فاروق وردک سخنگوی تروریزم و تحجرگرایی
فجایع هولناکی مانند انتحار و انفجار باعث کشته و زخمی شدن عده زیادی از شهروندان بیگناه ما میشود. چنانچه اخیرا در سوپر مارکیت وزیر اکبرخان این اتفاق افتید؛ این جنایت ضد بشری که توسط ارازیل و اوباش شناخته شده به وقوع پیوست، باعث آن شد که شش تن از یک فامیل منور کشور جام شهادت بنوشند.
بعد از وقوع این فاجعه ضد انسانی گروهک منافق و جنایتکار گلبدین اعلان نمود که مسوولیت این حمله را می پذیرند و فردیکه این عمل را انجام داده رفیع الله نام داشت.
بلافاصله گروه بی فرهنگ طالب نیز ادعا نمود که حمله کار آنها میباشد. این دو گروه جنایت کار که مجموعه ای از دزد، اوباش، منافق و بی فرهنگ میباشند بر سر کشتار مردم بیگناه جنگ لفظی را شروع نمودند .طالبان بی فرهنگ ادعا داشتند که این حمله کار آنها بوده و در مقابل حزب اسلامی گلبدین که در شراندازی، قتل و جنایت هیج کمی از گروه بی فرهنگ و قبیله سرای طالب ندارد و برعکس یک سروگردن از طالب ها بالاتر و در جنایت و آدمکشی چندین پیراهن را بیشتر از طالب ها پاره نموده است ادعا دارد که این عمل کار آنها میباشد.
این جنایتکاران حرفوی که قتل وحشت نقطه اوج مسلمانی شان میباشد مانند سگان گرسنه به جان هم افتیده اند ودر تقبل این جنایت خود را سهم دار اصلی میپندارند . وحشت افسار گسیخته یکی از مبانی برخورد و جنگ میان انتحاریون کشور در پیشدستی و قبول جنایت گردیده است.
شاعر فرهیخه ما شبگیر سالها قبل که اوج آدمکشی و جنایت باند گلبدین در کشور و به ویژه در کابل شهروندان کابلی مارا غسل خون میداند سروده ای را ترتیت داد که اصلیت پلید و شوم گلبدین را آفتابی میساخت. بدنیست که بخشی از آن سروده را که اعمال شوم گلبدین و برادرو شریک جرم وی ملاعمر را آشکار میسازد در این جا باز گو کنیم.
کوچه کوچه لاشه انسان فراهم کرده ای خانه خانه رنگ رنگ از خون آدم کرده ای
پیکر ملت زبار کشت و خون خم کرده ای کار بربادی کشور را منظم کرده ای
سخت میرنجی اگر گویم رزالت میکنی
دایما با خون مظلومان طهارت میکنی
میکشی و زنده میسوزی قیامت میکنی
در این میان فاروق وردگ که بیشتر نقش سخنگوی ملاعمر و گلبدین را در کابینه کرزی صاحب بازی میکند تا و زیر تعلیم و تربیه کشور، اعلان نمود که نمی تواند ادعاهای حزب اسلامی را بپذیرد که گویا آنها این عمل را انجام داده اند.
شهادت شهرواندان ما در وزیر اکبرخان که هردو گروه جنایت پیشه مسوولیت آن را بدوش گرفته اند نمی تواند مورد قبول فاروق وردک باشد!
کسانیکه عمل جنایت کارانه خود را آشکارا میپذیرند و از طریق رسانه ها آنرا بی شرمانه اعلان میکنند, ولی فاروق وردگ نمی تواند آنرا قبول کند.
یکی از عوامل عدم پذیرش این حمله جنایت کارانه گلبدینان توسط فاروق وردک, تشکیل شورای عالی صلح است که برای تفاهم میان دولت و مخالفین به میان آمده است. به قول فاروق وردک، پیشرفت های زیادی برای برقراری صلح میان دولت و حزب اسلامی گلبدین هویدا شده است . بنابر این ما نمی توانیم باوجود پذیرش مسوولیت توسط خود شان آنرا قبول کنیم . اگر ماهم این را قبول کنیم پروسه صلح به مخاطره مواجه شده و پیش رفت های صلح یکسره هیچ خواهد شد. ودوم اینکه رابطه قبلی فاورق وردک با حزب اسلامی مانع موضیعگیری وی در مقابل جنایت های آشکار حزب میشود.
به قول فاروق وردگ سیاست مذاکره وبل اخص سیاست شورای عالی صلح ایجاب میکند که ما لکه هرجنایت و وحشت را از حزب اسلامی و طالب ها تبریه کنیم. اگر آنها عملا هم این اعمال را در گوشه و کنار کشور انجام دادند و صد ها انسان را به خاک و خون کشاندند, ما وظیفه داریم و سیاست شورای عالی صلح به ما میگوید که هر انفجارو انتحاری که از جانب مخالفین صورت گرفت و خود شان نیز مسوولیت آنرا بدوش گرفتند ما باید به وظیفه ایمانی و قبیلوی خود عمل نموده بلافاصله زنگار این عمل را از وجود مبارک این مخالفین گرامی و عزیرالقدر بزدایم و آنها را به هرنحوی از این اعمال ضد انسانی کنار کشیم در غیر این صورت صلح و تفاهم معنی خود را از دست خواهد داد.
به طور نمونه همه میدانیم که عمل انتحاری وزیر اکبرخان توسط حزب اسلامی حکمتیار صاحب انجام شده و آنها نیز پذیرفته اند. ولی سیاست شورای عالی صلح ایجاب میکند که بلافاصله به رسانه اعلان کنیم که این عمل را گروه ناشناخته ای انجام داده و کار حزب و طالب ها نمی باشد.
اعلان پذیرش جرم و جنایت توسط مجرمین بنابر منطق قبیله و سیاست شورای عالی صلح نمی تواند مورد قبول ما باشد. ما سخنگویان حزب اسلامی و طالب را قبول نداریم. من (فاروق وردگ) باصراحت به مردم صلح پسند و غیور کشور اعلان میکنم که هر کسی که انواع جرم و جنایتی را متقبل شد و آنرا به رسانه ها اطلاع داد که ما انجام داده ایم نپذیرند.
این درست نیست که ما ادعای سخنگویان حزب و طالبان را قبول کنیم. دراین میان ممکن است کسان دیگری این اعمال را انجام دهند و برای کسب شهرت خود آنرا به حزب و گروه طالب ها نسبت میدهد.
یکی دیگر از این علمای جید کشور مولوی قیام الدین کشاف است. او که یکی از اعضای شورای عالی صلح است به هیچ نحوی نمی تواند حمله وزیر اکبرخان را حل اقل خلاف شریعت وعمل ضد بشری بداند. این عالم جید و نامی کشور در یک مصاحبه تلویزیونی حتی حاضر نشد که منحیث یک شهروند کشور اظهار نظر نماید. او دراین مصاحبه خود تایید و تقبیح عمل قجیع و ضد انسانی انتحار را موکول به اجتهاد نمود. این عالم نمای جاهل با فکر کوتاه و ریش دراز خود در مقابل جنایت علنی جنایت کاران سکوت نمود . و به نحوی طفره رفت.
به این معنی من فکر میکنم که در کشوری بنام افغانستان آوردن ثبات وصلح تقریبا ناممکن به نظر می آید. هنوز قانون به شکل قبیلوی تفسیر میگردد ونشانی از عدالت دیده نمی شود. همه مفاهیم و ارزش های متعالی انسانی برمحور قوم و قبیله معنی پیدا میکند. وقتی یک جنایت کار یک ترورست قتل وریختن خود مردم را به عنوان عبادت انجام میدهد, فاروق وردگ وسایر قبیله گرایان بنابر رگ و رشته قومی، قبیلوی و زبانی از آن حمایت میکند معلوم است که باب عدالت و انسانیت بسته شده است. جنایت کاران در جنوب از پایگاه مردمی قوی برخوردارند و همزمان با آن از طرف حلقات استخباراتی منطقه به ویژه پاکستان سخت حمایت می شوند در حالیکه این جنایت کاران در صفحات شمال نیز رخته کرده بودند ولی بنابر عدم موجودیت پایگاه مردمی درهم کوبیده شدند و تاحد زیادی صفحات شمال از لوث این جنایت کاران پاکسازی گردید. با این وضیعت که یک بخش کشور حامی ترورست باشد و بخش دیگر کشور در گیر جنگ و مبارزه با ترورستان باشد در این حالت وحدت ملی کاملا یک حرف بی معنی و در عین حال خیلی زیان بار است. یک قوم که خود را اکثریت میداند با دل و جان از تروریزم دفاع میکند در حالیکه سایر اقوام در مقابل ترورزیم استاده اند و سالهاست زنج و مصیبت ناشی از تروریزم پروری یک بخش کشور را متحمل میشوند.
شورای عالی به اصطلاح صلح که از منظر طالب ها و گلبدین هیج قدرت اجرایی ندارد و از جانب مخالفین نه قابل قبول و نه مورد اعتماداست. آنها به تصریح گفته اندکه تصمیم گیرنده های اصلی برای برقراری صلح بیرون از مرز های کشور است. این شورا به طور مطلق کارایی نخواهد داشت برای اینکه معضل کشور فراتر از تصمیم گیری های یک شوارای صلح است.
همانگونه که همه میدانند طالب ها و باند گلبدین چنین انتظاراتی در دل میپرورانند که شورای عالی صلح و حتی دولت کرزی از قبول آن عاجر است. ناگفته پیداست که دولت کنونی بنابر ضعف های متعددی که در ساختارخود دارد نمی تواند طرف مذاکره باند های جنایت کار طالب و گلبدین باشد.
فاروق وردگ و قیام الدین کشاف بنابر تفکر قبیله وی نمی توانند در مقابل جنایت موضع گیرند. آنها ففط به صلح تخیلی در پرتوی تفکرات قبیله ای می اندیشند.
جنایت کاران وحشی تشنگی خود را با ریختن خون مردم بیگاه سیراب میکنند. آنها از هر وسیله نامشروع و مشروع برای اهداف پلید خویش استفاده میکنند.
اخیرا دیده شده شماری از مساجد پایتخت به پایگاه جنایتکاران مبدل شده است. مسجد جایگاه مناسبی است برای تربیه و تجهیز جنایت کاران و آدمکشان. با تاسف که مساجد همیشه پناه گاه مناسبی بوده برای تجهیز و تربیه ترورستان.
اینکه چرا مساجد مکان مناسب و تربیه جنایکاران مبدل شده است تاحدزیادی مشهود است.
در جامعه ایکه فرهنگ خشونت و استبداد و قرایت های متحجرانه از دین و مذهب وجود داشته باشد, مسجد میتواند پناه گاه و مکان مناسبی برای ترورستان و جنایت کاران باشد.
فقرفرهنگی و حا کمیت فرهنگ خشونت و تحجهر در کشور زمینه را برای قرایت ها و برادشت های خشونت بار از قرآن فراهم ساخته است. این اصل سالهاست که در متن جامعه ما نفس میکشد. قرایت های خشونت بار زمینه انتقام جوی، قتل وقتال را به حد اعلی آن بالا برده است. در قرآن ده ها آیه وجود دارد که بیشتر در بستر تاریخ ماقبل مدرن و به ویژه قرن هفتم میتواند درست معنی شود نه امروز که تفاوت های بنیادین به قرن هفتم دارد.
به طور نمونه در مراحل تکوین دین اسلام مسلمانان مکلف بودند که به کشور های غیر مسلمان حمله نموده و آنها را از طریق دعوت مشرف به دین اسلام کنندو یا هم با زور شمشیر آنها را وادار به قبول دین اسلام نمایید. در قرن هفتم وهشتم بهترین دفاع از سرزمین های مسلمانان و از دین اسلام حمله بود. در حالیکه امروز بهترین حمله دفاع است. مسلمانان بنابر قوانین حاکم بر جهان امروز حق تجاوز و حمله به کشور های غیر مسلمان را ندارند.
بد بختانه امروز قرایت های قرون وسطایی و تا حدی خشونت بار دواران تکوین به قوت خود در میان فقهای کشورما وجود دارد.
برعکس در سایر کشور ها که فرهنگ مدارا حاکم است بیشتر قرایت های انسان دوستانه مقدم بر قرایت های خشونت طلبانه است. درمیان آنها دین برای معنی بخشی و زندگی صلح آمیز درکنار هم معنی میشود. در حالیکه در میان فقهای ما دین یعنی موضعگیری های خشن, و هرانسان غیر مسلمان را کافر و پشت به خدا دانستن و قتل آنها به عنوان یک تکلیف شرعی و دینی دانستن است. روحانیان (فقها) متحجر ما که از جامعه شناسی، کلام اسلامی، تاریخ اسلام اطلاع درستی ندارند نمی توانند احکام تاریخی ومکانی دین را از احکام فراتاریخی آن تمیز نمایند.
منظومه معرفتی نظام قبیله سالارما که الهام از اوهام و خرافات دوران جاهلیت گرفته است هرنوع جنایت مانند سنگسار انتحار را که همه اعمال ضد انسانی و کاملا وحشانیه میباشند بنام شریعت و احکام دین خدا بی رحمانه بالای مردم تطبیق مینمایند و در مقابل کسانیکه خود را حامی نظام مردم سالار می دانند عمل وحشیانه و رزیلانه این بی فرهنگ ها را علرغم پذیرش مسوولیت توسط خودشان نمی پذیرند . واقعیت های تاریخی نشان داده که دین اسلام بیشتر از طرف متدیان و متولیان دورغین آن ضربه و صدمه دیده است. کسانیکه سنگ اسلام ودین را به سینه میکوبند بیشتر از دیگران جنایت می کنند. سفره خشونت و اندیشه های باطل را پهن کرده اند و از دورن دین خشنونت، وجنایت به بازار عرضه میکنند ویک سروکله از دیگران در بربادی دین و وطن گام گذاشته اند امروز در جهان غرب وقتی از اسلام سخن به میان می آید جنایت طالبان در ذهن ها زنده میشود. به نام خدا انسان میکشند, بنام خدا قطع بینی و کوشش میکنند, بنام خدا در میان مردم بیگناه خود را انتحار میکنند, بنام خدا مکتب را آتش میزنند و مسجد را پناگاه اعمال شیطانی و ترورستی خویش میسازند،بنام خدا انسان را سنگسار میکنند،بنام خدا انسان را حلال میکنند و بلاخره هر جرم و جنایت را توجیه دینی داده به آن عمل میکنند.
با این حال خیال همه راحت باشد زمانیکه قبیله مقدم قانون و عدالت باشد زمینه همزیستی مسالمت آمیز در کنار هم یک حرف واهی و بی معنی است. نظام قبیله و نظام مدرن در افکار و اندیشه ها و باورها کاملا در مقابل یک دیگر اند و در آن ها تناقض و تضاد فراوان وجود دارد. با توجه این کشمیش ها و تناقض ها به جز از کشیدن خط قرمز میان میان این دو نحوه زندگی راه دیگری وجود ندارد.