داستان استاد عطا و ارگ
خواندن این نوشته را به کسانی که میخواهند از « گذشت روزگار» بیاموزند٬ پیشنهاد میکنم.
پیش از اینکه به اصل موضوع بپردازم میخواهم به پاسخ بعضی از جوانان ما که در فیسبوک از بنده انتقاد کرده اند که چرا در مورد تحولات اخیر بلخ اظهار نظر نمیکنم و بعضی آن را در مخالفت با استاد عطا تعبیر کرده اند و دیگری در موافقت با داکتر عبدالله و عده ای هم چیز های دیگری٬ باید بگویم که خواندن این نوشته یا سرگذشت به آنها ثابت میسازد که دراشتباه بوده اند .
و اما در مورد استاد عطا محمد نور:
من بیش از سیسال میشود «استاد عطامحمد نور» را میشناسم و از همان زمان تاحال بین ما دوستی بیآلایش و احترام متقابل بر قرار است و هیچ تغیری نکرده است.
نخستین بار که استاد عطا را دیدم درسال ۱۳۶۵ یا ۱۳۶۶ بود.
استادعطا بعد از شهادت «استاد ذبیح الله» در بلخ ٬ همراه با تعدادی از مجاهدینش نزد قهرمان ملی به پایگاه ما در دره فرخار آمده بود .
فکر میکنم آنها بیش از دوماه در فرخار ماندند و در این مدت مجاهدین او نزد ما آموزشهای نظامی دیدند و خود استاد عطا با آمرصاحب از نزدیک معرفت حاصل کرد و باهم صحبتهای زیادی داشتند.
به یاد دارم که آمرصاحب در مورد او به من گفت:
« این شخص توانایی انجام کار های بزرگتر را دارد» و گذشت زمان هم آنرا ثابت کرد.
درآن زمان «خلیل خان» بعد از شهادت استاد ذبیح الله خان٬ سرپرستی جبهه بلخ را به عهده داست . فرماندهی جنگ به دوش «علم خان آزادی» مشهور به « ابرسیاه» بود. خلیل خان تاحال الحمدلله درقید حیات اند و علم خان آزادی هم عضو مجلس نماینده گان کشور است.
من در آن زمان رئیس اوپراسیون شورای نظار بودم و مراکز تعلیمی مربوط شورای نظار تحت نظر بنده اداره می شدند و درعین زمان استاد آموزشهای نظامی نیز بودم.
وقتی استاد عطا با مجاهدینش به فرخار آمدند از این که در مرکز تعلیمی جای کافی برای آنها نداشتیم ٬ آنها در یکی از مساجد نزدیک به مرکز تعلیمی جا داده بودیم. شب را در آنجا سپری می کردند و روزانه در تعلیمات حضور مییافتند.
نکته قابل یاد آوری در مورد شخصیت استاد عطا از آن زمان این است که ما برای مجاهدینی که آموزش میدیدند شاید هفته یک بار میتوانستیم گوشت بدهیم اما استاد عطا برای مجاهدینش همه روزه گوسفند ذبح میکرد و من از همان زمان دانستم که دست گشاد دارد.
نکته دیگر برخورد و آداب او بود که از همان زمان تاحال تغیر نکرده است و هر کسی استاد عطا را دیده باشد میداند.
من دو روز قبل از این نوشته خاطرات دیگری از آن زمان را برای «خالد جان» پسر استاد عطا قصه کردم که در اینجا ذکر آن ما را از بحث اصلی خارج میکند.
با این مقدمه میخواهم شخصیت استاد عطا محمد نور را از دید خود برایتان معرفی کنم:
استاد عطا محمد نور یک مجاهد صادق٬ متعهد به ارزشها٬ شجاع٬ زحمت کش٬ صبور و خوش برخورد است.
اویک والی موفق و پر دست آورد است که در حیطه صلاحیت خود مهم ترین اهداف دولت یعنی حکومت داری خوب٬ تامین امنیت٬ مبارزه برضد مواد مخدرو باز سازی را به نمایش گذاشته است.
او عامل مهم ثبات امنیتی در شمال کشور است که حذف فزیکی یا سیاسی او باعث پیشروی داعش و طالبان درشمال خواهد شد.
«پس هر کسی که بخواهد این دست آوردها را از او جدا کند یا غرض دارد یا مرض».
البته در کار مبارزه برضد فساد اداری و غاصبان زمین هنوز دستاورد چشم رسی ندارد که امیدوارم در این کار هم موفق گردد.
حال میبینیم که وقتی استاد عطا وارد دنیای بیرحم سیاست میشود٬ تحولات چگونه شکل میگیرند و حالا ما در کجای کار هستیم؟
ذکر این نکته بسیار مهم است که از زمان به قدرت رسیدن کرزی در سال ۱۳۸۱ هم کرزی و هم خارجیها چند هدف استراتژیک را در افغانستان دنبال میکردند که یکی آنها از بین بردن جزیرههای قدرت بود.
از نظر آنها خلع سلاح گروههای شبه نظامی( مجاهدین)٬ با حاشیه راندن رهبران و احزاب اینها وحتی محکمه بعضی از اینان یک امر ضروری برای ایجاد یک حکومت متمرکز یعنی نظام ریاستی٬ به حساب میآمد.
حامد کرزی در زمان خودش این سیاست را تعقیب میکرد و «اشرف غنی سلف او نیز در همان راه روان است».
در زمان کرزی سه جزیره مهم قدرت در کشور وجود داشت که با دست آوردهای شبیه به استادعطا در بلخ٬ برمه عصاب کرزی شده بودند.
اینان عبارت بودند از «گل آغا شیرزوی» در کندهار٬ «اسماعیل خان» در هرات و «استاد عطامحمدنور» در بلخ.
من در همان زمان در مقالهای تحت عنوان« هرات خارچشم کابل» در مورد « استراتژی حذف» کرزی ـ خارجیها٬ گوشزد کرده بودم.
کرزی طی مدت ۱۲ سال حکومتش موفق شد دو تا از این سه جزیره قدرت یعنی هرات و کندهار را برهم بزند که شرح ترفندهای او بسیار آموزنده است اما برای آن وقت نداریم.
اما جزیره سوم یعنی بلخ در برابر کرزی مقاومت کرد که نقش مارشال فهیم در آن برجسته بود.
در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۴ ٬ استاد عطا محمد نور با حمایت همه جانبه از نامزدی داکتر عبدالله و اظهارات تند در برابر نامزد رقیب یعنی اشرف غنی٬ کینه و چرک زیادی در دل او ایجاد کرد.
داکتر عبدالله که در هردو دور انتخابات برنده شده بود با این پیام پاکستانی که « پیروزی داکتر عبدالله برای ما پیروزی هند است» و با این هشدار به خارجی ها که اگر داکترعبدالله رئیس جمهور شود برای مامشکل خواهد بود که در پروسه صلح همکاری کنیم٬ سرنوشت انتخابات را تغیر دادند و کار به تشکیل حکومت وحدت ملی و جایگاه داکتر عبدالله به حیث نفر دوم کشید.
الحق و الانصاف که در میان ۳۴ والی افغانستان ٬ استادعطا محمد نور با سرو جان و مال در پشتیبانی از داکتر عبدالله ایستاد تا جایی که او را لقب والی رئیس جمهور ساز دادند.
و اما رنجشها و گلایه از داکتر عبدالله ششماه بعد از حکومت وحدت ملی آغاز گردید و چنانچه دیدیم به اختلافات منجر شد.
شکایتهای نخستین این بود که چرا داکتر عبدالله تا حال سهم پنجاه درصدی مسجل در توافقنامه سیاسی را به دست نیاورده است؟
واقعیت این است که تیم انحصار گر اشرف غنی با دو دستگاه توطئه اش یعنی «شورای امنیت» و «ریاست اداره امور»٬ از همان روز های نخستین به تفسیر یک جانبه موافقت نامه سیاسی آغاز کردند. آنها گفتند که منظور از سهم پنجاه پنجاه عبارت از سهم در حکومت یعنی کابینه میباشد نه بیشتر از آن.
به عبارت دیگر سهم تیم داکتر عبدالله از قدرت اولا مشارکت است نه تقسیم قدرت و ثانیا سهم در کابینه است نه در سایر سمتها مانند سفارتخانهها٬ ولایات٬ معینیتهای وزارت خانه٬ ریاستها ٬ ولسوالیها و غیره.
به این ترتیب رئیس جمهور با در نظرداشت صلاحیتهای مندرجه در قانون اساسی و سایر قوانین نافذه کشور٬ داکتر عبدالله را حتی از سهم در مشارکت به تعبیر آنها نیز کنار گذاشت٬ الا موارد اندکی.
جالب این که این همه شکایات به گوش داکتر عبدالله میرسید اما او با سکوت معنیداری که هرکس در معنی آن تعابیر مختلف میکرد٬ استقبال میشد.
بعضی حدس میزدند که داکترعبدالله تهدید شده است٬ عده ای دیگر میگفتند که او تطمیع شده است و کسانی او را به عدم شجاعت سیاسی متهم میکردند.
در این میان کسانی هم از متحدین داکتر عبدالله بودند که خویشتن داری بیشتری نشان میدادند اما با تعین «جنرال علومی» به حیث وزیر داخله موج انتقادات بر داکتر عبدالله شدت پیدا کرد واستاد عطا محمد نور یکی از آنها بود.
«شکایت اصلی در مورد شخصیت علومی نبود بلکه موضوع اصلی این بود که چرا داکتر عبدالله در این موارد با متحدین خود مشورت نمی کند؟»
چرا به اشرف غنی اجازه میدهد که در مورد نامزدان پیشنهادی داکتر عبدالله از حق ویتوی خود بار بار استفاده کند و داکترعبدالله تمکین میکند؟
این شکایتها به تدریج زیاد شده میرفتند تا این که حوصله استاد عطا به سر رسید و به فکر کنار زدن داکتر عبدالله از ریاست اجرائیه افتاد.
او به کابل آمد و در این باره به رای زنی پرداخت و اتفاقا یک روز مرا هم به خانه اش دعوت کرد تا در این باره گپ بزنیم.
من گلههای او را به دقت شنیدم ٬ در اخیر گفت که باید رای خود را از داکتر عبدالله پس بگیریم و کس دیگری را به جای او ریاست اجرائیه را به بگماریم. او از خودش نام نبرد اما درجلسات بعدی که ذکر خواهد شد حس میشد که به احراز این پست بیعلاقه نبود.
استاد عطا به این نتیجه رسیده بود که داکترعبدالله قادر به تطبیق توافقنامه سیاسی حکومت وحدت ملی نیست٬ ضعف و ناتوانی دارد و انتظار بیشتر از این مردم ما را آسیب پذیر میکند٬ به ویژه که تیم مقابل به سرعت درحال نصب و عزل اشخاص متعصب در سمتهای مهم اند و هر روز هم برای حذف ما توطئه چینی میکنند.
من درپاسخ گفتم که با تمام انتقادات شما موافقم ٬ به عبارت دیگر با تشخیص شما موافقم اما نسخهای را که برای علاج درد تجویز میکنید٬ چند مشکل دارد.
نخست این که توافقنامه سیاسی از نظر حقوقی بین دو نفر به امضاء رسیده است و تمدید آن( که در آن زمان نزدیک شده بود) از صلاحیت دو شخص میباشد.
دوم این که براساس توافقنامه ٬ داکتر عبدالله میتواند رئیس اجرائیه را تعیین کند یا خودش آنرا به عهده بگیرد که حالا داکتر عبدالله خود را تعین کرده است و بعید میدانم که جای خود را به کس دیگر بدهد.
سوم این که نقش خارجیها را نباید دست کم گرفت تاجایی که دیدیم خارجیها به ویژه امریکاییها بارها گفته اند که حکومت وحدت ملی را با همین ترکیب و برای مدت پنج سال به رسمیت میشناسند.
همچنان اضافه کردم که امریکایی گرفتار یک کاندید خود سر به نام ترامپ اند که درتاریخ انتخاباتهای امریکا سابقه نداشته است و آنها فرصتی برای تغییر حکومت در افغانستان را ندارند.
در اخیر گفتم مهم تر آن که صحبت از کنار زدن داکتر عبدالله میتواند باعث اختلافات بین خود ما شود که هیچ کس پیامد های آنرا پیشبینی کرده نمی تواند.
صحبتهای ما در همینجا با استاد عطا خاتمه یافت و من هم تلاش نکردم که بدانم استاد عطا چقدر قانع شده است.
در همین روز ها بود که صدای مخالفت داکتر عبدالله با اشرف غنی بلند شد و از اختلافات خودش با او به رسانهها معلومات داد و همان جمله معروف را بیان کرد که « من روی دیگر خود را به اشرف غنی نشان خواهم داد».
راستش من تا حال نمیدانم که آیا تلاشهای استاد عطا برای حذف داکتر عبدالله باعث شد داکتر که او علم مخالفت با اشرف غنی را بردارد یا واقعاً تحمل او به پایان رسیده بود. هرچه بود چهره دیگرش را تاحال ندیدیم.
در همین زمان بود که ما به جلسه دیگری در خانه احمد ضیاء مسعود دعوت شدیم که اعضای آن جمعیتیها بودند.
در جریان جلسه همگی با خبر شدیم که ارگ از درزی که در دیوار مقاومت ایجاد گردیده وارد شده است و حالا میخواهد داکتر عبدالله را دور بزند و با متحدینش جداگانه صحبت کند.
ابتدا صلاح الدین که ریاست جلسه را داشت صحبت کرد و گفت امروز اشرف غنی با وی ملاقات داشت و اولین سوالش این بود که آیا داکتر عبدالله از شما نماینده گی میکند یا خیر؟
ربانی ادامه داد که بعد از ختم این جلسه قرار است اشرف غنی با امیر اسمعیل خان و استاد عطا و احتمالاً کسان دیگری ملاقات کند و من دریافتم که یکی از سوالات او همین خواهد بود که آشکارا هدف آن ایجاد تفرقه در میان ما است. حالا بگویید چه باید کرد؟
در این اثنا استاد عطا گفت که بهتر است روی یک جاگزین به جای داکتر عبدالله صحبت کنیم زیرا او دیگر توان گرفتن حق ما از این دستگاه راندارد.
در این اثنا دو نفر دیگر که ذکر نام شان را ضروروی نمی دانم نوبت سخن گفتن گرفتند و خطاب به مجلس گفتند که اگر قرارباشد روی کنار زدن داکتر عبدالله در این مجلس صحبت کنیم این اجماع باقی نخواهد ماند ومیان ما اختلاف ایجاد خواهد شد٬ بهتر است روی راه حل معقول صحبت کنیم.
در اینجا اسمعیل خان هم از جایش بلند شد و گفت که جلسه امروزی ما درمورد این است که با اشرف غنی چه بگوییم و چه بهترکه یک صدا باشیم . داکتر عبدالله خود درحال درگیری با اشرف غنی است و باید به او فرصت بدهیم.
بلاخره بعد از جرو بحث زیاد نتیجه این شد که همگی درصحبت با اشرف غنی ٬ تطبیق موافقتنامه را طلب کنند زیرا ناقض اجرای توافقنامه اشرف غنی است نه داکتر عبدالله.
و اما درمورد داکتر عبدالله تصمیم گرفته شد که درجلسه بعدی خود او را دعوت کنیم و برای او یک ضرب العجل تعیین نماییم تا این حق را به دست آورد٬ اگر در مدت معینه موفق به این کار نشد تصمیم دیگری اتخاذ گردد.
جلسه با این نتیجه گیری به پایان رسید و بنده در جلسات بعدی حضور نداشتم که علت آن در ادامه خواهد آمد اما از محتوای جلسات دیگر خبر دارم که می خوانید.
به دنبال آن جلسات دیگری با داکتر عبدالله صورت گرفت و ضر ب العجل چند ماهه هم تعین شد که به نتیجه دلخواه نرسید اما ارگ همچنان به دید و وادید با اشخاص مختلفی ادامه داد.
این وضعیت کسان دیگری را نیز به گرفتن امتیاز از اشرف غنی تحریک کرد چنانچه جمله « داکتر عبدالله نماینده ما نیست» را پیش از پرسیدن اشرف غنی به زبان میآوردند و تا جایی که میدانم چیزی زیادی برای زیاده خواهان ما نرسید.
واقعیت این بود که ارگ از اختلافی که افتاده بود به شدت خرسند بود زیرا « استراتژی حذف» میرفت که به دست خود محذوفین اجرا گردد.
چون ضرب العجل تعیین شده برای داکتر عبدالله به پایان رسید نتایج مطلوب به دست نیامد لهذا استاد عطا درجلسه دیگری که داکتر عبدالله خود حضور داشت٬ به او این تصمیم را خاطر نشان کردند که مستقیما با راگ مذاکره خواهند کرد. داکترعبدالله در جواب گفت: «من با کارشما نه موافق هستم و نه مخالفت می کنم. اما مذاکرات باید به نماینده گی از جمعیت باشد نه به نماینده گی از من. منظور داکتر عبدالله این بود که متحدین دیگر او مانند حزب اسلامی و حزب وحدت اسلامی و دیگران شامل آن نباشد».
بنده بعد از این دیگر اطلاعی از چگونگی مذاکرات استاد عطا با ارگ ندارم اما فعالیتهای دیگری آغاز شد که به همین موضوع ارتباط میگیرد که یکی آن عبارت از انسجام جمعیت است.
جمعیت اسلامی از زمان حکومت کرزی و توشیح قانون انتخابات به فکر این بود که مجمع عمومی ( کنگره) خود را دایر کند وانتخابات درون حزبی برگزار کند ما به دلایل مختلف که شرح آن دراینجا غیر ضروری به نظر میر سد به تعویق می افتاد تا اینکه استاد ربانی در آخرین روز های عمرش فهرستی از شورای موقت رهبری جمعیت را تهیه کرد و کمیتههایی تشکیل داد تا روی این برنامه کار کنند اما با شهادت استاد ربانی بار دیگر معطل شد.
درجریان کشمکشهای استاد عطا با داکتر عبدالله بار دیگر بحث انسجام جمعیت مطرح گردید و به نظر میرسید استادعطا برای پیشبرد مذاکرات با ارگ نیازمند پشتیبانی جمعیت است اما جمعیت دارای ساختار تشکیلاتی درستی نبود لهذا بحث انسجام جمعیت داغ تر شد.
یک روز کمیته تسوید اساس نامه جمعیت مرا به جلسه شان دعوت کردند تا نظرم را درباره مسوده اساس نامه و مرام نامه جمعیت بیان کنم . فکر میکنم آخرین جلسه شان بود زیرا کار مسوده به پایان رسیده بود.
در جلسه روی کنگره هم بحثهایی صورت گرفت و معلوم میشد که تصمیم برای برگزاری کنگره جدی است.
من که در مورد عدم برگزاری کنگره جمعیت در گذشته ها معلومات زیادی داشتم و حتی چند ماه با شهید «احمدشاهمسعود» و با هدایت «استادربانی» روی نحوه برگزاری آن کار میکردم خطاب به رئیس جلسه که استاد شاداب بود گفتم: تاجایی که من میدانم کنگره جمعیت برگزار نخواهد شد، شما با کدام اطمینان از برگزاری آن صحبت میکنید؟
استاد شاداب طبق عادت بسیار خندید و گفت ظاهراً برادران مصمم معلوم میشوند. من چیزی نگفتم اما میدانستم که کنگره ای برگزار نخواهد شد. این که چرا فکر میکردم که کنگره دایر نمیشود داستان طولانی دارد که چون به موضوع نوشته ما ارتباط مستقیم ندارد از آن صرفنظر میکنم.
حدس من به زودی درست برآمد زیرا چند هفته بعد آن صلاح الدین ربانی ما را به خانهاش دعوت کرد و از تشکیل یک کمیته ۱۴ نفری سخن گفت که من هم عضو آن پیشنهاد شده بودم.
صلاح الدین ربانی گفت که «بعد از مشورت با برادران ( نمی دانستم کدام برادران؟) وسرعت تحولات و ضرورت تصمیم گیری های لازم به این نتیجه رسیدیم که برگزاری کنگره جمعیت وقت گیر است و شرایط امنیتی هم اجازه نمیدهد انتخابات های محلی را در ولسوالی ها برگزار کنیم لهذا برادران تصمیم گرفتند که عجالتا یک شورای موقت رهبری ایجاد شود».
تعداد اعضای این شورا ۲۷ نفر در نظر گرفته شده است و برای اجرای کار یک کمیته ۱۴ نفر تعیین شده است که شما میباشید.
وظیفه شما این است که طی دو هفته به تعداد ۵۲ نفر از واجدین شرایط شورای رهبری را به ما پیشنهاد کنید تا ۲۷نفر از میان آن انتخاب گردند.
من پرسیدم که این کمیته ۱۴ نفری مشروعیت خود را از کجا میگیرد؟ یعنی اگر فردا از این کمیته پرسیده شود که شما این صلاحیت را از کجا کردید که شرایط عضویت در شورای رهبری را مشخص و بعد افراد را پیشنهاد کنید ٬ کمیته چه جوابی خواهد داشت؟
صلاح الدین گفت خوب شد که شما یاد کردید و اتفاقا ما متوجه این نکته نشده بودیم٬ خوب است من به زودی مصوبه ای از شورای موقت رهبری میگیرم که برای شما مبنای کار شود.
باز من پرسیدم که آن شورای موقت که شما میگویید کیها هستند وآنها مشروعیت این تصامیم را از کجا به دست آورده اند؟
صلاح الدین که مانند پدرش شخص با حوصلهای هست گفت که استاد قبل از شهادت شان یک شورای رهبری موقت شش نفری را تعیین کرده بودند!
(والله اعلم باالصواب).
من که سوالات دیگری هم داشتم نخواستم برای اعضای کمیته شک ایجاد کنم اما از همان لحظه تصمیم گرفتم تا در جلسات این کمیته اشتراک نکنم.
جدا از دلایل دیگر که ذکر آنها را در اینجا بیجا میدانم ٬ میدانستم که اعضای شورای رهبری جمعیت بنا برمصلحتها انتخاب خواهند شد و فهرست تهیه شده توسط این کمیته قربانی همان مصلحتها خواهد شد.
بلاخره فهرست شورای رهبری جمعیت اعلام گردید و چنانچه پیشبینی میکردم تعداد کمی از فهرست پیشنهادی کمیته ۱۴ نفری قبول شد و متباقی براساس قرار و مدارهای دیگر شامل فهرست گردیدند.
نخستین عکس العمل را در برابر این تصمیم ٬ شورای انسجام جمعیت از خود نشان داد. شورای انسجام جمعیت عبارت از مجموعهای از جمعیتیهای خیرخواه بود که در زمان حیات استاد ربانی و به هدف انسجام جمعیت ایجاد شده بود و نقش مهمی در قناعت دادن استاد در تدویر کنگره داشت.
نکته جالب تر دیگر این بود که نام من در فهرست اعضای شورای رهبری جمعیت شامل نبود. در نتیجه یک تعداد زیادی که مرا میشناختند مراجعه میکردند و عمده ترین سوال شان این بود که خودت یک شخص نزدیک به استاد ربانی بودی٬ حتی نزدیک تر از بسیار کسانی که در این فهرست دیده میشوند، چرا ترا به عضویت نپذیرفته اند؟
وقتی در شورای رهبری جمعیت برای تو با این همه سابقه خدمت جایی نباشد٬ نوبت ما چه وقت خواهد رسید؟
چرا فلانی که اصلا جمعیتی نیست در شورای رهبری جا داده است و سوالات دیگر که ذکر آن ما را از بحث اصلی خارج میکند، اما نکاتی را ذکر میکنم که به موضوع نوشته ما ارتباط میگیرد.
من درسال ۱۳۵۸ به عضویت جمعیت اسلامی افغانستان شامل گردیدم و ۳۸ سال از آن میگذرد. دراین مدت همیشه به جمعیت وفادار بوده و تاجایی که میدانم کدام کارخلافی که منافی اهداف حزب یا رهبری ما باشد انجام نداده ام. با استاد ربانی هم رابطه نزدیکی داشتم و در مسایل مهمی با او کار کرده ام که یاد آوری از آنها خارج از بحث ما است.
این که چرا مرا به عضویت شورای رهبری جمعیت نپذیرفتند دقیق نمیدانم اما فکر میکنم هر آغاز انجامی دارد و انجام کار ما با جمعیت همین بود و این هم درسی است که باید دیگران بیاموزند.
شاید به خیر من بوده باشد که دیگر در جمعیت نباشم اما آزرده نیستم و شکایتی هم ندارم و هنوز هم جمعیت را یک سازمان معتدل اسلامی فرا گیر میدانم.
تنها یک علت به صورت حدس نزد من است و آن اینکه بخاطری مرا به عضویت شورای رهبری جمعیت نپذیرفتند که احتمالا چند نفری تصور می کردند من طرفدار داکتر عبدالله هستم و حضور من در این شرایط که باید جمعیت راه خود را از داکتر عبدالله جدا کند، شاید مانع کار آنها شود.
شاید هم این حدس من نادرست باشد زیرا من کدام سندی در این رابطه ندارم اما قاضی گاهی به قرائن حکم میکند.
بهر صورت ذکر این نکته به این خاطر ضروری بود که از آن تاریخ به بعد من که قبلا هم خانه نشین بودم دیگر در جلسات شورای رهبری حضور ندارم و کسی هم از من دعوت نمی کند و اگر هم بکنند نخواهم رفت.
پس در بحثها و تصامیمی که میگیرند شریک نیستم و معلومات من مانند بسیاریها از دست دوم به دست میآید.
تجربه من از سیاست این است که سیاست در محور گرفتن قدرت و حفظ قدرت میچرخد٬ وقتی شما در تصمیم گیری ها شریک نیستید، از اظهار نظر اجتناب کنید. زیرا اظهار نظری که تاثیری بر تصمیم گیریها نداشته باشد، سیاست نیست بلکه اظهار نظر محض است.
چنین اظهار نظری به عنوان ذهنیت عامه درسیاست به حساب میآید که شاید به درد سیاست مداران بخورد اما نفس سیاست نیست.
حال که تا اینجا آمدیم باید دانسته باشید که بنده در بحثها و تصامیم گیریها مشارکت ندارم تا در روشنایی آن اظهار نظر کنم اما دور نزدیک از محتوای جلسات خبر میشوم.
حالا به قسمت مهم این نوشته میرسیم و به این سوال پاسخ مییابیم که «چطور کار استاد عطا به اینجا رسید؟»
به نظر من استاد عطا که با پشتیبانی جمعیت مذاکراتی را با ارگ شروع کرده بود وفکر می کرد کارها مطابق میل پیش خواهد رفت و اگر چنین نشد، راه بازگشت باز است. اما هیچ کس «حتی همین شورای رهبری جمعیت هم نمی دانست که استادعطا استعفا نامه ای خود را از قبل امضا کرده و به دست اشرف غنی داده است و راه بازگشت را به دست خود مسدود کرده است».
«به عبارت دیگر٬ تیغ را به دست قاتل داده است تا هرگاه که خواست برگلویش بکشد».
بدون شک استاد عطا در این مورد اشتباه بزرگی را مرتکب شده است زیرا جانب مقابل در برابر وعدههای میان تهی٬ تضمینی قطعی از او به دست آورد که پیامدهای آنرا دیدیم و خواهیم دید.
یک روز که با جمعی از دوستان اخبار را میشنیدیم٬ استاد عطا در مصاحبه خود گفت که ارگ به او وعده پانزده ولایت و سی سفارت نمی دانم چه چیز های دیگر را داده است . من فی المجلس گفتم ایکاش استاد این ارقام را رسانهای نمیکرد زیرا اگر ما هم به جای اشرف غنی بودیم٬ چنین امتیازاتی را به رقیب خود نمیدادیم.
بهر حال وعدهها عملی نشدند و آرام آرام استاد برشدت انتقادات خود افزود و دنباله ماجرا تا تشکیل ائتلاف نجات را همه میدانیم.
دراینجا پرسش دیگری را مطرح میکنم و میخواهم به آن بپردازم که آیا انتقادات استاد عطا بر رئیس جمهور باعث شد که استعفانامه او را بپذیرد یا تشکیل ائتلاف نجات افغانستان ؟
به نظر من عمده ترین علت قبول استعفای استاد، تشکیل یک جبهه ضد امریکایی به رهبری «کرزی» است که هنوز چندان شناخته نشده است اما اشرف غنی وامریکایی ها فکر می کنند٬ ائتلاف نجات به رهبری استاد عطا با آن یکجا خواهد شد.
داستان از این قرار است که از مدت دوسال به این طرف حامد کرزی تلاش دارد به کمک کشور های خارجی یک جبهه ضد امریکا را در داخل کشور٬ شکل دهد.
«هدف این جبهه در قدم اول براندازی حکومت وحدت ملی است».
برای رسیدن به این هدف دو طرح در دستور کار است که یکی آن تشکیل لویه جرگه عنعنوی است و دیگری مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری.
جزئیات طرح اول این است که حامد کرزی با تشکیل لویه جرگه عنعنوی٬ از حکومت وحدت ملی سلب صلاحیت میکند. به دنبال آن کشورهای منطقه که با «طالبان» سرو سری دارند آنها را وادار میکنند که به پروسه صلح بپیوندند.
سپس با تشکیل یک حکومت انتقالی یا موقتی٬ از نیروهای خارجی میخواهند که از افغانستان خارج شوند زیرا طالبان به پروسه صلح پیوسته اند و حضور آنها دیگر غیر ضروری است.
قدم بعدی اصلاح قانون اساسی است که در آن بعضی از خواستهای طالبان نیز شمال میگردد. سپس انتخابات پارلمانی وشوراهای ولایتی برگزار میگردد و به دنبال آن لویه جرگه بخاطر اصلاح قانون اساسی برگزار میگردد و قدم آخری برگزاری انتخابات ریاست جمهوری است .
با یک مرور کوتاه دیده میشود که «این طرح بسیار خیالی است و جنبه عملی ندارد» اما طرح دوم که عبارت از مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری است بیشتر عملی به نظر میرسد.
به اساس طرح دوم در قدم نخست باید یک جبهه وسیع مخالفین باید تشکیل گردد و سپس با قوت در انتخابات ریاست جمهوری وارد گردیده قدرت سیاسی را به دست بیاورد٬ سپس اهدافی که از طرح اول باقی مانده بود٬ دنبال گردد.
چنانچه دیده میشود طرح دوم بسیار عملی تر وواقع بینانه تر به نظر میرسد اما وقتی وارد جزئیات طرح دوم شویم و آنرا با شرایط موجوده کشور وفق دهیم درمی بابیم چرا ارگ بر استاد عطا خشم گرفته است؟
حقیقت این است که ارگ و حامیان خارجی او از تشکیل جبهه ضد امریکا به رهبری علنی یا پنهانی کرزی در هراس اند. آنها به خوبی می دانند که رقابت اصلی در انتخابات آینده کشور میان دو جبهه طرفدار امریکا به رهبری اشرف غنی و جبهه ضد امریکا به رهبری کرزی خواهد بود . آنها به این باور اند که استاد عطا در نهایت با کرزی یعنی جبهه ضد امریکا٬ همسو خواهد شد.
چنانچه گفته آمدیم در راس رهبری جبهه طرفدار امریکا اشرف غنی قرار دارد که خود کاندید انتخابات سال ۲۰۱۹ است و کار را کمپاین خود را توسط دودستگاه توطئه یعنی شورای امنیت و اداره امور شروع کرده است.
عمده ترین مشکل این جبهه این است که اشرف غنی با انحصار قدرت و راندن دیگران٬ به جبهه ضد امریکا کمک میکند.
داکتر عبدالله هم که علاقه ای به جبهه ضد امریکا ندارد به تمام خارجیها گفته است که تحت هیچ شرایطی با اشرف غنی در یک تکت انتخاباتی نخواهد رفت اما این که چه خواهد کرد هنوز روشن نیست.
و اما کار جبهه ضد امریکا با مشکلات دیگری مواجه است که در ادامه خواهد آمد.
نکته اول این است که ارگ تلاش دارد از ایجاد یک جبهه وسیع مخالف فراقومی جلوگیری کند. اشرف غنی میداند که درانیها در محور کرزی جمع خواهند شد کما اینکه شخصیتهای پر سروصدای غلجایی مانند همایون همایون و حاجی قدیر هم در حال پیوستن به این جبهه هستند.
ممانعت از سفر استاد عطا به کندهار و جلوگیری از بازگشت جنرال دوستم از ترکیه نیز در همین راستا معنی پیدا میکنند.
ارگ به خوبی میداند که ممانعت از پرواز طیاره یا جلوگیری از فرود آمدن طیاره مانع تشکیل این جبهه نخواهد شد و کار به جاهای باریک خواهد کشید.
نکته دوم عنصر خارجی است که وارد ما جرا شده است و می خواهد از شکل و قیافه پیدا کردن این جبهه جلوگیری کند.
خارجی ها به این باور اند که این جبهه توسط کشور های منطقه مانند روسیه ٬ ایران و چین٬ پشتیبانی می شود و هدف آن براندازی نظام و بیرون کردن نیروهای خارجی ازکشور است.
در این راستا است که ارگ تیغ دست داشته را برگلوی استاد عطا کشیده است و او نا خواسته به « استراتیژی حذف» ارگ کمک کرده است.
خوب حال سوال نهایی این است که استاد عطا چه باید بکند؟
پیش از این که نظر خود را در این باره بیان کنم چند سوال دیگر مطرح است که پاسخ آنرا خود نمی دانم:
۱. آیا تشکیل یک جبهه ضد امریکا تحت رهبری کرزی به پیروزی خواهد رسید؟
۲. آیا استاد عطا و ائتلاف نجات رهبری کرزی را می پذیرند؟
۳. آیا بین اهداف کرزی و ائتلاف نجات همسویی وجود دارد؟
۴. آیا به نفع مردم ما خواهد بود که در جبهه ضد امریکا قرار گیرند؟
۵.آیا ائتلاف نجات مستقل از تلاش های کرزی به سوی رقابت خواهد رفت؟
۶. آیا کشور های ضد امریکا٬ فعالانه وارد رقابت با امریکا خواهند شد؟
۷.اگرخواست های استادعطا از طرف ارگ پذیرفته نشوند کدام یک از این اقدامات را انجام خواهد داد؟
۸. آیا یک حکومت خود مختار در شمال تشکیل خواهد داد؟
۹. حکومت خود مختار تشکیل نخواهد داد اما همچنان به ولایت خود ادامه می دهد؟
۱۰. یا اینکه کار ولایت را به شخص مورد نظر خود خواهد سپرد و خود وارد یک کارزار سیاسی خواهد شد؟
۱۱. چه نوع کار زار سیاسی٬ در مخالفت با امریکا و اشرف غنی و داکتر عبدالله؟
۱۲. ویا کار زار سیاسی با کرزی؟
۱۳. و یا کار زار سیاسی جدا از کرزی به صورت مستقل؟
چنانچه گفتم من خود به بسیار از این سوالات پاسخ ندارم زیرا در مباحث و تصمیم گیری ها شریک نیستم.
آنچه من در روز های اخیر شنیدم و فکر می کنم درست هم می باشد این است که شورای رهبری جمعیت به فکر مقاطعه با حکومت در شرایط موجود نیست.
جالب تر این که استاد عطا هم خوست های به مراتب کمتر از اظهارت قبلی اش را مطرح کرده است که عبارت اند از دو وزارت٬ دو سفارت و یک ولایت.
منظور از دو وزارت عبارت از وزارت های معارف و اقتصاد است.
منظور از دوسفارت عبارت از سفارت های تاجکستان و بنگله دیش است.
و منظور از ولایت هم ولایت بلخ است با والی شدن فرهاد عظیمی نه انجنیر داود.
ظاهرا اگر ارگ این پیشنهادات را بپذیرد٬ استادعطا هم از ولایت بلخ کنار میرود. آنهم بی توجه به توقعات عامه مردم که از کنار رفتن او به شدت نگران و خشمگین اند.
تا جایی که من میدانم٬ اشرف غنی کوتاه نخواهد آمد و متاسفانه سخن از کوتاه آمدن استاد عطا مطرح است.
در اخیربا در نظر داشت این تحولات بنده چند پیشنهاد را برای استاد عطا مطرح میکنم و خدا کند در کنار مشورت های آن شخص شریف در نظر گیرند:
۱. اگر می خواهد از ولایت بلخ کنار برود٬ خود را برای ریاست جمهوری از همین حالا کاندید کند.
۲. اگر می خواهد در ولایت خود باقی بماند٬ فرمان اشرف غنی را بی اعتبار اعلان کند و به کار خود دوام بدهد.
در این صورت به ابزار فشاری که در دست اشرف غنی است باید توجه کند.
۳. از اعلان حکومت خود مختار اجتناب کند که باعث ایجاد بحران می شود و هیچ کس نمی داند آن بحران را کی مدیریت خواهد کرد؟
۴. از هرگونه دنباله روی کرزی خود داری کند که خسر الدنیا والاخره.
در دو حالت اول ما با استاد عطا هستیم زیرا در برابر « استراتژی حذف» ایستاده است و به زحمت و درد سرش می ارزد.
امیدوارم نظر خواهان دانسته باشند که اظهار نظر در مسائل پیچیده آسان نیست.