زن و نبوت
الحمد لله رب العالمين والصلاة والسلام على سيد المر سلين محمد صلى الله عليه وسلم وعلى آله وصحبه ومن اهتدى بهديه الى يوم الدين اما بعد .
ايا خلافت خدا در روى زمين مخصوص مر دها است ؟ خداوند پاك در قرآن عظيم الشان ميفر مايد : « إنى جاعــــل فى الارض خليفه » مــــــن در روى زمين جانشين وخليفه قرار ميدهم .
خليفه به معنى جانشين است ، خواست پروردګار با عظمت ما چنين بود كه در روى زمين موجودى را خلق نمايد كه نماينده خدا در روى زمين باشد ، مقـــــام وشخصيت اش بهتر وبرتر از فرشتگان باشد ، خـــــواست خداوند پاك اين بودكه تمامى زمين ونعمت هايش را همه نيروها ، همه گنجها ، معادن و در نهايت امر همه ما فيهاى آنرا در اختيار چنين انسانى بگذارد ، چنين موجودى بايد عقل شعور وادراك واستعداد خاصى داشته باشد كه بتواند زعامت و رهبرى ديگران را بر عهده گيرد .
در اينجا پرسش مطرح ميگردد كه آيا خلافت الهى مخصوص مـــرد ها است ، ومرد بودن شرط و زن بودن مانع آ ن است ؟ ويا اينكه نه خلافت مشروط به ذكورت است ونه ممنوع بودن به انوثت ، آنهايى هم كه موافق شده اند خليفة الله بشوند ، انسانيت آنها زمينه خلافت را مساعد ساخته ، نه مرد بودن آنها ، مرد خليفه نشده ، بلكه آن كسيكه خليفه خدا در روى زمين شده است ،جسمى دارد واين جسم ، بدن مرد است .
از استدلال فوق ميتوان چنين استنتاج بعمل آورد ، كه مساله شخص معين مطرح بحث نيست كـــــه كى بايد خليفة الله روى زمين بــــــاشد بلكه هــدف از خليفة الله روى زمين مقام انسانيت است نه مرد بودن ، كه تنها مرد ها ميتوانند خليفه روى زمين شود. خليفة الله جان انسان است ونه تن ، مسجود ملائكه نيز جان انسان بود و نه مجموع جسم و جان .
بنٱ مسجود ملائكه ومعلم فر شتگان ، عالم اسما ء مقام ا نسانيت است ، ومقام انسانيت منزه از ذكور بودن وانوثيئت بود ن است . پس عاليترين مقام كــه مقام خلافت است ، از آن انسانيت است واختصاص به مرد وزن ندارد.
درمورد مقام ومنزلت انسانى زن ، همه علماى اسلام متفق الرأى اند وحتى برخى از علما بر اين امر معتقد اند كه حتى زن ميتواند نبي هم باشد .
خواهران وبرادران محترم !
دراين رسالهء ميخواهم موضوع« نبى بودن زن » واينكه آيا زنان نيز به مقام نبوت رسيده اند ، معلومات مختصر خدمت خوانند ه محترم تقديم بدارم .
بنٱ ء بهتر میدانم که بحث خويش را به توضيح مختصردو اصطلاح
« رسول ونبى » آغاز نمايم :
فــــــرق بين رســــــــــول ونبى :
ازتحقيقات وتفاسير علماى مشهور اسلام كه در باره رسول ونبى بعمل آورده اند طورى معلوم ميگردد كه مقام رسول نسبت به مقام نبى عزيز تر است ، چرا كه نبى تنها فر شته را در خواب مى بيند واحكام را از او مى گيرد ولى مامور به ابلاغ نيست . ولى رسول علاوه بر اين كه فرشته را مستقيمٱ مى بيند مامور به ابلاغ تكاليف به مردم نيز ميباشد .
درجلد ( ۱۳ صفحه ۹۲ تفسير نمونه ) تعريف رسول ونبى چنين بيان گرديده است :
رســــــــول :
كسى است كه صاحب دين ومامور به ابلاغ باشد ؛ يعنى وحى الهى را در يافت كند وبه مردم ابلاغ نمايد .( يعنى كه به او وحى شود ومامور به تبليغ گردد . نويسنده )
نبى :
كسى است كه وحى را دريافت ميكند ولى موظف به ابلاغ نيست بلكه تنها براى انجام وظيفه خود اوست ويا اگر از او سؤال كنند به جواب ان مى پردازد .
( نبى آنست كه طرف وحى قرار ميگرد ، ولى مامور به تبليغ نمى باشد . نويسنده ) به طور مثال نبى به داکتر وطبيب ذکی وبا فهم مى ماند كه فقط در محل كار خود آماده معالجه مريضان است وبه دنبال ساير مريضان نمى رود ولى اگر مريض به او مراجعــــــه كند از معالجه اش دريغ نمى ورزد.
اما رسول مانند طبيبى است سيار وبه همه جا ميرود بدون اينكه منتظر مراجعه مریضان باشد خود به سراغ ديگرا ن واجتماع رفته وبه هدايت آنها مى پردازد. بدين اساس گفته ميتوانيم كـــه مقام رسالت بالاتر از مقام نبوت است .) ۱ (
پس هر رسول نبى هست ولى هر نبى رسول نيست ، لذا مقــــــــام رسالت در بر گيرنده مقام نبوت هم مى باشد وخدا نبوت را قبل از رسالت عطا فرموده است .
« خداوند پاك اول ابراهيم را به بندگى پذيرفت وسپس اورا به نبوت مفتخر گردانيد وبعد مقام رسالت را به او داد وبعد اورا به حيث خليل خود بر گزيد. « همچنان پيغمبرعالم بشریت حضرت محمد صلى الله عليه والسلام قبل از آنكه به رسالت مبعوث شو د داراى مقام نبوت بودند . »
امــــا مقام نبوت زن در اسلام
در مورد اينكه زن نميتواند به مقام رسول برسد ،همه علمأ اسلام متفق القول اند . ولى در مورد اينكه آيا زن ميتواند مقام نبوت را داشته باشد يــــــــا خيرعلما ومفسرين جهان اسلام به سه دسته تقسيم گرديده اند :
گروه اول از علمأ بر نبى بودن زن معتقد ميباشند ، گروه دوم از علمأ با درنظر داشت اينكه دلايل قوى ومستدل ندارد نبى بودن زن را هم رد مينمايند ، ود سته سوم از علما در اين بابت اصلٱ ساكت اند و نميخواهند چيزى بر زبان اورند.
مولانا حفظ الرحمن سيو هاري دانشمند شهير جهان اسلام از جمله علماىى است كه بر نبى بودن زن معتقد بوده ودراين بابت تحقيقات جالبى را بعمل آورده وبرخى از اين تحقيقات را به زبان اردو نيز بنشر رسانيده است .
مولانا حفظ الرحمن در يكى از مقالات خويش در مورد نبى بودن زن استدلال علماى اسلام را چنين جمعبندى نموده ، مينويسد : « محمد بن اسحاق » ،« شيخ ابو الحسن اشعرى» ،« قرطبى » و« ابن حزم » معتقد اند كه زن ميتواند نبى باشد وابن حزم ادعا دارد كه :
« حضرت ساره» ، « هاجره » ، « ام مـوسى » ، « آسيه » « ومريم » عليهن السلام همگى نبى بودند .
هچنين « محمد بن اسحاق » مى فرمايد :
كه اكثر فقها بر اين اعتقاد دارند كه زن ميتواند نبى باشد وقرطبى نيز معتقد به نبى بودن حضرت مريم است .
اما بر خلاف نظر اين علما « حسن بصرى » رحمة الله عليه ، امام الحرمين شيخ » عبد العزيز « وقاضى » عياض « اعتقاد دارند كه زن نمى تواند نبى باشد .
قاضى وابن كثير مى گويند كه اكثر فقها بر اين امر اعتقاد دارند . حتـــى « امام الحرمين» ادعاى اجماع را نيز دارد.
اساس ومنشا ء اختلاف :
اساس ومنشا ء اختلاف علمأ در مورد نبى بودن زن از اين آيه متبركه سر چشمه ميگرد . « وما أر سلنا من قبلك إلا رجالٱ نو حي إليهم » ( النحل ) « وقبل از تو ما نفرستاديم مگر مردانى كه به سوى آنها وحي مى فرستاديم » سر چشمه گرفته وعلما كه معتقد اند كه زن نمى تواند نبى باشد بر همين آيه استدلال ميگردند .
ولى دسته ديگرى از علمأ درمورد آيه متبركه « ما المسيح بن مريم إلا رسول قدخلت من قبله الرسل وأمه صديقه » ( مائده ) « پس ابن مريم يك پيامبر است كه قبل از او نيز پيغمبران بودند وما در او راستگو بود » ميفرمايند كه حضرت مريم نبى نه بلكه از جمله افراد است كه مشمول نعمت الهى بوده ، طوريكه در سوره نسا از آن ها يـــــاد شده ، كه مقام ومنزلت صديقيت به مراتب كمتر ونازل تر از نبوت است .
ولى علمأ كه معتقد به نبى شدن زن هستند مـى گويند از واقعاتى كه قرآن كريم در باره ساره ، ام موسي ، حضرت مريم عليهن السلام بيان فرموده است . به وضوح ديده مى شود كه از جانب فرشته هاى خداوند بر آنها وحى نازل شده واز طرف خداوند به آنها بشارت داده شده است .
چنانچه حضرت ساره در سوره هــــــــاى هود والذاريات ، ام مـوسى در سوره مباركه قصص وحضرت مريم در سوره هاى مبارك آل عمران ومريم ، به واسطه ملا ئكه يابى واسطه آنها مورد خطاب خداوند قرار گرفته اند، اما اين وحى معنى واقعى ، هدايت وجدانى واشاره مخفى را ندارد ، زيرا در قرآن كريم ، برزنبور عسل نيز وحى شده است.
دليل واضح نبى بودن حضرت مريم اين است كه در سوره مريم همان طور كه نام ساير پيامبران ذكر شده نام او نيز آمده ودر يك رديف قرار گرفته است. مثلا :
« واذكر فى الكتاب موسى ، واذكر فى الكتاب ادريس ، واذكر فى الكتاب اسماعيل ، واذكر فى الكتاب ابراهيم واذكر فى الكتاب مريم » يا مثلا مى فرمايد : « وأرسلنا إليها روحنا » ما به طرف مريم ملائكه خود ، جبريل را فرستاديم .
همچنين در باره صديقه بودن حضرت مريم مى گويند كه اگر قرآن كريم او را صديقه خطاب كرده اين لقب به هيچ وجه مانع نبى شدن او نمى گردد. همان گونه كه در نبى بودن حضرت يوسف هيچ شبهه يى وجود ندارد با آن هم قرآن كريم مى فرمايد : « يوسف أيها الصديق » پس لقب هيچ ممانعتى از نبى شدن ندارد ، چون نبى حتمٱ صديق هم هست اما عكس اين ، هميشه صادق نمى باشد. در باره اين مساله طوري كه در كتاب الفصل محدث مشهور ابن محمد حزم رحمه الله آمده است ، در جاى ديگر با اين وضاحت وصراحت وجود ندارد .
زنبورعسل ووحى بـــرآن :
« و اوحى ربك الى النحل ان اتخذى من الجبال بيوتٱ ومن الشجر ومما يعرشون . ثم كلى من كل الثمرات فــاسلكى سبل ربك ذللا يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفا ء للناس ، ان فى ذلك لاية لقوم يتفكرون » « و وحى كرد پروردگار ت بــــــه زنبور عسل كــــه خانه هايت را در ميان كو هساران انتخاب كن ودر ميان در ختان و ( صندوق هاى عسل ) كه توسط انسان ساخته ميشود . سپس ) وحى فرمود بدو كه ( از ) شكوفه ى هر ( ميوه ، بخور ورا ههاى پروردگارت را هموار به پيما . از شكم هـاشان آشاميدنى با رنگ هاى گوناگون در مى آيد ) كه ( در آن براى مردم شفا ) نهاده شده ) است . همانا در اين نشانه يى است براى كسانى كه مى انديشند » ( سوره نحل : ۶۸ – ۶۹ ) اين مخلوق مفيد وعزيز كه مورد لطف ووحى الهى قرار گرفته است واقعٱ زندگى وثمرات اين مخلوق از عجايب خاصى برخوردار است .
اين مخلوق در صندوق به دنيا مى آيد وبعد از اينكه بدرجه بلوغ ميرسد وبراى اولين بار از صندوق تاريك خويش به دنيا روشن پرواز ميكند فاصله هاى دورى به پرواز مى پردازد وبدون اينكه راه از پيش اش گم شود دوباره با صندوق خويش باز ميگردد. يكى از عجايب ديگر اين مخلوق اينست از غذاى كه بدنش ضرورت دارد آنرا به مصرف ميرساند وبقيه را ذخيره كرده وغرض فايده انسان در صندوق ها ميريزد . اين غذاى توليد شده از شكم زنبور عسل داراى چنان حكمت است كه فاسد وخراب نميشود در حاليكه غذاى ديگر حيوانات مانند شير بعد از يك زمان معين مورد استفاده قرار نمى گيرد. لطافت ، شيرنى ، وخصوصيت دوائى آن از چنان قدرت خارق العاده بــــرخوردار است كه پروردگار با عظمت ما آنرا شفا ء مردم معرفى داشته ومى فرمايد : « فيه شفا ء للناس » يا مى فرمايد كه : « قال إنما أنا رسول ربك » من بدون شك فر ستاده پروردگار تو هستم .
ابن حــزم و نبوت زنـان :
ابن حزم در ملل ونحل گفته است در مساله نبوت زن ، علما بر سه كتگورى منقسم گرديده اند :
« موافق ، مخالف ، ممتنع يا توقف » وسپس مينويسد : دليل صريح بر نبوت زنان آياتى است كه در قصه مريم ومادر موسى نازل كرديده است در داستان مادر موسى ، به مجردى كه وحى برايش مى رسد دست به اقدم مى زند وطفل را در دريا مى اندازد ودر داستان مريم ، خداوند پس از آنكه مريم وانبيا ء را بر شمرده مى فرمايد:
» اولئك الذين أنعم الله عليهم من النبيين » ( الفصل فى الملل و الا هواء والنحل ، جلد ۳ صفحات ۱۸۶ – ۱۸۷ ، ) دار الكتب العلمية ، بيروت )
ابن حزم در تعريف « نبوت » مينويسد : نبوت از « انبا ء » گرفته شده است كه معنى اطلاع دادن را دارد ، لذا نتيجه مى گيريم كه هر شخصى را كه خداوند قبل از وقوع حادثه يى خبر داده باشد و او را دربــاره موضوعى مطلع ساخته باشد ، در اصطلاح مذهبى نبى گفته مى شود . شما در اين مقام نمى توانيد اين گونه تصور كنيد كه وحي ، الهامى است كه در سرشت انسان به و ديعت نهاده شده است ، طورى كه به زنبور عسل وحى شده است ، ومعنى وهم وگمان را نيز نمى تواند داشته باشد.
همچنين وحى را نمى توان مانند تجريبات علمى ونجومى تصور كرد كه خود انسان ها آن ها را آموخته اند وبه ديگران يا داده اند ومعنى خواب ورؤيا را هم ندارد . بل جدا از اين همه معانى ، وحى به معنى نبوت ، اين است كه خداوند امورى را به شخصى اطلاع دهد كه در گذشته از آن خبر نداشته باشد وشخص آن را خواب ورؤيا تصور نمى كند ويا قدرت الهى طورى صورت مى گيرد كه فرشته مى آيد وبه شخص ابلاغ مى كند يا خداوند به طور مستقيم با خود شخص صحبت مى كند .
پس اگر نزد افراد كه منكر نبى شدن زن هستند ، چيزى مغاير با اين معنى وجود دارد ، بيا ن فرمايند ، واگر معني نبوت همان است كه ما بيان نموديم ، پس در قـــــرآن كريم جا هايى را جستجو كنند كه خداوند به سوى زن ها فر شتگان خود را فرستاده وآن ها را از « وحى حق » مطلع كرد. چنانچه فرشتگان از جانب خداوند به مادر اسحق عليه السلام ساره ، تولد آن حضرت را بشارت دادند.« وأمرأته قائمه فضحكت فبشرنا ها بإ سحاق ومن ورا ء اسحاق يعقوب » در اين آيت فرشتگان از جانب خداوند متعال تولد اسحاق عليه السلام وبعد يعقوب عليه السلام را بشارت دادند وپس از تعجب حضرت ساره ، فرمود : « أتعجبين من امر الله » چطور ممكن است كه حضرت ساره نبى نباشد واين طور مورد خطاب خداوند قرار گيرد.
همچنين مشاهد ه مى شود كه خداوند فرشته خود جبرئيل را به سوى حضرت مريم ، مادر عيسى عليه السلام فرستاد وجبرئيل او را مخاطب گردانيده فرمود :
« وقال إنما أنا رسول ربك لأ هب لك غلامٱ زكيا » پس اگر اين وحى حقيقى نيست چيست؟ وقتى حضرت زكريا عليه السلام به خانه حضرت مريم آمد ورزق عطا شده از جانب پروردگار را ديد از بار گاه الهى يك فرزند صاحب فضيلت را براى مريم خواست . همين طور در مورد مادر حضرت موسى عليه السلام مشاهده ميشود كه خداوند بر او وحى نازل فرمود كه به طفلش شير دهد واگر بر او بيمناك شد ، موسى را در در يا بيفگند ، نترس وغمگين نشو ،او را به سويش باز خواهيم گردانيد . « و او حينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم ولا تخافى ولا تحزنى انا رادوه اليك وجاعلوه من المرسلين » ( سوره قصص آيه : ۷ ) چه كسى مى تواند بگويد كه اين نبوت نيست ؟ يك انسان با عقل وشعور مى تواند در آن تعمق كند كه اگر اين كار مادر موسى ربطي به نبوت نمى داشت ومحض به خاطر ديدن خواب ورؤيا مى بود يا به دليل پيدا شدن وسوسه در دل او مى بـــــــــود ، اين كار او كاملا مجنونانه ومقهورانه تلقي مى شد. پس ميتوان گفت كــه افگنده شدن حضرت موسى در دريا توسط مادرش همان طور بنا بر وحي الهى بود كه حضرت ابراهيم در خواب بعد از وحى از ذبح كردن اسماعيل ، فرزندش اطلاع حاصل كرد. علاوه بر اين يك دليل ديگر در اثبات نبوت حضرت مريم عليها السلام اين است كه خداوند در سوره مريم نام اورا در كنار ديگر انبيا ذكر نموده است وبعد از آن مى فرمايد :
« اولئك الذين أنعم الله عليهم من النبين من ذرية آدم وممن حملنا مع نـــــــوح » پس مستثنى قرار دادن حضرت مريم در اين آيه مباركه كار صحيحى نيست. حالادر مساله نبوت حضرت ساره ، مريم وام موسى ، زن فرعون يعنى أسيه را نيز شامل كنيد ؛ زيرا محمد صلى الله عليه وسلم مـــــى فرمايد :« كمل من الرجال كثير ولم يكمل من النسا ء إلا مريم بنت عمران وأسيه بنت مزاحم امرأة فرعون » بسيارى از مردها كامل بوده اند ، ولى در زنها فقط أسيه ومريم كامل بودند از اين حديث ثابت مى شودكه اگرچه بعضى از زن ها به نص قرآن نبى هستند ليكن در بين آن ها فقط اين دو به در جه كمال رسيده اند. فرق ميان اين در جات را قرآن كريم اين طور توضيح مى دهد : « تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض » كامل به كسى مى گويند كه در نوع خود كسى از او با لاتر يا با او همتا نباشد ، پس در مرد ها نيز چند تن رسول هستند كه همسرى آنها به ديگر پيامبران عطا نگرديده است كه بدون شك حضر ت محمد صلى الله عليه وسلم وابراهيم خيل الله جز ء اين افراد هستند كه در نصوص ( قرآن وحديث ) از فضايل كمال آن ها ياد شده است . همين طور در زن ها نيز اين در جه كمال وجود دارد كه حضرت محمد صلی الله علیه وسلم در اين حديث بيان نمودند.
طوريكه قبلٱ در تعريف نبى گفتيم كه « نبوت » از« انبا» گرفته شده است كه معنى اطلاع دادن را دارد .
بـــــــدين اساس نتجيه ميگريم كـــــــه هر شخصي را خداوند قبل از وقوع حادثه يي خبر داده باشد و او را درباره موضوعي مطلع ساخته باشد ، در اصطلاح مذهبي نبى گفته ميشود .
ابن اثير ونبوت زنان :
ابن اثير در كتاب خويش« البداية والنهاية ، جلد ۲ صفحه ۷۰ » مينويسد :
« واصطفاك على نسا ء العالمين محفوظ العموم فتكون افضل نسا ء الدنيا ممن كان قبلها و وجد بعد ها لانها ان كانت نبية على قول بنبو تها سارة ام اسحاق ونبوة ام موسى محتجا بكلام الملا ئكة والوحى الى ام موسى كما يزعم ذلك ابن حزم وغيره … » جمله « تو را بر زنان جهان بر ترى دادم » بر اين اساس بر تر ين زنان دنيا ، قبل از خود وپس از آن مى باشد . زيرا اگر پيامبر باشد كه برخى چون ابن حزم وديگران در باره مريم ، ساره ومادر موسى گفته وبه سخن گفتن فرشتگان و وحى بر آنها استلال كرده اند … »
امام قرطبى ونبوت زنان :
امام قرطبى در تفسير خويش ( الجامع فى احكام القرآن : جلد ۴ صفحه ۸۳ – ۸۴ ) مينويسد كه مريم وآسيه نبى بوده اند وخود امام قرطبى مريم را پيامبر وآسيه را صديقه خطاب نموده مينويسد : « قرآن واحاديث اقتضا مى كند نبوت مريم را وآنانى كه او را نبى نمى دانند مى گويند ديدن مريم جبرئيل را مانند ديدن صحابه پيامبر جبرئيل را در مثال دحيه كلبى بود ، ولى قول اول روشن تر است واكثر علما بر آنند.»
ابن حجر ونبوت زنان :
ابن حجر در « فتح البارى جلد ۶ صفحه ۵۱۵ » مينويسد :
ازحصر حديث متبركه « لم يكمل من النسا ء إلا آسية إمرة فرعون ومريم بنت عمران » بر مى ايد كه : « مريم وآسيه پيامبر بودند زيرا كاملترين فرد نوع انسانى انبيا ء هستند .»
ابو الحسن اشعرى ونبوت زنان :
ازابو الحسن اشعرى نقل شده كه فرموده است :« شش زن به مقام نبوت دست يافتند : حوا ، ساره ، مادر موسى ، هاجر ، آسيه ، مريم » ( فتح البارى جلد ۶ صفحه ۵۱۵ )
كتاب مقد س يهود
و مقام نبوت زن در آن
نبوت :
اصطلاح نبوت در ادیان الهی با تعبیرهای متفاوت و گوناگونی مورد استفاده وبحث قرار ګرفته است . از جمله در دین یهودیت .
اصطلاح نبی و نبوت
در « دایرة المعارف الیاده » چنین تعریف ګردیده است :کلیمه انگلیسى اساسآ از کلمه یونانى Prophetes گرفته شده است، وبه معنای «کسى که سخن مىگوید» یا «کسى که اعلام مىکند» یا کسى که از پیش سخن مىگوید یا «کسى که از آینده سخن مىگوید» (دایرة المعارف الیاده: 12/16) Prophet
ریشهى نبا « » عبرى در اکدى نبو Nabu است، به معنى تایید و اعلام و توبیخ کردن و در عبرى هم معنى جذبهاى خاصى دارد که ارزش اجتماعى پیامبرى را در اعلام کردن و دعوت کردن مىداند. ( ۲)
کلمه نبى بیش از سیصد بار در عهد قدیم آمده است. (۳) و عنوان نبى در بنى اسرائیل، معانى مختلفى دربرداشت. بیشتر منظور از آن، خبر دادن از احکام الهى و امور دینى و به تخصیص اخبار از امور آینده مىباشد. (۴ )
اصطلاح کلى که در تورات براى پیامبر به کار رفته است، اصطلاح مىباشد. در دورههاى پیش از اسارت بابلى، لقب نوى Navi مخصوصا در اسرائیل شمالى (افرائیم) عمومیت داشت، در این جا اصطلاح مذکور، عنوان کلى براى هر شکل و حالت پیامبرانه بود و تنها لقبى بود که به پیامبران قانونى و مشروع گفته مىشد.
در یهودا و بالاخص در اورشلیم، اصطلاح بیننده « hozen » تصویر مرجحى بود این لقب، اصالتا در متونى که از جنوب نشات مىگیرد، ظاهر مىشود. Naba navi
در عهد عتیق گاهى از نبى با عنوان مرد خدا یاد مىکردند. در کتاب اول پادشاهان باب هفدهم آیه 18 آمده است که زنى خطاب به ایلیا مىگوید: اى مرد خدا.
الیاده در همین زمینه مىگوید: عنوان و لقبى که از همه بهتر تصدیق شده «مرد خدا » مىباشد که در منابع شمالى وجود دارد، مخصوصا در حکایات پیامبرانهى قدیم مربوط به حوزهى الیاس الیشع در تاریخ سفر تثنیه. این لقب احتمالا در اصل به مردمى اطلاق مىشده که به تصور خود، مىتوانستهاند قدرت الهى را در اختیار خود داشته و آن را در طرق خارق العادهاى (معجزه آسایى) به کار برند.اما این واژه بسیار گسترده بود و نهایتا به هر کسى که رابطهى خاصى با خدا دارد، اطلاق مىشد» . ( داوران: 13/5، اول سموئیل1: 11. )
انتخاب نبى: Ishha Elohim
در کتاب مقدس، حقیقت نبوت امرى بدیهى و روشن است. به صورتى که خداوند اراده و خواست خویش را به وسیلهى پیامبران به انسانها ابلاغ مىنماید. (۵) و انتخاب از جانب خدا و بر حسب مشیت و اراده او است. زمانى افراد پیش از انعقاد نطفه نظیر ارمیا برگزیده مىشدند. (۶) زمانى نیز از طرف نبى دیگرى به نبوت مسح مىشوند نظیرالشیع از طرف ایلیا. (۷)
درجات انبیا
در کتاب مقدس همه پیامبران در یک درجه نبودند، بلکه موسى علیه السلام از همه بزرگتر بود به صورتى که خداوند مستقیما با او حرف مىزد (۷) و دیگر پیامبران که خدا از طریق خواب و رؤیا با آنها سخن مىگفت. در بعضى موارد نیز نیرویى در وجود نبى وارد مىشده که او را وادار به سخن گفتن مىکرده است، اوحکمى مىکرده یا سخنان سودمندى مىگفته است یا تدبیرى الهى انجام مىداده است و تمامى آن در حال بیدارى و تصرف حواس انجاممىشده است. به همین نحو داوود مزامیر و سلیمان امثال و جامعه و سرود سرودها را نوشتند و به همین شیوه کتاب دانیال و ایوب و دیگر کتب نوشته شدند و نیز مىگویند به واسطه روح القدس نوشته شدند و نظیر بلعام که خداوند کلامش را در دهان او قرار داد. (۹) و او به واسطه روح القدس سخن مىگوید. (۱۰)
بعضى از انبیا صاحب کتابند ولى بعضى نبوتشان به اندازهى یک کتاب نبوده، مانند بئرى که نبوتش ضمیمه کتباشعیا شد. (۱۱)
بعضى از انبیا تنها به قرائت کتاب و خبر دادن از گذشته و آینده اکتفا مىجستند. هدیهاى مىپذیرفتند و سخنى مىگفتند. اما برخى در هدایت و مخصوصا در انذار مردم سخت کوشا و پر توان بودند. از روحى تند و سرکشى سخنمىگفتند که چون تازیانه بر پیکر و اعصاب شنوندگان اثر مىگذارد و بعضى هم سخت مورد تمسخر قرار مىگرفتند. (۱۲)
اطاعت از انبیا
در کتاب مقدس آمده است که خداوند نبى را از میان مردم مبعوث مىگرداند و هر آنچه امر فرماید به ایشان خواهد گفت و هر کسى که سخنان او را نشنود، خداوند او را مجازات مىکند. (۱۳) نبى نیز هر حکمى را دریافت کرد مکلف به ابلاغ است و خداوند او را حفظ مىکند. (۱۴) هر زمان که مردم سخنان نبى را نشنوند، خداوند بر آنها خشم مىگیرد «دلهاى خود را مثل سنگ، سخت کردند و نخواستند دستوراتى را که من با روح خود به وسیله انبیاى گذشته به ایشان داده بودم بشنوند. به همین دلیل بود که خشم عظیم خود را از آسمان بر ایشان نازل کردم» . (۱۵)
پیامبران زن
در عهد عتیق پیامبرى اختصاص به مردان نداشته، بلکه زنان نیز « نبیه» خوانده شدهاند انبیاى مرد اسرائیل «پدر» و پیامبران زن نیز «مادر اسرائیل» خوانده شدهاند.
آنان عبارتند از «ساره» زوجه ابراهیم و مادر اسحاق ( ۱۶ ) « میریام» (مریم) خواهر موسى و هارون دختر عمران، « دبورة» که رهبر و مادر اسرائیل و نبیه نامیده شده است. (۱۷ ) او همسر لفیدت بود که در زیر نخ دبوره بر مردم امور قضایی را پیش می برد . «حنه» مادر سموئیل نبى. «حلده» زوجه شلوم، آبشالوم خیاط دربارى که ساکن محله دوم اورشلیم بود.
در كتاب مقدس يهود كلمه نبى بيش از سه صد بار در عهد قديم تذكر يافته است . ولقب نبى در بنى اسرائيل ، معانى مختلفى در برداشت . بيشتر منظور از آن ، خبر دادن از احكام الهى ) قاموس كتاب مقدس ، ص ۸۳۷ ) وامور دينى وبه تخصيص اخبار از امور آينده مى باشد .( دايرة المعارف الياد ه : ۱۲ /۱۵ و ۱۶ ) )
در عهد عتيق مقــــام ومنزلت پيامبرى اختصاص به مردان نداشته ، بلكــــه زنان نيز بحيث » نبيه « معرفى شده اند . انبياى مرد اسرائيل بنام » پدر « شهرت مى يافتند وپيامبران زن اسرائيل بحيث » مادر اسرائيل « مسمى ميگرديدند.
تعداد پیامبران زن اسرائیل
در كتاب مقدس بنام زنانى بر ميخوريم كه به مقام نبوت دست يافته وطبق روایت کتب یهودان تعداد آن به هفت نفر میرسند ، این زنان عبارتند از :
۱- ساره (همسر ابراهیم) :
گفته اند ساره مانند ابراهیم كه مردان را به توحید دعوت میكرد، او نیز زنان را به خداوند یكتا فرا میخواند.
۲- مریم (میریام خواهر موسی)
وقتی كه موسی بنی اسرائیل را از رود نیل گذراند در حالیکه قومش در حال خوشحالی بسر می بردند ،آنان را به ستایش یهوه فرا خواند.
۳- دبــــــوره :
دبوره (یکی از مشهور ترین قضات زن در اسرائيل ) به معنی زنبور عسل كه مادر اسرائیل نامیده شده است. این زن در زیر درخت دبوره می نشست و برای قوم بنی اسرائیل قضاوت وامور قضایی را پیش می بر د.قابل تذکر است که در بنی اسرائیل زنان اجازه داشتند که به امور قضایی مصروف شوند وقضاوت شان برای مردم قابل قبول هم بود .
دبوره در زمان آن اسر ائيليان « يا بين » پادشاه كنعان را بندگى مى كردند .« دبوره » به واسطه هدايت و وحى الهى « باراق » را كه شخصى ممتاز بود نزد خود خواست وهمان طوريكه خداوند به او امر فرمـــــــود ه بــــــود وى را امر كــــــرد تا به كــوه « تابور » بـــرود وبا ده هزار نفر كه همراه او بودند بر« سيترا » رئيس قواى « يا بين » حمله كند. ( كتاب مقدس ( عهد عتيق ) ، سفر داوران ، باب ۴ ، آيه ۴ ، صفحه ۳۷۹ )
۴ – حنا :
حنا (مادر سموئیل یا همون شموئل) زنی نازا بود و از خداوند تقاضای اولاد نمود و دعای او مورد اجابت قرار گرفت او به هنگام زائیدن دعای را بعنوان به عنوانی شكرانه ای خواند ، طوریکه بعد ها این دعا به یكی از زیباترین سرودهای مذهبی بنی اسرائیل مبدل شد .
۵- اوی گائیل (همسر داود) یا ابی جایل :
او زنی زیبا و هوشیاری بود كه در جنگ همراه داود بود و برای داود دو طفل به دنیا آورد.
۶- حلده (زن شائوم)
این زن پیامبری مشهور بود كه در زمان یوشا پادشاه اسرائیل (اورشلیم) مورد مشورت پادشاه و كاهنان قرار می گرفت.
۷-استر (ملكه خشاریارشا) به زبان آكدی یعنی “ایشتار” یا ستراه:
این پیامبر دختر ابیجایل است كه در دستگاه شاه بسیار نفوذ داشت ونكنه جالب این سان كه قبر این ملكه یهودی در شهر همدان قرار دارد.
دلايل علماىى كه در مخالفت نبوت زن اند :
تعدادى از علما ومفسرين اسلام در مخالفت به نبوت زن راى داده اند و دلايل خويش را بر آيات ذيل قرآنى مستند مى سازند .
۱- « وما ارسلنا من قبلك الا رجالا نو حى اليهم من اهل القرى »« وماپيش از تو به رسالت نفرستاديم مگر مردانى را از مردم قريه ها كه به آنها وحى كرديم » ( سوره نحل : آيه ۴۳ )
-۲ « وما ارسلنا من قبلك إلا رجالا نو حى اليهم فاسألو ا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون » « اگر خود نمى دانيد ، از اهل ذكر بپر سيد كه ماپيش از تو ، به رسالت نفرستاديم مگر مردانى را كه به آنها وحى مى فرستاديم » ( سوه نحل : آيه ۴۳ )
-۳ « ومــا ارسلنا من قبلك الا رجالا نو حى اليهم فاسأ لو ا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون » « ماپيش از تو ، به رسالت نفرستاديم مگر مردانى را كه به آنها وحى مى كرديم واگر خود نمى دانيد از اهل ذكر بپرسيد» ( سوره انبيا : آيه : ۷ )
امام فخر رازى :
فخر رازى مفسر تفسير « الكبير » در جلد ۸ صفحه ۴۳ و جلد ۲۰ صفحه ۳۶ و جلد ۱۸ صفحه ۲۲۶مينويسد : « مريم ( ع ) جز انبيا ء نبود ، زيرا خداى متعال فرموده ما قبل از تو مردان را به رسالت فرستاديم وفرستادن جبر ئيل كرامتى بر مريم بو د.»
طباطبايى :
طباطبايى مفسر تفسير الميزان در صفحات ( ۱۴۹ – ۱۵۰ جلد ۱۴۵ ) تفسير الميزان مينويسد : « وحــــــى بــــــر مادر موسى الهام قلبى بود . در كلام خداوند وحى ، منحصر به وحى پيامبر نيست لذا به زنبود عسل هم وحى شده است . اما وحى پيامبرى ، زنان از آن بى بهره اند وبه آنان وحى نمى شود . زير خداوند فرموده ما مردان را به رسالت فرستاديم »
بيضاوى :
مفسر تفسير بيضاوى مينويسد كه اجماع بر اين است كه خداوند زنى را به پيامبرى نگرفته است وبر گفتار خويش آيه : « وما ارسلنا من قبلك الا رجالا » استدلال مياورد . ( تفسير بيضاوى جلد اول صفحه ۱۵۹ )
چرا زنان به مقام رسالت وپیامبری نه رسیده اند ؟
در مورد اینکه چرا زنان به مقام رسالت وپیامبری نه رسیده اند علما بدین باور آند که :
زن و مرد از لحاظ خصوصيات جسمى و روانى دارایی تفاوت های است ، و اين تفاوت ها موجب شده است تا هر يك از زن و مرد ، براى مأموريت هاى خاصى در زندگى و جامعه صلاحيت داشته باشند .
پيامبر ، بايد رهبرى جامعه را به دست گيرد . ممكن است ضرورت ایجاب کند که در جنگ ها اشتراک نماید وبخاطر اعلای کلمة الله ورساندن پیام آسمانی در جنګ مسلحانه با دشمنان بجنگد . اشتراک پیامبر اسلام در غزوات از جمله در غزوه ( احد ) وبرداشتند دهها زخم كارى ،اشتراک در مذاکرات سخت ودشوار ، همه وهمه بر منطق این امر غلبه میکند که این رسالت را باید مردان بجا اورد .
مقام رسالت وپیامبری ، از مشکل ترین رسالتی است و نياز به قدرت و سعه جسمى و علمى و وسعت ادراك و بصيرت عميق و هوش سرشار و صبر جميل و اراده قوى و كافى و تأثيرگذار بدون تأثر و انفعال منفى دارد ودر نهایت ګفته میتوانیم که مقامرسالت وپیامبری ، مسئوليت است و امتياز نيست . زنان در پهلوی مسایل دیګر بنا ء بر رسالت مادری ومسؤلیت متعلق به آن نمی تواند به وظایف رسالت کما حقه رسیدګی نمایند
همچنان علما بدین باور اند که : پيامبري و رسالت یک امر تشريعي و يك كار اجرايي است، و رهبري جامعه، بيان حلال و حرام، واجب و مستحب، مكروه و مباح به عهدة پيامبر الهي مي باشد. از آن جايي كه ايفاي اين مسئوليت ها تماس مستقيم و مداوم را مي طلبد، تحمّل اين وظيفه به عهدة مرد گذاشته شده است. بنابر همین منطق است که قرآن فرمايد: “ما أرسلنا من قبلك إلاّ رجالاً نوحي إليهم؛ قبل از تو (اي پيامبر) هيچ كس را جز مردان به عنوان رسول نفرستاديم و به آن وحي كرديم” در پهلوی تو ضحیات فوق در آنچه انتخاب الهی است برای یک مسلمان اطاعت کامل از حکم پروردګار لازم است .
علل تجديد پيامبران وانبيا :
اګر رسالت انبیاء با دقت تام مورد تدقیق ومطالعه قرار ګیر د ، به و ضاحت تام در خواهیم یافت که نبوت یک جریان پیوسته است.
يكى از علل تجديد رسالت وظهور پيامبران وانبـياى جديد، تحريف وتبديل هاىى است كه در تعليمات وكتب مقدس پيامبران رخ مى داده است وبه همين جهت آن كتا بها وتعليمات ، صلاحيت خود را براى هدايت مردم از دست مى داده اند. غالبٱ پيامبران احياء كننده سنن فراموش شده واصلاح كننده تعليمات تحريف يافته پيشينيان خود بودند.
گذشته از انبيائى كه صاحب كتاب وشريعت وقانون نبودند وتابع يك پيغمبر صاحب كتاب وشريعت بوده اند، مانند همه پيامبران بعد از ابراهيم تا زمان موسى وهمه پيامبران بعد از موسى تا عيسى، پيامبران صاحب قانون وشريعت بيشتر مقرارات پيامبر پيشين را تاييد مى كردند.
علماء ومؤورخین اسلامی بدین باور وعقیده اند که ظهور پيايى پيامبران تنها معلول تغيير وتكامل شرايط زندگى ونيازمندى بشر به پيام نوين وجديد ورهنمايى نـوين نيست ، بلكه بيشتر معلول نا بـو يها وتحريف وتبديلهاى كتب وتعليمات آسمانى بوده است.
قرآن يگانه كتاب آسمانى است كه در دست بشر دست نخورده وبدون تحريف باقى مانده است .
مطابق هدايات قرآنى ، دين از اول تا آخر جهان ، يكى بيش نيست وهمه پيامبران بشر را به يك دين دعوت كرده اند طوريكه ( آيه ۱۳ سوره شورى ) اين مفهوم را چنين بيان داشته است : « شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا والذى او حينا اليك وما وصينا به ابراهيم وموسى وعيسى » ( خداوند براى شما دينى قرار داد كه قبل به نوح توصيه شده بود واكنون بر تو وحى كرديم وبه ابراهيم وموسى وعيسى نيز توصيه كرديم.
قرآن در همه جا نام اين دين را كه پيامبران از آدم تا خاتم انبيا ء انسانها را بدان دعوت مى كرده اند « اسلام » مى نامد.
علماء ومفسران علل ظهور پیامبران پیاپی ومتوقف شدن همه آنها بعد از ظهور خاتم الانبیاء محمد صلی الله علیه وسلم را چنین خلاصه وفور لبندی نموده انـــد:
اولآ :
انسانهای ګـــذشته به علت عدم بلوغ فکری قادر به حفظ کتاب آسمانی خود نبودند ، معمولآ کتاب های آسمانی مورد تحریف قرار می ګرفت ویا کا ملآ از بین می رفت. از این رو لازم میشود این هدیت آسمانی تجدید شود، زمان نزول قرآن یعنی چهارده قرن قبل، مقارن است با دوره ای که بشریت دوران کودکی خویش را سپری مینماید وتوانمندی آنرا می یابد که مواریث دینی خویش را حفظ نمایند . لذا آخرین نور وکتاب آسمانی ( قرآن عظیم الشان ) از تحریف مصؤن ماند. مسلمانان به هنګام نزول هر آیه ، آنرا نه تنها حفظ وآنرا سینه به سینه انتقال میداند، بلکه آنرا مینوشتند وامکان هر نوع تحریف از بین می رفت.
ثانیآ :
در دوره های قبل ، بشریت به واسطه عدم بلوغ قادر نبودند که نقشه وپلان کلی را برای مسیر خود دریافت کند ، تا با رهنمایی آن نقشه زندګی خویش را ادامه دهد ، بلکه لازم بود
مر حله به مرحله رهنمایی شود ورهنمایانی همیشه اورا همراهی کنند ، ولی آغاز رسالت پیامبر بزرګوار اسلام محمد صلی الله علیه وسلم واز آن به بعد ، انسان این رشد را پیدا کرد که بتواند پروګرام وبرنامه کلی زندګی خویش را در یافت کند. بدین اساس دریافت رهنمایی های مر حله به مرحله متوقف شد .
وبه عباره دیګر ګفته میتوانیم که قرآن کتابی است که روح همه تعلیمات کتب دیګر آسمانی را در بر دارد . وکسی را توانی تغیر درآن را ندارد طوریکه خود قرآن در ایه : ( ۱۱۵ ) سوره انعام این مطلب را با صراحت خاص بیان داشته میفرماید:
« وتمت کلمة ربک صدقآ وعدلآ لا مبدل لکلماته » ( پیام حقیقی ، واقعی وموزون پروردګارت کامل ګشت ، کسی را توانایی تغییر دادن آنها نیست.)
همچنان در آیه : ۳ سوره المائده امده است :
« الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا » «امروز کامل کردم برای شما دین شما را و تکمیل کردم بر شما نعمت خود را و اختیار کردم اسلام را دین شما.»
بنآ با نزول قرآن قانون جامع در تصرف بشر قرار ګرفت که با تطبیق هدایات آن زندګی خویش را میتواند بطور منظم بسوی ترقی وتعالی سوق واداره نماید . وعامل تجدید نبوت ها نیز منتفی ګشت.
ثالثآ :
غالب پیامبران، پیامبران تبلیغی بودند نه تشریعی ، در عصر خاتمیت که عصر علم است با پیروی از پیامبر اسلام محمد صلی الله علیه وسلم امت توانمندی آنرا در یافت که با معرفت به اصول کلی اسلام وشناخت شرایط زمان ومکان ، آن کلیات را با مقتضیات زمان ومکان تطبیق دهند وحکم الهی را استنباط نمایند.
در نتیجه ګفته میتوانم که: پیامبران حامل یک پیام بودند ودر یک مکتب تربیه دیده اند ، این مکتب تدریجآ بر حسب استعداد جامعه انسانی عرضه شده است تا بدانجا که بشریت رسید به حدی که آن مکتب به صورت کامل وجامع عرضه شد وچون بدین نقطه رسید نبوت پایان یافت. وضرورت تجدید نبوت نیز از بین رفت.
مــــريــــــــم :
مريم دختر عمران مادر عيسى مسيح است . مادر مريم در حال كه حامله شد طفل خويش را كه دربطن داشت نذر كرد ، ولـــى زمانيكه طفل بــــــه دنيا امد دختر بود كه از ديدن آن ، بى نهايت متاثر شد ، او در فكر پسر بود وميخواست كه خداوند برايش پسر عطافرمايد. پدر مريم قبل از ولادت اش داعى اجل را لبيك گفته بود . زمانيكه مريم بدنيا مى ايد مادرش بنابر وصيتى كه كرده بود دختر را گرفته به مسجد مى اورد واو را به كا هنان مسجد كه يكى از آنان زكريا نام داشت تحويل ميدهد ، كاهنان در موردكفالت مريم با هم با مشاجره مى پردازند ، بعد ازجروبحث مزيد فيصله بعمل مى ايد تا در بين خودقرعه به اندزند ، قرعه بنام زكريا اصابت ميكند واو عهده دار تكفل مريم تا مر حله بلوغ ميگردد. بعد از مرحله بلوغ زكريا حجابى بين مريم وكاهنان برقرار مى نمايد ومريم در داخل آن حجاب مشغول عبادت ميگردد وهيچ كسى به جز زكريا با او رفت وامد نمى كند . ميگويند هر زمانيكه زكريا وارد محل محراب مريم مى شد ، رزقى را نزد او مى يافت . در يكى از روز ها از مريم پرسيد :
اين رزق از كجا نزد تو مى آيد : گفت از نزد خداوند ، وخدا به هر كس كه بخواهد روزى بيشمار عطا ميكند . « كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عند ها رزقا قال يا مريم انى ، لك هذا قالت هو من عند الله يرزق من يشا ء بغير حساب » ( آل عمران : ۳۷ )
مريم ( ع) صديقه بود ، طاهره بود ، اصطفا ء شده بود ، محدث ومرتبط با ملائكه بود و ملكى از ملائكه به او گفت كه خدا تورا اصطفا ء وتطهير كرده .
مريم از جمله زنان قانتين بود ويكى از آيات خدا براى همه عالميان بود . خداوند پاك در سوره( آل عمران ، آيه : ۴۲ و ۴۴ ) ميفرمايد :
« واذقالت الملائكة يامريم ان الله اصطفاك وطهرك واصطفاك على نسا ء العالمين يا مريم اقنتى لربك واسجدي واركعى مع الراكعين » ( وهنگامى را فرشتگان گفتند : اى مريم ، خداوند تو را بر گزيده وپاك ساخته وتو را بر زنان جهان بر ترى داده است . اى مريم ، عبادت خدا كن وسجده كن وباركوع كنندگان راكع باش (. بعد از اينكه مريم به مرحله بلوغ ميرسد ودر حجاب ( محراب ) قرار گرفت ، خداوند متعال روح را ) كه يكى از فر شتگان بزرگ خدا است ( نزد او فرستاد وروح به شكل بشرى تمام عيار در برابر مريم مجسم شد وبه او گفت كه فرستاده اى است از نزد معبودش ، وپروردگارش وى را فرستاده تا به اذن او پسرى به وى اعطا نمايد ، پسرى بدون پدر ، و او را بشارت داد به اينكه بــه زودى از پسرش معجزات عجيبى ظهور خواهد كرد :
« اذ قالت الملا ئكة يا مريم ان الله يبشرك بكلمة منه اسمه المسيح » « وهنگامى كه فرشتگان گفتند : اى مريم خداوند تو را به كلمه اى از جانب خود كه نامش مسيح ، عيسى بن مريم است مـژده مى دهد » ( آيه : ۴۵ سوره آل عمران ) ونيز به مريم خبر داد كه خداوند متعال بـه زودى پسرش را به روح القدس تاييد نموده ، كتاب وحكمت وتورات وانجيلش مى اموزد وبه عنوان رسولى خواهد بود .( سوره آل عمران ، از آيه : ۳۵ الى ۴۴ سوره انبيا ء آيه ۹۱ سوره تحريم ) وهمچنين فرشتگان با مريم سخن مى گفتند وسخنان مريم را هم مى شنيدند بلكه مشاتهة ومشاهدة گفتار را با شهود مى آميختند ، هم مريم آنها را مى ديد وهم آنها مرآى مريم قرار مى گرفتند ، ا ينها تعبيرات بلندى است كه قرآن در باره مريم دارد.
طوريكه قرآن عظيم الشان درمورد مقام والاى مريم مى فرمايد : « واذ قالت الملائكة يا مريم ان الله اصطفاك وطهرك واصطفاك على نسا ء العالمين يا مريم اقتني لربك واسجدي واركعي مع الراكعين » ( آل عمران : ۴۲ و ۴۴ ) « وهنگامى را كه فرشتگان گفتند : اى مريم ، خداوند تو را بر گزيده وپاك ساخته وتو را بر زنان جهان برترى داده است . اى مريم ، عبادت خداكن وسجده كن وبا ركوع كنندگان راكع باش »
ســـــــــــــــاره :
حضرت ابراهيم عليه السلام در سنين تقريبٱ هفتاد سالگى بود ، كه از جانب پروردگار هدايت در يافت كرد تا از ديار بت پرستان( بابل ) هجرت نمايد. بدين اساس همسر خويش ساره ، پسر وبرادر زاده خــــويش حضرت لوط عليه السلام وبرخى از پيروان خويش را با خودهمراه ساخت ، گرفت وبه منطقه » حران « كه در ملك جزيره بود ، مهاجرت كرد . ساره بنت » بتوايل بن ناهور « اولين فردى بود كه بر ابراهيم عليه السلام ايمان اورد. ساره از جمله زنان مبارزى است كه در تـــــــاريـــــخ انبيا ( ع ( از مقام والايى در نشر وتبليغ توحيد ، بر خورد دار ميباشد .
مورخين مينويسند : « لا حج » پيامبر دختر دوگانه اى داشت كه با يكى از آن پدر ابراهيم ( ع ) وبا ديگر آن كاكاى ابرا هيم ازدواج كرد. ابرا هيم ( ع ) از يك خواهر وساره از خواهر ديگرى تولد يافت . بدين معنى كه ساره هم دختر خاله وهم دختر كاكاى ابرهيم بشمار ميرفت . البته مادر ساره پيش از ازدواج با كاكاى ابراهيم با برادر ابراهيم به نام هامام ازدواج كرده بودكه از آن لوط عليه ا لسلام متولد گرديده بود.
بدين اساس لوط هم برادر زاده وهم پسر خاله حضرت ابراهيم بود ، وساره ولوط از طرف مادر ، خواهر وبرادر بودند.
مورخين تولد ساره را در سال ( ۳۳۶۱ ) بعد از هبوط آدم ( ع ) به زمين ، مطابق با ( ۲۸۵۵ ) قبل از هجرت نبوى نوشته اند . ( رياحين الشريعه ، ذبيح الله محلاتى ، جلد ۵ صفحه ۵۸ ) .
ساره از جمله زيبا ترين زنان بود ومانند حوريه از حوريون جنت بشمار ميرفت . ساره ثروت زيادى در اختيار داشت . اين ثروت شامل زمين هاى زراعتى ، باغ ها ، رمه هاى گوسفند دارائئ وچراگاه ها ى وسيعيى ميشود. همه اين ثروت خويش را در تصرف شوهر خويش حضرت ابراهيم عليه السلام گذاشت.
فداركارى ساره :
ابراهيم (علیه السلم ) تا هنگام پيرى كه سن اش از يكصد سالگى هم تجاوز ميگرد ، اولاد نداشت .
ساره با وفادارى كه به ابراهيم ( ع) داشت كنيز خويش بنام هاجر را در اختيار همسرش خويش گذاشت تا طفل از آن بدنيا بياورد. به روايتى ، خود ساره اين پيشنهاد ودرخواست را به ابراهيم ( ع) بعمل اورد .
وبه روايت ديگر اين در خواست ابراهيم بود كه ساره بدان موافقت خويش را ابراز داشت . ودر نتيجه اسماعيل ( ع ) از بطن هاجر بدنيا امد . ولى ديرى نگذاشت كه لطف پروردگار شامل حال خود ساره هم شد . ساره بعد تولد اسماعيل از بطن هاجر ( ۱۸) روزى از روز ها به حضرت ابراهيم گفت :
نگو كه من پير وناتوان شده ام ،چراغ اميد در درونم روشن شده وبه اين باور هستم كه صاحب طفل ميگردم . اگرچه ناتوانم ، ولى قدرت پروردگار با عظمت ميتواند اين نقص را برطرف كند . از تو ميخواهم برايم دعاكنى . ابراهيم پذيرفت وبه درگاه پروردگار دست دعا را بلند كرد وگفت : پروردگارا حـاجت ساره را بــراورده بساز .
دعا حضرت ابراهيم بـــر اورده ومـورد استجابت قــرار گرفت . وفرشتگان به شكل انسانهايى بر حضرت ابراهيم وارد شدند وابراهيم را به فرزندى بشارت دادند. واين بشارت را ساره هم به گوش ها ى خويش شنيد ؛ حتى نام فرزندان اش را به زبان آوردند وگفتند : اسمش اسحاق است وچراغ فروزان پيامبرى در خاندان ابراهيم به بركت او تا مدتى روشن خواهند ماند. بشارت فرشتگان وجود يعقوب را نيز بشارت دادند. ساره فرياد كشيد در حاليكه مى خنديد وبا ناباورى به ميان فرشتگان مى دويد و با خود مى گفت : آيا در پيرى خواهم زائيد ، در حاليكه شوهرم پير است ؟ اين چيزى تعجب اورى است ! به او گفتند :
آيا از قدرت خدا تعجب مى كنى ؟ رحمت وبركت خداوند بر شما اهل اين خانه باد ! خدا ستودنى وبزرگوار است. ( سوره هود: آيات ۲۸ – ۳۰ اين حقيقت را مطرح كرده است .)
همچنان مفهوم اين داستان در سوره ( ذاريات ) نيز تذكر رفته است .« … وبشر وه بغلام عليم فأقبلت امراته فى صرة فصكت وجهها وقالت عجوز عقيم قالوا كذلك قال ربك انه هو الحكيم العليم » ( ذاريات ، آيات ۶۹ – ۷۳ ) وبدين ترتيب ابراهيم ( ع ) در سن ۱۲۰ سالگى وساره در سن ۹۰ سالگى بود كه خداوند اسحاق را به آنان اعطا كرد.
ساره به درجه از ايمان وتوحيد ومعرفت رسيده بود كه با فرشتگان هم كلام ميشود . ابراهيم ( ع) شيخ الانبيا ء وپيامبر بزرگ دعوت به يكتا پرستى بشمار ميرود كه زوجه وشريك زندگى اش دوشا دوش با وى در اين مبارزه شركت ورزيده است.
ساره بعد از ولادت فرزند خويش اسحاق مدت ۳۰ سال حيات داشت ودر سن ۱۲۰ سالگى به حق رسيد.
مـادر مــوسى :
قرآن عظيم الشان براى مساله غضب ومبارزه عليه ستم وبى عدالتى ، مردانى را به عنوان قهرمانان نمونه مطرح نموده اند ، ام آنچه كه در جريان مبارزه با ستم فرعونى مطرح ميشود ، مبارزات زنان است . داستان موسى وفرعون يكى از با عبرت ترين اندارزده ترين واموزنده ترين داستان ها ست در قرآن . زمانيكه خوابگزاران ومنجمان به فرعون ميگويند :
به زودى فرزندى به دنيا مى آيد كه تاج وتخت تو را نابود مى سازد . با شنيدن اين خبر فرعون وحشتناك ميشود ، وعملا دست بكار ميشود تا نگذارد دشمن فرعون به عرصه هستى قدم بگذارد . اما به خواست پروردگار با عظمت ما موسى به دنيا چشم مى گشود . قرآن از سه زن كه موسى عليه السلام را از كشته شــــدن نجات ميدهد در حفظ وتربيت خويش قرار ميدهند،ازآنان به عنوان نمونه يادآورى بعمل آورده است .
يكى از اين زنان مـادر موسى ، ديگرى خواهر موسى وسومين آن زن فرعون ، ( آسيه ) اين سه زن با وضع سياسى ان روز مبارزه كردند وبراى حفظ جان موسى عليه السلام جان خود را به خطر مواجه ساختند . قرآن عظيم الشان در سوره قصص آيه : ۷ ميفر مايد : « واو حينا الى ام موسى » ما به مادر موسى وحى فرستاديم كه طفل را شير دهد وهر وقتيكه بر حفظ جانش به ترس افتد اورا به دريا اندازد . بهمين اساس بــــــــــود زمانيكه مادر موسى فــــرزند خويش را چند ماهى تربيت كـــرد ، ترسيد كه مبادا سرش فاش شود بخاطر اينكه ، در زمان فـرعون داشتن طفل ( پسر) ممنوع بود، صرف مـولود دختر حق زندگى كردن را داشت ، به دستور الهى صندوقى را ساخت . وموسى را در آن قرار داد ، و در رود نيل انداخت ، خداوند پاك ترس مادرش را آرام كرد وبه او مژده دادكه: موسى را بعدٱ به او بر مى گرداند واو را از زمره پيغمبران خواهد ساخت .
مــادر موسى به دختر خويش گفت : دخترم اين صندوق را تعقيب كن« وقالت لا خته قصيه » ( قصص آيه ۱۱ ) . وقتيكه خواهر ش ديد كه افراد وابسته ويــكى از نزديكان فرعون صندوق را از آب گرفتند وبه قصر فرعون بردند ، داستان را به مادرش خبر داد . مادرش از شدت ترس قريب بود ديوانه شود او حاضر بود همه چيز را فراموش كند ، به جز نام فرزندش موسى . اگرعنايت الهى شامل حالش نمى شد وقلبش را به الطاف خود تسكين نمى بخشيد ، نزديك بــــــــــود از شدت غم وناراحتى همه اسرار را افشا سازد ولــــــــــى خداوند پاك با وعده بر گردانيدن فرزندش اور ا مطمـين ساخت .
زمانيكه صندوق را به قصر بردند وآنرا در قصر باز كردند چشم زن فرعون به كودك افتاد ، گفت : « لا تقتلوه عسى ان ينفعنا او نتخذه ولد ٱ » ( نكشيد اورا شايد سودى به ما رساند يا اورا به فرزندى بگيريم ) زن فر عون هيچ اميد در دل نــــداشت كه اين طفل را فرعون زنده نگاه دارد، زيرا در بنى اسرائيل هيچ طفل بچه نوزادى را زنده نه گذاشته بود . لذا به شفاعت نزد فرعون رفت وگفت : اين طفــل در آينده با عث خوشحالى وروشنى چشم من وتو ميشود ، اورا مكش اميدوارم براى ما خير وبركت داشته باشد . مـا كه اولاد نداريم اورا فرزندى خود قبول ميكنيم . فرعون با خواست همسرش موافقت نمود. وبه خاطر او از كشتن موسى صرف نظر كرد.
وبدين تر تيب موسى از مرگ نجات يافت . دايه ها وزنهاى شيرده زيادى براى موسى آوردند ، ولى موسى از گرفتن پستان همه آنها خود دارى نمود . در اين ميان خواهر موسى به در بار آمد وگفت اگر مايل باشيد من زن شير دار را بـــــرايتان نشان ميدهم كــــه بــــــه اين طفل شير بدهد ودايه اش شود . پيشنهاد اورا پذيرفتند اورا به دنبال ان زن فرستادند ، آن دختر به مادر ش خبرداد وبا هم نزد موسى در قصر فرعون رفتند ، طفل همين كه چشمش به مادر ش افتاد اورا شناخت وبا او انس و محبت گرفت وآرام شد وپستانهاى مادر را به دهــــان گرفت ، در حالى كه از گرفتن پستان ساير زنان خو دارى كرده بود . وقتى كه مادرموسى ديدخداوند پاك فرزندش را بدو باز گردانيد ، يقين حاصل كرد كه وعده خداوند حق است .
آسيـــــــــــــه :
طبق روایات اسلامی دختر فرعون آريشگرى داشت كه به « صيانة الماشطة» زن
« خربيل » شهرت داشت .
خربيل از جمله » مؤ من آ ل فرعون « ياد شده وقرآن عظيم الشان در( آيه : ۲۸ سوره مؤمن ) « وقال رجل مؤمن من آل فرعون … » داستان آنرا به تفصيل بيان داشته است .
از ابن عباس روايت است كه رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود : « وقتى در معراج بودم ، رايحه خوش به دماغم رسيد ، به جبرئيل گفتم : اين بويى چه است ؟ جبرئيل گفت : اين رايحه وبوى خوب ، مربوط به آريشگر آل فرعون وفرزندان اوست »
ميگويند روزى « صيانه » مصروف آرايش موى دختر فرعون بود ، در همين اثنا شانه موى از دست « صيانه » به زمين مى افتاد، صيانه در حاليكه شانه را از روى زمين بر ميدارد با خود ميگويد : « بسم الله » دختر فرعون ميگويد : آيا پدر مرا مى گويى ؟ صيانه در جواب ميگويد نه خير ، من كسى را بر زبان اوردم كه پرودگار من وپرودرگار تو وپدر توست . دختر فرعون گفت : من حتمٱ اين موضوع را به پدرم خواهم گفت . صيانه در جواب ميگويد ميتوانيد بگوييد من هيچ ترسى از آن ندارم . دختر فرعون داستان را به پدرش قصه كرد . قهر وغضب فرعون مشتعل شد دستور داد صيانه و كودكا نش حاضر كنيد . زمانيكه صيانه و كودكانش را نزد فرعون حاضر كردند ، فرعون به صيانه گفت : پروردگار تو كيست ؟ صيانه گفت : پروردگار من و پروردگار تو الله است .
فرعون خواست صيانه را از اين عقيده منحرف بسازد ، ولى نتوانست به او گفتن : اگر از اين عقيدت دست بر ندارى ، تو را با اطفالت در آتش خواهم سوزانيد.
صيانه در جواب گفت : بسوزان ، مرا باكى نيست . فقط از تو ميخواهم كه پس از سوزاندن ، استخوان هاى مارا جمع كنند وآنرا دفن نمايند .
فرعون گفت : اين خواست تــورا بـه خاطر حقى كه بر مادارى اجابت مى كنم. فرعون دستور داد تنور از مس بسازند ودر آن آتش را روشن كنند ، زمانيكه تنور مسى با آتش آماده شد ، فــــــــرعون هدايت داد كه اطفال اورا در آتش افگنند ، اولين طفل صيانه را در آتش انداختند . بعد از اينكه همه بدن طفل طعمه حريق شد. نوبت به طفل ديگر صيانه ميرسدو بدين ترتيب اطفال صيانه را يكى بعد ديگر درآتش مى انداختند ، تا اينكه نوبت به طفل شير خوار صيانه ميرسد ، صيانه از ديدن اين وضع بى هوش ميشود ؛ در همين اثنا طفل شير خو ا ر صيانه به سخن مى آيد وميگويد :« اى مادر ! صبور باش . تو بر حق هستى ،بين تو وبهشت يك گام بيشتر نيست » در همين اثنا صيانه را هم با طفل شير خوارش يكجا به تنور انداختند. ميگويند در همين اثنا زن فرعون « آسيه » ملايكه را مشاهد ه ميكند ، كه روح صيانه را به آسمان مى برند ، چون اين صحنه را د يد ، يقين واخلاص وتصديق او زياد گشت.
زمانيكه فرعون نزد « آسيه » رفت داستان صيانه را به آسيه بازگو كرد . آسيه گفت : واى بر تو اى فرعون ! چه چيزى تورا بر خداوند جل مجد ه جرات داد، كه چنين جسارت نمايى ؟!
فرعون گفت : شايد تو هم به جنونى كه دوستت مبتلا شده بود ، گر فتار شده ! آسيه در جواب گفت : من به جنون مبتلا نشده ام ، مگر من به پروردگار ، كه پرودرگار تو وپروردگار عالميان است ، ايمان آوردم.
فرعون به مادر آسيه گفت : دخترت ديوان شده ، به او بگو به خداى موسى كافر شود وگرنه قسم مى خورم كه مزه مرگ را به او خواهم چشانيد.
مادر به دختر خويش اغا ز به نصحيت كـرد از او خـواست تــــا به خواسته هــــاى فرعون تن داده وامرش را در كفر به خداى موسى بپذيرد، اما آسيه به نصايح تن نميدهد ودر جواب ميگويد : آيا به پروردگار متعال كافر شوم ! به خدا قسم هر گز چنين كارى را نخواهم كرد.
فرعون دستورداد تا دست ها وپاى هاى آسيه را چهار ميخ كنند.آسيه در حاليكه دست وپاى اش چهار ميخ شد تا زمانى در عذاب بود تا روحش به اعلى عليين وبه نزد خداوندپرواز كرد.
خــواننده محـترم !
اگر ما نظريات مفسرين علما را كه بر نبوت زن استدلال خويش را بر آيات قرآنى واحاديث نبوى مستند نموده اند ، در مقايسه به نظرايات علماىى كه بر عدم نبوت زن حكم نموده ، مطالعه و قضاوت همه جانبه قرار دهيم ، در خواهيم يــــــافت كــــــــه رد استدلال علماىى كه بر نبوت زنان حكم ميكنند كارى ساده واسان نيست . ولى بايد اذعان داشت كه استدلال هر دو جانب از علما ومفسران قابل توجه ، دقت واهتمام خاص بوده ، وزمينه را براى بحث علمى مفيد براى محققان باز مينمايد .
از جانب دیګر خواست من از دانشمندان ، علما ومفسران اینست ه نباید از تحقیق وتتبع به ګونه مباحث از خود نګرانی نشان دهند . زیرا زمانیکه مباحث علمی در فضای خاص خود طرح ګردد جز کمک به پیشبرد دانش ومعرفت عایدی ذیګری نخواهد داشت .
وحـــــى وسيله ارتباط انسان با خدا
به منظور تكميل بحث زن ونبوت ميخواهم معلومات موجزى را در باره وحى كه از موضوعات مهم در دين مقدس اسلام بشمار ميرود ، و ارتباط انسان را به پروردگار با عظمت ما تأمين مينمايد مورد بحث قرار دهم .خداوند متعال در ( سوره نجم : آيه :۳ و ۴ ) مى فرمايد :
« وما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى »
وحى چيست :
علما ومفسران در تعریف وحی میفرمایند که : وحى عبارت از آن است كــــــــه خداوند بر پيامبرانش مى فرستد ودر قلب پيغمبر ثابت مى نمايد . پس با آن تكلم مى كنند وآن را مى نويسد ، وآن كلام الله است . وقسمتى ديگر از وحى را پيغمبر به آن گفتگو نمى كند وآن را براى كسى نمى نويسد وبه نوشتن آن مامور نيست ولى به صورت حديث آنرا براى مردم بازگو مى كند كه خداوند او را امر فرموده كه آن مطالب را براى مردم بيان نموده وبا آنان تبليغ كند.
تاريخ قرآن با پديده « وحى » ارتباط دارد ؛ چرا كه نزول آيات قرآن تنها از اين طريق صورت گرفته ودريافت پيام آسمانى ، كه نوع ارتباط ميان انسانى بر گزيده وممتاز با عالم غيب است ، با « وحى » جامه عمل به خود پوشيده است . از اين رو كتاب آسمانى قرآن نتيجه وحاصل « وحى » است واز همين رو اكثر تاريخ نويسان ، بررسى « وحى » را نقطه آغاز گر بحث هاى تا ريخ قرآن قرار داده اند.
وحى در قرآن عظيم الشان در مورد فرشتگان ، شياطين ، انسان ، حيوان وزمين بكار رفته است ، زياترين وبيشترين استعمال اين اصطلاح ومشتقات آن در خصوص وحى مربوط به پيامبران است .
معناى لغوى وحـــــــــــى :
ابن منظور در لسان العرب مى گويد :« الوحى الاشارة والكتابة والرسالة ا لا لهام والكلام الخفى وكل ما القيته الى غيرك . و وحى اليه واوحى : كلمه بكلام يخفيه من غيره ؛ » وحى به معناى اشاره كردن ، نوشتن ورساله ، الهام وكلام مخفى وپنهانى وهر چيزى است كه به ديگر القا شود . تعبير « وحى اليه و اوحى » يعنى سخنش با او طورى صورت گرفت كه از ديگران سرى وپنهان بود. يعنى به طورى پنهانى ومخفى با او صحبت نمود. بطور مثال خداوند پاك در ( سوره مريم آيه : ۱۱ ) ميفرمايد : « فاوحى إليهم أن سبحوا بكرة وعشيٱ » » خداوند به آنان به اشاره گفت كه بامدادان وشامگا هان به تسبيح وتقديس خدا بپر دازيد » كه در انجا كلمه وحى به معنىى اشاره امد ه است .
راغب اصفهانى مى گويد : ريشه وحى به معناى اشارا ه تند وسريع است وبه همين خاطر هر كارى كه به سرعت انجام گيرد آن را وحى مى گويند . واين ممكن است در كلامى رمزى وكنايه اى باشد ويا آوازى باشد مجرد از الفاظ وكلمات ، ويا به صورت اشاره به بعضى از اعضا ويا به نوشتن . ( بخش مفردات ، ماده « وحى »
معناى اصطلاحى وحى :
وحى اصطلاحى ، ارتباط معنوى است كه براى پيامبران الهى ، جهت دريافت پيام آسمانى از راه اتصال به غيب برقرار مى شود . پيامبر ، گيرنده است كه پيام را به واسطه همين ارتباط واتصال ( وحى ) از مركز فرستنده آن دريافت مى كند وجز او هيچ كس شايستگى وتوان چنين دريافتى را ندارد .
وحى در اصل وضع لغوى آن به هر نوع القاى آگاهى مانند اشاره ، آواز ، الهام ، رؤيا وسوسه ، كتابت و … اطلاق مى گردد. مخفيانه بودن وسرعت نيز در بعضى از استعمالات وحى لحاظ گشته است .
اما وحى در اصطلاح شرع :
وحى در اصطلاح شرع به معنى دستوراتى است كه خداوند آنها را به سوى پيغمبران خود مى فرستد تا آنان را از قانون ومقرارت دين اگاه نمايد .
همانگونه كه قرآن مى فرمايد ( وحى ) به چند نوع وكيفيت بر پيامبران نازل گرديده است :
« وما كان لبشر أن يكلمه الله الا وحيٱ أومن ورا ء حجاب أويرسل رسولآ فيوحى بأ ذنه ما يشا ء إنه على حكيم » ( شورى : ۵۱ ) « هيچ كسى سزاوار آن نيست كه خداوند با او سخن بگويد ، مگر از طريق الهام ، يا از پس پرده ها وموانعى طبيعى ويا اينكه قا صدى را ( به نام جبرئيل به سوى او بفرستد ، وجبرئيل به فرمان پرودرگار آنچه را كه خدا مى خواهد ( به پيغمبران ) وحى كند ، و خداوند بزرگوار ور ستگار است » .
برخى از معناى وحى در قرآن :
۱- وحى نبوت ورسالت :
خداوند پاك در ( آيه ۱۶۳ سوره نسا ء ) مى فرمايد : « انا او حينا اليك كما او حينا الى نوح والنبيين من بعده … » « ما به تو وحى فرستديم همانگونه كه به نوح وپيامبران بعد از تو ، وحى كرديم »
۲- وحى الهام :
در آيه: ۶۸ سوره نحل آمده است : « و اوحى ربك الى النحل ان اتخذى من الجبال بيوتٱ ومن الشجر ومما يعرشون … » « پروردگارت به زنبور عسل الهام كرد از درخت وصندوق هاى كه توسط انسان ساخته ميشود براى خود تعين خانه كنيد »
۳- وحى اشاره :
خداوند پاك متعال در( آيه : ۱۱ سوره مريم ) در باره ذكريا مى فرمايد : « فخرج على قومه من المحرا ب فاوحى اليهم ان سبحوا بكر ة وعشيا » « زكريا از محرب عبادتش به سوى مردم بيرون آمد وبا اشاره به آنها گفت : صبح وشام ، پروردگار تانرا را تسبيح گوييد :
۴- وحى تقدير :
در آيه : ۱۲ سوره فصلت آمده است : « و اوحى فى كل سما ء امر ها » « و فرمان خود را در هر آسمان مقدر فرمود »
۵- وحــــــى امر :
خداوند پاك درآيه : ۱۱۱ سوره ما ئده مى فرمايد : « واذا او حيت الى الحو ا ريين ان آمنو ا بى وبرسو لى » « به خاطر آور هنگامى را كه به حورايون امر كردم به من وفرستاد هايم ايمان بياوريد »
۶- وحى به معنى بيان مخفى :
خداوند متعال در آيه : ۱۱۲ سوره انعام در باره شيطانها مى فرمايد :« يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورٱ » « بعضى از آنان ، سخنان دروغ وفريبنده را به طورى سرى در اختيار ديگران مى گذارند »
۷- وحـــــــــى خبر :
در آيه ۷۳ سوره انبيا در باره تعدادى از پيامبران مى فرمايد د « وجعلنا هم ا ئمة يهدون با مرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات »« ما آنان را پيشوايانى قرار داديم كه مردم را به فرمانبردارى ازما هديت مى كردند وانجام كارهاى نيك را به آنان خبر داديم »
سخن گفتن خداوند با پيامبران :
در مورد سخن گفتن خداوند با پيامبران درقرآن عظيم الشان امده است : « وماكان لبشر ان يكلمه الله الا وحيا او من ورا ء حجاب او يرسل رسولا فيو حى باذنه ما يشا ء انه على حكيم »« هيچ بشرى نمى تواند جز با وحى يا از وراى حجاب يا به وسيله فرستاده هاى كه به فرمان خدا آنچه را اراده كـــــرده است . وحى مى كند ، با خدا سخن گويد . همانا اوست خداوند بلند مر تبه وحكيم »
مفسرين در تفسير اين آيه گفته اند كه خداوند تنها به اين سه صورت با پيامبران خود عليهم السلام سخن گفته است :
۱- وحى به صورت القا در قلب :
دميدان در ذهن ونفس : در اين نوع وحى ، پيامبر صدايى را نمى شنود وفرشته ها را هم نمى بيند ، بلكه مطالب را به طور مستقيم درقلب و دل خويش اخذ ميكند.
۲- وحى از ورا ى حجاب :
پيامبر صدايى را مى شنود ، ولى صاحب آن را نمى بيند . در اين نوع وحى ، خداوند صدايى را در جايى ايجاد ميكند وپيامبر آن صدا را مى شنود ، يعنى گفته ميتوانيم آن محلى كه صدا درآن ايجاد ميشود ، به نوعى ، واسطه خدا وپيامبر است . ( سيرى در علوم قرآن ، ص ۱۰۴ نوشته يعقوب چاپ تهران )
بنٱ سخن گفتن خداوند با حضرت موسى عليه السلام در كوه طور وسخن گفتن پرودر گار با عظمت ما با محمد صلى الله عليه وسلم از اين نوع وحى است.
۳- وحى با ارسال رسول :
در اين نوع وحى به فرمان خداوند ، فرشته هاىى دستور هاى او را براى پيامبر مى آورد وبه او القا مى كند باساس روايات ، پيامبر گاهى فرشته را به شكل اصلى يابه شكل شخص خاصى مى بيند وگاهى اورا نمى بيند ، ولى پيامش را در يافت ميكند .
ختم
پاورقی ها
( ۱ ) در حديثى از ابو ذر غفارى روايت است :
روزى از پيامبر صلى الله عليه وسلم در باره تعداد انبيا وكتابهاىى كه به آنان داده شده است سؤال كردم ، آنحضرت فرمودند : « تعداد پيامبران ۱۲۴۰۰۰ است كه ۳۱۳ نفر آنها رسول وبقيه نبى بودند كتب وصحايفى كه بر پيامبران نازل شده ، به يكصد و چهار ميرسد ، ده صحيفه بر حضرت آدم عليه السلام ، پنجاه صحيفه بر حضرت شيث عليه السلام ، سى صحيفه بر حضرت ادريس عليه السلام وده صحيفه بر حضرت ابراهيم عليه السلام نازل شده است كه جمعٱ صد صحيفه مى شود . وتورات بر حضرت موسى عليه السلام ،انجيل بر حضرت عيسى عليه السلام ، زبور برحضرت داوود عليه السلام وقرآن بر من نازل گشت « حضرت جبرئيل عليه السلام كــــه يكى از مقرب تـــــــرين مـلائك خـــــداونــــــد است هزاران بار بر پيامبران الهى نازل شده وفرامين پرودرگار با عظمت را به آنان انتقال داده است . جبرئيل أمين بر حضرت آدم عليه السلام ۱۲ مرتبه ، بر حضرت ادريس عليه السلام ۴ مرتبه بر حضرت نوح عليه السلام ۵۰ مرتبه ، بر حضرت ابراهيم عليه اسلام ۴۲ مرتبه ، بر حضرت موسى عليه السلام ۴۰۰ مرتبه ، بر حضرت عيسى عليه السلام ۱۳ مرتبه وبرحضرت محمد صلى الله عليه وسلم ۲۴۰۰۰ مرتبه نازل شده است . ) كتاب دانستنيهاى دانش آموز ، ص ۴۷۶ چاپ بيروت .
۲-نبوت اسرائیلى، نشریه دوم، ص 177; تحقیقى در دین یهود ، ص 327.
.
۳- . قاموس کتاب مقدس، ص 837.
۴- دایرة المعارف الیاده: 12/15و16.
۵- ارمیا1: 4و 5و6.
۶- اول پادشاهان19: 16.
۷- دلالة الحائرین: 2/404; تنقیح الابحاث للملل الثلاث، ص 11.
اعداد23: 5.
۸- دلالة الحائرین: 2/443.
۹- اشعیا8: 19.
۱۰ – نبوت اسرائیلى نشریه دوم دانشکده الهیات مشهد ص 197 به نقل از سلیمان مظهر قصة العقاید.
۱۱- تثنیه18: 19و 15.
۱۲- ارمیا1: 78 تثنیه18: 18.
۱۳- زکریا7: 12.
۱۴ – اول پادشاهان18: 22.
۱۵- پیدایش 21: 2 به بعد.
۱۶ – داوران4: 4و 5: 7.
۱۷ – دوم پادشاهان22: 14
۱۸ هاجر كه به قوم « عمالقه» انتساب داشت و از جمله كنيزى خوش خلق ونيكو كار بود كه پادشاه مصر « سنان بن علوان » آنرا به ساره بطور هديه تقديم داشته بود. هجر در لغت حبشى معنى شهر را ميدهد . وهاجر از قوم عمالقه بوده ومطابق روايات اسلام از نسل سام يا حام ) فرزندان نوح ( شمرده شده اند. ) تاريخ مفصل عرب قبل از اسلام ، جلد اول ، صفحه ۳۱۳ ) ، قوم هجر از جمله اقوام شجاع بشمار ميرفت ، از آنجا كه هاجر از ديار مصر به ساره وابراهيم )ع( پيوست وبعد ها به عقد آن حضرت در آمد وحضرت اسماعيل كه از جد بزرگوار رسول اكرم صلى الله عليه وسلم ميباشد ، از آن متولد شد . ميگويند پيامبر اسلام روزى خطاب به اصحاب خو د گفت : شما به زودى كشور مصر را فتح خواهيد كرد ، ولى با مردم آن ديار بايد با ملايمت ونرمى برخورد نمايد ، چون آنان با شما قرابت وپيمان خويشاوندى دارند. ) السيرة النبويه ، عبد الحميد جودة السحار ، ص ۸۸ ( ابن اسحاق ميگويد : از زهرى پرسيدم : اين خويشاوندى كه پيامبر صلى الله عليه وسلم از آن ياداورى بعمل اورد با كىها است ؟ گفت : با هاجر مادر اسماعيل از آنها ( مصريان ) بود. ( تاريخ الرسل والملوك ، جلد اول ص ۱۸۵ ) ابن اثير در كتاب خويش ( الكامل فى تاريخ ، ج اول ، ص ۱۱۲ ) اين موضوع را هم مورد تائىيد قرار داده است . به دليل پيوستگى هاجر به قبطيان واين كه او جده رسول اكرم صلى الله عليه وسلم به شمار مى آيد ونيز بنا به وصاياى مؤكد آنحضرت در باره ساكنان مصر ، مسلمانان در خوش رفتارى نسبت به مصريان مراقب بودند وماموريت داشتند در بر خورد با اهل اين سرزمين راه احسان ونيكى راد رپيش گيرند. كه به اثر برخورد نيك مسلمانان بود كه در مدت كوتاه تعداد زيادى از قبطيان به دين اسلام رو اوردند. ( معجم البلدان ، ياقوت حموى ، ج ۵ ، ص ۱۳۸ ، فتوح البلدان ، بلذرى ، ص ۳۱۳-۱۱۲۳ )
منابع ومراجع عمده که در این رساله از آن استفاده بعمل آمده است
۱- تفسیر قرطبی مؤلف ابوبکر صائن الدین یحیی بن سعدون اندلس اصلآ از قرطب اندلس ( اسپانیا ) است در۵۶۷ در ګذشت.
۲ – کتاب دانستنیهای دانش آموز ، ص ۴۷۶ چاپ یروت
۳-غرائب القرآن ( تفسیر نیشاپوری ) مؤلف : حسن بن محمد بن حسین معروف نظام نیشاپور یا نظام اعرج وفات در حدود سال ۷۳۰
۴- تفسیر ابن کثیر چاپ قاهره وفات ۷۷
۵- تفسیر نمونه : زیر نظر مکارم شیرازی ولادت ۱۳۴۷ ه ق – ۱۹۲۶ میلادی
۶-معجم البلدان ، یاقوت حموی ، ج ۵ ص ۱۳۸ ، فتوح البلدان ، بذری ، ص ۳۱۳ – ۱۱۲۳
۷- تفسیر کبیر ، مؤلف امام فخر رازی متولد سال ۵۴۳ وفات سال ۶۰۶
یادداشت :
فرق بين پيغمبران مرسل وپيغمبران غير مرسل :
پيغمبران مرسل :
پيغمبرانى اند كه صاحب شريعت وقانون هستند مثل ابراهيم ، موسى ، عيسى وپغمبر بزرگوار اسلام حضرت محمد صلى الله عليه وسلم .
پيغمبران غير مرسل :
پيغمبرانى اند كــــه تابع پيغمبران ديگر ومبلغ وشريك آنانند واز خود شا ن قانون نداشته اند.