شعر

کابوس شب

بازدرد بیکــــــــرانم میکشد
جام تلخ شوکـــــرانم میکشد

شبح این کابوس شبهای سیاه
هرنفس تا پای جانــم میکشد

خواب ما آشفتگی ازسرگرفت
غفلت پیــرو جوانـــم میکشد

بی تفاوت بودن ازننگ زمان
اززمین تا آسمـــــانم میکشد

هرکسی خوابیده درکنجی خموش
آه ! کین خواب گرانم میکشد

درنظام فاسد و دریوزه گــر
طعنۀ بیگانه گانـــــم میکشد

سایۀ اشغال و درد احتیــاج
درسکوت برده گانم میکشد

ای رفیــق راه دشوار سفـر
گام سست کاروانــم میکشد

میرسد ازچارسوزنگ خطر
افتــراق همـــرهانـم میکشد

ازبهـای خون انسانم مپرس
کین بهای رایگانـــم میکشد

ازغم کوچ پرستوهای باغ
اشک تلخ باغبـــانم میکشد

درخلال لحظه های واپسین
یاد یارمهربانــــــم میکشد.

فبرور 2017
فرانکفورت

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا