خبر و دیدگاه

در پیوند با اظهارت آقای فاروق اعظم

Aziz_aryanfar1
عزیز آریانفر

در این اواخر دوستان زیادی از این کمترین گلایه می کنند که چرا در باره مسایل سیاسی چیزی نمی نویسم و پی در پی می خواهند تا در پیوند به رویدادهای روان در کشور و منطقه مطالبی بنگارم.

راستش این بدان ماند که در دل شب تار در جستجوی مهر تابان بر آییم. من سال پیش نوشتم که با توجه که کار بس سنگینی که در عرصه پژوهش دارم، نمی توانم بیش از این به موضوعات سیاسی بپردازم و تنها حاضر هستم کماکان به دوستان دانشجو در مقاطع دکتری، ماستری و لیسانس کمک و راهنمایی کنم. آن هم در حد توان و بضاعت اندک خود.

به هر رو، به قول معروف از یار یک اشاره و از ما به سر دویدن، به ناچار چون نمی توانم خواهش دوستان را به زمین بگذارم، باید چیزی در باره اظهارات آقای فاروق اعظم بنویسم.

اما پیش از آن می خواهم به یک نکته بشیار مهم اشاره کنم و آن این که دردمندانه ما عادت گرفته ایم همیشه به معلول دست به گریبان شویم تا با علت. برای پایان دادن به همه این نا به هنجاری ها باید کاری کرد که برای همیشه به تقسیم ناروای مردم کشور به شمال و جنوب و پشتون غیر پشتون پایان بدهیم و چنین چیزی تنها با برگزاری لویه جرگه، ویرایش بنیادی ساختار نظام و قانون اساسی، تامین مشارکت دادگرانه همه باشندان کشور به عنوان شهروند بدون تبعیض و امتیاز در ساختار قدرت، بازگشت به مشی بی طرفی مثبت و فعال، تقسیم کشور به هشت زون، بومی سازی امنیت، انتخابی ساختن ارگارن های محلی قدرت، خودگردانی اقتصادی و… است که درد مندانه نه اشرف غنی احمد زی چنین چیزی را اکنون می خواهد و نه کرزی دیروز می خواست و نه ما توان انجام آن را داریم.

تنها می ماند که به امید این بنشینیم که دستی از غیب برون آید و کاری بکند و به امید این که روزی دمکراسی، برابری اجتماعی، عدالت و برادری و حقوق شهروندی در کشور فرمانفرما شود.

به هر رو، سوگوارانه و دردمندانه در پیکر جامعه پشتون ما چند غده سرطانی بسیار خطرناک و چرکین روییده است که تا این غده های گندیده از بیخ و بن برکنده نشوند، بحران در این جامعه و در کل کشور پایانی نخواهد داشت: بنیادگرایی، تندروی تباری و زبانی، طالبانیسم، داعش، و بدتر از همه طاعون اعتیاد به مواد مخدر. شوخی نیست اعتیاد به مواد مخدر در جامعه پشتون گریبانگیر بیش از 3.5 میلیون انسان در پاکستان و 2.5 میلیون دیگر در افغانستان گردیده که اکثریت این بینوایان را جوانان پشتون می سازند.

جا دارد همه دست به دست هم بدهیم تا بتوانیم از شر این غده های بدخیم و این فاجعه بزرگ انسانی رهایی یابیم.
روشن است در بدبختی و سیه روزی پشتون ها در پهلوی عوامل بیرونی در گام نخست خیانت ها و جنایات رهبران قبیله یی پشتون اعم از رهبران خود فروخته و معامله گر سیاسی، خان های چاکرمنش قبایل و ملاهای تاریک اندیش نقش دارند. از این رو، رسالت روشنفکران پشتون بسیار بزرگ است تا پیشاپیش همه در اندیشه پیاده ساختن دگردیسی های گسترده سیاسی در همه ابعاد زندگانی جامعه پشتون برآیند و با کار روشنگرانه در برابر این مبارزه نمایند. بی چون و چرا رسالت تاریخی سایر روشنفکران پیشاهنگ سایر توده های باسنده سرزمین ما است تا هم اندیشان پشتون خود را در این راه بسیار دشوار و پر از فراز و نشیب کمک و گشتیبانی نمایند.

آن چه مربوط می گردد به درفشانی های گهربار آقای فاروق اعظم، چند نکته سزاوار یادآوری است: یکی شخصیت سیاسی آقای فاروق اعظم است و موضعگیری های سیاسی وی و دیگر اظهارت اخیر ایشان.

من در گذشته پیش از روی کار آمدن طالبان نامی از این آقا نشنیده بودم. اما خوب به یادم است که به محض روی کار آمدن طالبان، ایشان ناگهانی در سیمای پیشاهنگ حمایت از طالبان تبارز کردند و به عنوان یکی از سرسخت ترین حامیان طالبان به سود رژیم طالبی می نوشتند و سخنرانی و مصاحبه های آتشین می کردند و چنین می نمایندند که گویا طالبان فرشته هایی اند که از سوی خداوند برای نجات مردم فرستاده شده اند…. این در حالی بود که همه نیک می دانستند که فتنه طالبان همچون پروژه بسیار گسترده از سوی کشورهای مرتجع عربی و امریکا و انگلیس و ترکیه و پاکستان برای اهداف بزرگ راهبردی روی دست گرفته شده است. فراموش نکنیم که در آن سال ها کرزی، اشرف غنی و احدی نیز از پیشاهنگان حمایت از طالبان بودند و با بوق کرنا در چهار دانگ جهان به سود طالبان بانگ بر می آوردند.

گزافه گویی خواهد بود اگر ادعا نمایم که از نخستین کسانی بودم که با نوشتن مقاله «فتنه طالبان» در 1994 پرده از رازهای اصلی برداشتم و پیشگویی کردم که آتشی را که طالبان بر خرمن هستی کشور افکنده اند، برای سالیان سال کشور را خواهد سوزانید. همان گونه که افتخار دارم از نخستین کسانی بودم که از سرازیر شدن سیل خانمان برانداز داعش چند سال پیش از امروز هشدار داده بودم.

به هر رو، آوازه هایی هم در باره فاروق اعظم شنیده می شد که با سازمان جهنمی آی اس آی پاکستان و محافل مرتجع عربی پیوندهایی دارند و از این دست. در یک سخن، برداشت و شناختی که من از ایشان داشتم، همین بود که وی یک شخصیت ارتجاعی است دارای تاریکترین اندیشه های واپسگرایانه قرون وسطایی. خوب به عنوان یک انسان حق داشتم ارزیابی خود را داشته باشم. این طبیعی است. این که از فاروق اعظم سخنان و نوشته هایش بدم می آمد یا از فاروق فردا و شعرهایش خوشم.

… و اما در باره اظهارت اخیر وی. در این جا چند نکته هست:

1- یکی گلایه از داشتن سهم اندک جوانان قندهار در دانشگاه ها و مقایسه لغزش آمیز قندهار با یک نقطه دور افتاده هزارستان

2- دو گلایه از مشارکت به نظر ایشان کم پشتون ها در کاست قدرت و دولت

3- سرکوب پشتون ها در پانزده سال اخیر با سوته ناتو از سوی نیروهای شمال

پیش از این که به این موضوعات بپردازیم، بایسته می دانم یاد آور شوم که از کسانی مانند فاروق اعظم نباید انتظار داشت که به مشکلات اساسی جامعه پشتون و کشور در کل مانند اعتیاد چند میلیون جوان به مواد مخدر و….در کل بپردازد. از همین رو ایشان به یک رشته مسایل فرعی و جانبی بی ارزش پرداختند.

آن چه مربوط می شود به نکته اول، سزوار است خاطر نشان بسازیم که سیاست مزورانه انگلیس در قبال قبایل پشتون از همان آغاز چنین بوده است که انگلیسی ها پشتون ها را خطر بسیار بزرگی برای منافع خود در منطقه به ویژه هند تلقی می کردند و پیوسته هراس داشتند که مبادا پشتون ها با فارس ها متحد شده و با حمایت حریفان اروپایی مانند ناپُلیون بناپارت، روسیه و هیتلر گلیم امپراتوری بریتانیا را در هند برچینند.

از همین رو، تصمیم گرفتند تا نخست با بهره گیری از نادانی سیاسی فتح علی شاه قاجار و زمان شاه درانی میان دو بخش شرقی و غربی ایران درز بیندازند و در در داخل خراسان یا ایران شرقی خانه جنگی و نفاق را دامن بزنند. سپس کوشیدند از سیک ها برای سرکوب پشتون ها کار بگیرند و از رنجیت سینگ حمایت کنند و سپس خود شان سرزمین های پشتون ها را با خرید شماری از خان ها و سردارها اشغال نمایند.

انگلیسی ها با مطالعه عمیق جامعه پشتون بر آن شدند تا به صورت جداگانه با خان های قبایل مختلف قراردادهای جداگانه امضاء و با داد و دهش بر آنان کنترل اعمال نمایند.

در آینده سرزمین های پشتون نشین را به دو بخش تقسیم کردند. بخشی را در ترکیب کشور نوتاسیسی که افغانستان نام دادند، آوردند و بخش دیگر را پس از گذشت یک سده در چهار چوب کشور مصنوعی دیگری به نام پاکستان آوردند. در پاکستان مزورانه منطقه اصلی بود و باش قبایل پشتون را از جهان خارج تجرید نموده و آن را «منطقه قبایل آزاد» نام دادند که در واقع قبایل دربند اند.

سیاست انگلیس چنین بود که باید پشتون ها را در تاریکی و بیسوادی نگه داشت تا اگر روزی روس ها افغانستان را اشغال و در اندیشه پیشروی به سوی هند و آب های گرم بیفتند، با بر افروختن آتش جهاد، بتوانند خرس قطبی را دو باره به سوی قطب شمال برانند. از همین رو هم بود که رهبری سیاسی پشتون ها را در دست خان ها و ملاهای وهابی و چند خاندان مرتجع روحانی دادند و توده اصلی مردم را در تاریکی و نادارای و سیه روزی نگه داشتند. بزرگترین جفای که در حق مردم پشتون کردند، گرفتن فرهنگ ایرانی شان از آن ها و دور نگه داشتن شان از سایر توده های ایرانی و در نتیجه تجرید فرهنگی پشتون ها بود. درست همین استحمار فرهنگی (به قول شریعتی) یعنی دور سازی پشتون ها از پیکره فرهنگ ایرانی و گنجینه پربار ادبی زبان پارسی دری بزرگترین فاجعه یی است که از سوی انگلیس بر پشتون ها تحمیل شد و زمینه ساز بدبختی و سیه روزی های فراینده پشتون ها گردید.

آن چه مربوط یه پشتون های افغانستان می گردد، رهبران افغانستان هم بنا به توصیه انگلیس می کوشیدند آنان را در تاریکی و بیسوادی نگه دارند تا از یک سو از نیروی آنان برای سرکوب سایر اقوام باشنده کشور و در نتیجه تداوم قدرت خاندانی خود بهره ببرند و از سوی دیگر بالقوه بتوانند با نیروی مهیب آنان کشور را در برابر هر گونه تجاوز احتمالی روسیه بیمه نمایند.

روشن است حال اگر از بیسوادی اکثریت پشتون ها گلایه مند باشیم، باید در گام نخست سیاست های انگلیس را در منطقه آماج بگیریم. دو دیگر به نکوهش سیاست های نادرست رهبران پیشین پشتون بپردازیم.

گذشته از این ها محافل نظامی و مذهبی پاکستان و شیوخ مرتجع عرب را هم هر یک بنا به اغراض و مقاصد خود در بیسوادی پشتون ها ذینفع هستند، به باد ناسزا بگیریم. زیرا نیک می دانند که هرگاه پشتون ها باسواد و روشن و بیدار شوند، دیگر حاضر به جنگ به عنوان سپاهی اجیر نخواهند شد و آنان نخواهند توانست برنامه های راهبردی خود در راستای رسیدن به آسیای میانه و محاصره ایران و سرکوب نیروهای هوادار ایران و روسیه در شمال کشور را پیاده نمایند. این است که ویران ساختن و سوختاندن دبستان ها از یک سو و راه اندازی هزاران مدرسه دینی زیر نظر ملاهای وهابی در مناطق پشتون از سوی دیگر در راس برنامه های شان قرار دارد.

امریکایی ها هم برنامه های خودشان را دارند. آن ها در چند دهه گذشته از نیروی پشتون ها برای راندن شوروی، براندازی رژیم های اولتراناسیونالیست پشتون و براندازی مجاهدان شمال بهره بردند و در فرجام هم از طالبان به عنوان جاده صاف کن برای حضور دایمی در کشور کار گرفتند.

روشن است پس 2011 دیگر پروژه پشتون برای امریکا پایان یافته تلقی می شود و دیگر نه تنها به درد نمی خورد بل که پاکستان و چین می توانند از نیروی جنگی مهیب پشتون ها برای راندن امریکا از افغانستان بهره بردای نمایند. این بود که سرکوب سیستماتیک پشتون ها را آغاز کردند و به ویژه تلاش در راستای آن بود تا با معتاد ساختن جوانان پشتون به شدت از توان چنگی آنان بکاهند. در همین راستا بود که ناگهان تولید هیروین در افغانستان بالا رفت و جایگاه نخست را در جهان گرفت. خوب، درست است که در پانزده سال گذشته امریکایی ها پشتون ها سرکوب کردند و به پاکستان هم پول دادند تا پشتون ها را نابود سازند.

اما اگر نیک بنگریم، فاجعه در گستره پشتون نشین نه 15 سال بل دو سده است، ادامه دارد. به ویژه در چهار دهه اخیر.

اما دردمندانه آقای فاروق اعظم به هیچ یک از گوشه های این فاجعه عظیم انسانی اشاره نکردند و تنها لبه تیغ را به سوی شمالیان متوجه ساختند که گویا با بهره گیری از سوته ناتو و امریکا پانزده سال است پشتون ها را به نام طالب می کشند! که از دید تاکتیکی کار نادرستی بود. این در حالی است که باید از ایشان پرسید که چنین سوته یی را چه کسانی به دست قاتلان پشتون ها داده اند؟ پاسخ بسیار روشن است کسانی از قماش خود فاروق اعظم!

از این ها که بگذریم، شگفتی برانگیز است که چگونه کسی که خود از رهبران طالبان به شمار بوده است، ناگهان سنگ دادخواهی مشارکت پایین جوانان قندهار را در راهیابی به دانشگاه ها به سینه می زند؟ این باید ما باشیم که از ایشان بپرسیم که چرا در دوره طالبان سخن از دانش و معرفت و آموزش و پرورش بر زبان نمی راندند و هی آنان را به جنگ و خونریزی و کشتار و زدن و بستن و در دادن و آزاد سازی شمال از چنگ «کفار شمال» تشویق می کردند؟

گذشته از این ها باید گریبان کرزی را گرفت که چرا در چهارده سال فرمانروایی خود یک دانشگاه درست و حسابی برای قندهار و هلمند نساخت. حتا همین اکنون هم خانواده کرزی اگر نه صدها دست کم ده ها میلیون دالر دارند. چرا کاری نمی کنند؟ همین گونه گل آقا شیرزوی هم ده ها میلیون دالر دارد. بسیار به آسانی می توانند برای قندهاری ها دانشگاه بسازند.

شگفتی برانگیز است. در دوره کرزی قندهار سالانه 700 تا 800 میلیون دالر بودجه داشت. این در حالی است که بودجه ولایات هزاره نشین سر هم به ده میلیون دالر نمی رسید. روی هم رفته بودجه قندهار در دوره کرزی به ده میلیارد دالر می رسید. چرا از این همه پول یک دانشگاه نساختند؟ باید از کرزی پرسید که این همه پول کجا شده است؟

آقای فاروق اعظم باید مردانه اعلام می داشتند که این پاکستانی ها و عراب ها اند که نمی گذارند مردم پشتون باسواد شوند. اما به گفته شاد روان فانی تو مجو گل از دکانی که تفنگ می فروشد!

روشن است مثال آوردن یک منطقه محروم و دورافتاده هزارستان اشتباه تاکتیکی آقای اعظم بود و موجب گردید تا احساسات مردم هزاره را در برابر خود برانگیزاند. به قول معروف: فکر هرکس به قدر همت اوست- از کوزه همان تراود که در اوست.

…و اما آن چه آقای فاروق اعظم در باره مشارکت اندک پشتون ها در قدرت عنوان کرده اند، بسیار شگفتی برانگیز است. روشن است در گذشته قدرت مطلق در دست پشتون ها بود. زیرا از پادشاه و صدراعظم گرفته تا همه والیان، همه سفیران، همه جنرال های ارشد و… همه پشتون بودند. در وزارت خارجه غیر از محمدزایی ها به دیگران اجازه ورود داده نمی شد. در همه این سال ها ندیدیم که حتا یک برادر پشتون هم در برابر این بی عدالتی لب به سخن بگشاید و به نکوهش آن بپردازد. در سرتاسر تاریخ نوین افغانستان از ولایت بلخ حتا یک وزیر و جنرال و والی و سفیر نداشتیم. این در حالی بود که شمار وزیران، والیان، سفیران و جنرال های قندهار سر به صدها می زد.

جا داشت آقای فاروق اعظم پیش از آن که از وضعیت کنونی شکواییه سر بدهد، برای رعایت عدالت اشاره یی هم به گذشته می کرد و می گفت که در گذشته بی عدالتی و بیدادگری بود و در حق برادران دیگر ما ستم روا داشته می شد و اکنون در حق ما چنین می شود. جا دارد به یاد شان بیاوریم که در دوره حاکمیت خود شان یعنی دوره طالبان قدرت مطلق در دست پشتون ها بود و اصلا مساله مشارکت فراگیر ملی مطرح نبود. نمی دانم چرا ایشان در آن هنگام در زمینه سخنی بر زبان نمی راندند که اکنون گریبان می درند و گلو پاره می کنند.

حتا در اوضاع و احوال کنونی هم ارزیابی شان درست نیست. همین اکنون رییس جمهور، رییس شورای اجرایی و بخش بیشتر وزیران کلیدی و والیان و فرماندهان قول اردوها و …. پشتون اند.

برعکس، این هزاره ها و شیعیان اند که باید دادخواهی کنند زیرا برابر 20 درصد نفوسی که دارند، مشارکت شان به ده درصد هم نمی رسد. آیا مشارکت اهل تشیع افغانستان متناسب با نفوس شان است؟ آیا چنین عدم تناسب قابل تحمل است؟ چند درصد والیان، سفیران و جنرال ها و وزیران از اخل تشیع اند؟

به رهر رو، از قدیم ها گفته اند که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. روشن است در اوضاع و احوال کنونی مطرح ساختن همچو مطالب چندش براگیز در ملای عام درست و سنجیده نیست. بسیار خوب تر می بود که آقای اعظم با جمعی از بزرگان قندهاری به ارگ می رفتند و گریبان اشرف غنی احمد زی را می گرفتند که چرا کاری برای متعادل و متوازن ساختن سهم اقوام مختلف در نهادهای آموزش عالی نمی کند؟ و در عین حال باید بر مشارکت عادلانه همه باشندگان کشور در همه عرصه ها تاکید می فرمودند تا دیده می شد که براستی هوادار دادگری و برابری و برادری هستند.

از دید من بهترین راه همان ساختن یک دانشگاه مدرن در قندهار است. می گذریم از این که راهیابی به دانشگاه ها در جهان مدرن تنها و تنها از معبر کانکور میسر است. دادن رنگ و بومی تباری و زبانی و سمتی به آموزش عالی روشن است کار خردورزانه یی نیست.

مدت ها است شنیده می شود که اعراب در برنامه دارند تا چهل هزار مدرسه در کشور بسازند. همین کنون مدرسه یی در شمال به نام اشرف المدارس فعال است که در آن ملاهای وهابی برای هفت هزار دختر درس های بربریت می دهند. من بسیار خوش خواهم شد تا این کانون شر و فشاد بسته شود و بودجه آن برای ساختن چند مکتب در قندهار تخصیص یابد. همچنین شنیده می شود که عربستان سعودی قصد دارد به هزینه 350 میلیون دالر در کابل مدرسه بزرگی بسازد. بسیارخوب خواهد بود هرگاه آقای اشرف غنی احمد زی از عرب ها بخواهد به جای ساختن مدرسه برای مردم کابل در جنوب یک دانشگاه بسازند.

__

نوشته های مشابه

‫4 دیدگاه ها

  1. berader pokttane fozullah khan -ager asaby wa khshmageen ne shawid yegaan chiz mee nawesam an ra amal wa refar konid be khod shama khob mee baashed – man az moghalat shama chizee nafahmeedam. hamann chand loghat afghany ham ke be zur choobwa az ters nakamee dar mekteb yadgarafee bodam wa der feker khod hafz kerde bodam az zaban afghany -baver nemayeed der in beewataney wa badbakhty az yad man raftee mee bashand- moghalat shama ager be lesan rafezay mee bod char chand feravantar khalq khoda mee khand wa moken bud shama ra rahnemayee mee kerdand

  2. ښاغلی اریانفر: په رښتیا چه هم ډیره په زړه پوری او پر واقیعتونو ولاړه لیکنه او تحلیل مو کړیدی. تر ډیره څایه ستاسو د لیکنی او تحلیل سره همغږی یم او در سره یوه خوله یم چه د پښتون د تباهی عامل تر دیره حده پخپله پښتون دی. خو ستاسو په تحلیل کی د ځینو ټکو سره موافق نه یم:
    ۱- تاسو لیکی چه ک پښټون د ایران دفرهنګ د سیوری څخه نه وای لیری شوی نو نن به یی دا حال نه وای. ښاغلی اریانفر: تر ننی افغانستان وړاندی د اریان او باختر په دورو کی موږ هیڅکله د ایران سره ثابته پوله نه درلوده کله به اصفهان د افغان امپراطوری تر تسلط لاندی و او کله له حتی هرات او کندهار د ایرانی شاهانو لخوا قبضه کیده خو د ۱۷۴۷ کال را پدیخوا چه کله امپراطور احمدشاه بابا امپراطوری تاسیس کړه او د دی خاوری نوم یی افغانستان کیښود بیا نو ایران تر کندهار او هرات ندی رارسیدلی. خو دا پدی معنی ندی چه ګوندی موږ ملک د ایران نه را جلا شویدی موږ د احمدشاهی امپراصوری نه مخکی هم ستری امپراصوری در لودلی لکه د سلطنا محمود غزنوی امپراطږری، غوریان هوتکیان او نور ډیر یادولای شو چه اصل او منشا یی ننی افغانستان و او دننی ایران ډیری برخی یی تر تسلط لاندی وی. دا نو د خپل تاریخ سره ستره جفا ده چه تاسو یی پخپله لیکنه کی افغانستان د ایران نه راجلا شوی توجیه کوی.
    دوم: د ۱۹۷۱ کال نه راوروسته پّ افغانستان کی هیڅ سرشمیرنه نده شوی. رسمی منل شوی سرشمیرنه هماغه د ۱۹۱۷ کال ده. زموږ د ښمن کاونډی په ځانګړی توګه ایران ډیری وخت ځنی ارقام خپروی چه فلان قوم دومره فیصد دی او فلان قوم دومره فیصد. چه دا ارقان په هیڅ صورت قابل قبول ندی.
    دریم: دین او عرب یا هم مدرسه او عرب متفاوت دی . د عربو د جنایتونو منشا دین ندی او نه هم د اعرابو جنایتونو لکبله پر دین د نیوکی حق لرو.
    څلورم: طالب جنایتکار دی او نن د طالب په مقابل کی جنګیدونکی اکثریت هم پښتون دی. حد اقل پښتون روڼ اندو د طالب پرخلاف آواز پورته کړیدی ایا زموږ تاجک ورونو د جمیعت پرخلاف، یا هزاره ورونو د حزب وحدت پرخلاف یا هم ازبک ورونو د جنبش پر خلاف آواز پورته کړیدی؟ ایا زموږ تاجک ازبک او هزاره ورونه په هماغه کچه چه پښتون د طالب پرخلاف پورته شویدی د جمیعت او حزب وحدت او جنبش پرخلاف جګ شویدی؟ دا منم چه طالب قاتل او جنایتکار دی خو جمیعت او حزب و حدت او جنبش جنایتکار تر تر طالب دی. د ۷۰۰۰۰ بیګناه انسانانو قتل خو طالب ندی کړی همدی جمیعت و حزب وحدت و جنبش و ګلبدین کړیدی.

  3. من هنکامیکه فکر و نظر یکتعداد از تحصیل کرده گان قوم برادر افغان را میشنوم و میخوانم به حیرت می افتم که در این عصری که انسان بودن جای قوم و نژاد را میگیرد و حقوق شهروندان هر کشور در روشنائی دست آورد های علوم سیاسی و اجتماعی امروز مساوی سنجیده و در نظر گرفته میشود، باز هم در فکر نهادینه ساختن برتری خواهی قومی خود و انحصار قدرت دولتی در افغانستان میباشند و قوم خودرا در افغانستان اصلی و دیگران رافرعی بحساب می آورند. من فقط به آنان عقل و بصیرت و اخلاق و انصاف آرزو میکنم.

  4. خیلی خوب به علت عقبمانی و سیه روزی برادران پشتون(افغان) ما اشاره شده است. امید است که آنعده از برادران افغان ما که به مرض هولناک برتری جوئی قومی و تمامیت خواهی گرفتار اند، نسخه شفای این مرض را پیدا و در ارتباط به مسائل افغانستان دید نو مبتنی بر دست آورد و پیشرفت های جهان امروز پیدا نمایند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا