طالبان پروژه ایکه به آخر خط رسیده است
در این تردیدی نیست که گروه های ساخته و بافتهء شبکه های استخباراتی مانند طالبان بیشتر پروژه های مقطعی و زود گذر اند تا گروه های سیاسی برخاسته از متن جامعه. این گروه ها به هدف مشخص از سوی استخبارات پاکستان ساخته شده و با برآورده شدن هدف نابود می شوند. شبکه هایی که این گروه ها را ایجاد کرده اند و پیش از پیش در برابر آنان مین ها را جاسازی کرده اند و هر زمان که خواسته باشند، تمامی فرصت ها را از آنان می گیرند. این گروه ها مثل طالبان خاستگاهء مردمی نداشته و از میان مردم تجرید شده اند. بنابراین طالبان یک گروهء استخباراتی است که از سوی پاکستان برای نابودی افغانستان و بردن آن به عصر حجر ساخته شده است. طالبان از روزی که به قدرت رسیده اند، در تلاش اند نا پروژهء ناتمام آی اس آی را در افغانستان به پایهء تکامل برسانند تا آنکه پاکستان تحت سیطرهء طالبان افغانستان عصر حجر را به تماشا بنشینند. گروه های مثل طالبان دسته های ملیشه ای اند که به هیچ موازین اخلاقی و انسانی و دینی پای بند نیستند و زیر چتر رهبران غایب چون ملا هیبت الله بوسیلهء آی اس آی رهبری می شوند و کم ترین شباهتی با گروه های سیاسی ندارد. زیرا؛ گروه های سیاسی از متن جامعه برخاسته، ریشه در متن جامعه دارند. آنها به گونهء طبیعی رشد کرده و راهء ترقی را می پیمایند. این گروه ها تازه به تازه در حال نو شدن بوده و رو به بالنده گی و شکوفایی می روند. این گروه ها ریشه در قلب های مردم دارند و همیشه آیینه دار آرزو ها و خواست های مردم اند. این گروه ها در خط مردم و مدافع آنان و درآشتی با مردم قرار دارند. این گروه ها دارای نیرو های مردمی اند و در هر حالی به کمک مردم می شتابند؛ اما گروه های دست ساخت استخبارات متشکل از گروهک های تروریستی گوناگون و جنایتکار اند که با مردم رابطه ندارند و فقط جانیان بی فرهنگ اند که زیر نام دین دست به جنایت بشری می زنند. هرچند این گروه ها اسلام نمایی می کنند و اما اعمال شان با سلام سازگار نیست و مانند کسانی عمل می کنند که در یک دست قرآن را به سوی مردم نشانه می روند و با دست دیگر تیغ های زهرآلود را در قلب های مردم خود فرو می برند. این گروه ها از شعار جهاد با کفار تغذیه می شوند و در حالی که نمی دانند، بوسیلهء شبکه هایی تغذیه می شوند که از سوی کفار تمویل می شوند. سرگذشت و پیشینهء تمامی گروه های تروریستی چون؛ طالبان، القاعده، داعش، بوکو حرام و بیش از هفتاد گروهء تروریستی فعال در پاکستان و در حدود بیست گروه در افغانستان چنین است. این گروه ها از داشتن برنامه های مشخص و مانیفست آشکار در عرصه های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی رنج می برند و زمانی که به قدرت می رسند با بحران های شدید سیاسی، اجتماعی، حقوق بشری و بحران کشندهء فقر بویژه بحران مشروعیت درگیر می شوند؛ نه تنها این؛ بلکه بدتر از آن طالبان توانایی تحلیل درست اوضاع را نداشته و از اعتدال گرایی فرسنگ ها فاصله گرفته اند. از همین رو خود را درگیر منازعهء اقتصادی و سیاسی و ایده ئولوژیک ابرقدرت ها کرده اند. در حالیکه رهایی از سیطرهء ابرقدرت ها گزینش میانه روی است. این سبب شده تا طالبان قدرت تعامل با جهان را نداشته و با ارزش های انسان محوری و قانونمداری در سطح داخل و بیرون بدرود بگویند.
بنابراین گفته می توان که طالبان در موجی از تلقین های استخباراتی به شکست زود هنگام و از قبل برنامه ریزی شده دچار می شوند؛ زیرا تشکل دسته های طالبان برخاسته از متن یک سناریوی استخباراتی است و چنان مهره ها دقیق در میان آنان نصب شده اند که جنگجویان اصلی هرگز نمی دانند که کارگزاران خناس یعنی شبکهء استخباراتی پاکستان اند. این گروه ها بیشتر شبه رباط ها اند که به توانایی های خود هرگز آگاهی ندارند و کسان دیگری آنان را به میل خود در حرکت نگهمیدارند. از این رو طلوع و غروب این گروه ها شتاب آلود است. چنانکه ما شاهد به قدرت رسیدن طالبان هستیم که چگونه قدرت آنان را از خود بیگانه و خودشیفته پیروزی های استخباراتی خود شده اند. آنان چنان در نشهء قدرت غرق اند که حتا واقعیت های تلخ در درون جامعه را مانند صراب تصور می کنند. آنان زمانی که در برابر خواست مردم قرار می گیرند و با باری از دشواری ها رو برو می شوند؛ بجای جست و جوی راهء حل های سیاسی و اقتصادی جامعه، برعکس گویا ” خود را شیر و غلط زده” لشکر گرسنگان را به ذکر و اوراد خوانی تشویق می کنند. این گروه برای فریب مردم و فرار از واقعیت های کنونی جامعهء افغانستان بجای چاره جویی های اصلی؛ برعکس مردم را در غبار تیرهء اسلام نمایی رها کرده و برای همه حاضری ادای نماز در مسجد درست کرده اند. در حالی که طالبان قرآن و اسلام را دام تذویر ساخته اند و این نماز خوانی اجباری و خلاف اسلام را بدیلی برای تامین خواست های مردم که نان و امنیت و عدالت است، ارایه کرده اند. این در حالی است که فقر در کشور بیداد می کند و اقتصاد هر روز فرو می پاشد و آمریکا هم به این سخن تملق آمیز مجاهد: “شما (امریکا) یک ملت عالی و بزرگ هستید با ما روابط خوب داشته باشید.” اعتنا ندارد. این اظهار عجز مجاهد به مردم افغانستان شگفت آور است که چگونه شده تا آمریکایی که به بهانهء حضور قوا و طاغوت بودنش هزاران انسان مظلوم این کشور را با حمله های انتحاری به شهادت رساندید، یک باره غسل تعمید شده و به سکوی ملت عالی صعود کرده است. ممکن آقای مجاهد این سخن را ترفند سیاسی و خدعهء دینی تلقی کند؛ اما مردم در این حصه داوری دیگری دارند. آنان می گویند،
آی اس آی چنان آقای مجاهد را شست و شوی مغزی کرده که در آتش از خودبیگانگی سخت می سوزد و هر روز هذیان تازهء سیاسی می گوید. یک روز در برابر ولی نعمت خود کفران نعمت کرده و می گوید:”
چهارچوب سیاسی پاکستان نشان دهنده یک نظام اسلامی نیست و مذهب برای دولت این کشور اهمیتی ندارد.” روز دیگر «شهابالدین لیوال» عضو کمیسیون فرهنگی طالبان سازمان اطلاعات ارتش پاکستان (آیاسآی) را دشمن افغانستان خوانده و پاکستان، را پستترین، بی غیرتترین و کثیفترین نظام در تمام جهان اسلام می خواند. این آقایان چنان انقلابی شده اند که گویا خشم و نفرت آنان در برابر پاکستان هزار مرتبه بیشتر از مردم افغانستان در جوش و خروش آمده است. این بیچاره ها نمی دانند که عمران خان و قریشی و باجوه و رئیس آی اس آی چنان از سقوط زود هنگام آنان وحشت زده شده اند که خواب در چشمان آنان شکسته است. در حالی که رئیس الوزرای طالبان مردم را در برابر فقر به بهانهء رزاقیت خداوند به صبر و شکیبایی فرامی خواند؛ اما آب در شکم مقام های ملکی و نظامی پاکستان گرم نمی شود و پیهم به سوی این کشور و آن کشور دست تضرع دراز می کنند. حالا هم مقام های اسلام آباد مصروف سنگین ترین و پرحجم ترین فعالیت های سیاسی به سود طالبان اند و حالا هم سرگرم برگزاری نشست کشور های اسلامی در این کشور اند تا افکار جهانیان را در پیوند به طالبان فریب بدهند و لقمهء نانی برای آنان پیدا کند تا باشد که جلو ورشکستگی حتمی حکومت طالبان را مدتی بگیرند. خوش بحتانه، اشتراک کننده گان خواهان دولت فراگیر شدند؛ اما نیات پاکستان برای تشکیل حکومت فراگیر در افغانستان زیر سوال است؛ زیرا پاکستان با مانور های این چنینی می خواهد افکار کشورهای منطقه و جهان و همچنان جریانهای سیاسی داخلی افغانستان را از مسیر اصلی که همانا تشکیل دولت فراگیر است، منحرف بسازد تا سهم بیشتر از حکومت نوپای طالبان بدست آورد و در آخرین تحلیل طالبان را در تقابل با هند قرار بدهد. پاکستان با برگزاری این نشست در اصل خواهان ادامهء بحران در افغانستان و محروم ساختن طالبان از نقش تاریخی آنان است. با تاسف که طالبان هم دست بین پاکستان اند و تمایل به ساختن دولت فراگیر نداشته و با وعده های میان تهی در صدد به فریب کشاندن افکار جهانیان
اند. بنابراین بعید به نظر می رسد که قریشی ها با ابراز سخنان قراردادی و کلیشه ای جسد نیم جان حکومت طالبان را به منزل برساند.
در این میان سخنان قریشی وزیر خارجهء بزرگ ترین کشور صادر کنندهء تروریسم شگفت آور است که با اشاره به به وخامت اوضاع در افغانستان می گوید:” وخامت اوضاع فرصت را برای رشد و نمو تروریستها فراهم میکند.” این در حالی است که همین اکنون زیر ریش این آقا ده ها گروهء تروریستی بوسیلهء نظامیان این کشور تجهیز و تمویل و به کشور های جهان صادر می شوند. ژاژخایی های قریشی برای طالبان به دلیل هراس است که مبادا ماهء عسل مزدورانش در افغانستان زودهنگام به پایان برسد و گاو شیری اش در افغانستان پیش از رسیدن به اهداف آن پیش از وقت بمیرد. پاکستان می داند که حیثیت دهلیز استراتیژیک و استخباراتی منطقه را دارد. از این رو این کشور دهلیز عبور تمام گروه های تروریستی است و آی اس آی از فقر و بی ثباتی افغانستان از گروه های تروریستی سربازگیری می کند. پاکستان گروه طالبان را در برابر گروه های جهادی و حالا هم لشکر جهل دیگری را به نام دعوت اسلامی برضد طالبان ساخته است تا طالبان را برای رسیدن به هدف خود تحت فشار داشته باشد. پاکستان هر از گاهی از گاو شدن گوساله های خود در افغانستان هراس دارد تا تمرد کنند و به فرنگشتاین طالبانی بدل شوند. تاریخ به اثبات رسانده که پاکستان هیچ گاه برای ثبات افغانستان کار نمی کند؛ برعکس پاکستان پایداری و ثبات ملی خود را در ناپایداری افغانستان جست و جو می نماید.
به همه آشکار است که تفرقه افگنی طالبان باحمایت پاکستان ریشهء قومی دارد که حتا پیشینهء آن به سلطان طلایی پدر نادر غدار دیره دونی و غفار خان چهار سده ای می رسد. پاکستان بخاطر انتقال جنگ به بیرون از مرز هایش بوسیلهء تروریستان جنگ قومی در افغانستان را دامن می زند. کمک بیشتر ارتش پاکستان به گروه های بیشتر پشتون در زمان جهاد و تشکیل طالبان و به گفتهء احمد رشید حضور بیش از پنج هزار پاکستانی در دور اول طالبان تحت فرمان جنرالان پاکستان در افغانستان و انتقال آنان به خواست مشرف بوسیلهء ۵ طیاره از کندز به پاکستان نشانه هایی اند که پاکستان از گذشته تا کنون از نفاق قومی و روابط خود با گروه های قوم گرا در افغانستان سود برده است. این تخلیه در حالی انجام شد که آنان در محاصره بودند و رامسفلد وزیر دفاع وقت آمریکا از آن ابراز بی خبری کرد. اسامه با سایر رهبران القاعده و طالبان به مهمانخانه های آی اس آی منتقل شدند. به گفته کتاب “فرورفته در آشوب” جنگ در برابر خرید قوماندان های شمال و طالبان در بدل ۷۰ تا ۸۰ میلیون تا یک میلیارد دالر به پایان رسید. آمریکا با بودجهء یک میلیارد دالری برندهء جنگ شد.
تاریخ گواه است، از آنزمان که پاکستان به مثابهء غدهء سرطانی از نیم قاره جدا شد. زمامداران آن از جناح تا جنرال ایوب و بوتو و جنرال ضیاالحق و بی نظیر و نواز شریف و مشرف و عمران خان همه به مثابهء دشمنان سوگند خورده در برابر افغانستان و مردم اش قرار داشتند و دارند. آنان از هر نشستی زیر نام افغانستان به نفع خود سود برده اند. بنابراین پاکستان از نشست کشور های اسلامی در این کشور برای رفع بحران پولی خود سود می برد تا برای به رسمیت شناختن طالبان و رهایی آنان از ورشکست اقتصادی. اسلام آباد می داند که اکثریت کشور های اسلامی تابع استراتیژی غرب اند و از آمریکا فرمان می برند. اسلام آباد از این نشست به مثابهء مانور در برابر تقلیل رابطهء خود با امریکا استفاده می کند که اکنون در پایین ترین سطح قرار دارد.
این در حالی است که ورشکستگی اقتصادی بی پیشینه افغانستان را تهدید می کند و ارزش افغانی به گونهء سرسام آوری در حال سقوط است و بیکاری و بدروزگاری در این کشور بیداد می کند. طالبان هزاران هزار زن نان آور خانه ها را از کار برکنار کرده اند هزاران مرد را بیکار و فرصت های کاری را از آنان گرفته اند. حوصلهء مردم به سر رسیده و مردان از ترس شلاق و کیبل طالبان جرات بیرون شدن از خانه را ندارند و اما زنان دل های پرعاطفهء و سینه های پرمهر مادرانهء خود را سپر شلاق و کیبل طالبان ساخته اند و شجاعانه و با وقار در برابر آنان می رزمند. این که طالبان با جهان چه نوع بازی سیاسی می کنند و چقدر شانس برد دارند تا جهان آنان را به رسمیت بشناسد. این تلاش های طالبان بیهوده است و از سخت گیری ها و انعطاف ناپذیری ها و تعامل ناپذیری های طالبان معلوم است که آنان راهی را که انتخاب کرده اند، به ترکستان می انجامد؛ زیرا حکومت همه شمولی که جهان می خواهد، طالبان هرگز تمایل به تشکیل آن ندارند. این یک طرف موضوع است؛ اما آنچه اکنون حاد و جدی است، فقر کشنده است که انقلاب گرسنگان را در پی دارد. طالبان بدانند که انقلاب قهرآمیز گرسنگان خیلی خطرناک است و مقابله با گرسنگان امری ساده نیست. این انقلاب لوی ۱۶ ها را با همه شان و شوکت اش به زیر افگند است. زیرا گرسنگان پروای مرگ را ندارند و حاضر اند تا بجای باربار مردن یک بار مرگ را تجربه کنند. طالبان بفهمند که این تجربه خطرناک بازنده ندارد؛ زیرا گرسنگان لشکر مرگ اند و لشکری که به جبهه برای مردن می رود و هرگز شکست ندارد و همیشه برنده بوده و برنده خواهد بود.
طالبان تنها با لشکر گرسنگان رو به رو نیستند؛ بلکه با خشم و غضب هزاران هزار زن نیز رو به رو اند که آنان را از حقوق انسانی و بویژه حق کار محروم ساخته اند. نه تنها حق آنان را غضب کرده اند که آنان را توهین هم کرده اند. مسوءول امر به معروف طالان گفته، کار زنان در بیرون معنای تن فروشی را دارد. نه تنها این؛ بلکه طالبان حقوق تمام مردم افغانستان را زیر پای کرده اند. افزون بر این دشواری های زیادی دارند که عبور از هر یک دشوارتر از پیمودن ” هفت خوان رستم” است.
طالبان برای مشروعیت ملی و جهانی کوره راهان زیادی را در پیش دارند که برای عبور از آن به تلاش های زیاد و اتخاذ تصمیم های جدی نیاز دارند. طالبان برای پیمودن کوه و کتل های دشوار ناگزیر به انعطاف پذیری ها و پاسخگویی به خواست مردم افغانستان و انجام یک سلسله کار ها در سطح ملی و بین المللی اند تا با ایجاد تغییرات گسترده بتوانند از مشروعیت و مقبولیت مردم افغانستان و جامعهء جهانی برخوردار شوند. در غیر این صورت راهی را که طالبان تا کنون در پیش گرفته اند، بجای رسیدن به کعبهء مراد و برعکس به ترکستان نامرادی ها می انجامد.
کمترین کوه و کتل های دشواری که باید طالبان از آن عبور کنند، عبارت اند از: از ژرفنای جنگ و خشونت؛ استبداد؛ کشتار های صحرایی؛ تلاشی های خانه به خانه؛ دریده شدن چتر مصوءونیت سراسری؛ انحصار طلبی؛ برتری جویی های قومی؛ نقض حقوق بشری؛ تامین عدالت و کسب رضایت مردم؛ حقوق زنان؛ آزادی احزاب؛ چالش های قومی و نژادی؛ زمامداری خوب؛ نبود کادر مناسب؛ جهل زدایی؛ استقلال سیاسی و اقصادی و نظامی؛ افزایش کشت مواد مخدر و معتادان؛ آزادی بیان؛ دفع و طرد گروه های تندرو؛ مشکل مهاجرت؛ فرار سرمایه؛ تقسیم قدرت؛ نوعیت حکومت؛ قانون اساسی؛ دخالت های خارجی؛ مبارزه با فقر و بیکاری؛ حل مشکل مرزی با پاکستان؛ حل مشکل آب با ایران؛ اطمینان یافتن ایران و چین و کشور های آسیای میانه و روسیه و امریکا از خطر داعش و القاعده و ایغور ها و گروه یلداش؛ پاسخگویی به خواست جهانیان و استحکام روابط بین ملت ها و بین دولت ها؛ این ها پاره هایی از دشواری های طالبان است که با برداشتن آنها بقای طالبان تتضمین و وابستگی مرگبار طالبان به پاکستان کاهش می یابد و از قیمومیت خارجی ها رهایی می یابند.
طالبان برای رهایی از قیمومیت خارجی ها باید استفاده از ظرفیت های داخلی را بالا ببرند. با تاسف که طالبان ظرفیت استفاده از منابع داخلی چون امنیت راه ها و بدل کردن افغانستان به چهارراهء انتقال کالا های منطقه و یا استخراج منابع زیر زمینی بویژه آهن و لیتیوم را ندارند. از سویی هم روی آوردن به قاچاق مواد مخدر و ترانزیت تروریسم راهء حل نیست.
افغانستان میتواند به کمک ایران به ساده گی به آبهای بینالمللی، کشورهای عربی غرب آسیا و همچنان ترکیه و جنوب شرق اروپا با کوتاه ترین فاصله وصل کند؛ اما بعید است که ایران دست طالبان را بگیرند. این در حالی است که طالبان از لحاظ اخلاقی در داخل به شدت ورشکسته شده و اعتبار خود را در میان مردم از دست داده اند. با این حال کمتر احتمال دارد که طالبان بتوانند کشور را از ژرفنای جنگ و خشونت رهایی ببخشند؛ از استبداد و خیره سری ها و کشتار های صحرایی و تلاشی های خانه به خانه دست بردارند. این در حالی است که چتر مصوءونیت سراسری در کشور به کلی دریده شده و انحصار طلبی؛ برتری جویی های قومی؛ نقض حقوق بشری در کشور به اوجش رسیده است؛ عدالت به چوبهء دار بسته شده و همه چیز از جای اصلی اش بیجای شده است و
کسب رضایت مردم بخاطر خدا در زیر مرده ریگ های شریعت طالبانی ضجه می کشد؛ از حقوق زنان؛ آزادی احزاب و آزادی بیان خبری نیست. در گزارش خبرنگاران بدون مرز افغانستان در کنار مکسیکو از جمله خطرناک ترین کشور ها برای خبرنگاران خوانده شده است. طالبان بجای حل چالش ها و برتری طلبی های قومی و بلند بردن تحمل پذیری؛ برعکس با از میان بردن مخالفان و علم کردن زبان پشتو و تحقیر زبان فارسی دری نشان دادند که رگه های قومی در افکار طالبان قوی تر از باور های اسلامی آنان است. در حالیکه هر نوع برتری خواهی زبانی و قومی در اسلام شرک عظیم خوانده شده است. چهار ماه حاکمیت طالبان نشان داده که از داشتن فراست برای زمامداری خوب معزول اند و با بستن دروازه های مکتب ها و نصب درجن درجن ملا در مقام های مختلف بدون توجه به تخصص و آگاهی های مسلکی فاتحهء کادری را در کشور خوانده اند.
طالبان با این کار بجای جهل زدایی جهالت پروری را که دشمن آزادی است، تقویت کردند. آنان به بهانهء مسدود شدن پول های افغانستان تا کنون نتوانسته اند، کم ترین گام موثر برای تقویت زیربنا های اقتصادی کشور بگذارند و برعکس با انتقال تجهیزات پیشرفته به پاکستان و اتکاه به این کشور استقلال سیاسی و اقتصادی و نظامی کشور را بیشتر بخطر مواجه کرده اند.؛ افزایش کشت مواد مخدر و معتادان. دفع و طرد گروه های تندرو از جمله مبارزه با داعش؛ مشکل مهاجرت؛ فرار سرمایه از همه مهمتر تقسیم قدرت؛ تشکیل حکومت فراگیر؛ تعیین نوعیت حکومت و تعدیل قانون اساسی؛ دخالت های خارجی و مبارزه با فقر و بیکاری از جمله مشکلات مهمی اند که طالبان تا کنون نتوانسته اند، از یک خوان رستم آن بگذرند و چه رسد به اینکه تمامی دشواری ها را پشت سر بگذارند و پس از یافتن مشروعیت ملی و بین المللی بحیث یک کشور آزاد و مستقل جایگاه خود را در میان کشور های جهان تثبیت کنند.
از آنچه گفته آمد، به ساده گی فهمیده می شود که طالبان در این مدت نه تنها کم ترین گام در راستای برطرف کردن دشواری های یادشده گذاشتند؛ بلکه برعکس همه چیز سیر نزولی داشته و شمارش معکوس را می پیمایند. هر روزی که از حکومت شان می گذرد، فشار های سیاسی و افتصادی برآنان افزونتر می شود. همزمان به آن فشار کشور های جهان برآنان بیشتر و با هشدار های بیشتر کشور هایی چون روسیه و امریکا و ایران قرار گرفته اند. بعید به نظر می رسد که عمران خان با مسوءول خواندن آمریکا و باجوه رئیس ارتش پاکستان با غیر قابل پذیر خواندن افغانستان بی ثبات و قریشی با عنوان کردن جلوگیری از یک فاجعه انسانی در افغانستان حکومت طالبان را از سقوط حتمی نجات بدهند. طالبان در این مدت نتوانستند، با وعده های فریب آلود و به تعبیر خود شان با خدعهء دینی افکار مردم و افکار جهانیان را به فریب بکشند اکنون تشت رسوایی های شان از بام به زیر افتاده و به آخر خط رسیده اند. طالبان با حکومت پولیسی و استبدادی ثابت کردند که حکومت ها با کفر بقا پیدا می کنند و اما با ظلم و ستیزه جویی هرگز ادامه نمی یابند. هرگاه طالبان ارادهء حکمروایی سالم را دارند، در روش خود تجدید نظر کلی کنند و نخست از این همه ظلم و تعدی دست بردارند و از سکوی امارت پایین شده و به نظام سیاسی مورد قبول مردم تمکین کنند؛ به حقوق و آزادی های مسلم بشری ارج بگذارند؛ حق کار و حق آموزش را همگانی سازند و دست دوستی و آشتی را به سوی مردم دراز کنند تا باشد که مشروعیت ملی و بین المللی پیدا کرده و از کوره راهان دشواری های کنونی عبور کرده و جان سالم بدر برند. یاه