پایان هاروت و ماروت های « مقاومت»
بزرگ ترین اشتباه تاریخی را مرتکب شدند. از اسیرگرفتن اشرف غنی ترسیدند تا «جلالت مأب» بمانند؛ اما نماندند.
اکنون هاروت و ماروت های جهاد ومقاومت این سوگنامه ها را می خوانند. همان هایی که «نظام» را خون بهای خود قلمداد می کردند. همان ها، از سوهان گذشت ایام، از تخدیر تجمل، از ندای فراموش شده گان، از دگرسانی اذهان مردم، ازداوری تاریخ… از هیچ گلولۀ غیبی سیاسی و حیثیتی واهمه ای به دل راه نمی دادند. دردرون، الینه و منزوی، درپیرامون شان، موج آدم های هزارمطلب لوتک می زدند.
هرآئینه وقتی اسماعیل خان به دام افتاد، سلطان تکبر وتعصب قرن ( اشرف غنی) درهم گرایی با اندیوالانش نقشه داشت که ریسمان اسارت اساساً باید برگردن هاروت وماروت های جنجالی شمال حلقه شود. خودش رفت به مزارشریف تا آرام شان کند و آن مارگیرِسیه چرده، دم دهان مارهای خوش خط شمال، یک کاسه شیراطمینان گذاشت که سکون پذیرند ودم نه زنند. سکون پذیرفتند واصلاً به خود زحمت ندادند که راز و رموز سقوط هرات و قرنطین کردن اسماعیل خان را درذهن خود بلغورکنند. مکرر برای شان نوشتیم که فوری اشرف غنی را زندانی، قوماندان قول اردوی شاهین را دست بسته، اسیر و برجنگ ابزارهای پایگاه قبضه کنید. ابوجهل سیاسی افغانستان، از ارگ با پای خودش آمده بود.
اما هاروت وماروت شمال، جرأت نگاه کردن مستقیم به وجنات اشرف غنی را از خود نشان ندادند. آخرین مأموریت تاریخی «جلالت مأب»، اسیرساختن همان دو تازه آمده از ترکیه و امارات بود که دریشی های نوساخت وپرتله های شبدری رنگ برسینه پیچانده بودند. اگرهاروت شبرغان، وماروت بلخ، اهریمن کابل را درسیه چال سر به تالاق می کردند، به یقین که همه ای بازی، تمام نقشه های توطئه که درسطح منطقه طراحی شده بود، یک باره برهم می خورد و قیام های انفجاری سریالی درگوشه و کنار کشور دربرابرلشکرپاکستان، آغاز می شد. آن ها چنین نه کردند؛ چون هنوز توهم برمغز های شان سلطنت داشت و فکرمی کردند که «جلالت مأب» کلان، از رعایت حال «جلالت مأب» های مادون خویش، تغافل نه خواهد کرد.
اکنون یک مسیر به روی هاروت وماروت های جهادی و مقاومتی باز است: موزیم تاریخ!
های هاروت وماروت های کابل نشین که نشسته اید و پلک می زنید. فعلاً صبح تان به خیر! تا نوبت تان برسد، شکم سیرفاژه بکشید وکیف کنید!