فاجعۀ کنونی در افغانستان پیامد مداخله های پاکستان و ایران است
ظریف از سیاست های دو پهلوی کشورش در افغانستان پرده برداشت
این مقاله را پس از سخنان بی شرمانه و مداخله گرانهء جواد ظریف وزیر خارجه ایران با طلوع نوشته ام که آقای ظریف خیلی ها بی شرمانه گفت ” نیرو های فاطمیون و زینبیون که متشکل از مهاجرین افغانستان اند، برای مبارزه با تروریزم و برای مبارزه با داعش و برای امنیت افغانستان، ساخته شده اند از جمله بهترین نیرو ها اند که باید افغانستان از آنها سود ببرد” هدف از نوشتن این مقاله بازکردن گوشه هایی از مداخله های چنایتبارنۀ ایران و پاکستان به مثابۀ دو پر جیرۀ شیطانی در افغانستان است. سخنان آقای ظریف با طلوع نه تنها گواهی آشکار بر مداخلهء درازمدت ایران در افغانستان است؛ بلکه به این حقیقت مهر تایید می گذارد که دخالت دوامدار پاکستان و ایران پس از تهاجم شوروی پیشین زیر نام دفاع از اسلام در افغانستان، به مراتب خطرناک از تجاوز شوروی در این کشور است. تهاجم شوروی به افغانستان به نحوی مداخلۀ پاکستان و ایران در افغانستان را مشروعیت بخشید و شکم حرص و تمامیت خواهی هر دو کشور بر ضد مردم افغانستان را فراخ تر نمود.
ظریف در گفت وگو با طلوع ناخواسته از سیاست های دو پهلوی کشورش در افغانستان پرده برداشت. وی از یک طرف گفت، طالبان در قوانین کشور اش هنوز یک گروهء تروریستی است و نام آنان از لیست گروه های تروریستی بیرون نشده است و در ضمن از اختلاف های ایران با طالبان سخن گفت که چندین همکاران او وسیله طالبان کشته شده اند. به آقای ظریف ممکن خیلی دشوار باشد که با چه منطقی می تواند، این سخن را که طالبان یک گروۀ تروریستی است و اما کشورش با آن گروه رابطه دارد، بیان کند. وزارت امور خارجه و کمیسیون امور خارجی مجلس نمایندهگان، این گفتهها را خلاف قانون اساسی و منافع ملی کشور و نیز مخالف قوانین جهانی میدانند. در همینحال، طالبان در اعلامیهیی، برخی از گفتههای محمد جواد ظریف را در این گفتوگو «مداخله آشکار در امور داخلی افغانستان» میشمارند و نیز آنچه را که وزیر امور خارجه ایران درباره «خارج نشدن طالبان از گروههای تروریستی» از سوی ملل متحد گفته، برخاسته از ناآگاهی وی میگویند. طالبان ادعا کردند که در لیست گروه های تروریستی شامل نیستند.
طالبان با توجه به رابطه ایکه با سپاه ء پاسداران دارند و آقای ظریف از آن خبر ندارد؛ حرف درست تر از ظریف گفته اند. از سویی هم آقای ظریف از رابطهء کشورش با طالبان سخن گفت و از این رابطه به عنوان حفظ امنیت سرحدات کشور ش باد کرد. این در واقع رابطهء اصلی ایران با طالبان است که این کشور مانند پاکستان ده ها پایگاه های نظامی در مشهد و زاهدان و تهران و شهر های دیگر ایران ساخته است. ظریف از گروه های فاطمیون و زینبیون به عنوان رزم آوران داوطلبانه باد کرد که با توجه به باور های اسلامی شان برضد القاعده و داعش می جنگند. وی در بخشی از صحبت های خود گفت، این گروه ها در سوریه برضد داعش با بیرق افغانستان و تصویر رئیس جمهور این کشور می جنگند. در حالی که آگاهان بین الملل لشکر های فاطمیون و زینبیون را نیرو هتی قدس خوانده و میگویند که این نیرو ها در سوریه و یمن و عراق و لبنان و نوار غزه قرار مصروف تبهکاری هستند. وی در بخشی از سخنان خود با دیده درایی گفت که این نیرو ها آماده اند که حکومت افغانستان از آنان برضد داعش استفاده کند. آقای ظریف در حالی فاطمیون را رزمنده گان داوطلب می خواند که در اصل جنگجویان روزمزد ایران در سوریه و عراق و لبنان و نوار غزه اند و مانند طالبان تروریست ملیشه های مزدور پاکستان درافغانستان می با شند. به همه آشکار است که ایران ازشیعه های مهاجر افغانستا نی در خاک خود لشکر فاطمیون را برای حمایت اسد دیکتاتور ساخته تا در سوریه ویران کنند و هزاران سوری را بکشند. مثلی که پاکستان گروه های طالبان و داعش و القاعده را ساخته تا از آنان برای کشتار و ویرانی افغانستان استفاده کند.
آفای ظریف خواست تا با تحریف حقایق حتا از همکاری آخوند ها با جورج بوش در سال ۲۰۰۳ میلادی چشم پوشی کند. در نتیجهء تجاوز آمریکا به عراق نوری المللی بحیث نخست وزیر عراق تعیین شد و به دستور ایران برضد سنی های عراق جنایت کرد که به ظهور داعش انجامید. مالکی در همکاری با ایران داکترطارق ها شمی رهبر اخوان عراق ومعاون جلال طالبانی رئیس جمهور کرد عراقی را برکنار کرد که او هم به ترکیه نزد اردوغان رفت. ایران در همکاری با آمریکا زیر چتر مبارزه با داعش موصل دومین شهر سنی نشین عراق را ویران کرد. آمریکا هم با پارچه پارچه کردن عرب ها با کشتن قاسم سلیمانی فرمانده سپاهء قدس به حساب ایران رسید. زمانی که بهار عربی ک جنبش دموکراسی در سال ۲۰۱۱ در سوریه آغاز شد. ایران با سرکوب دموکراسی زمینه ساز گسترش داعش از عراق به سوریه شد. ایران کسی را مورد حمایت قرار داده که جدش سلمان اسد با بای حا فظ اسد نوکر فرانسه درجنگ جها نی اول برضد ترکیه عثمانی جنگ کرد وحا فظ اسد نوکر شوروی شد وبشار اسد نوکر روسیه است. مداخلهء ایران در سوریه و کمک های ۷۴ میلیارد دالری آن به این کشور سوریه را به دو اردوگاهء روسیه و ترکیه بدل کرد. لشکرکشی ایران به سوریه برای اسرائیل فرصت داده که هر هفته و هر ماه به این کشور حمله کند و ده ها تن را بکشد. اکنون جمهوری اسلامی ایران بجای زورآزمایی با اسراییل؛ برعکس علیه عرب های سنی ازلبنان تا یمن وعراق می رزمد وبه طالبان تروریست درغرب افغانستان هم کمک رسا نی می کند تا به مسلمان کشی های خویش بیفزاید. برای این که آقای ظریف بداند که تطبیق کنندهء سیاست های ایران در منطقه و حتا در جهان او نه؛ بلکه قاسم سلیمانی است. به عنوان حسن ختام به نامهء سلیمانی به پتریوس اشاره کنم که در یاد داشت های خود نوشته است که سلیمانی برای تو گفته بود که از افغانستان تا سوریه ، تطبیق کننده سیا ست جمهوری اسلامی او است، نه آقای ظریف وزیر خارجه! از همین رو است که ترمپ هم بحیث تطبیق کننده سیاست ایران، افغانستان تا لبنان را نا بود کرد و به هیچ واکنش آخوند های ایران قرار نگرفته است.
با تاسف که در این نوشته از مداخلۀ کشوری در افغانستان به خاک و خون غلطیده و درگیر دشواری های بی پایان سخن می گویم که دیروز انقلابش را مال خود پنداشته و نه تنها از پیروزی اش جشن گرفتیم، بلکه پیروزی آن را گامی برای رهایی افغانستان از زیر پاشنه های ارتش تا دندان مسلح سرخ تلقی کردیم و رهبران آن را قاید و پیشوا و امام خواندیم. در آن زمان فکر می کردیم که آنچه را در نوشته های رهبران انقلاب ایران خوانده بودیم؛ پس از انقلاب ایران تحقق پیدا میکنند. از همین رو انقلاب اسلامی ایران را ممثل آرمان های میلیون ها انسان ایرانی و تمامی ملت های دربند گیتی، بویژه افغانستان شمرده بودیم. از این رو به جمهوری اسلامی آن روز با نگاۀ ویژه می دیدیم و رهبران آن را نه تنها ناجیان مردم ایران، بل آنان را رهایی بخشان انسان های مظلوم ساکن در افغانستان و در سراسر جهان شمرده بودیم. به رهبران ایران و مردم آن چنان نگاۀ گرم داشتیم و به تعبیری خودشیفتۀ آنان شده بودیم که حتا با شکستن مرز های مذهبی باورمند به ولایت فقیه، ام القرایی و حتا نزدیک به پذیرش تشیع سرخ شده بودیم.
قصۀ مداخله پاکستان و ایران در افغانستان مضمون تازه ای نیست که به آن بنیاد به آن پرداخت؛ بلکه این مداخله سر نخ درازی دارد که پیش از تهاجم شوروی به افغانستان آغاز شده بود. گفته می توان که قیام نهضت اسلامی برضد داوود از پاکستان در سال ۱۳۵۴ با حمایت مستقیم شبکۀ استخباراتی این کشور و ساواک ایران، نخستین مداخلۀ مسلحانۀ پاکستان و ایران در افغانستان بود که در واقع به نحوی بازتاب دهندۀ رویارویی غیر مستقیم امریکا و شوروی پیشین در افغانستان بود. هرچند این قیام سرکوب شد و شماری از قیام کننده گان زندانی و شماری هم به پاکستان فرار کردند؛ اما این قیام نقطۀعطفی بود که بعدها منجر به تهاجم شوروی به افغانستان گردید و سرنوشت مردم افغانستان را تا امروز دگرگون کرد. در این تردیدی نیست که منازعۀ افغانستان و پاکستان پس از سال ۱۳۴۷ خورشیدی برابر به استرداد استقلال این کشور بوسیلۀ بریتانیا بر سر خط دیورند آغار شده بود؛ اما اشتباۀ داوود مبنی بر کشتن میوندوال و انجنیر حبیب الرحمان در واقع انداختن توپ در میدان آی اس آی را داشت که اعضای نهضت اسلامی را وادار به مهاجرت به پاکستان و افتادن آنان را به دامن آی اس آی پاکستان فراهم گردانید.
مردم افغانستان توانستند، در موازات مداخلهء ایران و پاکستان ارتش سرخ را شکست بدهند و آنان را وادار به خروج از افغانستان کردند؛ اما تمامی پیروزی های مردم افغانستان در برابر نیرو های مهاجم شوروی قربانی مداخله و تجاوز پاکستان و ایران گردید. مداخلهء این دو کشور زیر نام دفاع از اسلام در واقع به هدف رسیدن به اهداف راهبردی و بلند پروازانهء آنان در رقابت های منطقه ای و جهانی نه تنها دستاورد های جهاد مردم افغانستان را از بین برد و جنگ های تنظیمی در افغانستان حتا اسلام هویتی را زیر پرسش برد. این دو شیطان بزرگ به این هم اکتفا نکردند و دخالت های پیهم و خونبار آنان سبب شد تا طالبان در افغانستان به قدرت برسند و بالاخره زمینه برای تهاجم امریکا به افغانستان فراهم گردید.
مداخله و تجاوز پیهم پاکستان و ایران نه تنها سبب شد تا جهاد مردم افغانستان به شکست مواجه شود؛ بلکه در عین زمان افغانستان را به میدان جنگ نیابتی کشور های منطقه و جهان بدل کرده است. زمامداران این دو کشور به ظاهر مسلمان و اما در اصل هزاران نامسلمان برآنان شرف دارد، چنان با پررویی و بی شرمی افغانستان را به میدان جنگ نیابتی خود بدل کرده اند که چنین جنایتی تا کنون کمتر در تاریخ تکرار شده است. هدف اصلی مداخلهء پاکستان و ایران در افغانستان رسیدن آنان به اهداف درازمدت و بلندپروازانهء راهبردی از لحاظ سیاسی و نظامی و اقتصادی در این کشور است. زیرا هر دو کشور در تلاش اند تا ناامنی ها در افغانستان ادامه یابند و این کشور فرصت ساختن بند های آبی و کانال های آبیاری را در شرق و جنوب شرق با پاکستان و در غرب با ایران پیدا نکند و آب های افغانستان به کشور های آنان بریزد. چنانکه تخریب و حمله به تاسیسات برق از سوی موسسه های مزدور آن در غرب کشور با ها رسانه ای شده است. با تاسف هر دو کشور همسایۀ مسلمان افغانستان سخت در صدد آن اند تا یک حکومت دست نشاندۀ آنان در کابل حاکم شود و یا این که ناامنی ها در این کشور ادامه یابند. نه تنها اکنون بلکه از همان آغاز تهاجم شوروی سیاست های دو پهلوی آخوند های ایرانی برضد مردم افغانستان آشکار بود که از بک دست مجاهدین و از دست دیگر حکومت های کمونیستی در کابل را حمایت می کردند و طرح هزارستان مرکزی را با آنان ریختند و مثل حالا که از یک طرف با حکومت افغانستان داد از رابطهء دوستی صادقانه می زند و از طرف دیگر ده ها کمپ تروریستی در مشهد و زاهدان و تهران برای طالبان ساخته است و فرصت سربازگیری در داخل ایران را برای آنان فراهم کرده است.
گروه های زینبیون و فاطمیون گروه های شبه نظامی اند که فرماندهان آنها ایرانی ها اند و اما جنگجویان آنها مهاجران افغانستانی اند که ایرانی ها با استفاده از فقر و تنگدستی و بیچاره گی و غربت آنان را به دام خود افگنده اند. این گروه ها مانند گروههای طالبان مزدور وابسته به شبکه های استخباراتی ایران و بویژه سپاۀ پاسداران ایران اند که به جوقه های مرگ معروف اند و مسؤول کشتار هزاران انسان بیگناۀ سوری اند که در جنگ های این کشور به گونۀ بیرحمانه به شهادت رسیده اند. بعد از اینکه رژیم اسد متحمل شکستهایی از مخالفان خود شد، ایران به بهانه محافظت از اماکن مقدس شیعی به گونۀ مستقیم در جنگ داخلی سوریه درگیر شد. ایران مزدورانی را در قالب گروههای مختلف تشکیل داند. از جمله آنها لشکر فاطمیون متشکل از افغان ها و لشکر زینبیون متشکل از شیعیان پاکستان است که تعداد آنها بین دو تا پنج هزار نفر تخمین زده میشود. سپاه پاسداران برای اولین بار حزب الله لبنان را نیز در سال 2012 به سوریه فراخواند، سپس تقریبا ۱۴- ۱۵ گروه شبه نظامی از جمله گروههایی از شیعیان افغانستان و پاکستان مسلح شده و در سوریه مستقر شدند. این گروهها نقش مهمی در وضعیت فعلی سوریه و حمایت از رژیم اسد داشتهاند. این در حالی است که استخدام شهروندان یک کشور، بدون توافق رسمی و قانونی برای جنگ در کشور سوم توسط ایران، غیرقانونی، مغایر موازین و قواعد بین المللی و غیراخلاقی است. اکنون مسئله اصلی این است که سرنوشت این گروههای شبه نظامی چه خواهد شد؟ در این میان تیپ زینبیون از اهمیت ویژهای برخوردار است، چرا که اعضای آن با تجربه جنگ در سوریه احتمال دارد که در آینده امنیت ملی پاکستان را تهدید کنند. به همین گونه پایان جنگ سوریه علیه داعش و بازگشت لشکر فاطمیون بزرگترین خطر برای ثبات و امنیت پایدار افغانستان است؛ زیرا تشکیل لشکرهای شبه نظامی ایدئولوژیکی و فرقه ای در منطقه مانند تشکیل حزب الله لبنان، حشد الشعبی عراق، انصارالله یمن، فاطمیون افغانستان، زینبیون پاکستان، توسط ایران سیاستی مداخله جویانه، هژمونیستی و به شدت خطرناک علیه نظم و ثبات سیاسی و اجتماعی منطقه است. فاجعه بارتر این که کودکان زیر 14 ساله نیز در کنار نیروهای رژیم اسد در جنگ سوریه استخدام می شوند. سپاه پاسداران از سال 2013 تاکنون هزاران مهاجر افغان که بدون مدرک اقامت قانونی در ایران زندگی میکنند، را استخدام و به جنگ سوریه اعزام کرده است. نگرانی ها بر این است که با فروکش کردن جنگ سوریه دولت ایران در گام دوم از این لشکر در افغانستان، ترکیه و عراق برای تحقق اهداف سیاسی–مذهبی خود استفاده خواهد کرد. گمانه زنی هایی وجود دارد که ایران افرادی از این لشکر را به افغانستان فرستاده باشد و در کنار طالبان برضد حکومت و مردم افغانستان می جنگند.
گفته های بالا، داستان بی پایان مداخلۀ پاکستان و ایران در افغانستان است که پیشینۀ آن به بیش از پنج دهه می رسد. این مداخله ها اکنون افغانستان را به میدان جنگ های نیابتی کشور های منطقه و جهان بدل کرده و فاجعۀ کنونی دراین کشور پی آمد مداخله های ظالمانۀ پاکستان و ایران است. در این شکی نیست که ملت های هرسه کشور سخت علاقمند زنده گی باهمی و مسالمت آمیز اند؛ اما زمامداران و نظامیان و سیاست گران پاکستان و ایران به بهانۀ دست یافتن به منافع ملی و استراتیژیک در افغانستان، ولی در اصل منافع شخصی، صنفی، مذهبی و گروهی کشور های شان را به پناه گاۀ امن تروریستان، رهبران و صدور آنان به افغانستان بدل کرده اند. این در حالی است که منطقه بویژه کشور های اسلامی با داشتن بیش از ۵۰ درصد نفت و ۵۱ درصد ګاز به توسعه و شگوفایی های اقتصادی نیاز دارد؛ اما حاکمیت زمامداران مزدور در منطقه سبب شده تا هرروز فرصت های خوب برای شگوفایی های اقتصادی در منطقه از دست برود و حتا خطر آن می رود که یک سلسله تحرکات پیدا و پنهان در موازات موج تحولات جهانی، دگرگونی های خطرناکی را در پی نداشته باشد. آشکار است که با به صدا درآمدن آژیر خطردر جهان، کشور های منطقه که از قبل آبستن حوادث اند، در صف مقدم قربانی حوادث پیش آمده قرار خواهند داشت.یاهو