شعر
چای را ناخورده اخر جنگ شد یا نشد ؟
بس شکستند آیینه ، دیوار و در سنگ شد یا نشد
از تجاهل این قافله ، آخر درنگ شد یا نشد
مطرب و ساقی دیگر ، نغمه هستی نخواند
نقل مجلس هر کجا ، چرس و بنگ شد یا نشد
ای بسا شیر ژیان را پای افتاده به دام
روباء مکار و زشت ، آخر پلنگ شد یا نشد
سرو را قامت شکست و گل ز بستانش ربود
زینت باغ و چمن ، بید و خدنگ شد یا نشد
جامه الوانی اش طاووس را دلبر نمود
گرمی بازار عالم جمله رنگ شد یا نشد
ای دریغا صلح گویان ، صلح و امنیت کجاست
هست و بود ملک ما پایمال جنگ شد یا نشد
تیره و تاریک گشته روز مردم همچو شب
روز ملنگی عاقبت ، شب پلنگ شد یا نشد
در تغافل چند جویی لحظهء آسودگی
چای را ناخورده اخر ، جنگ شد یا نشد ؟
(نور سلطانی)
لندن