شناخت قومپرستان، یزید در نقش امام حسین
مشکل ترین مسأله در معضلۀ قومگرایی و قبیله گرایی در کشور خود شناخت و شناسایی این معضله است. به همان اندازه که نتایج و عواقب قومپرستی برای انسانهای یک سرزمین فاجعه بار میباشد، به همان اندازه عدم شناخت و ندانستن معنی و مفهوم قومگرایی و نشناختن قومپرستان نیز فاجعه بار است. زیرا نشناختن و عدم معرفت با این معضله باعث درست نپرداختن به حل این معضله و ادامۀ همان وضعیت است. در حال حاضر ایجاد صلح، عدالت اجتماعی و دموکراتیزه ساختن کشور همه متوقف به شناخت این مسأله است. زیرا معضلۀ قومی عامل تمام بحرانها، مشکلات و بدبختی های کشور است و حل این مشکل دقیقاً از شناخت درست آن آغاز میگردد. در این نوشته بیشتر به برداشت، تعریف و تصور این پدیده در جامعۀ افغانستان پرداخته میشود تا مفهوم اکادمیک و جامعه شناختی آن. زیرا برداشت و تعریف مردم افغانستان نتنها در مغایرت با تعریف علمی وجامعه شناختی آن است، بلکه در تضاد هم میباشد. باز هم برای درامد بحث بطور کوتاه به معنی جامعه شناختی آن میپردازیم.
قومگرایی، نژادپرستی و یا قومپرستی به معنی اصلی و جامعه شناختی آن به معنی برتربینی نژاد، ملیت، فرهنگ و زبان خود نسبت به ملیت ها، فرهنگها و زبانهای دیگر است. این برتربینی سیاست های پاکسازی نژادی ویا از بین بردن دیگر فرهنگها و زبانها را برای نژادپرستان یک ملیت مشروعیت میدهد. نمونه های قومگرایان و نژادپرستان در زمان ما سیاست پاکسازی نژادی در رواندا در سالهای 1994 تا 1995 بود که در آن حدود کمتر از یک ملیون انسان از ملیت توتسی توسط نژادپرستان ملیت هوتو که در اکثریت نژادی بودند در سیاست پاکسازی نژادی کشته شدند. رژیم آپارتاید که تا سال 1994 قدرت سیاسی و اقتصادی را ویژۀ نژاد سفید در افریقای جنوبی میدانست، یک رژیم نژادپرست بود. نمونه های دیگر و ملایم تر آن سیاستهای فرهنگی و زبانی بعضی از کشور های منطقه است که عملاً فرهنگها و زبانهای اقلیت ها را نادیده گرفته و یا در انحلال آن میکوشند. مثلاً کردها در سوریه و ترکیه از جمله ملیت های هستند که زبان و فرهنگ شان رسمیت ندارد و به خودشان در ساختار سیاسی دولت و حکومت سهمی چندانی داده نمیشود.
معنی نژادپرستی ونژادپرستان در اذهان تمام مردم جهان بسیار واضح و روشن است، جز مردم افغانستان. در اختلافات و جنگهای قومی که در بالا ذکر شد طرف های ظالم و مظلوم کاملاً معلوم و برملا هستند. نژادپرستان سفیدپوست در افریقای جنوبی خواهان انحصار قدرت بودند و جبهۀ مقابل آنها سیاه پوستان بومی بود که خواستار تساوی حقوق و حق خودشان بودند. یعنی نژادپرستان سفیدپوست ظالم و سیاه پوستان مظلوم بودند. به همینگونه در اختلافات بالکان هم مانند تمام جنگهای نژادی طرف مهاجم و ظالم داشتیم و آنانیکه قربانی و مظلوم بودند. در اینجا حکایت امام حسین و فرعون کاملاً صدق میکند، زیرا طرف های ظالم و مظلوم کاملاً روشن هستند. فقط در افکار عدۀ زیادی از مردم افغانستان این پدیده معنی و مفهوم مخدوش دارد. عدۀ زیادی از مردم افغانستان این پدیده را اشتباه برداشت کرده اند. ویا رژیم های استبدادی افغانستان توانسته اند که در افکار مردم در طول این دونیم قرن استبداد قومی یزید را مظلوم و طرف حق و عدالت جلوه بدهند.
قومپرستی و نژادپرستی در افکار عامۀ مردم افغانستان:
واژۀ نژادپرست و قومگرا در مورد دو دسته از فعالان و سازمانهای سیاسی در کشور ما به کار میرود. دستۀ نخست یک دسته از سازمانهای سیاسی و فعالانیکه هستند که عملاً در مورد اکثریت نژادی برنامه ها و ادعا های دارند.اینها سیاست زبانی و فرهنگی مشخصی دارند که در راستای رسمیت بخشی یک زبان مشخص است. این دسته برداشت و تصور اکثریت گرا دارند و به نظر آنها ملیت شان اکثریت است و بایستی که این اکثریت بودن در معادلات سیاسی و اجتماعی رعایت گردد. چون ملیت شان به ادعای خود آنها اکثریت است طبیعی است که زبان شان هم باید رسمی باشد و اصطلاحات دولتی ضرورتاً باید به این زبان باشد. قومگرایان پشتون و افغان ملتی ها مثالی ازین دسته هستند. آنها هویت های قومی دیگر ملیتها را رد و در هویت افغان منحل مینمایند، در حالیکه خود در پهلوی این هویت افغان هویت پشتونی و پشتونوالی را بری خود محفوظ گذاشته اند. کاربرد واژۀ قومگرا در مورد این دسته کاملاً بجا و درست است، زیرا این دسته نتنها قدرت سیاسی را برای خود خواهانند بلکه برای تحمیل فرهنگ و زبان خود بر دگر زبانها برنامه های دارند.
برداشت اشتباه و معکوس که متأسفانه در بین یک تعداد زیادی از مردم کشور ما وجود دارد در مورد دستۀ دومی است. این دسته مخالف دستۀ اول هستند. اینها برعکس قومگرایان که هویتهای قومی و فرهنگی دیگران را رد میکنند، خواهان آزادی تمام هویتها و فرهنگهای کشور هستند. این دسته را هم به اشتباه یک تعداد زیادی از مردم قومگرا و نژادپرست میگویند. درحالیکه اینها خواستار انحصار قدرت سیاسی و تحمیل فرهنگ و زبان خود نیستند، بلکه برعکس مخالف تحمیل یک فرهنگ و یک زبان به خصوصی بالای دیگر ملیت ها هستند. اینها هم به غلط متهم به نژادپرستی و قومگرایی هستند و گویا مشکلات قومی را دامن میزنند.
از نظر منطقی در این معضله هم یک طرف ظالم و یک طرف مظلوم داریم. زیرا یک طرف نه تنها ادعای اکثریت و انحصار قدرت را دارد بلکه خواستار تحمیل فرهنگ و زبان خود نیز میباشد. مثلاً زبان پشتو باوجودیکه زبان اکثریت مردم افغانستان نیست بازهم تحمیل کرده اند که سرودملی و اصطلاحات دولتی باید به این زبان باشد. یک فردی از ملیت ازبک ویا تاجیک حق ندارد واژۀ دانشگاه را به زبان خودش بگوید و بنویسد. ترکمنها و هزاره گان مجبور هستند که سرودملی کشور شان را به زبان پشتو بخوانند. در اینجا جبر و تحمیلی وجود دارد که در نتیجۀ آن حقوق اولیه دیگر انسانها نقض میگردد. پس طرف ظالم آنهای هستند که زبان و فرهنگ شانرا تحمیل کرده اند. دستۀ دومی که واکنشی در برابر این ظلم نشان داده اند مظلوم این بحران هستند. یعنی حکایت امام حسین و یزید در این مورد هم کاملاً واضح است، فقط منطق باز میخواهد.
چرا چنین است:
عدۀ زیادی از مردم افغانستان تصور میکنند که پرداختن به مسأله و بحث قومی خودش قومگرایی است. رژیم های استبدادی این تصورات را در اذهان مردم در طول سالیان درازی کاشته اند و چنین تبلیغ کرده اند که هر نوع بحث و پردازشی به مسالۀ قومی اقدام ضد ملی است. چون این رژیمها خواستار ادامۀ همین وضعیت بوده اند. در حالیکه این اشتباه است.این پرداختن به مسألۀ قومی از آدرس برتربینی قومی است که قومگرایانه میباشد. بحث افغان ملیتی ها و دیگر جریانات ناسیونالیستی پشتون که خواهان از بین بردن دیگر هویتهای قومی و دیگر زبانها هستند قومگرایی است. اما اینها با زیرکی توانسته اند که یزید را به عنوان امام حسین معرفی کنند. نهضت «دانشگاه » و دانشگاهیان خواستار این نیستند که پشتونها به جای پوهنتون دانشگاه بگویند، آنها میخواهند که به خودشان این اجازه داده شود که به زبان خودشان حرف بزنند. اما افغان ملتی ها و دیگرانیکه تحت تاثیر تبلیغاتشان رفته اند، آزادیخواهان را متهم به دامن زدن مسایل قومی میکنند. این چیزی جز بازی کردن یزید در نقش امام حسین نیست.
وظیفۀ طرفداران عدالت:
عدالتخواهان و طرفداران دموکراسی در کشور باید با این تصور غلط در اذهان مردم مبارزه کنند. با قومپرستی باید مبارزه کرد، و مبارزه هم از معرفی و شناختاندن قومپرستی و قومگرایان آغاز میگردد. این یعنی واضح ساختن طرفهای حق و باطل. نباید گذاشت که یزید و لشکرش با نام و لباس امام حسین ظاهر گردند و نباید هم لشکر حسینی را تنها گذاشت.
مبارزه بر ضد استبداد قومی و برای تساوی حقوق همۀ ملیت ها و ایجاد دموکراسی یک وجیبۀ انسانی و اسلامی و قرارگرفتن در جبهۀ حق است. شرکت در این مبارزه فقط روشن ساختن افکار مردم و افشای قومپرستان با زبان و با قلم است که خوشبختانه همه میتوانند در این راستا سهیم باشند.