شعر

فــــریاد مرده است

 

تنگ است دشت شب، به هوائی نمی رسد
ازکــــــــــــاروان خسته درائی نمی رسـد

مـــردیم واین وطن همه جـــا تکه تکه شد
دست دعـــا به عــــرش خدائی نمی رسـد

نی پــای آرزو و نه دسـت تـــــــــــوسلـی
اورنگ خون ما به بهـــــــائی نمی رسـد

کارمن وتو در دل اوهـــــــــام ای رفیق !
بی شور و بی قیــــــام به جائی نمی رسد

ما ساکتیــــــم و فاجعـــه بیــــــــداد میکند
این ننگ زندگی به لقـــــــــائی نمی رسـد

فــــــــــــریاد ها تهی شده ازجوش انقلاب
تا کی صــــــدای ما به صدائـی نمی رسد

این ما و این صحـاری خشکیده ، تابه کی
دستان مــــــا به سرو رسـائی نمی رسـد

درسرزمین عشق که فــــــریاد مرده است
باغ وگل وچمن به بقـــــــــــائی نمی رسد

تا ما خمـــــوش، در دل اشغـــال خفته ایم
این خلـــــــق بی نـوا به نوائی نمی رسـد

زین خونبهـا که بسته به دریای دالر است
یک قرص نان جــــو به گــدائی نمی رسد

ازبس که خون ما شده بی ارزش وغریب
عصیان ما به ارض وسمـــائی نمی رسد .

اکتوبر ۲۰۱۸
فرانکفـــورت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا