خبر و دیدگاه

نظام اسلامی چیست و «نظام اصیل اسلامی» کدام؟

    

 

با عرض سپاس ویژه خدمت گرامی دکتوریس نازنین از آنسوی کره زمین که برای تداوی بنده؛ 1000 دالر کانادایی بذل فرموده اند؛

 

قرار گفتار سخنگویان طالبان؛ پس از عقد «پیمان صلح حدیبیه» با کفار حربی امریکایی و غربی و تحقق مقدماتی مفاد آن از جمله با رهایی 5 هزار تن اسیران طالبانی از زندانهای”دولت جمهوری اسلامی افغانستان” ایشان آماده شده اند؛ تا به خاطر غایه دومی خود اقامه «نظام اسلامی» به مذاکرات بین الافغانی بپردازند.

علی الظاهر برای اهالی گوشه گوشه افغانستان و منم گویان خورد و کلان غیر طالبانی آنها هم «نظام اسلامی» نه تنها مشکلی نیست و پرسش و اندیشیدنی ندارد بلکه عین آرزو و هوس آیشان نیز هست!

چنانکه در نشست بین الافغانی تعارفی که پیش از این در دوهه قطر با طالبان صاحبان برگزار شده بود؛ طی قطعنامه بالاتفاق گفته شد که همه «نظام اسلامی» می طلبند و لاغیر. از رئوس دلایل هم این بود که هم اکنون نیز در افغانستان؛ نظام اسلامی هست و یک اصلاح سر و ریشش؛ نوو پرابلم!!!

برداشت آن طرف نیز؛ این بود که اعاده “امارت اسلامی ملا محمد عمری” همان و “در جویی که آب رفته؛ باز میرود؛ همان!”

اما؛ رهبر طالبان صاحبان نخواستند؛ بین الافغانی طالبان و غیر طالبان اینقدر ها هم بیحال و بیخیال برگذار شود و از دو آرمان یا استراتیژی بزرگ آنها : خاتمه اشغال و اقامه نظام اسلامی؛ این آخری کمتر بگومگو و رفت و آمد داشته باشد. 

لذا در عید الاضحی فرمودند: گپ بر سر نظام اصیل و سچه اسلامی است. حالا یک سوال؛ مانند DNA اتومات خود را به دوتا تکثیر می کند؛ دو تا به چهار تا، چهار تا به هشت تا…و در ساعتی می تواند “قصه تخته شطرنج” را مُفت کند و با تصاعد هندسی؛ سوی ابدیت میل نماید. اولین تکثر بدینگونه است که:

آیا “امارت اسلامی غازی ملا محمد عمر مجاهد” نظام اسلامی اصیل و سچه بود؛ نبود؟

اگر آن نبود؛ پس «نظام اسلامی اصیل» در کجای جهان و در کدام روز و ماه و سال تاریخ 1400 ساله اسلام واقعیت یافته بوده و چه نام و شرح و بیان داشته است؟

شک نیست که چنین نظام بایستی؛ از کلام آلهی قرآن مجید ناشی شده باشد؛ مردمان عادی که قرآن نمیخوانند و قرآن نمیدانند. پس دانایان قرآن؛ بعد از پیامبر اکرم(ص) جز مفسران و مترجمان قرآن و از آنهم مهمتر جز فقیهان بوده اند؟!

«نظام اسلامی» و «نظام اصیل اسلامی» که موضوع واقعاً عظیمی است؛ آیا مفسران و مترجمان قرآن و فقیهان بیشمار؛ با موضوعات به مراتب خورد تر و ساده تر قرآنی؛ آنچنان مواجهه ها داشته اند که دست کم از جهاتی صایب و سازنده بوده اصالت های وحیانی را بروز رسانی نمایند و به میل و فرمان حکام جایر یا طبق میلان های فرقه ای و نژادی وغیره خویش؛ تأویل های افراطی و تفریطی و مغرضانه و ضاله نکرده امت مسلمه را به گمراهی ها و بدبختی ها نکشانند؟

این کمترین؛ توان پاسخ به این پرسش ها و دنباله های آنها را ندارم ولی میدانم که:

 

       خواجه در بند طاق ایوان است     خانه  از پای بست ویران است

 

یکی از موارد نه چندان کوچک که با اقامه و معنی و ماهیت نظام اسلامی هم پیوند محکم دارد؛ توسط پژوهشگری از همزبانان گرامی ما نقد و بررسی مقتدرانه شده که اینک به انتخاب و اقتباس، بخش نخست آنرا پیشکش مردمان مسلمان و نظام سازان اسلامی برای آنان میدارم و متباقی عرایض را در پایان بخش دوم و پایانی این نقد کیمیاگرانه؛ خواهم آورد انشاء الله تعالی.

 

                                     *********************

 

              نگاهی به جزیه و آیات قتال در قرآن

1433/3/3 10:56

 

نویسنده:  آرش سلیم

 

 

قرائت متولیان دین در رابطه با پیروان سایر پیامبران، عموماً برخورد از موضع بالادستی است. با استناد به آیه توبه:29 قرآن، فقها عموماً تا آنجا پیش رفته‌اند که می‌گویند جوامع یهودی و مسیحی باید به حاکم مسلمان هر سال مبلغی تحت عنوان «جزیه» بپردازند؛ تا به آنها اجازه زندگانی مسالمت آمیز (در سلطه مسلمانان) داده شود. درباره یهودیان و مسیحیان و دین ابراهیمی مشترک آنها با پیروان سایر پیامبران ابراهیمی در [1] و [2] به تفصیل بحث شده است. در این نوشتار با نگاهی به سوره توبه (و انفال) و با توجه به سایر آیات قرآن درباره «قتال»، و همچنین اصل دفاعی بودن قتال، نشان خواهیم دید که چنین باوری به «جزیه» تا چه اندازه گزاف، جنگ طلبانه، و ضد قرآن است. بنا بر آیات قرآن، قتال حتی با مشرکان و کافران دفاعی بوده است. یعنی قتالی که در آن می‌توان به دیگران حمله کرد و پس از شکست از آنها جزیه دریافت کرد، با آیات قرآن در تضاد است. آماده نگه داشتن مومنان برای دفاع در برابر حمله و ترغیب و تهییج آنها به جنگیدن در صورت لزوم، فرق دارد با صادر کردن دستور حمله به دیگران با هدف درخواست جزیه از آنها! از طرف دیگر، موضوع اصلی آیه توبه:29، قتال با کسانی بوده است که به خدا و آخرت ایمان نداشته‌اند (لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ) و با پیامبر و یارانش در حال ستیز بوده‌اند. طرفِ قتال بخشی از مشرکان و کافران مکه بوده‌اند که پیمان عدم تعرض با پیامبر و یارانش را نقض کرده بودند، نه موحدین و پیروان سایر پیامبران. اگر چه به افرادی از اهل کتاب که به خدا و آخرت ایمان نداشته‌اند نیز اشاره شده است. از طرف دیگر با توجه به این که در قرآن «اهل ذمه» وجود ندارد، باید دید از کجا آمده است! اصطلاح «اهل ذمه» توسط فقها برای مشمولان پرداخت جزیه استفاده شده است!

 

بخش اول- 

نگاهی به سوره توبه و آیه «جزیه» در رابطه با سایر آیات

 

واژه «جزیه» فقط یک بار و در آیه توبه:29 قرآن آمده است. در هیچ آیه دیگری این واژه و یا مفهوم این واژه وجود ندارد. بنابراین با استناد به تک آیه توبه:29 نمی‌توان چیز زیادی درباره جزیه گفت! ولی از آنجا که جزیه در یک آیه «قتال» و در رابطه با دستور یک قتال آمده ست، باید دید قتال چیست. جایی که قرآن با دستور «اقتلوا» به قتال فرمان می‌دهد منظور چه بوده است! چگونه می‌توان با آیات فتال و دیگر آیات مرتبط با آن، درباره جزیه سخن گفت. 

بخش بزرگی از سوره توبه (و سوره انفال)، شامل آیاتی است که موضوع آن جنگ (قتال) و آماده سازی مومنان برای جنگ های پیش روست. برخی بر این باورند که سوره توبه، که شاید آخرین سوره قرآن باشد، یک سوره مستقل نیست و دنباله سوره انفال می‌باشد. در آغاز سوره توبه، پیمان با آنهایی که مفاد آن را محترم نشمرده‌اند، یک طرفه ملغی اعلام می‌گردد و به این دسته از افراد چهار ماه برای شروع جنگ فرصت داده می‌شود. لازم به یادآوری است که بنا بر شواهد این قرارداد یا معاهده همان پیمان صلح حدیبیه است که پیامبر و پیروان او که ساکن مدینه بودند با بت پرستان قریش ساکن مکه، مبنی بر ده سال ترک مخاصمه، منعقد کرده بودند. 

در سوره توبه پس از اعلام برائت و اعلام الغای یک طرفه معاهده، تا از سرگیری دوباره نزاع به طرف معاهده چهار ماه مهلت داده می‌شود. سپس در چند آیه به روشن کردن دلیل لغو پیمان و آماده سازی ذهنی مومنین به منظور آماده کردن آنها برای قتال با مشرکان می‌پردازد. مبنای استدلال عدم پایبندی بخشی از مشرکان به قرارداد و نقض برخی مفاد از طرف آن است؛ همان مشرکان مکه که رسول خدا و یارانش را از دیار خود اخراج کرده بودند. در بین این آیات برای مثال خطاب به مومنین آمده است: چطور می‌شود با مشرکانی که عهد خدا و پیامبر را شکستند، کارزار نکرد؛ همان کسانی که اگر بر شما پیروز گردند نه ملاحظه خویشاوندی با شما را خواهند کرد و نه به قرارداد مابین ملتزم خواهند ماند. همچنین کسانی را که هجرت کردند و جهاد کردند تشویق می‌کند. به مواری از پیروزی در جنگ های قبل اشاره می‌کند که چگونه خداوند در مواقع سخت به یاری مومنان آمده و با فرستادن لشکری از فرشتگان که دیده نمی‌شدند یاریشان کرده است. تا می‌رسد به آیه توبه:28 که در آن گفته شده است: این مشرکان نجس هستند و از سال بعد نباید برای زیارت وارد مسجدالحرام شوند. همچنین در این آیه به یاران پیامبر اطمینان می‌دهد که اگر با منع مشرکان (از شرکت در مراسم حج)، و در نتیجه محروم شدن از تجارت با آنها زیان مالی متوجه مومنان شود، خداوند به فضل خودش آن را جبران خواهد کرد. آیه بعد آیه مورد بحث ما یعنی آیه توبه:29 می‌باشد که حتی می‌توان آن را دنباله آیه قبل دانست و چنین خواند: یا ایها الذین آمنوا انما المشرکون نجس… (28)؛ قاتلوا الذین لایومنون بالله ولا بالیوم الاخر…(29):

توبه:29 

قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ، 

وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ، 

وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ؛ 

مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ، 

حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ، 

وَهُمْ صَاغِرُونَ.

پیکار کنید با آنان كه به خدا و روز آخر ايمان نياورند، 

و آنچه را كه خدا و رسولش حرام كرده است حرام ندارند، 

و نمى‏گروند به آیین حقّ؛ 

(حتی) از میان آنان كه داده شدند كتاب، 

تا با دست خود (یا دسترنج خود) جزیه بدهند،

و آنها از سرافکندگان هستند!

همانطور که گفته شد با استناد به تک آیه بالا نمی‌توان درباره جزیه اظهار نظری کرد. اما با توجه به آیات دیگر قرآن و به ویژه آیات سوره توبه و انفال، در این نوشتار به چهارده نکته اشاره شده است که می‌تواند به فهم بیشتر از جزیه کمک کند. یعنی رئوس استدلال با آوردن یکی دو آیه نمونه به طور خلاصه بیان شده است. هدف این مقاله مطالعه و ارائه تمام آیات مربوطه در قرآن نیست. شاید در آینده یک مقاله جامع تر در این باره نوشته شود. امید است همین مقدار تا حدی برای رفع ابهام نتیجه گیری نادرست از آیه جزیه روشنگر باشد:

 

یکم- آیات قبل آیه جزیه در سوره توبه در رابطه با مشرکان مکه است نه اهل کتاب

 

آیات قبل از آیه جزیه در سوره توبه، درباره لغو معاهده با مشرمان و جنگ آینده با مشرکان است و نه اهل کتاب! همانطور که در مقدمه بالا آمد، آیات قبل از آیه توبه:29 درباره اعلام برائت از مشرکین و ملغی اعلام کردن قرارداد با آن دسته از مشرکانی است که به مفاد قرارداد مابین وفادار نبوده و آن را نقض کرده‌اند. همچنین درباره اعلام چهار ماه مهلت به آنها تا شروع جنگ و فراخوان مومنان به نزاع های پیش روست که با الغای پیمان ترک مخاصمه اجتناب ناپذیر شده است! حتی در یک آیه قبل (توبه:28) از نجس بودن مشرکان و منع آنها به حضور در مسجدالحرام سخن رفته است. اهل کتاب که برای مراسم حج و زیارت به مسحدالحرام نمی‌رفته‌اند. می‌بینیم فراخوانِ آیه توبه:29، فراخوان قتال با کسانی است که به خدا و آخرت ایمان ندارند: «الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ»

 

دوم- اصل بنیادین دفاع و نه حمله

 

طبق این اصل قتال دفاعی است. با آنهایی که با مسلمانان از در جنگ درآیند، میتوان جنگید. دشمن باید شروع کننده قتال باشد نه مسلمانان. خدا اجازه تعدی و تجاوز به یاران پیامبر و شروع قتال را نداده است:

بقرة :190 

وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ، إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ.

و در راه خدا قتال کنید با کسانی که با شما قتال کنند و تجاوزگر نباشيد، چرا كه خداوند تجاوزگران را دوست ندارد.

در آیه بقره:194 نیز که درباره ممنوعیت جنگ در ماه های حرام است، میگوید اگر به شما تجاوز کردند شما هم مقابله به مثل کنید، شما تجاوزکار نباشید: فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ.

بقرة: 194 

الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ؛ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ، وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ

ماه حرام در برابر ماه حرام است و ممنوعیت مقابله به مثل؛ پس هر كس كه علیه شما تعدی كرد به همان گونه تعدی کنید، و از خداوند پروا كنيد و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است[3].

در بخشی از آیه مائده:2 آمده است: وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ. یعنی کینه به گروهی که شما را از آمدن به مسجدالحرام باز داشتند باعث تعدی و تجاوز به آنها نشود!

 

سوم- بیان روشنِ شروع ستیزه توسط مشرکان

 

آیات قبل از آیه جزیه بیانگر عهدشکنی گروهی از مشرکین و توضیح چرایی نزاع ها و قتال آینده با آنها می‌باشد. در آیه توبه:13 دلیل آماده شدن برای قتال و این که این گروه از مشرکان شروع کننده ستیز هستند، به روشنی مشخص شده است. ضمن ترغیب و آماده سازی ذهنی یاران پیامبر به آنها می‌گوید آیا نباید قتال کنید با کسانی که:

  • سوگند خود را شکستند،
  • و پیامبر را اخراج کردند،
  • و شروع کننده ستیزه بوده‌اند (هُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ)!

توبه:13

أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِين.

آيا نبايد با گروهی كه سوگندها [و پيمانها]يشان را شكسته‏اند و در آواره ساختن پيامبر كوشيده‏اند و نخستن‏بار بناى ستيزه با شما را گذاردند، كارزار كنيد، آيا از آنها مى‏ترسيد؟ حال آنكه اگر مؤمنيد، سزاوارتر است كه از خداوند بترسيد

.

چهارم- اکراه و ناخرسندی عمومی پیروان حضرت محمد از شرکت در قتال

 

با نگاهی به برخی از آیات قتال در سوره های دیگر، مشاهده می‌شود که یاران پیامبر عموماً از جنگیدن و قتال خرسند نبوده‌اند. این گونه آیات، مومنین را ترغیب و تشویق به قتال کرده است. چرا که برای دفاع در برابر حمله دشمنان می‌بایست داوطلب با روحیه لازم برای جنگیدن فراهم باشد. به عبارت دیگر بسیاری از آیات مشوق قتال در واکنش به عدم استقبال یاران پیامبر از جنگ می‌باشد؛ که البته همانطور که گفته شد قتال دفاعی بوده است. برای نمونه:

  • آیه بقره:216 می‌گوید قتال بر شما مقرر شده است گر چه برای شما ناخوشایند باشد (اکراه داشته باشید)؛ و چه بسا چيزى را ناخوش داشته باشيد و آن به خیر شما باشد! 
  • آیه نساء:77 از گروهی صحبت می‌کند که گله می‌کنند خدایا چرا بر ما قتال را مقرر داشتی! 
  • در آیه انفال:65 به پیامبر گفته شده است مومنین را به قتال برانگیز. اینجا حتی برای تشویق و روحیه دادن به آنها گفته شده است بیست تن شما بر دویست تن دشمن و یا صد تن شما بر هزار تن دشمن غلبه خواهد کرد! 

بنابراین که اگر کسی بقیه آیات درباره اکراه یاران پیامبر از رفتن به جنگ را نخوانده باشد، متوجه نخواهد شد که این آیات قتال در واکنش و برای تشویق و ترغیب و به اصطلاح روحیه دادن به سربازان بوده است.

 

پنجم- قتال و وعده بهشت به جنگجویان در قرآن و انجیل و تورات

 

در آیه توبه:111، ترغیب و تکلیف به قتال را با وعده بهشت می‌توان مشاهده کرد. بیان شده است که این وعده در قرآن و انجیل و تورات آمده است. بنابراین اگردر آیه جزیه (توبه:29 ) آن طور که فقها می‌گویند، مسیحیان و یهودیان (اهل کتاب مقیم) طرف قتال هستند؛ طبق آیه توبه:111، هم مسلمانان و هم اهل کتاب در حال انجام وظیفه قتال دینی خود می‌باشند. به عبارت دیگر دو نیروی حق در برابر هم به قتالی مشغولند که طبق کتابشان برای آنها مقرر شده است. بنابراین قرآن نمی‌تواند از یک طرف مسیحیان و یهودیان را طبق دستور انجیل و تورات مکلف به قتال دینی در برابر مسلمانان کند؛ اما از طرف دیگر مسلمانان را نیز مکلف کند که با مسیحیان و بهودیان قتال کنید تا با خواری به مسلمانان جزیه پرداخت کنند!

 

ششم – قتال با الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ

 

آیه جزیه می‌گوید با آنهایی جنگ کنید که به خدا و آخرت ایمان ندارند. طبق آیات بقره:22 و مائده:69، یهودیان و مسیحیان همردیف با ایمان آورندگان به حضرت محمد و همچنین صابئیان که به خدا و آخرت ایمان دارند؛ اجرشان پیش خدا محفوظ است و بیمی ندارند! مگر خدا می‌تواند یک جا این چنین آشکار مومنین یهودی و مسیحی و مسلمان را رستگار بداند، اما جای دیگر مسلمانان را بالادست و یهودیان و مسیحیان را فرودست مکلف به پرداخت جزیه به مسلمانان به حساب آورد؟ جالب است که عبارت « وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» که در دو آیه زیر درباره رستگاری یهودیان و مسیحیان و صابئین بکار رفته است، عینا درباره رستگاری أَوْلِيَاء اللّهِ در آیه یونس:62 نیز آمده است: أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ. برای فهرستی از نه آیه مشابه دیگر می‌توان به جدول 1 در مقاله [2] مراجعه کرد.

بقرة: 62

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ، مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً؛ فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ.

از کسانی که ایمان آورده‌اند و يهوديان و مسيحيان و صابئين‏، كسانى كه به خداوند و روز بازپسين ايمان آورده و نيكوكارى كرده باشد، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مى‏شوند.

مائدة:69

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِؤُونَ وَالنَّصَارَى، مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وعَمِلَ صَالِحًا؛ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ.

از کسانی که ایمان آورده‌اند و يهوديان و صابئين و مسيحيان‏، هر كس كه به خداوند و روز بازپسين ايمان آورده و نيكوكارى كرده باشد، نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مى‏شوند.

بیایید فرض کینم که این آیات متعدد درباره رستگاری پیروان سایر پیامبران در قرآن وحود نداشت. چطور می‌توان قبول کرد کسانی که خود تا دیروز بت پرست بوده‌اند؛ مدعی کسانی بشوند که قرن ها قبل از خودشان ایمان آورده و موحد شده بودند؟ آن هم مدعی تا این حد که بگوید باید فرودست من زندگی کنی و با خواری هر سال مبلغی را به عنوان جزیه به من پرداخت کنی! اگر مردم امی بت پرست مشرک و کافر مکه و حومه (که حوزه رسالت پیامبر بود)، در قرن هفتم میلادی آن هم پس از بیست سال ستیزه جویی و درگیری با پیامبر به خدا و آخرت ایمان آوردند؛ پیروان حضرت عیسی هفت قرن قبل و پیروان حضرت موسی چند هزار سال قبل از آنها به خدا و آخرت ایمان آورده بودند. 

 

هفتم- حرام مسلمانان و اهل کتاب فرق دارد

 

در آیه توبه:29 عبارت «وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ» مبنی بر حرام ندانستن حرام خدا و پیامبر، نمی‌تواند شرط بیشتر برای قتال با گروه مورد نطر آیه باشد. بلکه توضیح بیشتر و اطلاعات موازی درباره مشرکان و کافران است. چرا که اولا عدم ایمان به خدا و آخرت شرط لازم و کافی برای کافر و مشرک بودن می‌باشد. دوما بنا بر آیات قرآن موارد محرمات برای پیروان حضرت محمد و سایر پیامبران یکی نبوده است. به ویژه درباره محرمات یهودیان آیات متعددی در قرآن وجود دارد. یعنی اینجا مشرکان هستند که حرام خدا و رسولش را حرام نمی‌دانند نه اهل کتاب (حداقل یهودی ها). در آیاتی چون نساء: 160 و نحل:118 و آل عمران:50 آمده است که به علت ظلمی که یهودیان مرتکب شدند، خداوند برخی از طیبات را بر آنها حرام کرده بوده است. برخی از این طیبات برای پیروان حضرت محمد حرام نبوده است.

با این حساب بخش حق ندانستن دین خدا (وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ ) در آیه جزیه نیز روشن می‌باشد و نیاز به توضیح نیست. اصولِ دینِ حق، همان توحید و نبوت و معاد می‌باشد که بین مسلمانان و مسیحیان و یهودیان مشترک است. مشرکان و کافرانِ طرفِ قتال بوده‌اند که به آن باور نداشتند.

 

هشتم- استثنا در الغای معاهده

 

در آیه توبه:4 آمده است با آن دسته مشرکین طرف قرارداد که پیمان را نقض نکرده‌اند کاری نداشته باشد، و تا پایان مدت قرارداد (همان ده سال) به پیمان خود وفادار باشید. یعنی حتی همان مشرکین قریش هم که به قرارداد وفادارند شامل جزیه دادن نمی‌شوند؛ چرا که مشمول قتال نمی‌شوند. پرداخت جزیه توسط آن دسته مشرکین مکه است که قرارداد را نقض کرده و پیامبر و یارانش قرار است با آنها وارد قتال شوند. آیه توبه:4 مشخص می‌کند که اعلام برائت و لغو قرارداد که در آیه های توبه:1 و 2 و 3 آمده است، شامل آنهایی که قرارداد را نقض نکرده‌اند نمی‌باشد:

توبه:4

إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ، ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئًا، وَلَمْ يُظَاهِرُواْ عَلَيْكُمْ أَحَدًا؛ فَأَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ، إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ!

مگر كساني از مشركان كه با آنها عهد بستيد، پس چيزي از آن فروگذار نكردند، و احدي را بر ضد شما تقويت ننمودند؛ پيمان آنها را تا پايان مدتشان محترم بشمريد، زيرا خداوند پرهيزكاران را دوست دارد.

ببینید تفاوت از کجاست تا کجا: آیه توبه:29 که حتی شامل بخشی از مشرکین مکه (که پیامبر و یارانش را از مکه راندند و می‌خواستند پیامبر را در راه هجرت به قتل برسانند) نمی‌شود؛ توسط جنگجویان بعد از پیامبر مورد استناد قرار گرفته برای حمله و جنگ و درگیری با کشورهای دیگری که مردمش موحد بوده‌اند!

 

نهم- استثنا در پرداخت جزیه 

 

بنا بر توبه:6 می‌توان گفت که از میان مشرکانی که پیمان را نقض کرده‌اند و بعد از چهار ماه مشمول قتال می‌شوند، اگر کسی پناه خواست باید به او پناه داده شود تا جایی که به یک مکان امن منتقل گردد و فرصت هدایت شدن برایش فراهم گردد. یعنی این دسته از مشرکین هم شامل جزیه نمی‌شوند! در بخش های بعدی نوشتار دوباره به این مورد اشاره شده است.

 

دهم- ستایش بخشی از اهل کتاب مقیم در آیات قرآن

 

همانطور که در [1] آمده است، آیات زیادی از قرآن بخشی از اهل کتاب را مورد ستایش قرار داده است. یعنی نمی‌توان آیاتی را که در نکوهش بعضی از آنها در برخوردهای محلی نازل شده است به کل جمعیت اهل کتاب مقیم آن سرزمین تعمیم داد؛ تا چه رسد به کل یهودیت و مسیحیت و پیروان حضرت موسی و حضرت عیسی در جهان! طبق آیات قرآن جمعیتی که پیامبر با آنها تعامل داشت به دو گروه عمده «امیین» و «اهل کتاب» تقسیم می‌شده‌اند. پیامبر مسئول ابلاغ پیام به«امیین» و هدایت آنها بوده است. می‌دانیم که اهالی یثرب (مدینه) که با اهل کتاب زندگی می‌کردند، در مقایسه با امیین قریشی مکه، از سطح فرهنگ و فهم بالاتری برخوردار بودند؛ و همین رمز موفقیت پیامبر در جذب پیروان جدید در مدینه شد. تا جایی که مردم مدینه به پیامبر و یاران اندکش، که با گذشت 13 سال از بعثت هنوز در مکه زیر ستم طاقت فرسای مکیان بت پرست بودند، پناه دادند! 

در قرآن هم امیین مشرک و کافر داریم و هم اهل کتاب مشرک و کافر؛ چرا که اهل کتاب یک اصطلاح است و به مردمی که در مقایسه با امیین قریشی از سطح سواد بیشتری برخوردار بوده‌اند به کار برده می‌شده است [1]. آیه آل عمران:20، برای مثال، بیانگر آن است که پیامبر با دو گروه عمده «امیین» و «اهل کتاب» تعامل داشته است: 

آل عمران: 20

فَإنْ حَآجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِّلَّذِينَ أُوْتُواْ الْكِتَابَ وَالأُمِّيِّينَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ

و اگر با تو محاجه كردند بگو من و هر آن كس كه پيرو من است روى به سمت خداوند مى‏نهيم‏؛ و به اهل كتاب و امیین بگو آيا مسلم شده اید؟ اگرسلیم شده اید، به راستى راهياب شده‏اند و اگر رويگردان شدند، همين رساندن پيام بر تو است و خداوند بر (احوال‏) بندگانش بيناست.

اتفاقا آیه بالا نشان می‌دهد که هدف همان سلم و اسلام ابراهیمی می‌باشد که برای همه مشترک است؛ چه برای جمعیت اهل کتاب مقیم و چه برای امیین قوم پیامبر! سلیم شدن و مسلم بودن به معنای کلی در سمت خدا بودن (فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلّهِ) و دین فطری که در [2] شرح داده شده است. 

برای نمونه در آیه مائده:82 از مسیحیان تعریف شده است که افرادی دانشمند و پرهیزگار هستند و متکبر نمی‌باشند و در مودت با مومنینِ مسلمان، نزدیک ترین هستند: لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ. 

در فرآن هر جا اصطلاح اهل کتاب بکار رفته است باید در هر مورد نهایت دقت بکار رود. مورد به مورد آیات به دسته خاصی از آنها بر می‌گردد نه به تمام جمعیت مسیحیان و یهودیان (و احتمالا مجوس و صابئیان) مقیم حجاز عصر بعثت!

 

یازدهم- عبارت مناسب برای قرائت فقها از آیه جزیه؟

 

در بخش دوم آیه توبه:29 مورد بحث به برخی از کسانی که به آنها کتاب داده شده است (مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ)، اشاره شده است. دو حالت را می‌توان تصور کرد:

– حالت اول این که فرض شود آن چه قبل از عبارت مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ در آیه آمده است، درباره اهل کتاب می‌باشد. یعنی این که فرض شود آیه می‌گوید: با افرادی از اهل کتاب که به خدا و آخرت و …. ایمان ندارند، قتال کنید. در این حالت حتی اگر تمام نکاتی را که تا کنون به آن اشاره شد و همه علیه این فرض می‌باشد به حساب نیاوریم؛ تازه می‌توان گفت که آیه درباره مشرکینِ اهل کتاب مقیم است و نه اهل کتاب موحد (مسیحیان و یهودیان مقیم). 

اگر منظور آیه چنین بود، می‌بایست آیه این طور شروع می‌شد:

– قاتلوالذین اوتوالکتاب لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ …!

و نه این چنین که در آیه آمده است: 

– قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ… 

در هر حال، در اصل قضیه فرقی نخواهد کرد که این افراد گروهی از خداناباوران جمعیت اهل کتاب بودند که با پیامبر و یارانش در ستیز بودند و با نقض قرارداد باید آماده جنگ و پرداخت جزیه می‌شدند. 

– حالت دوم این است که بگوییم با مشرکین قتال کنید، حتی اگر اهل کتاب باشند. با دلایل و شواهد بالا این حالت بسیار محتمل تر می‌باشد.

 

دواردهم- آیات فراوان دیگر درباره اختیار در ایمان آوردن

 

در تایید اصل دفاعی بودن قتال، آیات بسیاری زیادی در قرآن وجود دارد. آیاتی که ایمان آوردن و نیاوردن را به عهده افراد گذاشته است و بارها به پیامبر تذکر داده است که تو مامور نیستی مردم را به زور و اکراه با ایمان کنی. بارها به او گفته شده است که تو وکیل و حافظ مردم نیستی و بر آنها نیز سلطه نداری! بارها گفته شده است که که سود ایمان آوردن و عمل صالح، و همچنین ضرر ایمان نیاوردن و اعمال بد متوجه خودِ فرد می‌شود! کسی بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد [4]. هر کس به دین خودش: «لکم دینکم ولی دین»! یعنی حتی مشرکان و کافران هم به دین خودشان! و یا: لااکراه فی الدین!

 

سیزدهم- شیوه احسن مجادله با اهل کتاب

 

لزوم شیوه احسن مجادله و گفتگو در برخورد با همه مخالفین پیامبر، در قرآن بارها تاکید شده است. با این حساب نمی‌توان هم با افرادی قتال کرد، هم با آنها با روش احسن تعامل فکری داشت. البته ظالمین و کسانی که شروع کننده تعدی بودند حساب شان جداست. برای نمونه:

عنکبوت:46 

وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ!

و با اهل كتاب جز به شيوه‏اى كه نيكوتر است مجادله مكنيد، مگر با ستمگران آنان، و بگوييد به آنچه بر ما و به آنچه بر شما نازل شده ايمان آورده‏ايم، و خداى ما و خداى ما و خداى شما يكى است و ما همه مسلم هستیم!

اتفاقا مشاهده می‌کینم که در این آیه بر خدای مشترک با اهل کتاب (همان يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ) نیز تاکید شده است. دلیل دیگری که لایومنون بالله در توبه:29 توصیف مشرکان است نه اهل کتاب!

 

چهاردهم- «قتال» قتل فردی نیست

 

بعضی به نادرست مفهوم اقتلوا و قتال را قتل فردی افراد کافر یا مشرک می‌دانند. در صورتی که در همین سوره توبه و در آیه توبه:36 ضمن تاکید بر چهار ماه حرام که در آن جنگ و قتال حرام است، روشن می‌کند که قتال عملی است جمعی (و نه کشتن فردی نفرات دشمن)!

توبه:36

انَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ، ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ؛ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمْ وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِي

تعداد ماهها نزد خداوند در كتاب الهي از آن روز كه آسمانها و زمين را آفريده دوازده ماه است كه از آن چهار ماه، ماه حرام است، اين آئين ثابت و پابرجا ست؛ بنابر اين در اين ماه ها به خود ستم مكنيد (و از هر گونه خونريزي بپرهيزيد) و با مشركان (به هنگام نبرد) دسته جمعي قتال كنيد همانگونه كه آنها دسته جمعي با شما قتال مي‏كنند و بدانيد خداوند با پرهيزكاران است.

 

                                           (قسمت دوم و پایانی باقی است)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا