خبر و دیدگاه

آدمی؛ محتاج خودشناسی و جهان شناسی در «تنازع بقا»

 

           (مقدماتی بر تئوری های پساکرونایی)

 

تعیین اینکه اینجا و آنجا تا چه حد میتوان و باید پیرامون ((باور ها)) سخن گفت و آنها را به نقد گرفت و … شاید دشوار ترین کار در عالم بشری باشد؛ چرا که تا حدود بالاتر از ۹۰ درصد به اوسط جهانی؛ افراد آدمی تک تک؛ و گروه های به ویژه خونی و نسلی آدمی دسته دسته؛ فقط همان باور هایشان استند.

ولی به ویژه در عصر کنونی؛ ((باور ها)) را نمیتوان «برنامه» زندگانی فردی و اجتماعی و به خصوص برنامه زندگانی اجتماعی ساخت!

اگر از هیچ مورد دیگرِ دیده و شنیده و تجربه و سرگذشت… این مهم را درنیافته باشیم؛ حال بایستی از ابتلای فوق عظیم و سراسری جهان بشری با کرونا به این دریافت نایل گردیم.

بسیاری از باور های بشری به نحوی با اینکه ما و دنیا همه مخلوق خداوند استیم؛ پیوند دارد. اینکه باور های انسانی که اغلب اساطیری اند؛ در ذات خود دارای تناقضات حل ناپذیر میباشند و اینکه تماس به باور ها؛ همان ترس را که موجب پیدایش و نضج و تداوم آنها شده است؛ به ضریب بالایی احیا و بیدار میگرداند؛ از صدور مشکل هاست.

البته خردمندانه نیست و غیر مقدور هم میباشد که به ریز و درشت باور ها پرداخته شود. فقط به ستون فقرات و خطوط تعیین کننده بین البینی چند و چندین سیستم باوری که در راه جهانبینی و جهانشناسی کار ساز واقع شده اند؛ ناگزیر باید تأملاتی کرد. ازین جمله:

میگویند: بلا شک و لا ریبَ فی؛ که دنیا؛ “دار امتحان است و مکان آزمایش”! 

گویا مؤمنِ اهل کتاب؛ اگر هیچ چیزی از زمین و آسمان و مافیها و از خالق و مخلوق نداند؛ این راز و حکمت و حقیقت خداوندی را “میداند” که او تعالی همه خورد و بزرگ و پیدا و پنهانِ عالم را به خاطری آفریده که آنها را “امتحان و آزمایش” کند.

در عین حال فرمایشات داریم که: 

ـ خداوند تعالی که عالِم مطلق و دانای کُلِ اَزَل و اَبَد است؛ پدیده ها و موجودات عالم را به خاطری آزمایش نمیکند که معلوم دارد آنها چه اند و چه میتوانند بشوند؟!

چرا که خود ذات اقدسش پیش از خلق کردن همه و هنگامِ خلق کردن همه؛ اراده فرموده است که آنها چه و چطور باشند و چه و چگونه رشد و حرکت و سکون و تغییر و تحول … نموده بتوانند. 

اراده خداوند دانا و قادر مطلق نعوذ بالله؛ مانند مخلوق نحیف و ضعیف از جمله آدمی نیست؛ که با صد تردد و تذبذب به کاری دست برد و منتظر بماند که نتیجه مطلوب می آورد یا بر عکس نه تنها زحمات که حتی سر خودش را به باد میدهد.

ـ اراده خداوندی؛ مصدر مجبره «کُن فیکن» است؛ بی اراده او تعالی؛ هیچ ذره و موج، هیچ کهکشان و کیهان و هیچ ریز و درشت هستی؛ معنا و مصداق پیدا نه میکند؛ اصلاً برگی از درخت نمی ریزد  و هیچ جمادی را تکانی و هیچ زنده جانی را مرگ و درد و ملالی نمیرسد یا برعکس!

با تمام اینها باز هم خداوند جلت عظمه؛ فقط “امتحان و آزمایش” میکند و اصلاً دنیا را “دار امتحان” خلق کرده است!

ما آدم های «اهل کتاب» کتاب ناخوان؛ گاه نیز خیال باطل می کنیم که خداوند؛ تنها ما ها را امتحان و آزمایش میکند چرا که به ما قدرت و اختیار گناه و ثواب بخشیده است و ما را توسط انبیا و رسولان علیهیم السلام؛ امر بالمعروف و نهی عن المنکر نموده است؛ لذا اگر طبق فرموده ها عمل کنیم مکافات بیحساب این دنیایی و بهشت ابدی آنجهانی را مزد و بخشش می گیریم و الا ذلت و مجازات تا مرگ و نابودی اینجهانی و عذاب الیم چه بسا ابدی ی آنجهانی را بر ما نازل میدارند…

بدینگونه بقیه عظیم و اصیل دنیا از دایره تفکر و توهم باور مندانه بیرون مانده یا هیچ انگاشته میشود یا اساساً و کلاً مخدوم و مأمور «برای ما» پنداشت میگردد.

راستی؛ چنین ملغمه با خدا شناسی و یکتا پرستی ادعایی چه نسبتی دارد؟ 

این وهم و خیال اولاً خلاف قدرت مطلق خداوندی است چرا که خداوند را؛ محتاج یاری و همکاری بعضی مخلوقاتش برای راندن و راه بردن دیگر مخلوقاتش می نمایاند.

ثانیاً این وهم و خیال؛ برضد علم مطلق خداوندی است چرا که او تعالی را نسبت به آنچه مخلوقاتش خواهند شد و خواهند کرد؛ مذبذب و مشوش و حتی نعوذ بالله؛ ناآگاه وانمود میگرداند.

این وهم و خیال؛ ناشی از بدویت جسمانی و دماغی آدمیان بوده و از اجداد سافل مان به ما رسیده و توسط برخی از همعصران غافل و مغرض ما؛ حالت های عجیب و غریب و چه بسا وحشتناکی به خود گرفته است..

اصلا آنچه انبیا و پیامبران می خوانیم؛ شریکان و همکاران و یا اجیران خداوند تعالی نیستند که این یا آن کار خداوند را اجاره کرده یا این و آن بار خداوند را از دوش اوتعالی برداشته باشند.

انبیا و پیامبران؛ آن آدمیزادگانی بوده اند که نسبت به باور ها و توهمات و رسوم و عادات پدران و نیاکان شان به شک و تردید افتاده کوشیده اند؛ آنها را کم و بیش که میسر بوده و ممکن شده؛ اصلاح کنند و تغییر بدهند. 

چنانکه “ابراهیم نبی” بر بُت سازی و بُت پرستی “آذر” پدر(یا به روایتی: عموی)ش و عقاید باطل حاکمان و محکومان زمانش شورید و «محمد مصطفی» بُت های پدران و نیاکانش را از خانه کعبه برانداخت و بسی سنت ها و عادات آنها را باطل و ضاله اعلام داشت.

گفتنی است که همچو تلاش های پیامبرانه در زمانش؛ بیحد خطیر و وخیم و قربانی طلب بوده است؛ چنانکه پیامبرانی زیاد؛ توفیقی کسب نکرده و برعکس زیر دست و پای مردمان جاهل و نیمه وحشی گرفتار عذاب و مرگ های فجیع گردیده اند. در مورد روشنگران و کاشفان و مخترعان و مصلحان تاریخ بشر؛ این مشقات و قربانی ها گسترده تر و لرزاننده تر هم بوده است و هنوز می باشد!

رویهمرفته بهترین سنت انبیا و پیامبران و دیگر ارباب خرد و درایت بشری؛ نیز همین است که آیندگان؛ میراث فکری و توهمی و اعتیادی گذشتگان را؛ میمونوار تقلید نکرده غل و غش و گمراهی و جهل را آز آنها؛ سوا نمایند و فقط درست ها و نیکو ها و پسندیده ها را محفوظ و محترم و گرامی بدارند و طبق مقتضیات زمانهِ تغییر خورده خود؛ بینش درست تر و برنامه اجرایی تر برای خویشتن و نسل اینده خود طراحی نمایند.

چه خداوندِ خالق متعال؛ ما موجودات دوپای را “امتحان و آزمایش” کند؛ چه تمامی مخلوقاتش را؛ در هردو گزینه؛ امرِ راز ناک “امتحان و آزمایش” الهی؛ کار خود اوتعالی است.

یعنی که؛ آدمیزادگان چه به نام انبیا و پیامبران و چه به نام ها و عناوین دیگری؛ در این “امتحان و آزمون” آلهی؛ اصلاً و ابداً دخل و غرضی داشته نمی توانند به این دلیل اظهر من الشمس که در آنصورت نعوذ بالله شریک خلقت و خالقیت خداوند عظیم الشان میگردند و خدا میشوند!. 

آدمی و آدمیزاد به یمن دماغ بزرگتر و تکامل یافته تر خویش، فقط همینقدر پنداشته است که دنیا؛ دار “امتحان و آزمایش” الهی است ولی ـ در حالیکه این پنداشت درست باشد ـ آدمی و آدمیزاد و هیچ مخلوق دیگر خداوندی؛ هرگز و ابداً قادر نیست و قادر نمیشود که کُنه و کان و کیف و آماج و مقصود این “امتحان و آزمایش” آلهی را دریابد؛ همانگونه که هرگز و ابداً قادر نیست و قادر نمی شود که کُنه و کان و کیف و آماج و مقصود خِلقت و آفرینش یا خالقیت و آفریگاری خداوند را درک و دریافت نماید. 

چرا که در صورت چنین درک و دریافت محال اندر محالی؛ بایستی مرز ازلی و ابدی میان خالق و مخلوق؛ میان آفریدگار و آفریده و میان صانع و مصنوع شکسته شود و چنین چیزی خیال است و جنون.

به اساس منطق نحیف و نزار بشری هم ـ در حالیکه این پنداشت درست باشد که دنیا دار امتحان خالق تعالی است؛ این امتحان مربوط و منوط خودِ خِلقت می باشد چون بر اساس همین منطق نحیف و نزار بشری؛ امتحان باید به نتایجی منتج شود؛ شاید خالق تعالی نتایج را در خلقت های دیگر منظور خواهد فرمود؛ چرا که خداوند جاودان و لایزال است و دنیا فانی و گذرا. احتمالا پیش از این دنیا و پس از آن؛ خلقت های خداوندی ادامه داشته است و ادامه خواهد یافت و چه بسا در موازات این دنیا هم خلقت های خالق متعال متداوم بوده و خواهد بود.

خلقت های ذات آفریدگاری همه در روال «کون و فساد» یعنی هست شدن و نیست شدن می باشند؛ و هرگز مخلوقی جاودانه ـ چه خورد، چه بزرگ ـ آفریده نشده است و آفریده نخواهد شد؛ چرا که جاودانگی فقط و فقط ازآنِ خالق تعالی میباشد!

نمُرده ها و «حیات جاویدان» یافته های اساطیری، فقط افسانه ها استند و اینان؛ اگر در عالم واقعی بوده اند؛ اغلب حتی نیمه عمر مقدور و معمول طبیعی را طی نکرده؛ خاک شده اند!

علوم کیهانشناسی مستدل و مستند و مصور نشان میدهند که مرگ بر خورشید ها و کهکشانها نیز طاری و ساری است و از برهه های زمانی ی به شناخت در آمده در عمر گیتی تا کنون کم از کم دو نسل خورشید ها و غول های ستاره ای عالم به طریق «سوپر نووا»(انفجار های نواختری) دچار مرگ گردیده و عناصر سنگین تر را که طی فعل و انفعالات هستوی ی عمر آنها ایجاد شده بوده است؛ به فضا پراکنده اند که در ساختمان نسل جدید تر ستارگان و منظومه های آنها جذب گردیده است.

خورشید ما و سیارات نظام شمسی که از سومین نسل شناخته شده کیهانی میباشند؛ و اصلاً تمامی نسل های کرات سماوی؛ همه در خلقت؛ به گونه ای «پروگرام» شده اند که در مدار های معینی گردش کنند؛ در فضا؛ در موقعیت های معینی قرار و نوسان داشته باشند و به لحاظ قوای جاذبه و نور و تأثیرات مد و جذری وغیره که به آنها ارزانی گردیده همدیگر را تکمیل و در ایجاد یک نظام؛ با هم مشارکت بدارند. البته خورشید ها همه منابع تشعشع و نور و حرارت اند؛ ولی سیارات نظر به موقعیت های ویژه نسبت به خورشید ها؛ ندرتاً میتوانند کانون حیات و شگوفایی باشند. 

چنانکه از سیاره ای چون زهره که در نزدیکی سوزان خورشید ما واقع است یا از سیارات دیگر که بسیار دور از مرکز نور و گرمای نظام شمس یعنی در مناطق زمهریر گونه واقع میباشند؛ طبق «پروگرام» خلقت خواسته نشده که میزبان حیات باشند ولی از کره زمین که در «منطقه طلایی حیات» در منظومه قرار گرفته است؛ میزبانی حیات و زندگی؛ منظوری محتوم میباشد.

از اینجاست که زمین مهد تنوع بیحساب حیات میکروبی و گیاهی و نباتی و جانوری است که یکی و فقط یکی از آنها آدمی یا بشر میباشد و یکی هم کرونا ویروس ـ موجود نادیدنی مولیکولی که امروزه دنیای هفت و نیم میلیاردی بشری را به تباهی تهدید میکند و تمامی باور ها و آئین های هزاران سال فراهم آمده در تاریخ و گنجینه های فرهنگ را به زلزله انداخته و حتی آیین های دفن و کفن سنتی ـ اخلاقی ـ روانی آدمیان را به جهت غیر ممکن و غیر اجرایی شدن میکشاند! 

در نظام های منظومه ای و کهکشانی و هکذا در ستاره هایی مانند خورشید و سیاراتی مانند زمین؛ قوانین؛ حاکم است که متکی بر چار نیروی گرداننده هستی میباشند ولی و معهذا تصادفات و تصادمات نیز منتفی نیست و حتی امکان برخورد کهکشان های ستُرگ و پهناور با همدیکر موجود میباشد، سنگ ها و سیارک هایی که از تشکل کُرات و منظومه های قانونمند دور مانده اند؛ در فضای گیتی سرگردان میباشند و گاه با ستاره ها و سیارات از جمله با زمین برخورد می نمایند (که چه بسا از نظرگاه ما؛ فجایع آنی تباهکن ایجاد می نمایند.) تصادفات و تصادمات نیز مطلقاً یا نهایتاً ناشی از انارشی و آشوب نبوده بلکه بالنوبه از نتایج عملکرد قوانین است که مانند خطوط متقاطع در تقابل واقع میگردند. کافیست درین گستره به تصافات و حادثات ترافیکی در زمین و هوا و ابحار تعمق نماییم!

در عالم حیات نیز فقط قانونمندی ها نیست که عمل میکند بلکه تصادفات و تصادمات حتی بیشتر و به مراتب بیشتر از دنیای غیرِ حیه؛ در آن جاری و ساری میباشد. شگفت آورتر از همه وجود حاکمانه زنجیره غذایی (از نظر گاه ما؛ ظالمانه!) است که حیات سلسله ای از گیاهان و جانوران؛ به مرگ و دریده شدن و پایمال گشتن سلسله دیگر از گیاهان و جانوران در ابحار و خشکی ها و فضا ها؛ وابسته است و ازین جمله ویروس ها که مستقلاً موجوداتِ اولیه بالقوه حیه یا نیمه حیه میباشند؛ جز به گونه یافتن و چسپیدن به میزبانی حیه خورد یا بزرگ؛ اصلاً حیاتیت خویش را از قوه به فعل آورده نمی توانند؛ لذا خواست و دعای یک ویروس به خدایش جز این نیست که به او امکان تحقق حیاتیت و ادامه نسل اعطا کند ولی این «عطا!» ـ چنانکه این روز ها گویا به ویروسِ نوِ کرونا اعطا شده است؛ می بینیم که به چه قیمت برای سایر جانوران و به ویژه آدمیان در سراسر کره زمین؛ تمام شده است و تمام میشود.

براساس دانش های کنونی بشر؛ حیات پس از تشکل ترکیبات مولیکولی نسبتاً بزرگ که مرکبات آلی یا زیستی خوانده میشوند؛ به تدریج شروع شده است. اینها عبارت اند از آمینو اسید ها؛ پروتئین ها؛ لیپتید (چربی) ها و بالاخره زنجیره های مولیکولی یک ردیفه (RNA) و دو ردیفه (DNA).

(RNA) ها و (DNA) ها معجزه های بی همانند در پیدایش حیات میباشند برای اینکه حاوی اطلاعات و نقشه ژنتیکی نیمه سلول؛ تک سلول تا موجودات حیه بیش سلولی به سطح آدمی و پُر سلولی های بزرگتر و به مراتب بزرگتر از آدمیان میباشند.

اطلاعات و نقشه ژنتیکی موجودات حیه که البته در پیوند تنگاتنگ با محیط زیستی (ایکوسیستم) بازخوانی و اجرایی میشوند؛ به تناسب حجم و تفصیل به طریق الفبای ژن ها در مجموعه هایی به هم بسته (DNA) ها که کروموزوم نامیده شده اند؛ ضبط شده میباشد. و هر موجود حیه با مهیا بودن محیط زیستی مناسب؛ در تداوم نسلی؛ طبق همان اطلاعات و نقشه درونِ کروموزوم های اختصاصی اش نطفه می بندد، جنین میشود، به دنیا می آید و مراحل طفلی و جوانی و کمال پخته سالی را طی می نماید.

صرف درین میان نوع بشر یا آدمی؛ در پروسه تکاملِ نوعی؛ دچار تحولاتی گردیده که به دلایلی از او نوع عالیتری از جانوران ساخته است ولی به دلایلی دیگر؛ او را گرفتار ناتوانی هایی گردانیده که شباهت هایی به موجودی «ناقص الخلقه» بهم میرساند.

این مورد بی اندازه مهم و مبرم را که پایه و مایه هرگونه تئوری شناختی و برنامه ای ایست؛ در بخش بعدی خواهیم گشود.

پایا و دانا و توانا باشید!

نوشته های مشابه

‫۴۸ دیدگاه ها

  1. خویشتن لوده ساز! ( خواهر و مادر و دخترت را گابم! نمایندگی از امریکا و انگلیس و ایران ) میکند. آنهم با زبان و فرهنگ خودمان. این کوس مادر کته فرهنگ را کی یاد داده است و حتی می خواهد که همرای تنبان جانت خود را شریک بداند. و تنبان جان ترا تنبان بشر بداند!

  2. چهره ی این کوس مادر را ببینید همرای حیوانات پیشکان می زند. مچم که خداوند در رحم کدام حیوان این را چهره داده است. چهره ی تو کوس آچه نه به آدمی می ماند و نه به بشر! 《 یک مخلوقی که در میان فرشته، انس، جن، و حیوان 》 جاگذین باشد. تو بسیار یک کوس مادر خم چشم کونی استی! مزدور های ما داستان نویس شده اند! ما هیچ در نظرشان نمی آییم!. هزاره ای کوس مادر آیا کابل را دیدی یا نی؟ ( کابلی )

  3. من بسیار یک آدم راه جور و حساب خراب کن استم 《 فالبین استم! و جادوگر استم 》. این همه اطلاعات را کسی میداشته باشد که در استخبارات کفار کار کند! جاسوسی کردن برای کفار در برابر مسلمان! جالب است! از همه تارنماهای کفار آگاهی دارد! از همه دانش که تا بیخ عرش خدا رسیده، آگاهی دارد. و کلید جاسوسی اش یک واژه ی بسیار خوش آیند سیاست و سیاسی است 《 رقیب اشرف غنی!》. خود را حق دادن و ناحق در حق دیگران دست انداختن! سیاسی است. 《 دور دسترخوان تو خم چشم کونی را گایم چونکه تو مبارزه سیاسی می کنی!》 با کدام تنه و توشه ات؟ با موش هایتان، کدام چوکی را می خواهی؟ کوس مادر جانور! 《 از دایی چه کون پنهاهی؟ 》 ما شما را هیچ نمی شناسیم! در حانه های خود هیچ کالاشوی و جوالی نداشیه ایم! پشت خانه های ما هیچ خرکار بخاطر نان قاق و سبوس نیامده است! اوووووو والله هزاره ها چقدر پیشرفت کرده اند!

  4. حال بودا کجا مزدک کجا زردشت کجاست *** سام تا بر سر دیوان بزند مشت کجاست*** آن خردمند کهن خرقه ی دیرین جاماس*** تاکه بر دفتر شیطان نهد انگشت کجاست! 《 مال ما مال ماست! 》

  5. به این هزاره باید لقب ابن سینای هزاره را بدهیم یا در شعر و شاعری لقب مولانا بزرگ هزاره را بدهیم! من شاعر نیستم، من ابن سینا استم! بیولوژی! بیولوژی!، اکنون آمدم به درگاه شعر پناه آوردم و اکنون مولا استم! 《 پس ماندی از حریف وامامدی از حریف برگرد از این طریق تا گردی رهیاب ، هیات، هیات! فیشفلق، فیشفلق! هیات، هیات! فیشفلق 》 بشنو هزاره ی کوس آچه! 《 قلمم شاه ی منست، واژه گانش سپاه ی منست *** دانه ی دام حریف، یک به یک هر گناه ی منست! 》

  6. اوووووو والله هزاره ها بسیار پیشرفت کرده اند! فیلسوفان اند فیلسوفان از راه منافقت! چطو کنیم دگه زور ما نمی کشد اوقه دانش نداریم باید منافقت کنیم 《 فرهنگ برده کن؟؟؟ 》 او کوس مادر سر فرهنگ ما تهمت می کنی! برده نشو! کوس مادر وحشی! ما خو بزور شما را برده نساخته ایم! 《 ما ذکاوت داریم از جین ها 》 تاجیکان!

  7. هزاره بچیم روح داشته باش مانند نرت که سر زمین و زمان رأی نزنی! و از کیر خود بپری نه از کیر انگلیس! و از بازوی خود بپری نه از بازوی انگلیس! به مردم و مهین ات از صدق دل کار کنی نه به کوس مادری و جاسوسی و کوس فروشی بخاطر چهارتنگه! من ترا مانند یک شلغم فروش می انگارم و زمانیکه در تارنمای آریایی سری می زنم همه آثار ترا مانند شلغم می بینم که سر به سر کوت شده اند و همچنان خودت را یک شلغم فروش! همیشه متوجه نظر و دیدگاه مردم باش! اگر کسی ترا به خوبی یاد کند یک آدم خوب استی و اگر کسی ترا به بدی یاد کند پس یک آدم بد استی! مردم ات و میهن ات به کمک نیاز دارند نه به خاطر نمایش یک آثار گنده! این چیزها را که تو راجع به بیولوژی می نویسی اینها را من پاس کرده ام از روی کتابچه های کیمیا و بیولوژی من در کورس طلوع درس داده می شد کورس ریاضیات ظفر و عثمان لندی و طلوع را ما پاس کرده ایم و تو کوس مادر آن زمان از بیولوژی بوی نمی بردی و در ستاره شناسی برابر پشمم نمی دانی و من ۲۵ ساله ستاره شناس آماتور استم و رشته ام انجیری است و تو کوس مادر بالای ما جرت و فرت می کنی! این شعر نیست! این بیالوژی است! این شعر نیست این بیالوژی است! بشین کوس مادر در جایت!

  8. ” تعیین اینکه اینجا و آنجا تا چه حد میتوان و باید پیرامون (( باور ها )) سخن گفت و آن را به نقد گرفت”.. خوش! نقد و نقد و نقد ! آیا مطمئن استی که این جمله از نگاه دستوری درست است؟ جایت کنم تا بیخ در محضر عام و جمله بندی را یادت بدهم. تو تا هنوز خودت جمله بندی را یاد نداری باز می خواهی دگران را نقد کنی و با نظریه های کافرمانندت بر دگران زیان برسانی! برو کوس مادر جمله بندی پارسی را درست یاد بگیر خرکار! خرکار برای ما تیوری می نویسد و تاجیکان را می آموزاند.

  9. هزاره ی کثیف نجس! باره آینده بالای شیوه ی نوشتارت اندکی خواری بکش و بکوش تا شیوه ی درست را از تاجیکان بیاموزی این زبان پارسی دری زبان زیبا است و زبان شاعرانه است من در نوشتار تو وحشی هیچ گونه نزاکت را نمی بینم مچم تو خرکار را کی تربیه می کند سن و سال ات را ببین ای هزاره ی وحشی و طرز و شیوه ی نوشتارت را ببین هرمقاله ی ترا که من خوانده ام و از آثار تو کوس مادر بوی شغلم می آید این گونه تیوری ها را از کدام زبان شلغمی ترجمه می کنی! سر و کار تو کوس مادر با 《 موش و میکروب و حیوانات و چیز های نجس) است. این زبان زبان دری است و زبان پاروکشان نیست که با نجاست و پارو و گو سرگرم باشی مانند اینکه در کناراب درآیی و بوی نجاست در دماغت بزند و چنین است آثارت. 《 خاندان تو کوس مادری خر را بگایم گوی زبان دری را کشیدی 》. آیا تو نمی سنجی که برای کی می نویسی؟ آیا خوانندگان از آثار تو خوشنود اند؟ اگر برای قوم وحشی ی خود می نویسی، پس برو در تارنمارها های همان وحشی ها، پس چی می کنی در میان تاجیکان؟ مانند اینست 《 مار از پدینه بدش می آید باز پدینه در غارش سبز می کند》. تو کوس مادر تا هنوز زبان پارسی را درست یاد نداری باز 《 در فلسفه و ستاره شناسی و بیولوژی و شاعری 》دستک می زنی. باز اگر کسی نقدت کند 《 نه تن می دهی و نه می پذیری و یا خود را در کوچه ی حسن چپ می زنی و می گریزی و واکنش نشان نمی دهی باز می نویسی دانش من همینقدر است! 》 باز آزمندی تو حرامی اینست که بخواهی دگران را نقد کنی! با کجایت؟ با گدام استعداد وزکاوت ات؟ سویه ات تا کجا است و کلان کاری تو کوس مادر مانند یک پژوهشگر بزرگ است! سرانجام تحصیلت 《 تا صنف نهم مکتب متوسطه آنهم در سانچارک 》.۰ تو کوس مادر خرکار خودرا با 《 استاد واصف باختری 》 برابر می کنی و تو کوس مادر خرکار خود را با استاد 《 پرتو نادری 》 برابر می کنی! خاندان تو کوس مادر را بگایم 《 همه دانش امریکا و اروپا در کله ات 》. اگر تو کوس مادر از پیش من مقاله ی یا تیوری ی نوشته کرده توانستی، من در زندگی قلم را نمی وردارم ( در هر واژه ی غلط و ترکیب نادرست و جمله های نادرست ) چپه و راسته سوارت می شوم تاکه خودت تصمیم بگیری که من راستی برای نویسندگی نیستم باید نزد یک بزگوار و نویسنده ی برازنده بروم و نویسندگی را بیاموزم، هزاره ی خرکار دلت را از زندگی سیاه می کنم که انگیس هم به ارمان خود نرسد و پیش برو!

  10. جمله ی فیلسوف میکروب: ” ما کی از فرهنگ حاکم حیوانات آگاه شدیم” خوش! هزاره ی کالو! اگر ازت بپرسم که تو با کدام زبان و فرهنگ، از فرهنگ حاکم حیوانات آگاه شدی؟ آنکه دانش داشته باشد پاسخ خواهد گفت! در غیر آن زنک تو خر را گایم دگر هیچ تیوری یی نوشته نکنی چونکه تو نه کدام زبان و نه کدام فرهنگ داری! در غیر آن زبان و فرهنگ ات را ثابت خواهی کرد! و فرهنگ حاکم حیوانات را نیز! دختری تو واری اشرف مخلوقات را بگایم!

  11. کسانیکه همرای من همنظر استند درباره این قوم بی فرهنگ وحشی ( هزاره ها ) می توانند نظری مرا تصدیق کنند چون این قوم وحشی باید بر جهانیان ثابت شوند اگر شما انکارتا ۱۹۹۸ را ببینید و از پایتخت هر کشور یک جای زیبا گرفته شده و از پایتخت افغانستان ( پدر عالم افتخار با خرش ) که در آن بیروبار پل باغ عمومی هیچ مردم به نمی خود مگر آن هزاره ی وحشی با خرش! از خاطر این قوم وحشی خرکاران اروپاییان راجع به تاجیکان و دگر مردمان چنین نماد برداشت می کنند من نمی دانم که دگران در باره ی این قوم وحشی و پیش پا افتاده ی بی زبان و بی فرهنگ چی نظر دارند! و من سیاست فرهنگی خود را بالای این قوم وحشی پیاده خواهم کرد.

  12. دانشمند گرامی! آیا کسی قصه یا معامه ی مادری خود را در کتاب ها می نویسد؟ جالب است. خوب! قصه کوس دادن مادرت را کردی مگر زاویه اش را تعین نکردی از این نگاه قصه ی کوس دادن مادرت مجهول است؟ چون تو خورد بودی مچم که درست به یاد داری یا نی که گاینده پدرت بود یا ملا لندی؟ به نظر من سامان خوانندگان را چه حتی سامان شیاطین ایشان را استوار کردی! او هزاره ی جاهل و نادان! اگر کسی مسلمان باشد قصه ی معامله ی مادری خود را در کتاب ها نمی نویسد ولوکه هرچند آن مادر پیر بوده باشد یا مرده باشد. از این جا خواص و عصب تو همسان است به یک انسان نامسلمان! پس همین موضوع را از یک عالم دین نه ملا! بپرس که آیا نظریه مرا تصدیق می کند یانی؟ از آثار فلسفه ی تو خوشمم می آید. ( کابلی )

  13. باختری صاحب! تشکر من از شما تا خانه خدا خوش استم که مرا و زن مرا در یک تک تداوی کردید! باختری صاحب شما ببیند که چنین کسانی( شاهین ) اند که بالای ما می قبولانند! باختری: من در مورد چنین چیزها اطلاعات ندارم! خوب همه خوانندگان می دانند که تو کوس مادر مانند زن های هزاره ی که کالا شوی بودند مانند مادرت لچری را انداخته بودی. چه گپ بود؟ ترا چه به ایران؟ من بالای تو قلفک چپات چه را قبولانده بودم؟ او هزاره ی کوس مادر خر من مانند آن جنرال اوغان نیستم! هزاره ی کوس مادر شیر حوردگی خر را از دماغ هایت می کشم تا آخر عمرت از پیش من خلاص نمی شوی! یک روز باز تو کوس مادر خواهی دید که یا در پهلویت ایستاده استم و یا روبرویت. آیا از پیش من خلاص می شوی؟ کبی نهی!

  14. او دانشمند بیولوژی! مادرک تو خر را بگایم! نقدت کنم؟ شاگردان خود واری یک چند پس گردنی میزنمت باز یادت میدهم! او کوس مادر درست بنویس! پایان استی!

  15. از اینجاست که زمین مهد بیحساب تنوع حیات میکروبی و گیاهی و نباتی و جانوری میباشد که یکی و فقط یکی از آنها آدمی یا بشر آنهم (هزاره ) میباشد و دگر کرونا ویروس.
    مغول میکروب! چنگیزخان زبان پارسی را میدانست یا اینکه پدر وحشی ات خر بود.

  16. میکروب حرامی! حالی می شناسی شوهر زنت را؟ برو فلسفه انگلیس و اروپا را کش کرده بیاور! ببین باز با پس مانده ای انگلیس و اروپا چپه و راسته می گایمت یانی؟ ایستاد کن بسته قومت را که من ببینم شما چقدر دانش دارید!

  17. خواهر و مادر تو هزاره ی حرامی را گایم! نوکران ما با ما خود را شاخ به شاخ می کنند. 《 از کیر کی می پری؟ از زبان و فرهنگ کی کار می گیری، نخستین روح مغول خراسانی ات گایم، آن مغولان کوس مادران را در خراسان کیان مسلمان ساخته بودند ؟ 》 کوس مادر اگر در کشور ما نمی آمدید و از فرهنگ ما رنگ نمی گرفتید از این وحشی تر می بودید! کوس مادر ناسپاس! ( فلسفه وا گل سر شوی *** گشنیچ تازه بدست بشوی). این فلسفه است یا گندنه مادرک تو 《 میکروب 》 را گایم؟

  18. هزاره ی میکروبی! اگر مادر فاحشه ات ترا تربیه می کرد من امروز ترا آنقدر دشنام نمی دادم و چرا کسی دگر را دشنام نمی دهم چونکه کسی بامن ناحق دشنمی نکرده و مردم هم مانند تو خرکار موش خور دیوانه نیستند که ناحق در کاروبار زندگی هرکس دستک بزنند و تو کوس مادر به بهانه ای آزادی وبیان هرآنچه کفار برای تو بدهد و آنرا ترجمه میکنی و در سایت ها می گذاری و در لابلای آثار تو هزاره ای وحشی زبان ابلیس جاگذین است. به مردم با زبان چربانه و نرمانه و گاهی از راه آیات قران مجید که آغاز می نویسی تا مردم را بازی بدهی و گاهی از راه بیولوژی زیان می رسانی مگر هزاره ای کوس مادر تو آگاه نیستی که ما در اینگونه کارها مهارت داریم! من ترا بسیار آسان مریض ساخته می توانم و فقط جمله های مرا بخوان!

  19. هزاره ای میکروب! امروز تا همین جا بس است و بار آینده گاییدن را از کونت آغاز کنم یا از قلبت یا از روح ات؟ خوش کن کوس مادر خرکار!

  20. هزاره تیوری میکروب و حیوان را بگذار! چونکه یک هزاره خودش از نگاه بینی و چشم به یک اندام میکروبی نزدیک است! همرای یک هزاره در یک کاسه نان خوردن روا نیست چونکه مردار استند!《 روح 》 را می شناسی یا نی؟ روح و روح! تیوری های نوین است بشین کوس مادر تیوری های غربی را در کوس مادرت تیرکن. میکروبی!《 ما به شما قرآن را نازل کردیم تا شما را پاک بگرداند 》. تیوری میکروب غرببیان را در کوس زنت بزن! به ما نشان نده! پایان استی!

  21. او وحشی منگولیایی! روح همو چنگیزخان بیسواد و بی فرهنگ ات را بگایم! روح رهبران مردگان تان را گاییدم، و بجوی که کدام رهبری زنده دارید؟ دگرهم جاسوسی میکنی؟

  22. هزاره ی وحشی 《 زنک همو عبدالعلی مزاری ات را بگایم》 چون کوس مادر خر گناه کرده بود و روح ای خر را بگایم گناه کرده بود. خدا می داند که گناه کرده بود به گناه خود پی بری یا پشت گناه من می گردی قوم بینی پتق بدنما! قوم بارکش! آیا مرا شناختی یا ساینتست ها می شناخت؟

  23. ببین هزاره کوس مادر که من چه قسم انسان استم تو کوس مادر سر انگلیس تکیه می کنی! خوارک تو کونی را بگایم طالع ات که من در کابل نیستم و تو هم! باز اگرنی من تو کوس مادر را نشان می دادم حالی تو خود را در کوچه ی حسن چپ می زنی مثل تو کوس مادر و مثل زریاب کوس مادرت هزاران تایتان را در س می دهم، زریاب کوس مادر با گویش و لهجه ی ما گپ می زند باز می گوید که در افغانستان لهجه ای معیار نداریم؟؟؟ او حرامی کوس مادر خهی این زبان از کیست؟ آیا زبان پارسی دری زبان دوم ما است که لهجه ای معیار نداشته باشیم! آیا ما هزاره اسنیم! برو کوس مادر تره چی به زبان فارسی شما جاسوسان کوس مادران، شما کوس مادران بار ها جاسوسی کرده اید در تاریخ ثبت است و یگانه کسی که اول انگلیس سرش بالا می شود از قوم هزاره است. دور باش کوس مادر از زبان پارسی دری! برای ما تصمیم نگیر که تو زبان ما را معیار بسازی و من از تو کرده بهتر می دانم. فقط بشین در جایت!

  24. جمله های را که من می سازم اگر هر هزاره از آن استفاده کند می گویم ای همو مادرکت را گایم، واژه های را که من می سازم اگر هر هزاره از آن استفاده کند باز می گویم ای همو مادرکت گایم آیا از من اجازه می گیری چونکه این سرمایه ای من است هزاره ای کافر سرانجام بیدار می شوی که در پای خود و قوم وحشی ات بخاطر چهارتا کافر تیشه می زنی یانی! کوس مادر نادان!

  25. 《 بلا شک: بر نیست گمانی》. 《 لاریبَ فی: نیست گمانی در》. این است عربی تو لوده! پارسی دری تو و وزریاب و از همه گی شما پارسی دری نیست مگر “مغولی دری” است که بنام هزارگی یاد می شود مگر گوی زبان مارا کشیدید.

  26. دخترک تو هزاره ی بی غیرت را بگایم! که حتی دهانت گاییده شده است و شیمه گپ زدن را نداری! گناه دشنام به گردنت و خداوند می داند که من گناه می کنم کوس مادر بی غیرت پشت گناه شوهری خود می گردد در حالیکه من چشم ترس از پدر خود ندارم تو چیستی کوس مادر موردگاو و چهارتا کفارت که در لنگ ابلیس استند مانند تو! کیر خر در قلب پتق تو کوس مادر کافر! باز برای مردم خودرا مسلمان نشان می دهد و قران شریف را برای تحقیق می گذارد با دانش پایین اش باز یک قطعه عکس می گیرد برای نمایش و به بر مردم نشان بدهد من ترا از ایمانت می نشناسم 《 کسانی اند که خود را مسلمان نشان می دهند، آگاه باشید که از مسلمانان نیستند . ( ما گاوی شیری را از برج کوسش می شناسیم ). هزاره ی حرامی از پیش هر کس خطا بخوری از پیش من خطا نمی خوری و من بی ایمانی ات را سرت اقرار می کنم!《 جاسوس کفار 》آیا یک جاسوس که برای غیر مسلمان کارکند آنهم بر ضد مسلمان باز آن جاسوس مسلمان می باشد! هزاره حرامی نی! دگرهم احوال بیاور ( مچم در اینی سایت نوشته بود ) تو این آدرس سایت های جامعه ی کفار را از کجا پیدا میکنی؟ چونکه مردم کودک اند و نمی دانند. هزاره ی کوس مادر کافر! باز همرایت کار دارم خیر باشد.

  27. هزاره! آیا روشنایی خورشید در چند دقیقه به زمین می رسد؟؟؟ برو کوس مادر خر جواب این را از ساینتست ها پرسان کن! باز من باور می کنم که ساینتست ها فاصله های کهکهشان ها را درست می گویند چونکه از ” سیفیید ها” می دانند! در غیر آن ” دستم در آلو نمی رسد و آلو ترش است” پشت باور نگرد تو بسیار از ستاره شناسی گپ می زنی! مامورک اجیر!

  28. او کوس مادر خر؟ برابر کله ی یک کیر دانش نداری و کوس مادر خر مقاله ی جفنگ می نویسی او کوس مادر او کوس،مادر او کوس مادر خر! قرآن شریف را درست بخوان! او کوس مادر خر! ( ما ز قرآن مغز را بر داشتیم *** پوست را بر دیگران بگذاشتیم ). او کوس مادر خر!( خداوند هر کس را که بخواهد رهنمایی می کند و کسانیکه نشانه ی رهنمایی ما را دشته باشد و بر راه ی رهنمایی نروند باز ما همرایشان کار داریم ) او انسان نجس و پایین! خداوند انسان را آزمایش می کند و غیر مستقیم بار ها کمک می کند مگر انسان نمی داند باز کمک می کند مگر انسان نمی داند به مانند تو خر می باشد! اگر خداوند انسان را آزامایش،و رهنمایی نکند باز ابلیس همه گی تان را کون می کند منظورم مانندی تو واری انسان های پست که ایمان هایشان توسط ابلیس گاییده شده. او کوس مادر حرامی هزاره ی خر! ایمانت گاییده شده! خداوند انسان را آزمایش می کند! خر استی و خر استی و خر استی! نمی دانی . برو کوس مادر وحشی باز قرآن شریف را بخوان چونکه عصب تو حرامی مانند کافران و نامسمانان است او کوس مادر خر کار! عصبت کار نمی کند عصبت کار نمی کند هزاره ی پایین! ( چشم تو در دست او چون مهره ی بربست او *** گاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا ). ( زاهد بودم ترانه گویم کردی *** سر حلقه ی بزم باده جویم کردی *** سجاده نشین باوقاری بودم *** بازیچه ی کودکان کویم کردی ) . مولانای بزرگ کله اش کار نمی کرده است و کله ی تو هزاره کار می کند چونکه از خایه ی انگلیس برآمدی گناهت نیست

  29. پست و پایین باش بچیم! هادگه ( !just be down ) هوش تان را بگیرید که بالا نروید اینجا یک نر داری! من شما را پایین نگاه می کنم! مشنگ فروش، جوالی، پاروکش، خرکار! بسیار است! پایین باش! سری شوی زنت خود می تازی چونکه دحترت را گاییده بودم! چی حق داشتی؟؟؟؟

  30. تو جاسوس بی ناموس عبادت فرعون را ترک می کنی و حالی خدا را بازی می دهی و در راه خداوند می آیی، من ترا خوب پوره می شناسم که تو کیستی و چیستی آیا خداوند ترا نمی شناسد؟ ( من یک تاجیک داننده و متمدن کابلی استم و تو فقط یک هزاره؟؟؟ نسبت معلوم نیست! هزاره کیست و چیست؟؟؟ مردم بومی سرزمین ما؟؟؟؟) دابیله خوشحالی ده! باید جاسوس باشید چون افغانستان خانه و خاکتان نیست. از کیر چنگیز برآمدی یا از کیر انگلیس؟ کوس مادر کونی خم چشیم! گناه دشنام در گردنت چون خداوند می دانند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا