مسعودِ پسر در گدازه های کورهی آبدیده شدن است
سیر تکاملی جوامع بشری نشان داه است که کمتر افرادی بر سکوی عالمگیرِ شهرت و قدرتِ کسبی میشوند. اما بیشترینه ها آن را مدیون ارثی است که به ایشان ودیعهی پدری بوده. یا اجباری و یا عادی. تداومِ چنین عروج ها در هر دو حالت بستهگی به توانایی های شخص دارد. در مسیرِ چنان رهنوردی هاست که گاهی پسر و پدر در یکجا به مظانِ آزمونِ روزگاران قرار میگیرند و افسانههای ماندگار و اسطوره های پایدار میشوند. مثل رستم و سهراب در داستانهای اساطیری و مثل سلسلهی ترکهای عثمانی که عثمان پسر طغرل پسر از قبیلهی کوچک و در آغاز گمًنامِ کایی های ترکیه که سلسلهی فتوحات و اقتدار شان چند صد سال ادامه داشت. و یا برعکس مثل شاهانِ به زور آورده شدهی افغانستان و فرزندان شان که مایهی بدبختی، نفاقِ اندرونی خودی، تفرقهاندازی بین اقوام و شهروندان، گستردنِ بسترِ مدام جنگ و بدبختی و ویرانی و تبعیض و برتری خواهی بردیگران بوده اند. آنان در هر گونهی نظامی که اقتدار داشتند همه چیز و همه کسِ بد و بدکردار بودند منهای آن چیزی که ادعا داشتند و سرانجام چنین است حالاتِ امروزِ وطنِ ما و چنان است بلندپروازی ملت بزرگ ترکیه که بدونِ حضورِ شان معادلاتِ جهانی رقم خورده نه میتواند.
مسعودِ پسر هم حالا با تفاوت های زیادی نوعی ارثِ اجباری رهبری یک حرکت و یک شورشِ بزرگِ عدالت خواهی و حق طلبی مردمی را از پدر گرفت. این تفاوت ها متناسب به شرایط امروز کاملاً متفاوت از دیروزیست که مسعودِ پدر در جای پسرش بود. آن زمان اهداف معین بود. اشخاص معین بود خیانت نبود، جاسوسی نبود، ستون پنجمی ها نبودند، سرمایهگذاری ها و سرمایه داری ها نبود، بلند منزل ها و دوزندهگان و پزندهگان خارجی در خانه ها نبودند، هفتاد گونه گوشت و کباب و شراب حلال یا حرام نبود، آمریکایی نبود، انگلیسی نبود، پاکستانی نبود، خلیلزادی نبود، کرزی و غنییی نبود، زری نبود و برق نبود، عشرت و باغ های اهورایی بهشتی نبود، خانههای خیالی و رویایی بر سر بستر دریا ها اعمار نشده بودند، نان، نبود و نمک نبود و دارو نبود، بیخبری از سیاست روز نبود، بی هنری در رهبری نبود، جمعیتی توب شان ختم نبود، به معاون اول شدن و به نفر دوم شدن صف کشیدن ها و زود رفتن ها به بوسیدنِ آستان پشتونِ سیاسی نبود، آرمان های ملی را فدای منافع شخصی ساختن نبود، کمبودِ حضور بزرگانِ نظامی مثلِ محترمان جنرال صاحبان دلاور، بابه جان، میرامان الله گذر، شادروان استاد ربانی، محترمان دوستم، بعدها ملک، خودِ شادروان احمدشاه مسعود، شادروان عظیمی، شادروان قسیم فهیم، شادروان بهلول بهیج، شادروان دکتر عبدالرحمان، شادروان مولانای سیدخیل، شادروان داود تخار، شادروان کاظمی و صدها و هزار ها تن نیرو های مقاومتِ ملی محسوس نبود، نبودِ روحیه و انگیزه محسوس نبود، کرزی خاین نبود، از گروه های غنی و کرزی خاین خبری نبود، همه به دربار مسعودِ پدر میرفتند و دست به سینه در تعظیم بودند و عزت و وقارِ تاجیک تبار ها به عنوان محورِ مقاومت در حد بلند و بیپیشینهی تاریخی ملی داخلی و بین المللی خارجی قرار داشت. جهان مقاومت ملی به رهبری استاد ربانی و فرماندهی مسعودِ پدر را به رسمیت میشناخت. ربانی پدر مثل ربانی پسر بیبرنامه نبود و مسعودهای برادر چنان جبون و محیل نبودند، دزد های درون خانهیی و درون مقاومتی نبودند، و ده ها عامل منفی دیگری نبود که امروز همه در مقاومت ملی تحت رهبری مسعودِ پسر وجود ندارند. اما آنچه وجود دارد تحرکاتِ غیرِقابلِ ایستایی نیروهای تاجر شدهی دیروز ثروت و اجیر شدهی دیروز قدرت های دشمن در داخل و خارج از جغرافیای مقاومت است. و ما دیدیم که جهگونه ساختار شکنی و تعهد شکنی ها کردند،
به هر حال من مصاحبهی کاملِ مسعودِ پسر را با بخش فارسی بی بی سی دیده و با دقتِ سیاسی نظامی و منتقدانه دیدم. عنصرِ به چالش کشیدنِ عمدی او غایب بود در حالی جمال الدین موسوی این بدبختی را دارد، مسعودِ پسر در آن مصاحبه نشان داد که رهبری است برای نسل جوان و متعهد امروز و مایل هم نیست که همکاری های غیر از نسل جوان را هم در حوزهی مقاومت را رد کند، او با صلابت درخشید و نشان داد که اگر مردم برای یادِخاطر و باور به مسعودِ پدر او را رهبر گزیده اند خودش هم شایستهگی و بایستهگی رهبر بودن و رهبر شدان را دارد. او بخوبی از پس این مصاحبه بیرون شد و من برایش تبریک میگویم. مصاحبه نشان داد که عزم قوی و ارادهی متین برای ادامهی مقاومت وجود دارد. از مصاحبه استنباط شد که او یک خطِ کاملاً جدید و مدنی را همزمان با ادامهی مقاومت شامل مولفه های مقاومت کرد و آن جلوگیری از انحصار و اجتناب از قبضه کردن رهبری مقاومت است. رهبر مقاومت برای نسل جوان خط مستقیمِ شناخت و تعریف دشمن را داد و طالب را دشمن کشور و مردم شناخت. آنگونه که طالب راستی است. نکتهی مهمی که در مصاحبه اش بود داشتن تصمیم برای باز گذاشتنِ دروازه های مقاومت به روی همه از جمله عوامل سقوط دیروز نظام بود که شورای ترکیه را تشکیل داده اند. مسعود پسر اینجا یک نمایشی از یک رهبر کاریزماتیک جوان اجرا کرده و به ۹۵ فیصد دیروزی های خاین فهماند که اگر شما در اوج قدرت تان هر جنایتی کردید و همه را نادیده گرفتید و در عشرت به سر بردید بیانیه های مغرشانه صادر کردید و به نوعی رهبری مقاومت را تحویل نگرفتید و خط سابق وابستهگی غلامگونه به دیگران را تعقیب کرده اید، اما باز هم دروازهی مقاومت به روی تان باز است. مسعودِ پسر ثابت ساخت آمریکا و جهان به طالب پروری و تروریستپروری و کشوری با داشتنِ نظام تروریستی آن هم تروریست های بینالمللی ظاهراً تحت پیگَرد ادامه میدهند و درست مانند پدر از پیایند های این کورنگری های جهان جهان را هوشدار داد. از فهوای مصاحبه دانستیم که طالب علیالرغم ملاقات با متقی و به میانجیگری ایران هرگز حاضر نیست از خطِ انحصار، اشغال، رهبری به زور داشتن کشور بگذرد. اعتماد به نفسِ او در مورد بقای مقاومت و ردِ دعوتِ کاذبِ طالبانِ تروریست از او برای برگشت به تبعیت از طالبان نشان داد که او در کورهگاهِ آبدیده شدن خطِ مقاوم دارد. من از مصاحبهی مسعودِ پسر یافتم که او هرچند رهبری مقاومت را به یمن کارکردهای نیکِ پدر عهده دار شده اما به عنوان یک جوان تازه برخاسته از جنجال های زندهگی و به عنوان کسی که مسئولیت بسیار بلندِ حملِ بارِ بزرگ و اجباری تحمیل مقاومت دومِ افغانستان را به عهده دارد و مقاومتِ رهایی بخشِ افغانستان را رهبری میکند بسیار با صلابت به نظر میرسید. نشانهگیری های شمردهی او از اقداماتِ دشمنانهی آمریکا و غرب و انگلیس علیه افغانستان مبینِ درک او از عالم سیاست و نبرد است. او مقاومت را تنها گزینه برای ختم استبداد و اشغال دانست و باکاربردِ کلمات خاص نشان داد که نیروی تازه به پا ایستاده شدهی مقاومت دیگر از مهره های سوخته حمایت نمیکنند اما از آمدنِ آنان در کنارِ مقاومت کننده های قهرمان استقبال میکنند. اینجای کار اشتباهِ مسعودِ پسر است اگر بالای همه فراری ها حساب کند. مگر این که آنان از گذشته ندامت بکشند و از مردم معذرت بخواهند. به دلیل این که بیشتر اینان البته خود وطندار های صاحب قدرت خودش به آرمان های مسعود و ملت معامله و خیانت کردند او را شهید ساختند و تنهایش گذاشتند. چنانی که خودِ مارشال فهیم را هم تنها گذاشتند. درکِ مسعودِ پسر از وضع جهان و افغانستان عالی است. اما آنچه را من برخلافِ فکر او میباشم و چندی قبل به احمدِ مسعود نوشتم این است که به غیر از حوزهی فارسی زبان ها جهان را که زیر و رُو کنی پشتون از تو تبعیت نمیکند. تو باید به افغانستان شمالی شدن فکر کنی تا موضع قدرت تو تحکیم یابد و اقتدار به میدان حقگیری برابری حاضر شوی. تو یک نقشی هستی برای فردایی که اگر اشتباه کنی دیگر تاریخی برای پارسی زبان ها نیست. من در بارهی سیاستِ جهان برایت هشدار میدهم که نوسانات سیاسی نظامی جهان به خصوص تقابل جهان با روسیه در مورد اوکراین را بسیار جدی دنبال کن و نگذار پایت از گلیمِ سیاست های جهانی دور باشد. منطقِ سیاسی و نظامی حکم میکند که تو باید اول منطقه محور فکر کنی، بعد قاره محور و بعد جهان محور. حتا من طرفدار آن استم که تو با کوریای شمالی با کیم هم رابطه های سیاسی دپلماسی و حتا نظامی داشته باشی. شکی نیست که اهرم قدرت های چین، هند، ایران و روسیه نقطهی فشار کُشندهیی است برای آمریکا و انگلیس و غرب در آسیای جنوبی و تو با تعریف دقیق سیاست خارجی ات درست مانند سیاست داخلی ات بخشی از این ترکیب شوی و مقاومت را تقویت کنی. دیدی که در پی پیروزی های سیاسی نظامی ات آمریکا و متحدانش آشفته شدند و موفقیت های مقاومت را محکوم کردند. آنان حالا در پی طرح بزرگتر توطئه و دسیسه اند تا طالب را به رسمیت بشناسند. کما اینکه طالب را غیر رسمی به رسمیت شناخته و با آن رابطههای تروریستی دارند. من آرزو. دارم طالب این بار توانایی بیشتر از گذشته بیابد تا از افغانستان بار دیگر شدیدتر و خشنتر از گذشته آمریکا را هدف قرار دهد و این بار توانایی یابد که اروپا و انگلیس را هم آماج قرار دهد و افغانستان تختهی خیزی برای حمله به منافع آنان باشد تا به خود بیایند و ملت افغانستان از استبداد و اشغال نجات یابد.
لینک: