خبر و دیدگاه

تخیل چی‌ست و چه رابطه‌یی با هوش مان دارد؟

ما در پرداخت های نوشتاری و در بگو‌ مگو های گفتاری و رفتار های نگاره نگری های روزگاران ما از دی سال های پارینه تا ام‌روز های حالینه با واژه‌یی به نام (تخیل) بیش‌تر از هر واژه‌ی دیگری سر و کار داشته ایم و‌ داریم. این واژه که بیش‌تر درداستان های حماسی یا اسطوره‌‌یی و سروده های عاشقانه و عارفانه کاربرد دارد تا آن جا که در برخی نوشته های سیاسی وعسکری هم تبلوری از بهینه سازی گفتار و نوشتار نمودار هایی دارد. ولی برخی ها این واژه را در نگاه های گویا برجسته ساز یلزوم و بی لزوم شخصیت کُشی ها کاربرده اند. ادبیات پارسی دری، ادبیات دوران سومری های و یا ادبیات عبری دی‌روز و اثرگذاری های گفتاری بین‌النهرین و بابلیان ‌‌تخیل را در زاده شدن پدیده های مذهبی و‌ سودجویی یهودی بازگو‌ می‌کنند.

مانند جناتعدن آمده در تورات، با آن که آگاهان دین دست‌یابی به اصل توراتی را ناممکن می‌دانند که به حضرت موسی نازل شده، ولی آیه های مرتبط به نزول تورات و زبور و انجیل و قرآن گاهی به نام کتاب و زمانی هم به نام مصحف یاد شده اند.

إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ …«۴۴» مائده..

همانا ماتورات را نازل کردیم (که) در آن هدایت و نور است.

وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ … «۱۰۵» سوره‌ی انبیاء…

و همانا در (کتاب آسمانى) زبور..

وَآتَیْنَاهُ الإِنجِیلَ … (۴۶) مائده…

و انجیل را نیز به او دادیم..

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا …(۲) یوسف

ما قرآنی نازل کردیم..

صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى ﴿۱۹﴾

صحیفه ‏هاى ابراهیم و موسى (۱۹) اعلی

در تمام این چهار کتاب که قرآن آخرین آن‌هاست و آن‌چه را قرآن به بودن تورات و زبور و انجیل تایید می‌کند، معتقدیم که همه به نوعی بشارت دهنده‌ی جنات برای مؤمنان اند. و این وعده هاست که انسان را به تخیل وا می‌دارند.

شناوری انسان در این تخیلات او را به بیشه های نا گشوده‌ی اندیشه برای درک ساختاری های جنات یا دوزخ و گناه یا ثواب می‌برد تا تدبیر داشته باشد. تا آنجا که قرآن خودش ما را حکم به تدبر و تفکر می‌‌کند.

و عمل ناکردن ما به فکر، که همان درک و تخیلات ما برای شناسایی های خلقت خداست را زیر پرسش می‌برد.

أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ… (۲۴) محمد

آیا در قرآن تدبّر و تأمّل نمى‌کنند…

حتا آیه های مشابه چون:

افلاینظرون…(۱۷) غاشیه

آیا تدبّر و تأمّل نمى‌کنند…

ما را به تأمل وا می‌دارند. تأمل که بدون تفکر و تخیل نه می‌شود. البته تفکر خودش تخیل نیست و در روبروی تخیل قرار دارد. ولی همین تفکر وابسته‌گی های پرسشی با تخیل دارد.

تخیل چیزی هم نیست که ساده انگاشته و کنارش بگذاریم. قرآن کریم ما را ازبودی تخیل آگاه می سازد، و عصینٰهم یخیل الیه… آیه‌ی (۶۶) سوره‌ی طاها طهٰ

در خیال او…

 یا خداوند در ایمان داشتن بنده به غیب هم بنده را به نوعی تخیل می‌‌بَرد…

 الذین یومنون‌ بالغیب آیه‌ی (۳)سوره‌ی بقره.

 آنانی که به غیب ایمان مى ‏آورند.

ایمان آوردن به غیب جدا از حالت تقلیدی نسل به نسل مسلمانان و مومنان اعم از زن و مرد به حالت تفکر و تخیل تحلیلی هم پسادوران بلاغت هوشی حتمی است. و بلاغت هوش رابطه‌یی با سن و سال هم نه دارد.

تخیل ما را با نوعی تجسم هوشی یا ذهنی رهنما می‌شود که همه خیالات مان را در چنبره‌ی داشته های پیشا سپردن به تفکر و خردورزی در مواردی از جمله احکام قرآن نزدخودمان و شخصیت ذهنی مان می‌چرخانیم.

 واژه‌ی تخیل را واژه نامه های گونه گون از آن میان فرهنگ دهخدا (ع مص) مصدر عربی گفته اند که برابر فارسی آن پندار،پنداشتن، گمان بردن است. مترادف تخیل هم تَوَهُم است.

پس از دید من که دورتر از دیدِ بزرگان نیست، تخیل حاصل بروز فشاراندیشه و هوش ماست نسبت به شناسایی یک پدیده که به زبان ما می آید و یا با خامه‌ی ما نقش کاغذ می‌شود و با فیصله‌یهوش ما در ما ماندگاری حاصل می‌کند.

البته درک می‌کنیم که تخیل با آن نام تنهایش بسیار فراگیری دارد و هر آن چه را درهوش خود نسبت به هستی و استی مادی و معنوی و حضوری یا حقیقی و یا حکمی دوران می‌دهیم،

از قوه‌ی چند جانبه‌ی تخیل به تفکر رسیدن است که قوه‌ی ادراک و دراکیت ما از اصل تخیل به مقام عمل می‌رسد. تخیل گاهی هم عاطفی بودن ها را با خوددارد. در این نوع تخیل نه باید نتیجه را چنان برون پرتاب کنیم که ساختار اساسی یا مرام بنیادی درک مان را زیر شعاع عاطفه‌ی ناشی از تخیل قرار دهیم. تخیل به همان پیمانه که می‌تواند عارفانه و صوفیانه باشد و از روحانیت الگو بگیرد و یا با روح درآمیزی داشته باشد، به همان پیمانه و بیش‌تر از آن می‌تواند ویران‌گر باشد. تخیل بیش‌تر سروکار اندرونی و هوشی با ما دارد دراین سروکار داشتن یا ستیزاست یا ستایش‌گر. یعنی قوه‌ی محرکه‌ی تخیل در هوش مان تنها معنای وارسته‌گی و بایسته‌گی کاریها نه دارد و می‌تواند ویران‌گر هم باشد. پس گاهی که به تخیل می‌رویم به یاد داشته باشیم تا تصمیم تفکری ما را فدای تخیل منفی نه

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. درود به آقای عثمان نجیب!
    موضوع دلچسپی را مورد توجه قرار داده اید. خیال. درست چیزیکه انسانهارا از سایر زنده جانها متمایز میسازد خیال است. انسان دارای قدرت خیال است. با قدرت خیالِ خود انسان قادر شده است که ماشین های محیرالعقول بسازد و حتی بر روی مهتاب قدم بزند. حیوانات باهم مخابره و گفتگو دارند و دارای عقل محدود هم هستند و لی از قدرت خیال بی بهره اند
    شما از چار کتاب آسمانی یاد کردید. باید عرض کنم که چهار کتاب نه بلکه ۶۷ کتاب بنام کتاب آسمانی وجود دارد. که ۳۹ آن مربوط میشود به عهد عتیق و ۲۷ ان مربوط میشود به کتابهای مقدس عهد جدید که جمعا” (۳۹ عهد عتیق و ۲۷ عهد جدید ) ۶۶ کتاب میشود و به آن که قرآن علاوه شود (۶۶ کتابهای مقدس + قر آن) ۶۷ کتاب میشود. مهمترین آنها اسفار پنجگانه است که میگویند توسط موسی ۳۵۰۰ سال قبل از امروز نوشته شده است. مثل سفر پیدایش، سفر شاهان، سفر اعداد، سفر تثنیه و سفر لاویان. این پنج کتاب که میگویند توسط موسی نوشته شده است. پدر باقی کتابها بنام زبور و انجیل و قرآن شناخته میشود.
    در مورد موسی باید عرض کنم که در تاریخ روی زمین بعد از تحقیقات معلوم شده است که شخصیت حقیقی ای بنام موسی هرگز وجود نداشته است. فقط موسی مثل زکاک و یا رستم یک شخصیت خیالی میباشد. که نویسنده یهودی این این شخصیت فرضی را منحیث پیامبر اولا العظم معرفی کرده است. دو دلیل عمده در این مورد وجود دارد:
    ۱- مصر یگانه کشوری است که که از لحاظ آثار باستانی خیلی غنی است و خوشبختانه که همه دست ناخورده باقی مانده است. تمام آثار قدیم مصر که مطالعه گردیده در هیچ لوحه و کتیبه و یا جائی نام از موسی دیده نشده است. موسی ایکه میگویند دریای احمر را پاره کرد و یا دستچوبش تمام آثار ساحران فرعون را بلعید، طبعا کسیکه تا این حد مهم میبود باید نام او یا فعالیت های او در لوجه و یا کتیبه و یا اثری نوشته می شد.
    ۲- نام موسی در لسان عبری(زبان یهود) از آب کشیده را معنی میدهد. اگر مطابق داستانی که او در سبدی از آب توسط اعضای فامیل شاهی فرعون بیرون کشیده می شد باید نام آن به لسان خود مصری های همان زمان مانده می شد.
    خلاصه موسی یک شخصیت ساختگی است. در این ارتباط باید عرض کرد که بهوه یهودی و خدای عیسوی و الله اسلام و اهورا مزدا زردشتی و برهمن ویدنتای هندی همه شخصیتهائی اند که خالق آنها خود انسانها اند. و از میان آنها بی رحمترین و بداخلاق ترین و زشت ترین الله مسلمانان است. چون الله را محیط خشک و بی آب و خشن و پر از زشتی و فتنه و نفاق عربستان خلق کرده است.
    عرض کنم که روح توسط فعالیتهای ذات البینی نیرونهای مغزی تولید میشود. و خیال هم جزئی از بخش کلی روح است که توسط مغز انسان تولید میشود. مغز انسان که تا ۱۵۰۰ گرام وزن میداشته باشد از ده ملیارد سلولهای مغزی به نام نیرونها و صد ملیارد سلولهای ارتباطی تشکیل گردیده است. سلولهای ارتباطی نه تنها نیرونهای مغزی را باهم چسپانده بلکه در انتقال مخابرات برقی هم نقش موثر دارد. همینکه انسان میمیرد. فعالیتهای مغز توقف یافته و دیگر روحی تولید نمیشود. با وجودیکه اکثریت مطلق آدمیان کشور ها و فرهنگ های مختلف به بقای روح باور دارند ولی هیچ کدام تاکنون دلیل و برهان قناعت بخشی در زمینه نتوانسته اند ارایه بدارند. تحقیقات علمی امروز بوضاحت در باره مغز و فعالیتهای آن معلومات کافی ارایه نموده است. اینکه معمول است میگویند روحش شاد و آن دنیا و آخرت و معاد و همه جز چرندیات چیز دیگر بوده نمیتواند.
    ببخشید زیاد نوشتم. منظورم اینست که شما قلم زن فعال هستید. قلمت باید بیدار کننده و هوشیار کننده بتابد، نه اینکه از دین و قرآن و گمراهی های دیگر بنویسد. بگذار گمراهی هارا گمراهان مثل ملا و مولوی و آخند و شیخ الحدیث ها و حجت السلامها بنویسند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا