تر از گذشته نمایان می شود، اراده و عزم آهنین مسعود در این مقاومت بود. هشت سال پیش از امروز، احمدشاه مسعود بارها تجاوز و هجوم لشکر ظلمت طالب و القاعده را در دوسوی هندوکش درهم شکست. نصیر الله بابر ژنرال پاکستانی که در مطبوعات گاهی او را پدر طالبان می خوانند، هرچند که طالبان پدران زیادی در ریاض، لندن وحتی واشنگتن داشتند در اکتوبر1996 اعلان کرد که طالبان تا دو روز دیگر وادی پنجشیر را تسخیر می کنند و به مقاومت مسعود پایان می دهند. اما پنج سال دیگر این مقاومت ادامه یافت و رویای بابر مبنی بر تسخیر پنجشیر توسط این لشکر ظلمت و وحشت تعبیر نایافته باقی ماند.
هشت سال پیش از امروز احمدشاه مسعو با همان نیرویی می جنگید که امروز 42 کشور به سردمداری یگانه ابرقدرت نظامی و اقتصادی جهان ایالات متحده امریکا و یگانه پیمان بزرگ نظامی جهان “ناتو” با نود هزار نیروی خود در کنار یکصد هزار نیروی دولت افغانستان به ریاست حامد کرزی می جنگند. جهان در این نبرد و برای بقا و استحکام دولت مذکور افزون بر آنکه خون هزاران سرباز خود را می ریزانند، ده ها ملیارد دالر هزینه کردند. اما پس از هشت سال همین سه هفته قبل یک فرمانده امریکایی از ناکامی نیروهای خارجی در جنگ با طالبان سخن گفت. احمدشاه مسعود هشت سال قبل از امروز بدون هیچ لشکر و یاور خارجی به تنهایی پنج سال در برابر طالبان و القاعده مقاومت کرد، اما اگر امروز لشکریان خارجی دست حمایت از سر دولت افغانستان بردارند، آیا حکومت رئیس جمهور کرزی قادر خواهد بود به جای پنج سال، پنج ماه، پنج هفته و حتی پنج روز عمر کند؟
ج: بازتاب خاست ها و ارزش های عادلانه ی مقاومت:
هشت سال پس از احمدشاه مسعود این نکته جداً قابل بحث و بررسی است که بازماندگان مسئول مقاومت او در روشنایی اثبات فزاینده ی این مقاومت تا چه حدی به ارزش ها و مطالبات نهفته در مقاومت جامه عمل پوشاندند؟
تجلیل و بزرگداشت از سالروز شهادت احمدشاه مسعود نباید تجارت سیاسی با نام و خون او باشد و نه یک تظاهر و رواج بدون پیام و هدف. در بزرگداشت از یاد و نام مسعود چگونه میتوان به ارزش ها و آرمان های مجاهدت و مقاومت او که برمبنای عدالت و استقلال در افغانستان استوار بود دست یافت و سالروز شهادت او را به گسترش تفکر عادلانه ی ملی و همسویی تمام گروه های عدالتخواه در کشور مبدل ساخت؟
تحقق آرمانهای مقاومت احمدشاه مسعود هشت سال پس از او متناسب با اهداف و فرصت های مساعد ناشی از حقانیت مقاومت نبود. در این هشت سال حقانیت و سرافرازی مقاومت در انظار جهان تثبیت شد. این امریکایی ها و دولت های غربی هم پیمان آنها بود که پس از مسعود در برابر حقانیت مقاومت او سرافکنده و شرمسار گردیده بودند. این ژنرالان حاکم پاکستانی، امیران و شاهزادگان عرب بود که با تأیید و یا سکوت امریکایی ها و اروپایی ها به خاطر دستان آلوده ی شان در وحشت وسفاکی طالبان و القاعده سرخمیده، چهره ی خجالت زده، متهم و گناه آلود داشتند، نه مقاومت. مقاومت سربلند بود، ولی حامیان پیدا و پنهان داخلی و خارجی طالبان و القاعده سرافکنده و متهم بودند. اما سیاست های اشتباه آمیز و مکرر در میان برخی از مسئولین جریان مقاومت، برعکس، مقاومت را از سوی متهمین بین المللی حمایت از طالب و القاعده در صف متهم برد. این بحث قصه ی پرغصه و طولانی دارد که در این جا تنها به نمونه ی خبط بر سر تدوین وتصویب قانون اساسی اشاره می شود. مسئولان جریان مقاومت از وزنه ی نیرومند و تأثیرگذار بروی شکل گیری یک قانون اساسی مطلوب و عادلانه برخوردار بودند. از میان آنها تنها جناب قانونی ریاست محترم شورای ملی که این جا تشریف دارند در تمام مراحل به ضرورت نظام پارلمانی تأکید کردند.
اهمیت قانون اساسی در این نکته نهفته بود که این قانون سنگ بنای نظام و سیستم اداره و مدیریت جامعه و کشور را درتمام عرصه های حیات فردی و اجتماعی پس از دونیم دهه جنگ و مبارزات خونینی می گذاشت که در آن، مبارزه مقاومت احمدشاه مسعود نقش محوری داشت. معهذا این حق مشروع و مسلم جریان مقاومت بود که در قانون اساسی بنیان یک رژیم مناسب و منطبق بر واقعییت های اجتماعی افغانستان گذاشته می شد. اما چنین نشد. افزون بر ابهام و تناقضات فراوان نهفته در قانون اساسی و حتی دستبرد های پس از تصویب قانون اساسی، فرصت ایجاد یک نظام عادلانه ی سیاسی که مستلزم و متضمن ثبات و عدالت اجتماعی باشد از دست رفت. تصویب نظام ریاستی همچنان معضل حل ناشده ی مشارکت مردم در قدرت و توزیع عادلانه ی قدرت را پیچیده و دشوار ساخت. نتیجه ی چنین خطای مسئولان جریان مقاومت را در سالهای پس از تصویب قانون اساسی و انتخابات اخیر ریاست جمهوری به خوبی می توان مشاهده کرد. عدم شفافیت و شکل گیری تقلب گسترده در انتخابات زاده ی ابهام، تناقض و عدم شفافیت قانون اساسی در مورد نظام سیاسی است که صلاحیت ایجاد کمسیون مستقل برگزاری انتخابات را به رئیس جمهور همه کاره در این نظام می بخشد که خود یکی از نامزدان رقیب در انتخابات است.
تشکیل معاونین ریاست جمهوری در نظام ریاستی برای برخی از مسئولین جریان مقاومت توهم تمرکز زدایی در قدرت را ایجاد کرده بود. اما در اولین تجربه ی نظام ریاستی پس از تصویب قانون اساسی دیده شد که معاونین ریاست جمهوری در توظیف سکرترهای خود محتاج ودست نگر رئیس جمهور اند. و از هیچ نقش اجرایی و عملی در سیاست عرصه های مختلف مدیریت و رهبری دولت و کشور برخوردار نیستند.
2 – نفوذ فزاینده ی آرمان مقاومت وحضور کارازمای شخصیت احمدشاه مسعود در خم وپیچ تحولات سیاسی و اجتماعی کشور.
روشن ترین و تازه ترین این نفوذ و حضور را ما اکنون در انتخابات اخیر ریاست جمهوری افغانستان شاهد هستیم. در انتخابات اخیر افغانستان افراد مختلفی از گروه های متفاوت سیاسی و اجتماعی چپ و راست که در تحولات سی دهه و حتی نیم قرن اخیر آن گروه ها و رهبران شان نقش و اثر گزاری عمده ای داشتند، شرکت ورزیدند. اما این تنها احمدشاه مسعود بود که هشت سال پس از شهادت خود تأثیرات شگرفی را در این انتخابات بجا گذاشت. این تأثیرات در هر دو طرف اصلی رقیب های انتخابات، حامد کرزی و داکتر عبدالله مشهود بود. رأی مردم افغانستان به داکتر عبدالله از یاران و همسنگران احمدشاه مسعود، رأی به مسعود و اندیشه و آرمان مقاومت او بود. و اگر حامد کرزی دراین انتخابات مارشال محمد قسیم فهیم یکی دیگر از همرزمان احمدشاه مسعود را معاون اول خود برگزید و حمایت بخشی فرماندهان دوران مقاومت را جلب کرد، ناشی از حقانیت مقاومت مسعود و نقش و نفوذ او در خم و پیچ اوضاع سیاسی و اجتماعی افغانستان بود تا زمینه های پذیرش و مشروعیت او در رهبری کِشور مساعد شود.
شاید رئیس جمهورکرزی هشت سال پس از مقاومت احمدشاه مسعود به این حقیقت پی برده باشد که فریاد التماس گونه اش در جهت همراهی برادران عزیزش ملاعمر آخند، ملابرادرآخند و هر آخند دیگری از میان طالبان و القاعده راه حل بحران افغانستان از مصیبت طالب و القاعده نیست. به این حقیقت توجه باید کرد که امروز در قرن 21 نمی توان به نظام مدرن و ثبات سیاسی و پیشرفت اجتماعی درافغانستان از طریق توسل به روش کهنه ی ارباب رعیتی و کاربرد سیاست تزویر دست یافت. معضل طالبان و القاعده ، افکار و فرهنگ طالبانی در افغانستان چند طلبه ی مدارس دینی نیست که با تدویر جرگه های قبیلوی حل گردد. تا زمانیکه رئیس جمهور آینده و دولت آینده ی افغانستان خطوط اساسی سیاست خود را به عنوان کلید اصلی در حل بحران بروی این چهار نکته ی استراتژیک ترسیم نکند که حکومت رئیس جمهور کرزی در هشت سال گذشته عمداً اعتنایی به آن نداشته است، فرجامی برای حل بحران وجود نخواهد داشت:
1- پایان دادن به منازعه ی دیورند با پاکستان که بیش از نیم قرن می شود ثبات، پیشرفت، استقلال، پروسه ی کشور سازی و شکل گیری روند ملت-دولت، استحکام پایه های اعتماد و وحدت ملی در داخل افغانستان و مصئونیت از خصومت پاکستان از بیرون در گروگان این منازعه است.
2- بازنگری و ایجاد تعدیل و تغیر در قانون اساسی بمنظور رفع تناقضات و نارسایی های این قانون در جهت تدوین نظام سیاسی مبتنی بر عدالت اجتماعی که متضمن مشارکت مردم در قدرت، مهار قدرت و مستلزم توزیع عادلانه ی قدرت باشد.
3- طرح و تطبیق برنامه ی استراتیژیک در جهت تقویت احزاب سیاسی و حمایت از جریان اعتدال دینی برای مقابله با افکار اکسترمیستی طالبان در جامعه.
4- رسیدن به توافق استراتیژیک با سلطنت ها و امارت های نفت دار عرب و حلقه های افراطی آن از طریق دخالت و فشار ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا در جهت قطع همکاری آنها با طالبان و افکار اکسترمیستی و تروریستی طالبان به عنوان منبع اصلی و مهم تمویل طالبان و افکار طالبانی.