Uncategorized

مفهوم انسانیت در نزد دولتمردان افغانستان

 

دیروز در سایت وزین خراسان مطلبی را خواندم که گویا معین وزارت اطلاعات و فرهنگ در همایشی تمام مردم ما را قبل از آدمیت و اسلامیت به افغانیت فراخوانده و ارشاد فرموده اند که ایشان اول افغان باز مسلمان و در اخیر انسان استند! با خواندن این مطلب از دو جهت متعجب شدم نخست اینکه با اینهمه پیشرفت عظیمی که علم در سالهای اخیر داشته چگونه در کشور ما، انسانیت از آن مقام قداستی که بشر برای آن طی سالها پژوهش قائل گردیده بود، یک مرتبه بدست چنین آدم های عقده ای و مریضی که ادعا اداره نسل جوان کشور را دارد یکمراتبه چنین سقوط مرگبار و خرد کننده داشته است!!
چنانچه حافظ می گوید:

ترا ز کنگره عرش می زنند صفیر *** ندانمت که در این دامگه چه افتاده است

و از سوی دیگر وزیر دانشمند و فرهنگ پرور چون رهین چگونه میتواند با همچو آدم عفده ای و مریض و یا هم نادان در یک وزارت کار کنند؟؟؟ آیا آفای رهین میتواند نظر همکار و معاونش را بپذیرد ؟ که با پر رویی و وقاحت به موجوداتی که خود را، خلیفة الله می داند و ادعا دارد که ذریعه نفخه الهی روح خدا در کالبدش دمیده شده است حکم میکند که نخست باید افغان شود؟ و سپس مسلمان تا به انسانیت برسد؟آیا اعتراض به اینگونه حماقت ها وحدت ملی را متضرر مییسازد؟

از تعجب که بگذرم دلایلی را که راجع به برتری انسان نه افغان حتا نسبت به ملائکه در آیات قرآن ذکر گردیده است ذیلآ پیشکش میگردد: 

نخست اینکه خداوند در آیه 30 سوره بقره می فرماید: «و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة» که مفاد این آیه خلافت مقام آدمی را به عنوان موجود اکمل ثابت می کند.

دوم آنکه خداوند در سوره ص از آیات 71 تا 76 علت سجده ملائکه به انسان را همان نفخ روح خویش می داند و نیز اضافه می فرماید که من آدم را به دو دست خود آفریدم که منظور همان تجلیات جمیع صفات جمالیه و جلالیه است.

سوم آنکه در آیه 14 سوره مؤمنون در خصوص نحوه؟ آفرینش آدمی به خود تبریک می گوید: «فتبارک الله احسن الخالقین.

 بنابرین با آنكه درباره بسیاری ازمقدسات بشر تردید شده و حتی برخی از آنها مورد انكار قرار گرفته اند، ظاهره هنوز مكتبی بجز مکتب معین صاحب جوانان اوغانستان در جهان پیدا نشده است كه عملا شؤون خاص انسانیت را، چنین گستاخانه تحقیر كند بدون آنکه کوچکترین مولفه ای از افغانیت ارائه بدارد.! مولوی غزل معروفی دارد که ذکر آن مناسب است: 

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست *** بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
یعقوب وار وا اسفاها همی زنم *** دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت *** شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر *** کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتم که یافت می نشود گشته ایم ما *** گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست

و سعدی در ” طیبات ” (غزلیات عرفانی سعدی) خودش خواسته استقبالی کرده باشد یا جوابی داده باشد، می گوید:

از جان برون نیامده جانانت آرزوست *** زنار نابریده و ایمانت آرزوست
مردیده ای و همت مردی نکرده ای *** وانگاه حق سفره مردانت آرزوست
فرعون وار لاف اناالحق همی زنی *** آنگاه قرب موسی عمرانت آرزوست

به هرحال قسمتی از ادبیات عمده بشر را چه ادبیات دینی و چه ادبیات غیردینی، مسئله انسانیت تشکیل میدهد.

و همگان بجز معین جوانان وزارت اطلاغات و فرهنگ بر این باورند که: انسان و انسانیت اجمالآ یک امر مقدس بوده و هیچ چیزی دیگری نمیتواند جای آنرا بگیرد.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا