خبر و دیدگاه

متن سخنرانی در کنفرانس دین و خشونت در افغانستان

پیشگفتار

قبل ازینکه چند نکته در مورد دین و خشونت که اساساً دو کلمۀ نا هماهنگ است بگویم، مسئولیت ایمانی و اخلاقی خود میدانم تا از آن عده عزیزان گرامی که سفر من را برای این کنفرانس راه اندازی کرده‌اند سپاسگزاری کنم . اول لازم می‌بینم تا از دعوتِ اندرکاران مجمع دانشمندان مخصوصاً جناب داکتر عبدالرحمن حکمی و جناب داکترعبدالله شیرزاد تشکر کنم که از من دعوت به عمل آوردند تا برای بار دوم درین گرد همائی علمی شرکت کنم. از لطف و کرامت شان در حق خود سپاسگزارم. از خواهر گرامی بانو نظیفه صدیق رئیس عامل و همسر گرامی شان جناب راتب صدیق معاون رئیس عامل و بلال صدیق رئیس شرکت ایست وست گورمه فود/بولانی در ایالت کلیفورنیا که همیشه کار های علمی من را پشتیبانی کرده‌اند قلباٌ ابراز سپاس می کنم. همچنان از برادر گرامی محمد همایون اعظمی و همسر گرامی شان مُنیره جان اعظمی قلباً سپاسگزارم که همه دست به دست هم داده و سفر من را به اروپا تمویل کردند.

خرسندم ازینکه در شهرِ برای بار اول سخنرانی میکنم که علایق دیرینه به کشور زادگاه ام افغانستان و همچنان خانوادۀ من دارد . افتخار دارم در شهرِسخنرانی میکنم که شعار مشهور آزادی، برابری و برادری با انقلاب کبیر فرانسه انعکاس یافت. اینکه تا چه اندازه امروز فرانسویان به این شعار پابند هستند بحث جداگانه است. اسلام هم، چهارده صد سال پیش مسلمانان را خواهر و برادر در ایمان داری به خدا خطاب کرد و انسان را موجود آزاد خواند. پیشوای اسلام حضرت محمد مصطفی سید المرسلین (ص) فرموده است « فضیلت نیست عربی را بر عجمی و نه عجمی را بر عربی و نه سرخپوستی را بر سیاهپوستی و نه سیاهپوستی را بر سرخپوستی جز از روی تقوی» (خطبۀ حجة الوداع )حضرت عمر (رض) فرموده است ” از روی چه مردمان را بنده میسازید در حالیکه مادران شان آنها را آزاد زاده اند “. حضرت علی (رض) فرموده است ” تمام مردم آزاد آفریده شده‌اند، مگر کسانیکه از روی اختیار بردگی را برای خود پذیرفته اند. “ بلی، اساساً مسلمانان به شعار آزادی، برابری و برادری 1200 سال از فرانسه پیشقدم هستند. اما امروز می‌بینیم که مسلمانان هم از مسیر اصلی اسلام خارج شده‌اند و جهان اسلام در آتش نفاق، جنگ و تبعیض می سوزد. همچنان، خانوادۀ من با این شهر زیبا یعنی پاریس علایق عمیق دارد. پدر مرحوم من، محمد یونس مشهور به متخصص کیمیا از اولین شاگردان افغانستان در سال 1921 در پاریس بود. برادر بزرگوارم پروفیسور محمد شفیق یونس اولین شاگرد از افغانستان بود که درین شهر موفق به دریافت درجۀ پروفیسوری اگریگسیون شد. شوهر خواهر من (خداوند خواهرم رنا یونس را غریق رحمت کند)، جناب داکتر روان فرهادی در همین شهر شاگرد بود و زمانی در همین شهر به حیث سفیرکبیر افغانستان خدمت کرد. بعد از هجرت، جوانان خانواده زیاد تر در همین کشور آموزش و پرورش یافته اند. من هم در جوانی از شاگردان لیسه استقلال کابل بودم و با فرهنگ این کشور کمی آشنائی دارم.

قبل از انعقاد این کنفرانس، جناب داکتر شیرزاد به من وظیفه دادند تا در مورد دین و خشونت در افغانستان صحبت کنم. از جناب شان تشکر می‌کنم که یک مطلبِ فوق‌العاده عمده را به دوش من گذاشتند تا تحقیق کنم و امروز من ثمرۀ تحقیقات خود را با شما شریک می‌شوم.

موضوع دین و خشونت در افغانستان از پدیده‌های صادراتی شرق میانه در افغانستان است . چنانچه دموکراسی لیبرال سرمایه داری غربی به شکل اتنوکراسی آن از پدیده‌های صادراتی در افغانستان می باشد. نظام دموکراسی در جامعۀ افغانستان خود نمو و خود جوش نیست که جوابگوی نیازمندی های افغانستانِ قرن بیست و یکم باشد. هر دو پدیده یعنی دموکراسی لیبرال غربی و دهشت افگنی یا هراس افگنی بعد از بین رفتن حکومت ظالمانهِ طالبان در افغانستان متأسفانه وارد افغانستان شده است. اساساً دموکراسی غربی باعث بدبختی‌های اقتصادی و بی‌عدالتی‌های اجتماعی گردید و دهشت افگنی که بر علیه دموکراسی غربی قد اعلم کرد، باعث قتل صد ها شهروند بی‌گناه شده است. اگر به دقت توجه کنیم دموکراسی صادراتی سرمایه داری باعث به وجود آوردن دهشت افگنی در افغانستان شده است زیرا قبلاً همچو چیزی در فرهنگ سیاسی مردم ما وجود نداشت.

درین تحقیق کوشش به عمل آمده است تا به سه سؤال جواب داده شود. اول آیا دین با خشونت هم آهنگ است و یا دین ضد خشونت است؟ دوم منشاء خشونت در کجا است و از کجا سرچشمه گرفته است؟ سوم چرا حرکت طالبان با اینکه ادعای اسلامیت دارند از خشونت کار میگیرند و دلایل فکری و استراتیژیک این عملیات را کی‌ها دامن میزنند و هدف شان در چه نهفته است؟

اول، دین و خشونت

اسلام از کلمۀ «سَلَمه» گرفته شده و صلح معنی میدهد یعنی اسلام دین صلح است نه جنگ، خشونت و انتقام. قرآن مجید مسلمانان را از تشبث به جنگ و تجاوز منع میکند و می‌گوید ” وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُواإِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ “ ( سورۀ بقره آیۀ 190) یعنی و در راه خدا با کسانی که با شما آغاز کار زار می‌کنند کار زار کنید، ولی ستمکار و آغاز گر نباشید، چرا که خداوند ستمکاران را دوست ندارد. خداوند اجازه نداده است تا مسلمانان جنگ را آغاز کنند.«معتدین» در لغت هم ستمکار معنی میدهد و هم متجاوز. خداوند مسلمانان را از ستم و تجاوز منع کرده است. در روابط سیاسی، اجتماعی و خانوادگی قرآن چنین حکم میکند ”فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّـهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِفَإِذَا عَزَمْتَفَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ“(سورۀ آل عمران آیۀ 159) یعنی «به لطف الهی با آنان نرمخوئی کردی؛ و اگر درشتخوی سخت دل بودی بیشک از پیرامون تو پراگنده می شدند؛ پس از ایشان در گذر و برایشان آمرزش بخواه و در[این] کار با آنان مشورت کن؛ و چون عزمت را جزم کردی بر خداوند توکل کن، که خدا اهل توکل را دوست دارد». در آیۀ فوق می‌بینیم که خداوند به پیامبر (ص) می‌گوید که با مردم حتی که مخالف باشند به نرمی پیشامد کند، در امور مشورت کند و بزرگواری نشان دهد یعنی مردم را مورد عفوه قرار دهد و به خداوند توکل کند. عملیات انتحاری که نه قرآن مجید آن را تائید می‌کند و نه پیشوای اسلام؛ باعث قتل هزاران بی‌گناه در جهان گردید و مهم‌تر اینکه قرآن حکم میکند نه تنها که مسلمان، مسلمان را به قتل نه می‌ رساند بلکه کشتن یک انسان مانند این است که همه بشریت کشته شوند. قرآن مجید درین دو مورد در آیۀ 92 سورۀ نساء و آیۀ 32 سورۀ مائده چنین می گوید: “ وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلَّا خَطَأً »یعنی و هیچ مؤمنی نباید هیچ مؤمنی را بکشد، مگر از روی خطا. و «أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا» یعنی هر کس کسی را جز به قصاص قتل، یا به جزای فساد در روی زمین، بکشد مانند این است که همه مردم را کشته باشد و هر کس کسی را زنده بدارد مانند این است که همه مردم را زنده داشته باشد. می‌بینیم که قرآن کشتن مردم بی‌گناه را مجاز نه می‌داند و یکی از اساسات حقوق بشر در اسلام احترام به حق زندگی است. این مصئونیت زندگی به اساس آیۀ کریمۀ سی و دوم سورۀ مائده، درفصل اول مادۀ ” الف“ و”ب“ اعلامیۀ حقوق بشر در اسلام منعقدۀ پاریس مورخ 19 سپتامبر 1981 مطابق 28 سنبله 1360 هجری خورشیدی و مصادف به 21 ذی القعده 1410 هجری مهتابی چنین آمده است : ”این مصئونیت زندگی آدمی جز به اساس دستور شریعت و به اساس اجراآت آن دستور سلب نمیشود. در مادۀ ”ب“ چنین می خوانیم: «شخصیت مادی و معنوی بشر مورد حمایت است، چه در زندگی و چه پس از مرگ. اینکه با جسد متوفی از رفق و رعایت کرامت کار گرفته شود شامل حق وی میباشد» این است دستور اسلام و روش اسلام در مورد حقوق بشر و کرامت انسانی.

دین نازل شد تا انسان را از حالت سر در گُمی، بی هدفی، بی فرهنگی، بی تربیه گی، و بی نظمی و حالت غیر مدنی نجات بخشد و از انسان یک موجود با ثبات و با کرامت سازد . از همین رو نه تنها که به وی کرامت بخشید و گفت «و لقد کرمنا بنی آدم» (آیۀ 70 سورۀ اسراء) یعنی ”و به راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم “ و جایگاه او را درین دنیا منحیث خلیفۀ خود یعنی نمایندۀ خود در زمین قرار داد؛ به او اطمینان داد که اگر عمل شایسته کند، عبادت خداوند را به جا آورد، دست بینوا را گیرد، پاداششان نزد پروردگار شان محفوظ است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند ( سورۀ بقره آیۀ 277). ”فرزندان آدم“ شامل همه بشریت می‌شود چنانچه در فصل سوم مادۀ اول حقوق بشر در اسلام میخوانیم ” آدمیان همه در مقابل شریعت برابرند.“ و باز برای اینکه انسان مطمئن تر باشد، می‌گوید وعدۀ خداوند حق است « اِن اللهَ لا یُخلفُ المیعاد» ( آل عمران آیه نهم). برای انسان تذکار داد که از زُمرۀ دو دِلان «مُمترین» مباش و زندگی تو به عبث نیست و یک هدف در آن نهفته است و آن حیات جاودانه است . این جاست که قرآن انسان را یک موجود بی‌هدف تلقی نه می کند. به انسان از طریق پیشوای بزرگوارش سید المرسلین فرهنگ بخشید تا منحیث یک موجود متعالی در جامعۀ بشری عرض اندام کند و گفت « لقد کانَ لکم فی رسول الله اسوةُ حسنه» ( آیۀ 21 سورۀ احزاب) یعنی «درپیامبر خدا سرمشق نیکویی است». و خواست انسان یک موجود با تربیه باشد تا از طریق تربیه سالم جامعۀ بشری را به مدنیت برساند و گفت « الذینَ یُنفقون فی السرآء و الضرآء و الکظمین الغیظ و العافین عن الناس و اللهُ یُحِبُ المحسنین» (آیۀ 134 سورۀ آل عمران).یعنی همان کسانی که در راحت و رنج انفاق میکنند و خشم خود را فرو می‌خورند و مردمان را مورد بخشش و عفوه قرار میدهند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد. تربیۀ سالم به استناد سخنِ پیشوای اسلام (ص)، «مؤمن آنست که مردم از دست و زبان او در امان باشد». اسلام خواست تا مردم با‌ نظم و نسق زندگی کند و قرآن مجید گفت «و نفسٍ و ما سَوئها» (سوره شمس آیۀ هفتم ) یعنی و سوگند به نفس انسان و آنکه آن را ساما ن داد . اسلام خواست تا انسان یک موجود مدنی باشد و از همین لحاظ بود که بعد از هجرت سید المرسلین نام یثرب را مدینه گذاشت. مدینه یعنی شهر. یعنی حالا که هجرت کرده‌اید شما شهری شده اید. شما به اصطلاح سوسیولوژی یا جامعه شناسی میترو پولتن شده اید. یعنی از دهکده و قریه، قوم پرستی و خرافه پرستی، سحر و جادو، تبعیض و تعصب و تنگ نظری و جنگ و برادر کشی خارج شدید و مدنی هستید . حالا شما در دین با هم برادر و خواهر هستید چنانچه قرآن می‌گوید: اِنما المومنون اخوة (آیۀ دهم سوره حجرات) .جالب این است که «اخوه» از نگاه لغت شناسی هم به زن اطلاق می‌شود و هم به مرد. یعنی زنان و مردان مؤمن در دین با هم خواهر و برادرند. پیشوای اسلام (ص) مسلمانان را در ترحم وشفقت و عاطفه یک جسم واحد خواند و فرمود که اگر یک عضو ناراحت میباشد همه اعضا را ناراحت می کند. از روی همین حدیث مشهور بود که سعدی علیه الرحمه چنین گفت:

بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش، ز یک گوهرند
چو عضوی، بدرد آورد، روزگار دگر عضو ها را نماند قرار
تو که از محنت دیگران، بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی

دین اسلام، دینِ عدل است. عدل تنها به مفهوم قضائی نیست. عدل از نگاه توحید آن است که همه نظام هستی به توازن خلق شده است. در سورۀ الرحمن آیۀ هفتم می‌خوانیم « وَالسمآءرَفَعَهَا و وَضَعَ المِیزان» یعنی و آسمان را برفراشت و معیار و میزان (تعادل) مقرر داشت. همچنان در سورۀ الاعلی آیۀ دوم و سوم میخوانیم «الذی خَلَقَ فَسَویَ» یعنی (همانکه آفرید و سامان بخشید) «وَاَلذَی قَدَرَ فَهَدیَ» یعنی همان کسی که اندازه آفرینی و رهنمائی کرد. چون انسان جزء خلقت است و خلقت جزء انسان است، به عبارت دیگر قانون خدا و قانون طبیعت از دید توحید یکه و یگانه است، پس انسان باید به تعادل باشد. اینجاست که اسلام در همه امور به انسان تعادل را توصیه میکند زیرا اگر انسان از تعادل خارج شود خلاف طبیعت و سرشت خود و نظم خلقت رویه می‌کند و به سقوط مواجه میشود. غلو و افراط گرائی در دین حرام است و خداوند عیسویان را هشدار میدهد تا غلو نکنند و می‌گوید « یاهل الکتابِ لا تغلوُا فی دِینِکُم» ( آیۀ 171 سورۀ نساء). یعنی ای اهل کتاب در دین تان غلونکنید یعنی از حد و حق نگذرید. پیشوای اسلام فرموده است «آسان بگیرید و سخت نگیرید و مردم را بشارت بدهید و متنفر نسازید» . همچنان فرموده است « غلو کنندگان هلاک شدند». استاد فضل غنی مجددی در تحقیق خود زیر عنوان غلو و افراط گرائی از نظر فرهنگ شرق اسلامی و غرب مسیحی می‌نویسد «غلو در دین سبب فاسد شدن دین و دنیا میگردد…. مشکل ساختن دین و تشدد در دین مخالف روح اسلام که سماحت و آسانی است میباشد…… قرآن در سورۀ الحج آیۀ 78 میفرماید « و ما جَعَلَ علیکُم فی الدِینِ من حَرَج» . در دین برای شما حرج نیست یعنی دین برای برای آسان ساختن زندگانی شما آمده نه برای مشکل ساختن آن». کسانیکه از تشدد در دین کار میگیرند از جملۀ غالی ها می باشند. غلو سبب می‌شود که انسان در امور ثانوی خود را مشغول ساخته از اصل دین دوری کند» ( صفحات 15 و 16 ). یک مطلبِ مهم دیگر را باید به پاسخ در بخش اول هم یاد آور شویم که دین اسلام دین انتقام نیست و دین عفوه و گذشت است. انتقام یک پدیدۀ قبایلی است نه مدنی. استاد خواجه بشیر احمد انصاری در تحقیق سوسیوپولیتیک خود زیر عنوان مذهب طالبان که خوارج را با طالبان به مقایسه میگیرد،می‌نویسد « ابن کثیر که قاتلان عثمان بین عفان را خوارج می داند، می‌نویسد که یکتن از خوارج آن زمان به نام عمرو بن حمق زمانی که وارد خانۀ عثمان بن عفان شد، بر سینۀ خلیفۀ سوم نشست و سپس بر او نُه ضربه وارد نمود و گفت: سه ضربه آن به خاطر خدا وارد آورده‌ام و شش ضربه دیگر را به خاطر انتقامی که برضد او در سینه داشتم. اخبار و اظهارات نمایندگانِ رهبران و سخنگویان طالبان بیانگر اهمیت انتقامجوئی در استراتیژی این گروه به شمار رفته و غریزۀ انتقام از انگیزه‌های مهم فعالیتهای جنگی خوارج معاصر در افغانستان و کشور های خاور میانه به حساب می آید. اخبار عملیات انتقامی آن‌ها که شب و روز به سمع ما رسانیده می‌شود مؤید سخن ما است. هرگاه به زندگی و هدایات پیامبر اسلام نگاهی بیفگنیم جایی برای انتقام نخواهیم یافت. در حالی که حمزه عم پیامبر قربانی انگیزۀ انتقام گردید و جگرش را مکیدند ولی او نه حرف از انتقام زد و نه دست به انتقام یازید. اسلام که میان انگیزه‌های روانی دوستی و دشمنی خطی فاصل کشیده است مخالف آمیختن اهداف دین با انگیزه‌های شخصی می باشد. (صفحات 48 و 49). بانو کارلوته گال نویسندۀ کتابِ دشمنِ اشتباهی: آمریکا در افغانستان 2001-2014 هم یکی از دلایل خشونت در افغانستان را انتقامجوئی گروه القاعده میداند. این بدین معنی است که القاعده، طالبان و آنانیکه به نام های مختلف دهشت و وحشت را به بار آورده‌اند هنوز هم در یثرب زندگی دارند و مدنی نشده‌اند.

دوم، منشآء هراس افگنی

اولین بار هراس افگنی توسط گروه صهیونیست ها به نام ارگون در فلسطین مورد اجرا قرار گرفت. صهیونیست ها با تهدید به مرگ مردم را از خانه‌های شان بیرون کردند. دهات را ویران کردند. هوتل ها را بمب گزاری کردندو هنوز هم این ظلم در فلسطین دوام دارد و ایالات متحده آمریکا از حامیان بزرگ اسرائیل در منطقه است.

فلسطینی ها ازطریق استعمار، استثمار و تجاوز هراس افگنی را به میراث گرفتند و این عمل را بر علیه اشغالگران صهیونسیتی به کار بردند. با لاخره دامنۀ آن با فتوای دکتر محمد یوسف القرضاوی عالم برجستۀ جهان اسلام از اهل تسنن بر علیه اشغالگران اسرائیلی شکل مذهبی پیدا کرد. دکتور یوسف القرضاوی که یکی از پر نفوذ ترین علمای جهان اسلام در عصر حاضربه شمار می‌رود، بمب گزاری انتحاری را بر علیه اشغالگران اسرائیلی در مناطق اشغالی فلسطین تائید کرد. به قتل رساندن معمر القذافی را روا دانست و خود کشی دختران را بر علیه اشغال گران، شهادت خواند و مذهب شیعه را بدعت شمرد. چون فتوی در اسلام میتواند شکل جهانی داشته باشد، نتیجۀ آن قتل، خود کشی انتحاری، و قتل مردم بی‌گناه و جنگ‌های سوریه که اساساً منشاء مذهبی دارد زیرا عربستان سعودی از نفوذ سیاسی ایران در منطقه خوف دارد و چون ایران به همه کمی و کمبودی که در نظام خود دارد یک دموکراسی نسبی اسلامی را برای بار اول در منطقه استوار داشته است، خوف شیخ نیشینان عرب را که همه نظام های خاندانی است و مردم در سیاست کشور های شان نقشی ندارند، دوچند ساخته است. ایران هم از نفوذ وهابی گری در خوف است مخصوصاً اینکه هشتاد در صد جهان اسلام را اهل تسنن تشکیل میدهد. این همه راه را برای حملات انتحاری و وحشت و دهشت به نام دفاع از اسلام در کشور های که با روش‌های کاری غربی مخالف هستند و یا زیر اشغال قرار دارند منجمله افغانستان باز نمود زیرا برای گروه طالبان که همه از اهل تسنن هستند خواه مخواه فتوای همچون عالِم بزرگ که 120 کتاب در مورد اسلام نوشته و شصت میلیون بیننده در تلویزیون الجزیره دارد، سند محکم مذهبی بود . جالب این جاست که «الجزیره امریکه» که حالا در آمریکا پخش می‌شود برنامۀ پُر بینندۀ «شریعت و زندگی» را که جناب القرضاوی متصدی آن است در آمریکا پخش نه می‌کند و اما در شرق میانه پخش میشود. این برای این است که اول آمریکا آرزو ندارد تا همچو یک شخصیت پُر نفوذ در جامعۀ امریکائی اسلام را تبلیغ کند و دوم اینکه نظرات قرضاوی به ضد یهود است و چون مطبوعات در آمریکا توسط یهودان اداره می‌شود لذا الجزیره امریکه همان مطالب را پخش میکند که نه سیخ بسوزد و نه کباب. دکتور القرضاوی هرگز دقیق فکر نکرد که وحشت و هراس افگنی برای حصول مقاصد سیاسی نه تنها روش پیشوای اسلام نبوده است بلکه جهان را زیاد تر به آشوب میکشاند. فتوی در اسلام باید با نص قرآن مجید و حدیث مبارک پیشوای اسلام مطابقت داشته باشد. درین هیچ جای شک و تردید نیست که مردم مسلمان و غیر مسلمان فلسطین یعنی عیسویان فلسطین باید و شاید از حقوق حقۀ خود دفاع کنند زیرا از دید قرآن بر ایشان ظلم صورت گرفته است و از خانه‌های شان و سرزمین شان بیرون کشیده شده اند. دهات فلسطین همه به خاک یکسان شده است. ظلم که در فلسطین جریان دارد غیر قابل تصور است. اما در شرایط کنونی شرایط جهاد اصغر از گذشته تفاوت میکند و زمانیکه یک کشور مسلمان قادر به دفاع از خود از نگاه نظامی نباشد، باید روش‌های تازۀ غیر نظامی را به کار برد تا همه جامعۀ ملل به طرفداری آن کشور به پا خیزند. چنانچه گاندی هند برای آزادی هند از روش خشونت پرهیزی کار گرفت و به تعقیب او مارتین لوتر کینگ رهبر سیاهپوستان آمریکا برای حقوق حقۀ سیاهان از روش گاندی هند پیروی کرد.آشکارا که جهان اسلام قوت نظامی با غرب را که از حامیان بزرگ اسرائیل است، ندارد. مخصوصاً اینکه یک عده زیاد کشور های اسلامی در گروگان نظامی غرب هستند و در مورد واردات سلاح برای کشور های خود مقروض غرب می باشند. اینجاست که فقه مصالحه در دین اسلام چنین حکم میکند در صورت که امکانات ضیق باشد، باید از طرق دیگر کار گرفت که در دنیای امروز جهاد با قلم، جهاد توسط تظاهرات غیر مسلحانه، جهاد توسط بستن سفارت های که از اشغالگران حمایه و پشتیبانی میکند، جهاد توسط تحریم های اقتصادی و جهاد توسط مطبوعات ما را به هدف نیل خواهد رساند بدون اینکه هزاران کودک و مردم بی‌گناه کشته شوند. امروز کشور های اسلامی سلاح را از غرب خریداری میکنند. غرب همان سلاح را به کشور های اسلامی به فروش میرساند که کشور های اسلامی نتواند بر علیه اسرائیل از آن استفاده کند. اساساً کانگرس آمریکا فروش همچو سلاح را اجازه نمیدهد. نتیجه اینکه سلاح خریداری شده بر علیه خود مسلمانان برای حفظ و بقای شیخان عرب استفاده میشود. در تحقیقات بانو گال میخوانیم که در زمان جهاد افغانستان بر علیه شوروی وقت، پیشنهاد حملات انتحاری شده بود و اما سران مجاهدین در آن زمان آن را به منافع جهاد و افغانستان ندانسته بودند. در همین کتاب گزارش یافته که آقای حکمتیار زیر تأثیر، نفوذ و همکاری آی اس آی پاکستان گروه انتحاری را تنظیم کرده و در سال 2006 به افغانستان فرستاده است. نتیجه اینکه روش که در افغانستان به کار می رود مغایر دستورات اسلام و سیاست اسلامی است زیرا دین اسلام دین خشونت و دهشت و قتل و قتال مردم نیست. پیشوای اسلام سیدنا مرسلین رحمة للعلمین است و برای رحمت بر مردم فرستاده شده است.

سوم، اندیشۀ فکری طالبان و ایجاد خشونت و هراس افگنی در افغانستان

هراس افگنی و خشونت در افغانستان توسط طالبان دو جنبه‌ دارد که ما آنرا جنبۀ داخلی و جنبۀ خارجی یاد می کنیم.

اول جنبۀ داخلی: تحصیلات طالبان در مورد اسلام بسیار ابتدائی است. عدم فهم وسعت تمدن اسلامی، ندانستن تفسیر قرآن و فقه اسلامی، تاریخ اسلام، لغت نشناسی عربی، سنت نشناسی و حدیث نشناسی باعث به وجود آوردن تعصب، تبعیض و تنگ نظری میشود. آموزش طالبان در محدودیت مکتب دیوبندی هند و وهابی گری سعودی چرخ میخورد و این خواه مخواه طرز دید شانرا بسیار محدود میسازد.

دوم طالبان مردم دهاتی هستند. دین یک اندیشۀ فکری متمدن است و نمیتوان آنرا در قریه و دهات آموخت زیرا در قریه و ده امکانات آموزش و پرورش وجود ندارد. این باعث می‌شود تا شخص روحیۀ فکری دهاتی خود را از دست ندهد و روی آن مانند نُقل کمبار یک پوشش به نام اسلام زند.

سوم طالبان مردم قومی و قبایلی هستند. برای مردم قومی مفردات قومی بالا تراز اسلام است. اندیشۀ قومی با اساس انتقام در مقابل دشمن مقابله میکند. قسمیکه در بالا دیدیم اسلام دین انتقام و برادر کشی نیست و در قوم گرائی برادر کشی، دشمنی، انتقام و زور است که به نام ناموس و غیرت بالای دین غلبه میکند. انگاشت های ناموس و غیرت پدیده‌های اجتماعی است که قبل از اسلام وجود داشت و اسلام آنرا از حالت قومی و قبایلی بیرون کشید و بعضی انگاشت ها را حتی از بین برد. اما چون اسلام به شکل مدنی آن نه تنها در افغانستان بلکه در همه کشور های اسلامی تدریس نشده است، همان است که این انگاشت های اجتماعی قبایل در جامعه پایدار باقی‌ است و علما برای حفظ منافع خود هرگز کوشش نکرده اند تا جامعه را از حالت قومی به حالت مدنی تغییر دهند. طور مثال در نیویارک تایمز خواندیم که یک جورۀ جوان در افغانستان در فرار هستند برای اینکه دختر آرزو ندارد تا به ذوق مادر و پدرش ازدواج کند. آن‌ها بیم دارند که اگر دستگیر شوند پدر دختر، دخترش را خواهد کُشت. اسلام انتخاب همسر را حق شرعی زن و مرد میداند و بدون رضایت دختر نکاح روا نیست. در افغانستان زمانیکه شوهر می‌میرد، خانواده بدون اینکه از همسر متوفی پرسش به عمل آورند، او را به برادر متوقی عقد میکنند زیرا نه می‌خواهند تا ناموس خانواده از خانواده بیرون رود. اسلام می‌گوید که نکاح زن بیوه بدون اجازه اش روا نیست. نتیجه اینکه اندیشۀ فکری طالبان قومی و قبایلی است نه اینکه اسلامی باشد.

طالبان از قوم پشتون هستند. از نگاه اتنولوژی افغانستان، قوم پشتون در بین اقوام از نگاه نفوس در اکثریت هستند و اما از نگاه نفوس شماری کشوری در اکثریت نیستند. 38 در صد افغانستان پشتون است و 62 در صد غیر پشتون. به عبارت دیگر اگر ما نفوس مردمان تاجیک، ازبک، هزاره، ترکمن، بلوچ، ایماق، نورستانی، پشه ئی، عرب و پامیری را جمع کنیم، غیر پشتون ها در اکثریت هستند. چون افغانستان معاصر توسط فدراسیون اقوام پشتون به وجود آمده است، طالبان و هواخواهان شان چنین فکر میکنند که قدرت سیاسی باید در دست قوم پشتون باشد و دیگران در اقلیت هستند. با کمال تأسف عدۀ زیاد از تحصیکردگان پشتون مانند آقای اشرف غنی و دارو دسته اش به همین فکر هستند. اول اینکه افغانستان یک کشور اسلامی است و در جامعۀ اسلامی اقلیت و اکثریت وجود ندارد بلکه مسلمان و غیر مسلمان مطرح می باشد. دوم اینکه نظام دموکراسی چه نوع اسلامی آن باشد که هنوز در دنیا وجود ندارد و چه نوع غیر اسلامی آن باشد که فعلاً در افغانستان مطرح است مردم باید در اکثریت باشند. رأی اکثریت مردم در امور سیاسی مورد نظر باید باشد. این موضوع موقف سیاسی طالبان را بسیار ضعیف میسازد. یک دلیل عمده که آقای اشرف غنی در دوراول انتخابات سال جاری (2014) نتوانست برنده شود همین رأی اکثریت نفوس به شمول رأی پشتون ها به آقای عبدالله عبدالله بود. یعنی نظام دموکراسی نه می‌تواند در عین زمان اِتنوکراسی باشد . در افغانستان رأی اکثریت نه می‌تواند به اساس اتنوکراسی باشد و اما کابینه نظر به خویش خوری ها و آشنا پروری ها و قوم پرستی ها میتواند شکل اتنوکراسی داشته باشد که این هم در اسلام مجاز نیست زیرا اسلام تنها تقوی و علمیت و تجربه در کار را معیار قرار میدهد و بس. قوم گرائی طالبان، و عدم دانش اسلامی باعث خشونت و هراس افگنی وغضب شان شده است. طالبان به نظام مردمی اعتقاد ندارند. اگر میداشتند در جریان انتخابات شرکت میکردند. طالبان به انتخابات اعتقاد ندارند. طالبان به بیعت که در مجلس سقیفه حضرت ابوبکر صدیق خلیفۀ مسلمانان شد اعتقاد ندارند. تنها آرزو دارند خود شان مطرح باشند. غضب شان بالای آمریکا همین است که آمریکا آن‌ها را از پای درآورد و باید از آنان انتقام گرفت وآنانیکه همکاری میکنند باید از بین برده شوند. اگر هدف موجودیت قشون خارجی در افغانستان است، بزرگترین قشون نظامی آمریکا در بحرین قرار دارد و یک قشون دفاعی امریکائی در قطر با دولت قطر همکاری نظامی دارد کشوری که طالبان دفتر خود را در آنجا باز کردند.

جنبۀ خارجی

طالبان زیر نفوذ دو منبع خارجی قرار گرفتند. ازنگاه فکری وهابی های سعودی و از نگاه ستراتیژیک آی اس آی پاکستان. هر دو منبع موقف افغانستان را از نگاه امنیتی به مخاطره انداخته است. هر دو منبع را به طور مختصر بررسی می‌کنیم.

اول: نفوذ وهابی ها در افغانستان

در زمان علی شیر علی خان بود که وهابی ها میخواستند دید و بینش مذهبی خود را در افغانستان پخش کنند. در آنوقت تشبث شان بر علیه ترکیه عثمانی بود زیرا وهابی ها علمای عثمانی را بدعت آور اسلام میدانستند. اما علمای آنوقت افغانستان در مقابل وهابی ها قد اعلم کردند و با نوشتن رسالۀ «شهاب ثاقب در رد وهابیان کاذب» وهابی ها را ازافغانستان بیرون راندند. علمای افغانستان وهابیان را کافِر، کور بختان، کاذب با باطن خبیث خواندند. بار دوم وهابی ها باز در افغانستان در زمان امیر عبدالرحمن خان آمدند و این بار هم علمای افغانستان وهابی ها را با دلایل مستند و قانع کننده از افغانستان بیرون کردند. این بار وهابی ها را لامذهبان خواندند و در سه باب انبیاء و اولیاء، نبوت و اجتهاد وهابی ها را رد کردند و موضوع را در کتابِ «تقویم الدین» به رشتۀ قلم آوردند. بار سوم وهابی ها در زمان جهاد افغانستان در مقابل شوروی وقت آمدند و این بار موفق شدند تا یک عدۀ زیاد مردم را به شمول طالبان به سوی وهابی گری بکشانند اما نه به قوت استدلال دینی بلکه به قوت پطرودالر. بلی، سعودی ها از بزرگترین حامیان طالبان است و زمانیکه طالبان به قدرت رسیدند سه کشور، افغانستانِ دورۀ طالبان را به رسمیت شناخت. عربستان سعودی، پاکستان و امارات متحدۀ عربی. بعد از فاجعۀ یازدهم سپتامبر این سه کشور هم شناخت رسمی سیاسی خود را پس کشیدند و اما به کمک پولی و مهماتی خود به طالبان دوام دادند. چون جهاد در مقابل کفر فرض هر مسلمان است ازین رو راه عرب‌های وهابی و بن لادن در افغانستان باز شد. هدف وهابی ها در افغانستان برای بار سوم تکثیر وهابیت در کشور و دوم مقابله با ایران و سوم ناکام ساختن دموکراسی در افغانستان می باشد. وهابی ها چنین فکر میکنند که اگر دموکراسی در افغانستان موفق شود، زوال شان در منطقه حتمی است. زیرا جنبش های مردم افغانستان تأثیر بزرگ در منطقه دارد چنانچه جنبش سیاسی آزادی خواهی افغانستان در زمان اعلیحضرت امان الله خان باعث شد تا هندوستان به پا خیزد و برای آزادی خود قیام کند و جهاد افغانستان در مقابل شوروی نظام سوسیالیستی شوروی را از هم پاشاند. همان بود که بعد از سالهای 2005 و 2006 دوباره مهمات و تجهیزات را برای طالبان آماده ساختند تا در مقابل کابل به کمک آی اس آی پاکستان حملات انتحاری را آغاز کنند. هماطوریکه در دوران جهاد کمونیستان هر کسی که مخالف شان بود از جملۀ اشرار می‌دانستند؛ وهابیان هر کسی که مخا لف شان باشد او را از جملۀ کفار میشمارند و کشتن او مجاز است. وهابیان برای تکثیر افکار خود در شبه جزیرۀ عرب سه صد هزار انسان را به قتل رساندند. موسیقی نزد وهابیان حرام است. کار کردن زنان حرام است. دعا کردن بر مزار مادر و پدر حرام است. همه کارروائی های طالبان وهابی است. جالب این جاست که وهابیان با پیش کردن سنت رسول الله (ص) ناسیونالیزم عرب را دامن زدند. هر آن چیزی که عربی است سنت است. طور مثال جوانان که وهابی شده‌اند پیراهن های دراز عربی در بر می‌کنند و آنرا سنت می دانند. چون وهابی ها کشتن و قتل آنانی را که مخا لف عقاید شان است روا می‌دانند لذا کشتار مردم بی‌گناه توسط طالبان یک امر قبول شده است. این دهشت و وحشت در افغانستان دوام خواهد کرد مگر اینکه کمک‌های سعودی متوقف ساخته نشود. همچنان چون قوم گرائی یکی از مشخصات وهابی گری است لذا طالبان که روحیۀ قوم گرائی دارند هدف بسیار خوب و بی درد سر برای وهابی ها به شمار می رود. مغز وهابی با روحیۀ قومی طالب را ساخته است.

دوم: آی اس آی پاکستان

از روز اول جهاد در مقابل شوروی وقت تا امروز افغانستان برای پاکستان بهترین منبع پولی بوده است که همه جهانیان ازین مطلب آگاهی دارندو لازم به تکرار احسن نیست. اما مبلغ که پاکستان از سال 2001 الی 2013 دریافت کرده است 26 میلیارد دالر است . مردم افغانستان از دخالت های پاکستان خوب آگاهی دارند و اما من بسیار خوشبخت بودم که قبل از انعقاد این کنفرانس کتاب بانو گال به دستم رسید که دوهفته قبل ازین کنفرانس در بازاربین‌المللی کتاب به دسترس علاقمندان قرار گرفت. این اولین کتابِ است که بسیار صریح و مستند از دست درازی های پاکستان در افغانستان پرده بر میدارد. بانو گال گزارش میدهد که آی اس آی پاکستان در ناآرامی افغانستان دست اول را دارد. ثقل ذهنیت پاکستان که بطورعمیق مغز رهبران پاکستانی را احاطه کرده، آرزوی تسلط افغانستان است تا از حمله جناح عقبی خود که هند باشد حمایه کند . با این طرز اندیشه، طالبان متضمن منافع ملی و ستراتیژیک پاکستان است. (صفحه 190). آی اس آی پاکستان با گروه القاعده، حقانی، طالبان و حکمتیار همکاری بسیار نزدیک دارد. خواه مخواه پاکستان از همه جریانات انکار میکند. پاکستان برای اینکه افغانستان را منحیث شاهراه ستراتیژیک خود داشته باشد، چنین فکر داشتند تا افغانستان را ایالت پنجم خود قلمداد کنند نظر به یک گزارش که یک نمایندۀ آی اس ای به بانو گال داده است. همچنان پاکستان بر علاوه تهدید های خارجی در مورد ناسیونالیزم پشتون که عده شان آرزوی یک پشتونستان مستقل را دارند نگرانی داشت و برای همین منظور پشتون های اسلام گرا را حمایه و پشتیبانی کرد تا آرزوی ناسیونالیستان پشتون را دفع کرده باشد. به عبارت دیگر، پاکستان پشتون ها را بر علیه پشتون ها برانگیخت آی اس آی پاکستان برای این منظور شورشیان اسلام گرا را نه تنها تقویه کرد بلکه هشدار میدهد تا به اعمال هراس افگنی و دهشت افگنی در افغانستان دست زنند.

پیشنهادات

در مسئلۀ فکری پیشنهاد من این است تا یا قرارداد اعمار مرکز اسلامی که با عربستان سعودی عقد شده فسخ گردد و یا یک مرکز بزرگ جعفری هم آباد گردد تا توازن مذهبی در افغانستان بر قرار گردد. درغیر آن بیست سال بعد افغانستان، یک کشور حنفی نی بلکه وهابی خواهد بود. همچنان یک مرکز بزرگ مدنی اسلامی با فقه حنفی آباد شود تا شاگردان و مردم راه انتخاب را داشته باشند نه اینکه برای سؤالات خود به یک مرکز رجوع کنند. برای توقف ساختن طالبان، افغانستان با عربستان سعودی که ایشان را تمویل می‌کند مذاکره کند. ایالات متحده آمریکا باید قانع ساخته شود که همکاری با پاکستان را در مورد افغانستان متوقف سازد و با رهبران افغانستان سر و کار داشته باشد که این مطلب را من در سخنرانی که در کانگرس آمریکا در سال 2010 دعوت شده بودم اظهار کرده ام. اولین اقدام حکومت جدید باید به شکل بسیار ثابت مذاکره امنیتی با پاکستان باشد که ایجاب می‌کند تا افغانستان یک وزیر خارجۀ قوی داشته باشد و هم سفرای آمریکا و ملل متحد باید فوق‌العاده با استعداد باشند.

ومن الله توفیق.

_____

فهرست مراجع تحقیق

اعلامیۀ جهانی حقوق بشر در اسلام، مترجم از متن عربی به فارسی دکتور عبدالغفور روان فرهادی. پیام توحید سال اول شماره اول اپریل 1995عیسوی

اسلام و حقوق بشر. نگارش زین العابدین قربانی ؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ دوم تابستان 1366 [هجری خورشیدی].  تهران

اساسات جامعه شناسی اسلامی، متن انگلیسی. نگارش دکتور محمد فرید یونس، سال چاپ 2008مسیحی از نشرات آترهوز، ایالات متحده امریکا.

غلو و افراط گرائی از نظر فرهنگ شرق اسلامی و غرب مسیحی. اثر استاد فضل غنی مجددی. از نشرات فقه اسلامی، شماره مسلسل66. سال چاپ: می 2009مسیحی

مذهب طالبان. اثر استاد خواجه بشیر احمد انصاری. انتشارات سعید، 1391

خورشیدی، کابل

دشمنِ اشتباهی: امریکا در افغانستان 20012014اثر کارلوته گال. متن  انگلیسی. از نشرات هفتُن مِفلن هارکورت، نیویارک 2014

صهیونیزم: افسانه و واقعیت. متن انگلیسی .اثر دکتور اسماعیل زید. از نشرات

امریکن تِرست پبلیکیشن. اندیانا، ایالات متحدۀ امریکا، 1980

سرقت بزرگ، متن انگلیسی اثر دکتور خالد ابو الفضل. از نشرات هارپر سان

فرانسیسکو، 2005

شهاب ثاقب در رد وهابیان کاذب . تصنیف امیر شیر علی خان . سال چاپ1288هجری قمری مطابق 1871مسیحی. متن فارسی کتابخانه دفتر هند 30نوامبر 1908

تقویم الدین. به اهتمام عبدالرزاق بیک دهلوی. چاپ مطبع دارالسلطنه کابل. سال چاپ 1306هجری قمری

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا