خبر و دیدگاه

خطایان ډېر دي مرمیان لږ

اندراب‌ها پنجشیر سنگر‌های بقای تاجیک‌تباران و‌ پارسی‌گویان اند ‌و نامیرا که راه‌شان از شمالی بزرگ می‌گذرد

مرتبط به حوادثِ‌‌جاری پنجشیر:

در گذشته‌ها می‌گفتند که برخی آدم‌ها از بس دو رو و بی‌غرور و بی شخصیت اند بدونِ چاپلوسی به دربار‌ها کاری نه‌داشتند. برای متملق، برای تمامیت‌خواه، برای قدرت‌طلب، برای گروه‌پرست، برای‌تبارگرای قبیله مهم نیست که پروفسور است یا دکتر و یا هم رونده‌ی‌ عادی در جاده‌های زنده‌‌گی. همین‌گونه برای مردمانِ ببین و بگذر و خود را نگهدار اما کارگزار کارزار‌های تقویت قبیله‌گرا مهم نیست که با شخصیتِ شان با عزت و مناعتِ شان چی می‌شود؟ برای آنان مهم است که بلی‌گویان باشند. سوگ‌مندانه دیدیم که برخی‌ها چه‌گونه مطابقِ نرخِ روز نان می‌خورند و نان می‌دهند و دست می‌شویند ‌و پا می‌‌بوسند؟

پسا تسلط اشغال‌گرانِ پاکستانی در افغانستان توقع می‌رفت که همه نیروهای ملی مترقی و واقعاً وطن‌دوست ‌‌و دشمن‌ستیز در زیر یک چترِ واحد بیایند و چاره‌یی بسنجند. مهم بود تا برای برون‌رفت از شرم‌ساری‌های به‌جا مانده‌ی کرزی،‌ غنی ‌که به دستورِ بادارانِ‌شان ملت و کشور را از هم پاشیدند و‌ دو دوسته به اشغال‌گران سپردند کاری را انجام دهند. چنان بود که تصمیم آغاز مقاومتِ ملی به‌ سرعت اتخاذ و اساسات ابتدایی آن گذاشته شد. مقارنِ این اقدام و ایجاد هسته‌‌‌ی مرکزی بود که گروه‌های چاپلوس،‌ قوم‌گرا، انحصار‌طلب و مشتاقانِ خدمت به پشتونِ‌اقتدارگرایی که عملاً کشور را اشغال کرده است و تحت زعامت اسلام‌آباد فعالیت می‌کند بروت‌ ها را چرب کردند تا مگر در رکابِ یک‌ طالبی قرار گیرند و برای خود فضا بیافرینند.

اینان دو‌ گروه بودند به این ترتیب:

گروهِ اول همه پشتون‌های تمامیت‌خواه با نکتایی و بی‌نکتایی با ایزار‌بند و بی‌ ایزار‌بند به‌خصوص لمیده‌ها در اروپا و آمریکا و جالب‌تر آن‌که همه‌ی شان چپی‌های سرشناس و مشهور به کمونیست اند. احتمالاً یک‌فیصد از پشتونِ آگاه با آنان هم‌گام نیست و در داخلِ افغانستان این رقم تا پنج‌فیصد هم افزایش می‌یابد.

گروهِ دوم همه چاپلوسان ‌و پابوسانِ غیرِپشتون اند که حتا کسی تفاله‌ی زباله‌دانی نسوار ملاحسن آخوند هم حسابِ شان نه‌‌می‌کند. مثل جنرال نجرابی، مثل آقای پایمرد و مثل آن‌ به ظاهر کارشناسِ سیاسی که شب و ‌روز در بلندگوهای رسانه‌ها به طالب تضرع می‌کند، مثل جعفرِ مهدوی، مثل دکتر نظری و شمار زیادِ دیگر.‌

تب‌و‌ تابِ‌ تپیدن در میان گروهِ‌ اول بیش‌تر هویت‌ستیزی با دیگران و قوت‌گیری قبیله‌سالاران است.

سه برادر آقایان صمد ازهر، کبیر و صدیق رنجبر انگک و بنگک و کلوله‌سنگک:

اینان کسانی از خرمنِ همیشه خزانِ سیاست‌ ملی و مردمی و از تنورِ همیشه سوزانِ بَدَویت،‌ افتراق، صف‌بندی‌ های‌تباری، قدرت‌طلبی‌های انحصاری. حالا نه‌می‌دانم که اینان چپی هستند، راستی هستند، خلقی، هستند، پرچمی هستند،‌ روشن‌فکر هستند یا که مقصد هستند. اما چیزی که ثابت است به منافع خود چُست ‌و به منافع مشترک سیاسی بادیگران سُست اند. باری من یادداشتی خطاب به آقای ازهر داشتم، یکی از بزرگانِ خرد و اندیشه دیدگاهِ منحصر به فردِ آدم‌شناسانه ابراز و نوشته بودند که این برادران حزب دموکراتیک خلق افغانستان را تباه کردند.

صدیق رنجبر، دروغ‌بافِ سیاسی اقتصادی و تباری در موردِ گنجینه‌ی باختر:

در بحث‌های بعدی میزبان شما خواننده‌های گرامی خواهم بود برای ثبوتِ جعلیاتی که آقای صدیق رنجبر خود را قهرمانِ‌جعلی‌سناریوی‌ محافظت از گنجینه‌ی باختر معرفی کردند. و اما این بار در تارنمای وزینِ آریایی نوشته‌یی را از قلم آقای دکتر صدیق رنجبر خواندم. برای من مایه‌ی شگفتی نه‌بود اما مایه‌ی تأثر چرا؟ مایه‌ی شگفتی به خاطری نه بود که ایشان و هم‌تباران شان در حزب دیگر باورِ سیاسی و تعهدِ سیاسی نه‌دارند و برگشته اند بر اصولِ غژدی‌نشینی سه‌صدسال پیش. برای آنان مهم نیست که چی ‌کسی سکانِ سرنوشتِ کشور و ملت را در دست دارد. برای آنان مهم است که پشتونیزمِ سلطه‌گرا اقتدار دارد. اگر چه آن پشتونِ متحجرِ حاکمِ اشغالِ افغانستان این‌ها را مثل دیگران شان به کاهی هم ارزش نه می‌دهند. اما آن‌قدر درون‌گرا شده اند که درست مثل انگک و‌ بنگک و کلوله سنگک ‌و بازمانده‌های بزک چینی هیچ چیزی را نه‌می شناسند.

مرور راه‌کار‌نمایی آقای دکتر رنجبر منتشره‌ی امروز دوشنبه ۲۷ دسامبر ۲۰۲۱ تارنمای وزینِ آریایی من را به این پرسش بی‌پاسخ مواجه کرد که آقایان چی‌کسی از شما مشوره خواسته تا راه را برای برادرانِ متحجر و طالب‌نمای تان بنمایانید؟ شما از این برچسپ‌زدن‌های به زورِ چاپلوسی تان چی انتظاری از طالب دارید؟ فکر می‌کنید طالب هر قدر مقتدر شود جای‌‌پا به شما باز‌تر خواهد شد؟ فکر می‌کنید جهانی که امروز افغانستان را به کمک و خیانتِ هم‌تبارانِ شما افغانستان و ملت او را از هم پاشاند، برابر افکار منجمد و‌ منحصر به قبیله‌ی شما هم عقل نه دارند تا چی‌گونه تصمیم بگیرند. نسخه‌‌نویسی ناکارِ شما برای رسمیت شناختنِ طالبان و ایجاد گروه تماس یا میان‌جی درست به این می‌ماند که دختر برای مادر خوابیدن با هم‌سر را بنمایاند.

چرا به‌جای این یاوه‌سرایی‌ها درب‌ِ‌دل‌های مردم را دق‌الباب نه‌می‌کنید تا از دردِ شان آگاه شوید؟ چرا لابی‌گری برای تقویتِ مقاومتِ‌ملی برای آزادی افغانستان نه ‌می‌کنید؟ چرا از سکوی جعل و جهل پایان نه می‌شوید؟ به یقین بدانید که روزهای سخت و طاقت فرسا و شاید ماه‌ها و سال‌های پر از رنج و محنتی در پیش داشته باشیم و‌ قربانی‌های زیادی بدهیم، اما انشاءالله پیروزی از ملتی است که برای حق مقاومت می‌کند و آقای مسعودِپسر این مقاومت را با انرژی و ‌تدبیر رهبری می‌کند تا به کمک خدا و مردم پیروز گردد. و شما‌ها هم‌چنان نزدِ مردم سرافکنده خواهید بود، مگر این که راه‌تان را با مردم یک‌جا کنید.

وقتی چنین پابوسی‌های شما‌ها و هم‌سالان و امثالانِ تان را برای راه‌یابی به امارتِ‌طالبانی پاکستانی و پشتونِ‌خیبری می‌بینم. می‌گویم کاش مقاومت‌گران همان‌تفنگِ چَره‌یی را گرفته به سینه‌های هریک از شما‌ها آتش کنند و بعد به جنگِ پاکستان و طالب بروند. اما می‌دانم که به قولِ آن دهاتی صاحب غیرت ( خطایان ډېر دي مرمیان لږ .)

جرقه‌های امید:

قیامِ مردم قهرمان پنجشیر و مقاومت‌گران سرزمین‌های قهرمان پرور در مقابل طالب نشان داد که خونِ هر انسانِ زادگاه ‌و سرزمین ما پرسان می‌شود و به زمین‌ هدر نه‌می‌رود. خشمِ مردم نشانه‌ی طغیانی است که مثل فورانِ آتش‌فشان‌ها کوه‌ها را به‌لرزه می‌‌آورد و هر‌چی و هر نا کی و ناکس را مثل زباله‌های بازمانده از خود سنگ می‌گرداند. شهید‌ساختنِ‌جوانِ‌ بی‌گناه اگر نادیده گرفته می‌شد قاتلانِ زنجیره‌یی فردا بار دگر هرگوشه‌ی کشور را گورستان جوانان و ‌مردمِ می‌ساختند. چنانی‌که تا کنون هزاراها هم‌وطن ما به دستِجانیانِ پاکستانی و نیروهای‌ چندملیتی متجاوز طالبانی و مردمان مزدور داخلی به شهادت رسیده و یا لادرک اند.

مردم قهرمان ما و‌ دلیران مردانِ سنگر نشین‌ِ کوه‌پایه‌های هندوکش و اندراب‌‌ها و سراسر نقاط مقاومتی در کشور نشان داد و می‌دهد که:

اندراب‌ها پنجشیر سنگر‌های بقای تاجیک‌تباران و‌ پارسی‌گویان اند ‌و نامیرا که راه‌شان از شمالی بزرگ می‌گذرد.انشاءالله

تجزیه مانع یا وسیله‌ی‌گسست رابطه‌های خونی و وطنی و قومی نه‌ می‌شود:

پسا راه اندازی طرح‌ تجزیه از ناگزیری، برخی‌ها پرسیدند که رابطه‌های قومی و‌ خونی چطور خواهد شد؟ جواب ساده است. شمال با همه ساکنانش و جنوب با همه ساکنانش کشورهای شان را تشکیل می‌دهند. پارسی‌گویانِ گردیز، کندهار، فراه، ارزگان، لغمان، ننگرهار و دیگر ولایات پیوندهای خونی و رابطه‌های قومی با محلی‌های شان دارند و ندیدیم که کسی از آن‌جاها ترکِ‌دیار کرده و به شمال آمده باشد. چون صدها سال و ده‌ها نسل آن‌جا‌ها بوده اند. همین‌گونه پشتونِ شمالی و شمال غیر از اختر لچک و یکی دو تای دیگر، رابطه‌های عمیق خونی و قومی با مردمان بومی دارند و خودِشان هم از بومیانِ آن ساحات اند و سال‌ها و قرن‌ها برادرانه باهم زنده‌گی داشته‌ ایم تا که به نسلِ امروز رسیده ایم. در این مورد بعدها زیادتر می‌خوانید.

نشانی مقاله‌‌گونه‌ی آقای رنجبر در تارنمای وزین آریایی:

http://www.ariaye.com/dari18/siasi3/ranjbar.html 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا