خبر و دیدگاه

آیا سردارولی برائت حاصل کرده؟

وردرآن حوض آب شور است وپلید   هریکی لوله همان آرد پدید

حضرت بیدل

 

سردار ولی که گوش به فرمانی انگریزمشربی را  از پدر به ارث برده رقیب سرسختش سردارسرخ داوود خان را درمحفلی که

میدید، کف بوت خودرا آنسونشانه میکرد و درمراسم رسمی وغیررسمی ازاسترجنرال عارف

خان وزیردفاع، پیش پیش میرفت با اینکه به مراتب دانش؟ رتبه و وظیفه اش ازوی پائین تربود.

گارد ضربه اش فقط به ضد روشن فکران، محصلینی را که جزکتاب وقلم دردست نداشتند، به

گلوله می بست. راپورهای کودتا راسطحی می گرفت، شب کودتا ، فقط درمقابل یک فیرتوپ،

که به پیک خانه اش اصابت کرد، تسلیم کود تاچیان، که اکثریت ظابط، یا خرد ظابط بودند،شد.

یکی ازدوستانم، که یکی از اقارب آقای فضلی سکرترسردارولی قوماندان قوای مرکز، درتپه تاج

بیک بود، برایم اززبان وی قصه کرد، روز قبل ازکودتا برای ما خبررسید، فرداشب به سرکردگی

داؤدخان کودتا میشود. سرداردردفترنبود، تمام روزدرجستجوی وی بودیم، مؤفق نشدیم، ساعت ۴ بعدازظهربود آمد، خیلی ذله ومانده به نظرمی رسید، فورا راپورکه درآن اسمایهفتاد نفربود نزدش گذاشتیم، گفت برویک چاینک چای دم کن کلای خودراروی میزگذاشت، وگفت همین کلایم می تواند، افغانستان را اداره کند.

باسیه دل چه سودگفتن وعظ     نرود میخ آهنین درسنگ

سعدی

 

جنرال نذیرکبیرسراج درکتاب خود رویداد های نیمۀ اخیرسدۀ بیست درافغانستان درص ۶۶ / ۸ ۶

می نویسد: درسال ۱۹۸۹ که به آلمان نزدیک شهرفرانکفورت، دردهکده بنام دیتس باخ به حال

غربت ودور از وطن، زندگی میکردم، دومرتبه جنرال عبدالولی به دیدنم آمد هردوبار، آمدنش

غیرمترقبه وبدون اطلاع قبلی بود، اوراشانزده سال بعد دیدم ازهرطرف گفت وگوکردیم،

ازگذشته ها یاد نمودیم، چون وقت کافی داشتیم، عجله نه نمودم، تا پیرامون کودتای داؤدخان

باشتاب چیزی بپرسم، بعد ازصرف غذابه اوگفتم، رفقای کودتای داؤد خان که مدتی با اوشان

هم کاربودم، به تمسخرمی گفتند، اردوبه خواب ناز فرو رفته بود ازاین رخاوت استفاده کرده،

دستگاه دموکراسی قلابی را ازبین بردیم شنیدن این قبیل حرف ها اززبان صاحب منصبان

مانند غلام حیدررسولی، سرورنورستانی، مولاداد وغیره برای من بسیاردرد آوربود، تا امروزرنج

وعذاب این استهزاها را میکشم ازخود می پرسم، چرا ما این قدربی خبربودیم، ونتوانستیم

سلطنت را حفظ کنیم.

سپس اطلاعاتی راکه دراین باره ازعبدالغفورلغمانی آمراستخبارات، وزیر دفاع ملی؛ ولوی

درستیزبدست آورده بودم، به اوگفتم وعلاوه نمودم، خودت وزیردفاع ولوی درستیز درسیاست

داخل بودید، ازجریانات مملکت واقف، بقیه جنرالان وازجمله من، ما مردمان تکنوکرات بودیم

شب وروزسرگرم اجرای وظیفه، قانونا با سیاست سروکارنداشتیم شما که اطلاعات وقدرت

هردودردست تان بود، چطورجلوکودتای داؤد خان راگرفته نتوانستید؟

جنرال عبدالولی که غرورش بااظهارات من، جریحه دارشده بود، نتوانست تا چیزی نگوید.

دریچۀ قلبش راکشوده وبیان داشت «بلی من ازتحریکات داؤدخان خبرداشتم، برای بدست

آوردن اطلاعات مؤثق سه نفرازصاحب منصبان جوان را وظیفه داده بودم، که درحلقه همکاران

وی داخل شده بمن ازجریانات خبربدهند، ازاین سه نفرصاحب منصب دونفرش زنده است، نمی

خواهم نام ببرم، نفرسوم تورن صاحب جان خان، قوماندان گارد داؤد خان بود، که ازطرف رژیم

کمونستی کشته شد هرسه نفر صاحب منصب مذکور تازه ترین خبرها را بانوار، گفت وشنید

های جلسات داؤد خان بمن آوردند نوارهای ثبت شده رابه اعلیحضرت شنوانده، وبه عرض

رسانیدم، تابمن اجازه دهند، همۀ این تحریکات را درظرف یک شب ازبین برده، وداودخان

راشخصا بمنزلش رفته توقیف نمایم.

اعلیحضرت گمان میکردند، نظربه نفرت وانزجاری که من ازداؤد خان دارم، درصدد انتقام گیری

ازاومی باشم، ازاینرو بمن دستور دادند نی آغه لاله ام به هیچ تشبثی دست نخواهد زد، غرض

دار اونباشید این جریان چند بارتکرارشد، ونتیجه بازهمان بود که گفتم.  جنرال سراج می

افزاید: من درصدق گفتارجنرال عبدالولی، هیچ تردیدی ندارم، اومیتوانست جلوکودتا را بگیرد اینکه

پادشاه نمی خواست این کارعملی شود، رمزی است که تا امروز از پرده بیرون نیفتیده است.

ازهمین روست، بعضی ها به این عقیده رسیده اند، کودتای داود خان یک سازش خانوادگی

بوده است.

من شخصا به این باورنیستم، شناختی را که من ازداؤد خان دارم، اوشدیدا عقده گرفته بود،

وانتقام اهانت هائی را، که به اثرانفاذ قانون اساسی ومخصوصا ماده ۲۴ آن که به او وارد شده

بود، ازسلطنت وقانون سازان گرفت. ( اما شاه ترسو از تمامی حرکات داؤد خبرمیشد ) داؤد خان تا وقتیکه قانون اساسی توشیح نشده بود با

حکومت دورۀ موقت هم کاربودنظریه میداد و بعضا وزرا به او وبرادرش سردارمحمد نعیم مراجعه نموده، موضوعات راکنکاش می کردند، اگراین نوع همکاری، تا اخیر دوام می نمود، افتخاراتی که درزمان صدارت نصیب داؤد خان شده بود، ازبین برده نمی شد امکان آن بود که کود تا یی صورت نه پذیرد.

درکتابی که آقای مبارزازسقوط سلطنت تا ظهورطالبان نوشته. ص ۱۱ سردارولی می گوید، برای

من گرفتن همکاران داؤد، قصۀ سرمارو دم ماربود. برای این بندۀ الله، اشتباه بزرگ ونا بخشودنی سردارولی همین بود، که عمل نکرد، چراهم

کارانش رامانند وطن جار، رسولی، قدیر، قادر، خلیل، فایق، رفیع، میرطهماس و… نگرفت اینها صاحب منصبان عسکری وکلید های کودتا بودند.

 

درختی که اکنون گرفتست پای

به نیروی شخصی برآید زجای

و گرهمچنان روزگاری هلی

به گردونش از بیخ برنگسلی

سر چشمه شاید گرفتن به بیل

چو پر شد نشاید گرفتن به پیل

سعدی

 

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا