بحران سیاسی وسرنوشت حاشیه نشینان تاریخ!
مردم ما در میان دوسنگ آسیاب یا به تعبیر دیگر« پیش دیوار وپس قمچین» گیرکرده اند: معضل پروژه صلح! طالبانی در قطراز یکسو و تداوم حاکمیت طراز فاشیستی اشرف غنی احمدزی، که بار دیگر خواهان ادامۀ حاکمیتش از طریق یک کودتای انتخاباتی است،از سوی دیگر بلا تکلیفی سیاسی را برای نیروهای ملی بار آورده است. ابتکار راه اندازی هردو پروژه به دست گروه های فاشیستی وتروریستی بوده و محور تصمیمگیریها در هردوطرف به گونۀ آشکار وآفتابی تمامیت خواهان یک قوم اند. همان فکاهی ملا نصرالدین در مورد کشتی دوجوان وآمادگی ملا برای هردوطرف. هردو سر این پروژه به حاکمیت انحصاری یک جامعه منتهی میشود، که حذف سیستماتیک جوامع واقوام غیر خودی را از قدرت ومشارکت عادلانه سیاسی مطمح نظر اساسی قرار داده است.
درین میان سران پیشین جبهه مقاومت ضد طالبان و در مجموع نیروهای ملی، گرایشهای چپ و لیبرال، گروه های مدنی، جوانان، زنان، احزاب، جریانهای سیاسی و به ویژه جوامع واقوام حاشیه نشین تاریخ « پیتاب نشینهای که عقل چهل وزیر را دارند»، به نظاره گر و تماشاجی های بیطرف! تبدیل شده اند، که تن به تقدیر سپرده و در کشاکش قدرت درون اجتماعی بین دو قبیله، از هرگونه تحرک سیاسی، ارایه طرح وبرنامه برای بیبرون شدن از وضع موجود بازمانده و به انتظار تناب دار، سرکوب، دره، سنگسار و شلاق متولیان دینی لشکر افغانی پاکستان نشسته اند.
فضای سیاسی کشور ملتهب است وبحران سیاسی و اجتماعی سرا پای جامعه را فرا گرفته است و اما نیروهای سیاسی که میتوانستند و میتوانند برای بیرون شدن از وضع و ایجاد تغییر واصلاحات به سود مردم برخیزند، به طور کامل فلج شده اند. عده ای ازین نیروها پیشاپیش به طالبان بیعت سیاسی کرده اند و تعدادی هم به دنباله روان تیم فاشیستی اشرف غنی احمدزی وضمایم آن تبدیل شده و بخشی هم موضع اپوزیسیون بیطرف! را گرفته اند.
در کشور چند فیلمنامۀ در تیاتر بازیهای قومی وقبیله یی افغانستان به نمایش گذاشته شده است: جلسۀ قطر که فهرست اشتراک کنندگان آن از سوی آی اس آی، تهیه شده و از فلتر امریکا گذشته است؛ در فهرست پاکستانی ها نزدیک به هشتاد درصد شرکت کنندگان از یکجامعه اند؛ درین ترکیب بیشتر متولیان دینی، روحانیان، داملا ها وچری های زیر اداره استخبارات پاکستان خود نمایی میکنند و نقش نیروهای مخالف طالبان، وروشنفکران درین جلسه کمرنگ وسمبولیک است؛ در جلسه بیشتر طالبان ومتحدان آنها از لایه های مختلف جامعه ای برادر پشتون دعوت شده اند. بدینسان پیامد فیصله های قطر از پیش معلوم است، که قطعا همان برگشت امارت اسلامی تحت قیمومیت پاکستان است و زمینه را از طریق یک حاکمیت دست نشانده برای صوبۀ پنجم شدن پاکستان و اشغال مجدد افغانستان فراهم خواهد کرد. برای آرایش ظاهری امارت، شاید تعدادی از جوامع و اقوام دیگر در حاشیه قدرت جابجا شوند، که بیشتر از نوکری برای طالبان وپاکستان نقش دیگری در سیر تحولات سیاسی نخواهند داشت.
جالب است که حاشیه ومتن مذاکرات صلح! بیشتر در گذشته بر سر خروج نیروهای امریکایی دور میزد، اما اظهارات وایسرای امریکایی در افغانستان جناب خلیلزاد با رسانه ها و وزیر خارجه امریکا در جلسه ناتو در امریکا، میرساند که پایگاه های امریکایی حفظ خواهند شد و با روشن شدن این مساله در واقع جلسه قطر بر خلاف هیاهوی کر کننده رسانه های قبیله یی وسرمایه داری، تنها به بازگشت امارت طالبان معطوف است وبس.
طرح بدیل جلسۀ قطر، از سوی اشرف غنی احمدزی، برگزاری جرگه صلح! است. ترکیب کمیسیون برگزاری « لویه جرگه» از حضور پر رنگ یک جامعۀ برادر حکایت دارد ودرین ترکیب نقش اساسی به سردمداران معرکه کودتای انتخاباتی ریاست جمهوری در 2014 میلادی داده شده که هرگونه امید بستن به این جرگه قبیله یی و افزار قرون وسطایی برای طرح بدیل امارت طالبی، سرابی بیش نیست. در واقع جرگه بیشتر برای کمپاین انتخاباتی تیم فاشیستی غنی و بهتر کردن موضع سیاسی او در چینه زنی های درون اجتماعی قبیله یی معطوف خواهد شد و نه برای صلح و حل وفصل مسایل مربوط به صلح. در واقع این شگردهایی است که میخواهند نقش مردم را دور بزنند.
وضیعت نیروهای پیشین مقاومت ضد طالبان واقعا فاجعه بار است؛ این نیروها نه شخصیتهای تاثیرگزار وکاریزماتیک گذشته مانند استاد ربانی وفرمانده مسعود را دارند؛ نه رهبران با اعتبار سیاسی وملی را. زیرا رهبران و فرماندهان پیشین که اکثرا با تقسیم شدن در تکتهای انتخاباتی ومعامله گری وجاهت سیاسی وملی خودرا از دست داده اند، بر خلاف گذشته نه ساز وبرگ دفاعی دارند، نه حمایت منطقه یی وجهانی. بنابرین در کوتاه مدت آن چه از تضفیه های سیستماتیک خلیلزاد، کرزی و اشرف غنی احمدزی جان به سلامت برده، به دست طالبان وپاکستان حذف خواهند شد و امریکا وپاکستان به تقسیم حاکمیت سیاسی میان مهره های مربوط شان و به رسمیت شناختن منافع دوطرف پیشاپیش به موافقه رسیده اند و جلسه بازی و چرگه بازی فیشن اند وتمام.
طوریکه بارها گفتیم وگفتند ویک بار دیگر تاکید میکنیم که راه مقابله با وضع جدید، تحریم جلسۀ قطر و جرگه صلح! از سوی نیروها ی ملی است، که با ایجاد یک جبهه سیاسی شامل نیروهای مقاومت پیشین، گروه های ملی، زنان، جوانان، روشنفکران وگروه های مدنی باید شکل بگیرد و برنامه روشن را برای بیرون شدن از وضع موجود ارایه کند. درین برنامه باید و به طور جدی بر اصلاح ریشه یی قانون اساسی، قانون انتخابات، تقسیم متوازن قدرت و نامتمرکز شدن آن، دموکراتیزه شدن حیات ملی وسیاسی، به رسمیت شناختن تنوع قومی، فرهنگی، زبانی، اتنیکی، اجتماعی و حفظ هویتهای اجتماعی وفرهنگی در پروسه های دولتسازی وملت سازی تاکید شود. جبهه باید فورمول قابل را برای بیرون شدن از بحران اجتماعی وقومی پیشکش کند و به برابری و برادری جوامع واقوام تاکید کند، به فاشیزم وتمامیتخواهی نه بگوید، به رعایت ارزشهای عام بشری، حقوق بشر، آزادی اندیشه وبیان، رسانه ها، آزادیهای فردی واجتماعی، سیکولاریزم سیاسی وکثرت گرایی تاکید کند. برراه حل تمام معضلات ملی در کشور از طریق تبارز اراده سیاسی مردم تمکین کند ونه جرگه بازی و راه های قرون وسطایی قبیله یی و جمع آمد متولیان دینی. جبهه باید باید بر اصل انتخابات شفاف وعادلانه زیر رهبری یک مرجع بیطرف بین المللی پا بفشارد. بیطرفی کشورو رو آوردن به سیاست غیر منسلک مساله اساسی است، که کشور را از رقابتهای منطقه یی و جهانی مصئون میسازد.
نظاره گری، به تماشا نشستن و منتظر اینکه دیگران برای ما سرنوشت ملی وسیاسی تعیین کنند، انتحار سیاسی است. زمان وتاریخ این فرصت و این لحظه را بار دیگر در اختیار ما نخواهد گذاشت. آنانیکه از کاروان تحولات سیاسی عقب بمانند، به طور حتمی به دنباله روان حوادث بدل خواهند شد و سرنوشتی جز شکست در انتظارشان نخواهد بود. باید از تجارب تاریخی پند گرفت وآنرا آویزۀ گوش برای تغییر واصلاحات ریشه یی در کشور ساخت.