خبر و دیدگاه
هفت ثور
هفت ثور/ اردیبهشت ١٣٥۷؛ سرآغاز فتنه و آشوب در تاریخ معاصرافغانستان بود.
ديكتاتور خبر نداشت كه مأمورين( KGB)تا سطح كابينه، رأس نهادهاىامنيتى و ارتش نفوذ كرده بودند و لحظه به لحظه سیاست های منطقه یی و استراتیژی سیاسی او را زیر نظر داشتند.
تمایل محمد داوود خان به غرب و متحدین آمریکا( بخصوص کشور پادشاهی ایران و سعودی)از یکطرف و ارادهٔ جدی او به پایان منازعهی دیورند با پاکستان؛ مسکو را به شدت خشمگین ساخته بود.
فقدان احزاب مقتدر و با نفوذ، بى اطلاعى خاندان حاكم از مديريت مدرن جهانی و عدم درک درست نظام از ابعاد جنگ سرد، سبب شدكه سردار غرق در رويا هاى خود باشد و از تغییر معادلات واقعی جهان سیاست بدور بماند.
عدم پايگاه اجتماعى، نارضايتى گسترده مردم و فقر اقتصادى؛ سقوط سردار محمد داوود خان را راحت و آسان نموده بود.
اما نبايد بى انصاف بود و پايان شاهنامهی ديكتاتور را بدرستینخواند؛
در آن صبح گاه شوم جغد بد یمن کودتا در برابر دیکتاتور ظاهر شد و داستان غم انگیز و تراژیکی را رقم زد که هنوز بعد از چهل سال به پایان سریال نرسیده ایم.
«امام الدين: نام مـن امـام الدين اسـت،قدرت بهحزب دموكراتيك خلق افغانستان انتقال كرده است، شما بايد تسليم شويد!
داوود خان: شـما اين امـر را از طرف کی داريد؟
پاسخ : از طـرف جنرال عبدالقـادر دارم.
داوود خان: غير از خـدا به كسـی تسـليم نميشـوم و تا آخـرين گلوله حاضر هستم براي مبارزه.»
این را گفت و دست به تفنگ برد وتا خواست طرف را به رگبار ببندد در آتش متقابل عناصر كودتا خود با تمام اعضاى خانواده اش به خاک و خون غلطیدند و به اين ترتيب محمد داوود خان به شهادت رسید.
فاجعه اینگونه آغاز یافت،بزرگترين اشتباه احزاب چپ؛ ناديده گرفتن باور ها و اعتقادات مردم، عدم درک درست از افكار عامه، انکار نقش مثلث قدرت در روستاها و قصبات (ملا – ارباب – خاندان ها ) و فقدان ارزیابی درست از سطح دانش عمومى و اجتماعى مردم آنروزگاران افغانستان بود .
فضای بشدت امنیتی و دیکتاتوری سرخ، رفتار هاى عجولانه ، به سخره گرفتن ايمان و باور هاى دينى مردم، بى اعتنايى شتابزده به عرف و سنت های جامعه، عدم مداراء و خرد ورزی؛ مردم مسلمان و سنتی افغانستان را بستوه آورد و شعله های خشم عمومی را بسرعت دامن زد.
مشكل ديگر فقدان دانش سیاسی رهبران حزب دموكراتيك خلق افغانستان ، عدم مطالعهیعميق مكتب كمونيسم و بى اطلاعى از اهداف اتحاد شوروى در منطقه و جهان بود.
رهبرى احزاب خلق و پرچم فاقد ظرفیت علمی و دانش مستقل در رابطه با تئورى و مکتب سیاسی ماركسيزم بودند و آنچه آنها با اندک مطالعه آموخته بودند، همان نشخوار های حزب توده ایران بود که بصورت گزنیشی و ناقص از مسکو به تهران و از تهران به کابل رسیده بود.
بیشتر رهبران حزب کمونیست قبل از آنکه پیرو تفکر و مکتب سیاسی مارکسیسم باشند،ارتباطی های مأموران نیم عالیرتبه سازمان استخبارات KGB بودند.
«گذشته چراغ راه آینده است»بشرط آنکه هر روز با بیخردی و فقدان استراتیژی محکوم به تکرار تجربه های تلخ و مرگبار نسلهای گذشته نباشیم.
اکنون بعد از چهل سال از آنروزگار ضرورت داریم تا حوادث تاریخ سیاسی کشور را با نگاه فراتر از حب و بغض های ائدیولوژیک و عاطفه و احساسات شخصی و قبیله ای بررسی نماییم و اتفاقات را در افق تحولات جهانی ارزیابی کنیم.
تنها راه سعادت این ملک و ملت:پرهیز از تفکر فاشیستی، شهروند محوری، اجتناب از افراط و تفریط، جدا ساختن نهاد دولت و عرف از نهاد دین، قانون اساسی سیکولار، جامعه اخلاق مدار ، فضیلت گرا، خرد ورز و انسانیت محور است؛ که می تواند ما را از این گرداب جهنمی تکرار سریال شرارت و تشتت به سوی مدینهی فاضلهٔ اسلامی و آرمانشهر انسانی هدایت نماید و لاغیر.