دین شناسی

اصول اعتقادی و جهان بینی دینی امام اعظم ابوحنیفه نعمان

abu_hanifa

 

حضرت ابوحنیفه نعمان فرزند ثابت فرزند زوطی فرزند مرزبان ثابت، فقیه و متکلم شهیر اسلام و پایه‌گذار مذهب حنفی ــ قدیمی ترین مذهب، از مذاهب چهارگانهٔ اهل سنت است.

امام اعظم ابوحنیفه نعمان در سال ( ۸۰ هـ . ق ./ ۶۹۹ م. ) در دورۀ حکومت عبدالملک فرزند مروان اموی، در شهر کوفه متولد و در سال ( ۱۵۰ هـ.ق./ ۷۶۷ م.) در بغداد وفات نمود.

زمانیکه آل عباس در سنه ۱۳۲ هجری مالک تاج و تخت سلطنت اسلامی شد بعد از چهار سال حاکمیت ابوعباس سفاح ، در سنه ۱۳۶ هجری بجای او برادرش ابو جعفرمنصور عباسی تخت نشین گشت.

اعمال سیاست استبداد و خون ریزی دوران سلطنت سفاح و منصور عباسی و قلع و قمع خاندان سادات و علوئین که از طایفه ممتاز عرب بودند ؛ کامیابی بیشتر سیاسی نصیب منصورعباسی گردید.

وی که مرکز خلافت اش بغداد بود بعد از این پیروزی و برانداختن دشمنان سیاسی اش توجه خویش را بسوی اشخاص مشهور و مهم نیز معطوف نمود ، چنانیکه در سال ۱۳۷ هجری قمری با حیله وتزویر ، سالار مقاومت ابو مسلم خراسانی بنیان گذار دولت عباسیان را بقتل رسانید .

و به این سلسلۀ بعدآً مکتوبی بنام امام اعظم ابو حنیفه نعمان که در کوفه اقامت گزین بود ارسال کرد واو را بنزد خود طلب داشت . اگرچه منصور از مدتی که شـــهـرت امام اعظم ابو حنیفه را واقف شده بود ، خیال کُشتن اورا داشت ، چون بهانه نداشت برقتلش موفق نمی شد .

همینکه امــــام ابوخنیفه بدربار منصورعباسی احضار یافت ، از طرف اراکین دربار چنین معرفی گردید :

 

” این شخصی است که امروزۀ روز در دنیا از وی بلند تر عالمی نیست و نعمان نام دارد . “

منصور پرسید که شما از کدام شخص تحصیل علوم را نموده اید ، امام اعظم بتذکر برخی از استادان خویش پرداخت . چون منصور شنید که سلسلۀ شاگردی او با عزۀ تابعین و صحابۀ عظام میرسد برای اوشان فوراً عهده قضاء را تجویز و تعیین نمود.

امام اعظم صراحتاً از قبولیت قضاء انکار کرده گفت : ” من در خود قابلیت قضاوت را ندارم ” ابو جعفرمنصور عباسی به غصه آمده امام اعظم را مخاطب نموده وگفت : ” تو یک شخص دروغ گو هستی. ” امام اعظم ابو حنیفه فرمود که : ” اگر من دروغگو باشم ، البته که این دعوای شما حکماً راست است که من در خور اشغال نمودن مقام قضاء نیستم ، زیرا که شخص دروغگو ابداً قاضی شده نمیتواند ” .

زمانیکه امام اعظم پیشنهاد منصور عباسی را نپذیرفت و به امر وی به زندان افکنده شد این حادثه در سنه ۱۴۶ هجری بوقوع پیوست . و بعد ازشکنجه زیاد در سال ۱۵۰ هجری در زندان در اثر مسمومیت یا شلاق در گذشت. (۱)

بگوایی اسناد و مدارک تاریخی زوطی فرزند مرزبان ثابت جد اعلای امام اعظم در اثر فتوحات اسلامی در خراسان به اسارت در آمده وبه بین النهرین برده شد .

اصل ونسب ابو حنیفه نعمان تاجیک تبارآریایی نژاد ( پدرش از خواجه سیاران بالا و مادرش از قریه استرغچ واقع حومه شهر چاریکار ــ اُستان پروان ) ، از اولاده مرزبان خراسانی می باشد . نام گذاری لیسه عالی نعمان در شهرچاریکارو مدرسه ای دینی ابوحنیفه درشهر کابل ، گواهی از حُسن نیت ونمود همتباری مردم خراسان زمین به اسم مبارک « امام اعظم » حضرت ابوحنیفه نعمان می باشد .

وی در اوایل عمر خود سرگرم مباحث کلامی بوده وبا علمای کلام مراوده داشته است . او مدت ۱۸ سال در حلقه درس ابو اسماعیل حماد فرزند ابی سلیمان (۲) (م ۱۲۰ هـ.ق). به فراگیری فقه به روش ابراهیم نخعی پرداخت.

ابوحنیفه ، پس از مرگ استادش ابو اسماعیل حماد ، بر جای او تکیه زد، سفرهایی هم برای فقه اندوزی به حجاز داشت و از نخبگان علمی آن دیار و از جمله امام باقر توشه برگرفت.

با وجود تأیید وتقویتی که بنی عباس از او می کرده اند تمایلی به علویین (۳) داشت وآنان را برای خلافت شایسته ترمیدانست .

ابو خنیفه در قبول احادیث سختگیر بود و حدیث و خبر مفرد را قبول نداشت. به نقل از ابن خلدون می‌گویند که از مجموع احادیث منتسب به پیامبراسلام ، او صرف هفده حدیث را قبول داشت. (۴) وهمین حالت اورا مجبور می کرد که به شیوه قیاس واستحسان توجه کند.

علت عمدۀ پذیرش چنین یک شیوه معرفت این بود که وی :

ــ نخست مرد دقیق بین وسریع انتقال بود

ــ دوم درآغازامر با متکلمین ومباحث آنان آشنایی یافت

ــ سوم در ” محیط آریایی وعربی عراق که در تمام دورۀ شاهنشاهی ساسانیان از مهمترین مراکز بحث و نظر در مسائل اجتماعی و دینی بود تربیت شد وچون این محیط مانند مدینه مستعد اخذ احادیث وسنن صحاح از صحابه (۵) و تابعین (۶) نبود ناگزیر میبایست روش دیگری غیر از آنچه که فقهای مدینه بآن توجه داشتند اتخاذ کرد .

پذیرش شیوه معرفتی قیاس بعقیدۀ ابوحنیفه نعمان عبارتست از آنکه در شریعت حکمی برای امری معلوم باشد وبعد امور دیگری را که با آن اتحاد در علت داشته باشد برآن قیاس کنند وهمان حکم را نسبت به آن امورصادر نمایند . این اصل وشیوه معرفت بعداً توسعه یافت وبرتمام مواردی اطلاق شد که نسبت بآنها نصّی وجود نداشت وفقیه با قیاس برموازین شرعی و مقتضیات دین احکامی در باب آنها صادر می کرد .

باین ترتیب قیاس بتدریج مرادف رأی قرار گرفت ورأی و قیاس یعنی آنکه فقه بر اثر طول ممارست خود در احکام شرعیه این ملکه نفسانی را حاصل کرده باشد که بتواند با دقت در امور وعلل واسباب آنها احکامی که منطبق بر شریعت وسازگار با آن باشد نسبت با آنها صادر کند . پس شرط اصلی رأی و قیاس اجتهاد است .

ابوحنیفه اگر نسبت به امری در قرآن وسنت پیامبراسلام ( مشروط برآنکه ثفافت آنرا روایت کرده باشند ) تصریحی نمی یافت متوسل باجتهاد میشد وبرهمان سیرتی که گفته ایم می رفت وچون محیط عــــراق وآریانایی بزرگ مستعد قـــبول این روش بـــود طــــریقۀ او بسرعت در این نواحی انتشار یافت . ” (۷)

اهل سنت ابوحنیفه را « امام اعظم » لقب داده‌اند. پیروان اورا حنفی می‌نامند.

این مذهب در بین مذاهب چهارگانه اهل سنت (۸) بیشترین پیرو را دارد و عمده پیروان این مذهب نیزدرکشورهای آسیای میانه ، افغانستان ،پاکستان، ، چین، ترکیه، بالکان ، شبه قاره هند،اندونزی،مالزی، آسیای مرکزی (و مناطق شمال شرقی، شرق و جنوب شرقی ایران) قرار دارند.

وزیاده از ۷۰% ( هفتصد ملیون ) مسلمان های جهان پیرو این مذهب میباشند.

“مردم خراسان در زمان حیات ابوحنیفه وبعد از آن از مهم ‌ترین دوستداران و مراجعان مذهب وطریقۀ او بودند. به گفتۀ صفی الدین بلخی همان جا رابطۀ سه‌ گانه بین ابوحنیفه، مذهب ارجاء و مردمان بلخ به حدی نزدیک بود که بلخ را از آن رو که کانون دوستداران ابوحنیفه و پیروان او بود، مرجی‌آباد می‌خواندند.

ابوبکر خوارزمی (۹) [ محمد فرزند عباس (۳۲۳- ۳۸۳ ق/۹۳۵-۹۹۳ م)، شاعر، کاتب و ادیب. ] در یکی از رسائل خود از عشق مفرط بلخیان به ابوحنیفه شکوه نموده‌است. گفته‌اند که بسیاری ازطالبان بلخی در عراق ملازمت مجلس ابوحنیفه را داشتند و در زمرۀ آنان میتوان :

ابو مطیع بلخی، قاضی بلخ ، سلم فرزند سالم بلخی و ابواسحاق زَیات بلخی از بزرگان صاحب‌ نفوذ در خـــــراسان را برشمرد که همگی از سوی اصحاب حدیث « مرجئی » ( امیدوار کردن ) ، لقب یافته‌ اند . ” (۱۰)

چنانیکه امام اعظم ابوحنیفه نعمان خود در رساله اش به « عثمان بستی » گونه های پذیرش وعدم پذیرش شیوه مرجئی بودن را چنین شرح می دهد :

“… گویا که عثمان بستی ــ نامۀ به امام ابوحنیفه نوشته ودران نسبت « مرجئی » بودن را به او داده است . ولی حضرت امام اعظم این بد گمانی را رد کرده وگوید :

عمل نادرست ، اقرار به راستی کردن و راستگوی شمردن را نفی نمی کند . ولی نفی اقرار به راستی کردن ، نفی ایمانست . پس ممکن است مومن جاهل و مومن ظالم وگنه کارموجود باشد وخدا را مشیت ورضا است که اورا ببخشد یا عقاب نماید .

از این منظر معلوم است که امام اعظم ابوخنیفه « مرجئی » محض نبود ، بلکه در عدم تفکر اهل تصدیق ومومنان ، فراخی اندیشه داشته و از مروت و انسانگرایی بی نیاز بود . … یعنی کسی که پایبند سنت بوده وحکمیت نیکو کار و گنه کار را به مشیت الهی تفویض نماید و خودش به کفر هیچ

مومن بی باک فتوا ندهد .” (۱۱)

درخور تذکر است که مردمان آریایی نژاد وبویژه خراسانیان با اتکاء به درون مایه فرهنگ چند هزار ساله این سرزمین نقش برجسته ای خویش را در رشد وتکامل دین اسلام و مذاهب :

ــ [ فقهی (حنفی · مالکی · شافعی · حنبلی ) و

ــ کلامی (ماتریدی · اشعری · اثری · معتزلی ) و

ــ جنبش‌های فکری (دیوبندی · بریلوی · سلفی ) ] ایفا نموده اند .

یعنی نزدیک به کل، پیدایش ورشد علمی همۀ جریانات فکری ، فرقه ها و طرائق اسلامی ، اززمان امام اعظم حضرت ابوخنیفه نعمان تا کنون مرهون سعی وتلاش دانشمندان و علمای مولی یعنی اعجمی زاده ( آریایی نژاد ) بوده واست .

چنانیکه لیث فرزند سعد ، پیشوای فقهی مردم مصر وابوعبیده معمر فرزند المثنی و واصل فرزند عطا و امثال آنها پیشوای کلامی ، سیبویه و کسائی ، امام صرف و نحو و دیگری مرجع لغت و غیره همه مولی یعنی اعجمی زاده ( آریایی نژاد ) بوده اند .

جهت توجیه سخن در اینجا بی مناسبت نیست داستان ذیل را نقل کنیم : ” هشام فرزند عبدالملک (۷۲-۱۲۵ هجری/۶۹۱- ۷۴۳ میلادی) (۱۲) روزی از یکی از علماء که به ملاقات وی در رصافه کوفه‏ رفته بود پرسید آیا علما و دانشمندانی را که اکنون در شهرهای اسلامی‏ مرجعیت علمی و فتوایی دارند می‏شناسی ؟ گفت آری :

هشام گفت اکنون فقیه مدینه کیست ؟ جواب داد : نافع فرزند عبدالرحمان ( مقتول ۱۶۹ هـ.ق. ) ، نافع مولی است یا عربی ؟ مولی است .

ـ فقیه مکه کیست ؟ عطاء فرزند ابی رباح (فوت ۱۱۴ هـ. ق. ) ، مولی است یا عربی ؟ ــ مولی است .

ـ فقیه اهل یمن کیست ؟ طاووس فرزند کیسان ، مولی است یا عربی ؟ مولی است.

ـ فقیه یمامه کیست ؟ – یحیی فرزند کثیر، مولی است یا عربی ؟ ، مولی است .

ـ فقیه شام کیست ؟ ، مکحول ، مولی است یا عربی ؟ ، مولی است .

ـ فقیه جزیره کیست ؟ – میمون فرزند مهان ، مولی است یا عربی ؟ ، مولی است .

ـ فقیه خراسان کیست ؟ – ضحاک فرزند مزاحم ، مولی است یا عربی ؟ ، مولی است.

ـ فقیه بصره کیست ؟ ، حسن و ابن سیرین ، مولی هستند یا عربی ؟، مولی هستند.

ـ فقیه کوفه کیست ؟ – ابراهیم نخعی ـ مولی است یا عربی ؟ عرب است .

هشام گفت : نزدیک بود قالب تهی کنم ، هر که را پرسیدم تو گفتی مولی ( آریایی نژاد ) است . خوب شد لااقل این یک عرب است”(۱۳)

 

سوای علمای فوق ده ها عالم وپیشوای فقهی و کلامی دیگر نظیر : عطار و مجاهد و سعید وسلیمان، فقیه مکّه ، زید فرزند اسلم و محمّد فرزند منکدر و فقیه مدینه ، ربیعه الرأى و فرزند ابى الزّناد، فقیه قبا ، عطار فرزند عبداللّه فقیه خراسان وغیره همه از اهل آریانا زمین بوده اند . ( ۱۴)

سیستم فکری اسلوب مذهب حنفی بر هفت اصل استوار است که عبارت‌اند از:

یک ـ قرآن (۱۵)

دو ـ سنت (۱۶)

سه ـ قول صحابه (۱۷)

چهار ـ قیاس ورأی (۱۸)

پنج ـ استحسان (۱۹)

شش ـ اجماع (۲۰)

هفت ـ عُرف (۲۱)

در مقابل روش فکری ابوحنیفه طریقه اهل حدیث قرارداشت که معتقدین بآن پیروان مالک فرزند انس بودند . مالک فرزند انس را برخی عربی الاصل وبعضی از موالی دانسته اند . ولادت او در سال ۹۷ هـ. ق . و وفاتش در ۱۷۹ اتفاق افتاد .

اصول فقه مذهب مالکی بر ده اصل استوار است :

ـ قرآن کریم ، سنت ، اجماع ، قیاس ، اسـتـحـسـان ، اسـتـصـحـاب ، مـصـالـح مرسله ، سـد ذرائع ، عرف ، قـول صحابی .

مذهب دیگری که اندکی بعد از دو روش ابو حنیفه نعمان و مالک انس پدید آمد مذهب محمد فرزند ادریس شافعی ( ۱۵۰ ــ ۲۰۴ ) از ائمه چهار گانه سنت وجماعت است. وی با داخل کردن مذهب حنفی با مالکی روشی نوین را بنا نهاد که از حدیث در آن بهره می‌جست.

اصول فقه مذهب شافعی قرار ذیل است . : ــ قرآن ، سنت ، ناسخ و منسوخ ، علل احادیث ، خبر واحد ، اجماع ، قیاس ، اجتهاد ، استحسان ، اختلاف.

 

چهارمین امام از ائمه اهل سنت ابو عبدالرحمان احمد فرزند حنبل است . اصل او از مرو ولی ولادت و نشأتش در سال ۱۶۴ هجری قمری در بغداد بوده و در سال ۲۴۱ هـ. ق . درگذشت.

امام حنبل اهل حدیث بود و توجهی به رای نداشت. استناد او صرفاً به قرآن و حدیث پیامبر اسلام بود. محمد پسر عبدالوهاب، موسس وهابیت نیز مذهب حنبلی داشته‌است.

مذهب حنبلی بر پنج اصل استوار است :

ـ قرآن ، سنت ، فتوای صحابه ، قول برخی از صحابه که موافق با کتاب باشد ، تمام احادیث مرسل و ضعیف . (۲۲)

از مواردی که حنابله به آن اهمیت زیاد می‌دهند امر به معروف ونهی از منکر است.

نگرشی بر اصول و فروع جهان بینی مذهب حنفی

اصول اعتقادی مذهب حنفی پس از مرگ ابوحنیفه نعمان ، بوسیلـــه شاگردان مشهور او ابو یوسف (م ۱۸۲ هـ.ق) یعقوب فرزند ابراهیم ــ قاضی القضات هارون الــــرشید و محمد فرزند حسن شیبانی (م ۱۸۹ هـ.ق)، زفر فرزند الزهیل متوفا ۱۵۸ هـ. ق . ، حسن فرزند زیاد اللؤلؤی کوفی متوفا ۲۰۴ هـ. ق . ، داوود طائی ، أسد فرزند عمر … رواج یافت. (۲۳)

مذهب حنفی در زمان خلافت هارون الرشید ( ۱۷۰ – ۱۹۳ ق / ۷۸۶ – ۸۰۹ م ) و پس از وی بدل به مذهب رسمی خلفای عباسی گردید به گونه ای که تنها فقیهان این مذهب مسند دار قضاء می شدند. بعدها مذهب حنفی نیز مذهب رسمی خلافت عثمانی هم شد.

علمای حنفی در مکتب اعتقادی وکلامی (۲۴) خود، پیرو ابومنصور ماتریدی (م ۳۳۲ ه.ق / سمرقندی ــ تاجیک الاصل آریایی نژاد ) هستند . ریشه مکتب ماتریدی را باید در اندیشه های کلامی ابو حنیفه جستجو کرد، چرا که ابوحنیفه پیش از ورود در فقه ، کرسی نشین استادی کلام در کوفه بود.

ابو منصور ماتریدی موسس فرقهٔ ماتریدیه، متکلم، فقیه و مفسر قرآن بود. او که در ماترید از نواحی سمرقند در ماوراء النهر به دنیا آمد، خداشناسی اسلامی و علم کلام را نزد استادانی چون ابوبکر احمد جوزجانی، عیاضی، نصیر فرزند یحیی بلخی و محمد فرزند مقاتل رازی آموخت واندیشه های کلامی امام اعظم ابوحنیفه نعمان را بسط و توسعه داد.

علم کلام ، علمی است که متضمن بیان دلایل حجج عقلیه در باب عقاید ایمانیه ورد بر مبتدعه واهل کفر وضلالت است . این علم مخلوق بحث ها و مناقشاتی است که از اواخر قرن اول میان مسلمانان در اصول مسایل اعتقادی اسلام از قبیل مبدأ و معاد ، توحید وتجسیم وجبر و اختیار وحدود ایمان و کفر وامثال این مسائل در گرفت وچون طرفداران هریک از این مباحث محتاج دلائلی برای اثبات عقاید خود بودند وهر استدلالی طبعاً نتیجۀ بحث های عقلانیست ، از این راه برای هردسته اصول و مباحثی فراهم آمد که علم کلام از آنها تشکیل شد . وعالم مشتغل بدان را متکلم گفتند . (۲۵)

علم فقه ، علمی است که از فروغ عملی احکام شرع بحث می کند ومقصود از آن تحصیل ملکۀ اقتدار براجراء اعمال شرعی است. مبنای این علم براستنباط احکام است از کتاب و سنت وبسبب همین استنباد محل اجتهاد است ونتیجۀ اجتهاد اختلاف فقها وایجاد دسته های جدید در میان مسلمین می باشد . ( ۲۶)

فقه اسلامی درمیان اهل تسنن بدو سیستم فکری منقسم می شود .

۱ــ سیستم اهل حدیث

۲ــ سیستم اهل رأی و قیاس

اسلوب فهمیدن و دانستن حقایق دررویکرد های فکری امام اعظم (مذهب حنفی ) متکی به سیتم قیاس ورأی بود . او وپیروانش اگر حکمی را در قرآن یا سنت، قطعی نمی یافتند به احادیث منقوله چندان اعتماد نمی کردند زیرا آنها را غالبا مجعول (جعل شده) یا تحریف شده می دانستند.

ازاینرو ابوحنیفه ورهروان اندیشه وی در تحلیل وبرسی ، تحقیق و تدقیق مسائل معتقد بودند که ” عدالت ” و ” مصلحت ” می تواند راهنمای خوبی برای فقیه باشد.

اینجا بود که فقیه، خود را موظف می دید که درباره آنچه ” مقتضای عدالت ” است و آنچه مصلحت اقتضا می کند بیندیشد. واژه های از قبیل ” استحسان “( نیک شمردن ) یا ” استصلاح “( نیکویی کردن ) از همین جا پیدا شد.

امام اعظم ابوحنیفه در بحث مقولات جبر و اختیار به آزادی عمل انسان معتقد است و فعل آدمی را در مصدرش مد نظر قرار می‌دهد با استناد به این جملهٔ اومیگوید :

” اعمال بشر نسبت به قضا و قدر مانند شعاع‌های خورشید است به خود خورشید . “

ابوحنیفه در نگرش و آموزش خود معتقد برآزادی انتخاب است . او دردید گاه فقه خود ” تکیۀ خاصی بر آزادی های فردی در امورات حیات اجتماعی ، چون ازدواج ومعاملات دیگر دارد . آشکار ترین نمونۀ نظر اودر مورد آزادی زن در عقد ازدواج است . او ازدواج یک زن بالغ و عاقل را به رضای خویش جایز دانسته وصدور عقد از جانب ولی و حتا اذن ولی را در صحت عقد شرط نشمرده است.

اصلی که در این استدلال فوق بکار رفته اینست که لازمه اشتراک زن و مرد در حیثیت و شرافت انسانی و حق انتخاب ، یکسانی و تشابه وبرابری آنها از لحاظ انسانیت در حقوق ذاتی وفردی است .

از نمونه های معرفت شناختی او مبنی برانتخاب آزادی و آزادی فردی درمعاملات اجتماعی ، دید گــــاه وی در بارۀ « حجر» ( ۲۷) است که بر خلاف مشهور، عواملی چون افلاس ، دین و حتا سفه و فسق را از موجبات حجر ندانسته ، صاحب این صفات رادرتصرف دراموال خویش بروفق صلاح و تدبیرخود آزاد شمرده است .

نمونۀ دیگر ، نظر وی درمورد تصرف بی‌مورد وغیرضروری از جانب پدر دراموال فرزند است که ابوحنیفه در این موارد به حفظ حق حاکمیت فرزند براموال خود رأی داده ودرصورت خسارت، پدررا ضامن شمرده‌است. سهل‌گیری اودرمورد صلح وتوافقهای حقوقی نیزریشه درهمین دیدگاه های متوازن حقوقی وانسانی اودارد. “(۲۸)

از کاروفعالیت علمی واسلامی امام اعظم ابوحنیفه میتوان دریافت که این خردمند نستوه چه نقش شایسته و جاویدانی در رشد و بیداری افکار عمومی توده های ملیونی مسلمان و بویژه خراسانیان داشته است.

از اینرو این بزرگ مرد تاریخ را یکی از فقهای عقل گرا واصلاحگر می‌دانند. وی در راه استخراج احکام وقواعد فقه وپاکسازی اصول تطبیقی ارزشهای اجتماعی و اخلاقی وانسانی ، روشی کاملاً متفاوت از دیگر فقها را در پیش گرفت.

نقل است که می‌گفت:

” اگر رسول‌الله در زمان ما می‌زیست همین‌ها را می‌گفت که من می‌گویم ” .

پیروان ابوحنیفه، مذهب و روش او را اهل رأی می‌نامند زیرا ابوحنیفه قائل به رأی است چنان که بعد از صدور هر فتوایی و حکمی عنوان می‌کرد :

“این سخن ما رأی است و بهترین سخنی است که بر آن دست یافته‌ایم، پس هر که بهتر از سخن ما آورد، او از ما به صواب نزدیک ‌تر است “

نظریات اندیشمندان در مورد ابوحنیفه نعمان

” ابوالعــــلامودودی دانشمند بلـند پایه نـیم قارۀ هند وجهان اسلام در رســـــالۀ به نـــام « ابوحنیفه وابو یوسف » ویژگیهای آموزش جهان بینی مذهب حنفی را با قانون گذاری های جهان معاصر مورد بازشناختی قرار داده است . بگفته وی :

خیلی مسایل حقوقی جهان معاصر از مکتب فقهی امام ابوحنیفه … سرچشمه گرفته است . او می افزاید : مردم روزگار ما از این تصور دچار زحمت شدند ، که قانون بین المللی چیزی است از محصولات روزگاران جدید وبنیان گذار آن هوگو گروتیوس (Hugo Grotius ) هالندی ( ۱۰ اپریل ۱۵۸۳ ــ ۹۹۱ هـ . متولد در هالند ، ووفات در ۲۸ اگست ۱۶۴۵ ــ ۱۰۵۵ هــ. در روستوک آلمان ) ، است. اما تشریح این قانون حقوقی جهان (برای بار اول از منظر اسلام ۹۰۵ سال پیش از هوگو گروتیوس ) بوسیله امام اعظم ابوحنیفه نعمان ، پیشوای مذهب حنفی وپیروان وی صورت گرفته است . ” (۲۹)

علامه شبلی نعمانی یکی از دانشمندان و محققان شناخته شدۀ دیگر نیم قارۀ هند است . که در عرصه های مختلفۀ علوم اسلامی آثار پر ارزشی دارند . وی صد سال پیش اثر ماندگاری را تحت نام « سیره نعمان » که شرحی پیرامون زندگی واندیشه های ناب امام اعظم و مقایسۀ فقه حنفی با سایر شاخه های فقه اسلامی می باشد ، تحریر نمود . این اثرپربها بنسبت اعتبار علمی اش بزبان های مختلف ترجمه ، تلخیص و نشر و چاپ شده است . متن کامل این اثر بوسیلۀ برهان الدین کوشککی ترجمه و نشر شده است .

اثرات علمی وتحقیقی امام اعظم ابو حنیفه و اهمیت تعلیمی حوزۀ فقهیه وی

آثاریکه به امام اعظم نسبت داده اند عبارت اند :

۱ ـ فقه اکبر در ده باب در بیان عقاید ، طبع حیدر آباد دکن ۱۳۲۱ هجری .

۲ ـ فقه اکبر دوم که بعد از ۳۹۰ هجری تألیف شده طبع قاهره ۱۹۱۵ م . ودهلی ۱۲۸۹ هجری .

۳ ـ فقه اکبر سوم بروایت ابو مطیع بلخی طبع دهلی ۱۳۰۷ و قاهره ۱۳۲۴ هجری

۴ ـ فقه الابسط طبع حیدر آباد ۱۳۲۱ هجری

۵ ـ مسند ابو حنیفه بروایت امام ابویوسف طبع قاهره ۱۳۲۷ هجری و به دوازده روایت ، دیگر نسخه های خطی داردد .

۶ ـ وصایای ابوحنیفه شش نسخه بروایت مختلف که برخی طبع شده است .

۷ ـ کتاب عالم و متعلم طبع حیدرآباد دکن ۱۳۴۹ هجری

۸ ـ قصیدۀ نعمانیه در مدح حضرت رسول طبع های متعدد دارد .

۹ ـ رسالۀ به « عثمان بستی » طبع حیدر آباد ۱۳۲۱ هجری

۱۰ ـ مجادله لاحد الدهریین ، نسخه خطی قاهره

۱۱ ـ معرفت مذاهب نسخه خطی کلکته ورامپور و پترسبورگ

۱۲ ـ نصایح خطی اسکندریه

۱۳ ـ ضوابط ثلاثه خطی

۱۴ ـ رسالۀ فرایض خطی

۱۵ ـ دعا ء ماه ثور خطی

۱۶ ـ منبهات علی امور واجببات منظوم خطی

۱۷ ـ قصیدۀ خطی در ایاصوفیا … وغیره می باشد .

در مورد زعامت علمی مدرسۀ فقهیه ابوحنیفه استاد مولانا عبدالاحد لمقانی تزیل بمبائی از دلایل مقننه تاریخی مینویسد:

جهت فراگیری تعلیم از هر گوشه وکنار ممالک اسلامی که آوازۀ امام اعظم را شنیده بودند به کوفه آمده در صف تدریس شان اشتراک می کردند وبشرف شاگردی او افتخار داشتند . نمی شود که بتذکر اسامی و اشخاصیکه از ممالک اسلامی به حلقۀ تعلیم ابوحنیفه شمولیت ورزیده اند بپردازیم صرف متذکرباید شد که سراسر ممالک اسلامی و خطۀ اسلام اهالی بغرض تحصیل و تکمیل علوم بخدمت ذیشرف امام اعظم ابو حنیفه نعمان مشرف شده اند . که از آنجمله دستۀ متعددی از خــــــــــــــراسان ( بصورت خاص : هرات ، کابل ، بلخ … ) بدرسگاه ابو حنیفه به کوفه زیاده از پنجاه تن شمولیت داشتند .

همچنان شیخ دکتر محمّدحسین ذهبی ، متولد ۱۳۳۳ق ./ ۱۹۱۵ میلادی ، در کتاب معجم المصنفین خود مینویسد ” … مدرسه فقهی امام اعظم براساس احتیاجات و حیات مردم آن عصر که اکثریت مطلق آنها مولی بودند در کوفه بنا شده بود ، ودر شاگردی و پیروان او که از مشاهر ایشان« ۸۸۰ » تن را شمرده اند ، جمع کثیری از خراسانیان هم بودند . که مبدأ فکری وتشریعی اورا در تمام عالم اسلام ومخصوصاً در خراسان زمین ترویج و تبلیغ نمودند . واز این گروه فقیهان حنفی ، آنانیکه به قرن دوم و سوم هجری قمری متعلق اند برخی از ایشان را در این جا نام می گیریم :

۱ ـ ابو مطیع حکم فرزند عبدالله بلخی قاضی مشهور متوفا ۱۹۹هـ. ۸۱۴ م .

۲ ـ ابوعبدالله حسین فرزند محمد از نوادۀ خسرو بلخی متوفا ۲۲۲هـ. ۸۳۷ م .

۳ ـ ابو عمروحفص فرزند عبدالرحمان بلخی قاضی نیشابور… متوفا ۱۹۹هـ. ۸۱۴ م .

۴ ـ خالد فرزند سلیمان بلخی

۵ ـ ابوعبدالرحمان مسلم فرزند سالم بلخی

۶ ـ عبدالوهاب فرزند عبد ربه بلخی

۷ عتاب فرزند محمد فرزند شوذب بلخی

۸ ـ عمر فرزند رباح قاضی بلخ متوفا ۱۷۱ هـ. ۷۸۷ میلادی

۹ ـ مکی فرزند ابراهیم بلخی

۱۰ ـ ابوسهل نصر فرزند عبدالکریم بلخی

۱۱ ـ ابو بسطام مقاتل فرزند حیان بلخی

۱۲ ـ متوکل فرزند عمران بلخی اززاهدان خراسان

۱۳ ـ متوکل فرزند شداد بلخی

۱۴ ـ ابو محمد حسن فرزند محمد لیثی قاضی « مرو » معروف به اعمش

۱۵ ـ ابو حفص عمر فرزند هارون متوفا ۱۹۴ هـ. ۸۰۹ م.

۱۶ ـ عصام فرزند یوسف فقیه محدث ۲۱۵ خـ. ۸۳۰ م.

۱۷ ـ ابراهیم فرزند ادهم زاهد و صوفی مشهور( از بلخ ) متوفا ۱۶۲ هت. ۷۷۸ م.

۱۸ ـ شقیق فرزند ابراهیم بلخی زاهد صوفی و محدث و فقیه متوفا ۱۹۴ ۸۰۹ م. (۳۰)

۱۹ ـ ابو سلیمان موسی فرزند سلیمان جوزجانی

۲۰ ـ ابو عاصم محمدفرزند فضل فرزند عطیه مروزی

۲۱ ـ ابو عصمه نوح فرزند یزید ابی مریم قاضی ملقب به جامع (۳۱)

۲۲ ـ ابو اسحاق ابراهیم فرزند میمون خراسانی مروزی مقتول ۱۳۱ هـ. ۷۴۸ م.

۲۳ ـ عبدالله فرزند مبارک مروزی

۲۴ ـ فضل فرزند موسی « مروی » خراسانی

۲۵ ـ یحیا فرزند نصر از اهل مرو خراسانی

۲۶ ـ اسماعیل فرزند ابراهیم صایغ

۲۷ ـ حسین فرزند واقد امام و قاضی مرو

۲۸ ـ ابوغانم یونس مروزی قاضی از جملۀ ثقات

۲۹ ـ ابو حمزه محمد فرزند میمون مروزی

۳۰ ـ ابو سهل نصیر فرزند باب مروزی

۳۱ ـ محمد فرزند شجاع فرزند نبهان مروزی

۳۲ ـ سهل فرزند مزاحم مروی که علم را در خراسان نشر کرد وقضای مامون را نپذیرفت .

۳۳ ـ محمد فرزند مزاحم راوی صدوق برادر سهل

۳۴ ـ نضر فرزند شمیل « مروی » امام نحو مشهور

۳۵ ـ ابو مجاهد عبدالله فرزند کیسان مروزی

۳۶ ـ عبدالعزیز مروزی فرزند منیب

۳۷ ـ ابو سعید محمد فرزند میسر صاغانی « چغانی » بلخی

۳۸ ـ محمد فرزند قاسم بخاری

۳۹ ـ اسحاق فرزند مجاهد حنظلی

۴۰ ـ حازم فرزند اسحاق بخاری

۴۱ ـ مجاهد فرزند عمرو قاضی

۴۲ ـ ابو علی خوارزمی قاضی خوارزم

۴۳ ـ اسحاق فرزند ابراهیم قاضی سمرقند

۴۴ ـ ابو مقاتل حفص فرزند سهل سمرقندی

۴۵ ـ نصر فرزند ابی عبدالملک عتکی امام اهل سمرقند ، ناشرعلوم حدیث و فقه در ماوراءالنهر

۴۶ ـ معجزه فرزند موسی بصری ساکن خوارزم

۴۷ ـ ابو مجاهد علی فرزند مسلم کابلی رازی قاضی ری

۴۸ ـ ابراهیم فرزند تهمان باشانی هروی مکی

۴۹ ـ عائذ فرزند حبیب هروی

۵۰ ـ کنانه فرزند جبله هروی

۵۱ ـ هیاج فرزند بسطام هروی

۵۲ ـ معمرفرزند حسین هروی

۵۳ ـ مالک فرزند سلیمان قاضی هرات

۵۴ ـ اسحاق فرزند سلیمان خراسانی

۵۵ ـ ابو نعیم بشارفرزند قیراط نیشابوری

۵۶ ـ بشیرفرزند زیاد خراسانی

۵۷ ـ ابو علی جارود فرزند یزید نیشابوری

۵۸ ـ ابوعلی حسین فرزند ولید نیشابوری

۵۹ ـ زید فرزند حباب فرزند حسن خراسانی

۶۰ ـ ابو صالح شعیب فرزند حرب خراسانی

۶۱ ـ ابو علی نفیل فرزند عیاض خراسانی

۶۲ ـ ابو مُنذرنعمان فرزند عبداسلام نیشابوری

۶۳ ـ ابو عثمان سعید فرزند سالم قداح خراسانی مکی

۶۴ ـ ابوسفیان نسائی قاضی مرو

۶۵ ـ قضالۀ نسائی

۶۶ ـ عامر فرزند فرات نسائی

۶۷ ـ ابوالححاج خارجه فرزند مُصعَب از اهل سرخس

۶۸ ـ عماره قاضی سرخس

۶۹ ـ عبدالعزیز خالد ترمذی امام و قاضی ترمذ و چغانیان

۷۰ ـ زیاد فرزند عبدالعزیز قاضی

۷۱ـ اسرائیل فرزند زیاد ترمذی از مجاهیل

۷۲ ـ عثمان بستی

۷۳ ـ ایس فرزند عبدالله فضل سجزی از سیستان (۳۲)

ویژگی های شخصیت امام اعظم ابوحنیفه و انعقاد تدوین معرفت وی

خداوند سوای حُسن سیرت امام اعظم ابوحنیفه را حُسن صورت وجمال خوبی نیز به او ارزانی داشته بود . حلیۀ شان میانه قد ، نیکو روی ، موزون اندام ، خوش آهنگ ، فصیح بیان ، خوش محضر وکریم … بود .

قاضی ابو یوسف در مورد اخلاق و آداب وعادات حمیدۀ وی چنین بیان می کند : ” نهایت متقی و پرهیزگار از منهیات و مکروهات مجتنب اکثراً ساکت و متفکر ودر مقابل شخصی که از وی مسأله را می پرسید اگر معلومات می داشت ، بجوابش می پرداخت ویا خاموشی را اختیار می کرد . نهایت سخاوت پیشه و فیاض بود وگاهی بنزد کسی حاجت خود را نمی برد از اهل دنیا محترز می بود ، جاه و جلال دنیوی را حقیر می پنداشت از غیبت نهایت بیشتر کناره گیری مینمود ، تذکر اشخاص را بخوبی و صفات حسنه می کرد ویک عالم فاضل و دانشمند عالی بود که علم وکمال خویش را مانند مال و هستی خویش به کمال دریادلی صرف می نمود .

ــ لیث فرزند سعد از ائمۀ مشهور بصری است ، میگوید : ” تعریف ابو حنیفه را بسیار می شنیدم و بیشتر خواهش مند ملاقات او بودم تا اینکه در موقع حج با او اتفاقاً ملاقی شدم وپرسش های که از وی می شد برحاضر جواب وی بسیار تعجب وحیرت مرا دست داد .”

ــ یحیی فرزند معین میگوید : ” در نزد من قرائت ، قرائت حمزه وفقه ، فقۀ ابوحنیفه است “

ــ جعفر فرزند ربیع می گوید : ” پنج سال ملازم ابو خنیفه بودم ، هیچکس را کم سخن تر از او ندیدم ، اما چون سخن از فقه میرفت ، برمیشگفت وچون سیلی روان می نمود واو امام قیاس است . ” امام اعظم ابوخنیفه در حل قضایا از خود مفکوره ورأی علیحده میداشت ، اما وی بر صاحب رأی دیگرابداً الزام کفر و فسق را نمی نمود . این ( اتحاد خواهی وفیاض دلی یا کثرت گرایی اندیشه ) یکی از خواص ویــژه امام اعظم ابو حنیفه به شمار رفته است که در عالم اسلام بعد از قرون اولی در اقشارولایه های اجتماعی اعلا و ادنا ابداً نظیر آن به نظر نمی رسید . (۳۳)

از آرأی امام اعظم ابوحنیفه این اصل را میتوان آموخت که ما بایست با تکثر و تعدد عقاید و آرأ انسانها احترام قائل باشیم . و مشروعیت عقلی و عرفی و کلامی را منحصر به مبانی فکری خودمان ندانیم.

واقعاً که این بزرگمرد تاریخ اسلام و جهان بشریت زیاده از یک هزار و سیصد و یازده سال پیشتر از امروز ، با فکر خلاق وچشم تیز بین خود اهمیت و ضروت و مفاد کثرت گرایی اندیشه را که سنگ پایۀ معنوی باهم بودن وکنار هم زیستن انسان را بنمایش می گذارد ، عمیقاً درک کرده ودیده بود .

به این مفهوم که : انسانها در محیط های متفاوت پرورش می یایند از خصوصیات روحی و روانی متفاوتی برخوردار می شوند .

پس طبیعی ست که در اموری میتوانند با هم موافق نباشند . اما این تفاوت های اندیشه نباید در همزیستی مسالمت آمیز ما تاثیر نامطلوب گذارد.

اندیشه امام اعظم ابو حنیفه گویای این امر است که بفمیم می توانیم با انسان هایی که هم از نظر اعتقادی و هم از مناظر دیگر با ما تفاوت دارند ، زندگی کنیم . اساس کثرت گرایی نیز همین است.

ــ امام اعظم ابوحنیفه در تدوین کارنامۀ بزرگ علوم فقهیه با پیروی از اصل کار مشترک علمی ، ” ذوات مقری را از شاگردان نامی خود که مساعدت و معاونت آنها برای تدوین مسایل فقهیه نهایت ضروری بود وآنها درآن علوم وفنون دست دراز و معلومات کافیی داشتند ، انتخاب نمود .

بگونۀ مثال : یحیی فرزند ابی زایده ، حفص فرزند عیاث ، قاضی ابو یوسف ، داود طائی ، حبان و مندل ، امام زفر ، قاسم و امام محمد ، یوسف فرزند خالد التمیمی ، اسد فرزند عمر و دیگران .

امام اعظم ابوحنیفه با این شاگردان دانشور خویش یک مجلس مشترک با قاعدۀ تدوین وترتیب علوم فقهیه را انعقاد داد .

امام طحاوی به سند متصل از اسد فرزند فرات روایت می کند که عدۀ آن شاگردان ابوحنیفه که با وی در تدوین مسایل فقهیه شرکت و معاونت نموده اند ، چهل نفر بود.

طریق تدوین مسایل درآن مجلس چنین بود که اولاً مسأله مخصوص مطرح مذاکرۀ این مجلس قرار می گرفت ، اگر در جواب آن رأی متفق می داشتند عاجل به تحریر آن می پرداختند واگر در آن موضوع اختلاف اندیشه بوجود می آمد ، بکمال آزادی در آن سرگرم بحث و مذاکره میشدند . اکثر اوقات این بحث و مذاکره به درازا می کشید وجناب امام اعظم ابوحنیفه با کمال غور و دقت و تحمل به استماع تقریر آن می پرداخت ودر خاتمه آن چنان جواب پرمغزوعالمانه را میفرمود که برای متعارضین سواء از تسلیم دیگر چاره نمی ماند .

در بضی اوقات با وجودیکه امام اعظم در موضوعی اظهار رأی می نمود با هم برخی از شاگردان شان همچنان برمفکوره های شان قایم بوده در نتیجه نه تنها رأی امام اعظم ابو خنیفه بلکه رأی دیگران هم بصورت کل در قید تحریر می آمد . یکی از شرایط این مجلس آن بود که تا تمام اعضای آن مجموعه نمی بودند ، هیچ یک مسأله را طی نمی نمودند . سلسلۀ تدوین مسایل و معرفت فقهیه  قسمی که شرحه داده شد در مدت سی سال (۳۴) به انجام رسید .

برخی ازوصایای امام اعظم أبوحنیفه نعمان به فرزندش حماد(۳۵)

جناب مبارک امام اعظم خطاب به پسرش جهت حصول سعادت دنیا وآخرت میگوید :

فرزندم !

خداوند ترا براه راست ارشاد و تأیید کند، مى‌خواهم ترا چند وصیت کنم که اگر آنها را بیاد سپارى و در عمل پیاده کنى امیدوارم که انشاء الله سعادت دنیا و آخرت را حاصل کنى.

۱ ـ اولین آن تقوا است، که اعضاء و جوارح خود را بخاطر ترس از خداوند از گناهان محفوظ بدارى و اوامر و دستورات پروردگارت را جهت عبودیت و بندگى همواره بجاى آورى.

۲ ـ اینکه آنچه را احساس کردى که به دانستن و آموختن آن محتاجى ، بیشتر خود را در جهل و نادانى مگذار و هر چه سریعتر آنرا بیاموز.

۳ ـ کسى که در امور دین و دنیا به وى محتاج نیستى با وى نشست و برخواست مکن.

۴ ـ اینکه حقى که دیگران را ذمه تو دارند با انصاف ادا کن و اگر تو بر ذمه دیگران حقى داشتى هرگز براى خودت طالب انصاف مشو، مگر اینکه ضرورتى باشد.

۵ ـ هیچگاه با مسلمان یا ذمى ( یک تن از اهل کتاب ) دشمنى مکن.

۶ ـ برآنچه که خداوند از مال دنیا و مقام و مرتبه به تو عنایت کرده قناعت کن.

۷ ـ آنچه در دست دارى با حسن تدبیر مصرف کن تا از مردم بى نیاز باشى.

۸ ـ خودت را در چشم دیگران بى ازرش مگردان.

۹ ـ خودت را از مداخلت در کارهاى پوچ و لایعنى باز بدار.

۱۰ ـ هنگام برخورد با مردم در سلام دادن پیشدستى نما، چون سخن گفتى نیکو بگو، با مردم خوب دوستى و محبت پیشه کن، و با بدان مدارا داشته باش.

۱۱ ـ ذکر خدا را بیشتر بکن و درود و سلام بر رسول مجتبى هر چه بیشتر بفرست.

۱۲ ـ از دوستانت بیشتر از دشمنانت حذرکن، چونکه فساد در میان مردم گسترش یافته است چه بس ممکن است دوستت به دشمن تبدیل شود.

۱۳ ـ با همسایه خوش رفتارى نما و بر آزار و اذیت آن صبر کن .

۱۴ ـ مذهب اهل سنت و جماعت را همواره لازم بگیر و از جاهلان و گمراهان بپرهیز.

۱۵ ـ در تمام کارها نیت خودت را خالص گردان و در هر صورت کوشش کن که حلال بخورى.

۱۶ ـ اینکه تا سالم هستى در میان ترس و امید قرار داشته باش، و با حسن ظن به خدا، و غلبۀ امید، با قلبى سالم بمیر، که خداوند بخشنده و مهربان است .

 

 

___________________

 

 

منابع و مآخذ وشرح واژه ها:

۱ ـ رجوع شود به :

ــ فرهنگ فارسی ، دکتر محمد معین ، چاپ یازدهم ، سال ، ۱۳۷۶ ، جلد ۵ ، ص ۹۲ . و

ــ اَللُؤلُؤ وَالمُرجان ، دکتر فؤاد ، عبدالنبی، محمد ، دار احیاء الکتب العربیه، چاپ دمشق، سال انتشار ۱۹۵۵ م .

ــ خطیب بغدادی، احمد فرزند علی فرزند ثابت بغدادی [۴۶۳ـ ۳۹۲هـ =۱۰۷۲ـ ۱۰۰۲م] از مؤرخین قرن پنجم

ــ خطیب بغدادی، ابی بکر احمد فرزند علی، تاریخ بغداد او مدینه السلام، ج۱۳ ، ص۶    ، ۳۲۵، ۳۲۶.

ــ عبدالقادرفرزند ابی الوفاء قریشی متوفی ۷۷۵هـ = ۱۳۷۵م کتاب او در طبقات حنفیه است.

ــ عبدالقادر فرزند ابی الوفاء الجواهر المضیئه، جزء اول ص ۸۵ .

ــ ابن خلکان، ابی العباس شمس الدین احمد فرزند محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان ج۵ ، ص۴۰۵.

ــ بلاذری، احمد فرزند یحیی فرزند جابر، فتوح البلدان ، ج۲ ، ص ۴۸۹. و ج۵ ، ص۴۰۵ .

ــ ابن خلکان، وفیات الاعیان ترجمه، احمد فرزند محمد سنجری، ج۳ ، ص ۳۵۹ .

ــ رسالۀ : امام اعظم و مذهب حنفی ، پژوهش و نگارنده : دوکتور غلام غوث خطیبی ، چاپ دوم ، سال ۲۰۰۸ هامبورگ جرمنی ، ص ۳۶ ــ ۳۷ .

ــ عمر فرزند اسحاق بن احمد غزنوی سراج الدین ابوحفص هندی وسپس مصری فقیه حنفی [۷۷۳ـ ۷۰۴هـ = ۱۳۷۲ـ ۱۳۰۵م] .

 

۲ ـ ابو اسماعیل حمّاد بن ابی سلیمان از آریائیان مقیم کوفه است. پدرش فرمانروای اصفهان بود که در جریان فتح آن شهر در زمان خلیفه دوم حضرت عمر به دست ابو موسی اشعری به همراه خانواده اسیر شد و سپس در حضور خلیفه دوم، اسلام آورد. وی از جمله ده موالی بود که معاویه در جریان جنگ صفّین به ابوموسی اشعری بخشید و ابوموسی او را به پسرش ابراهیم داد و ابراهیم او را آزاد کرد و سپس پدر حمّاد در کوفه ساکن گشت. رجوع شود به :

کتاب : « راویان مشترک » ، حسن عزیزی، پرویزرستگار، یوسف بیات ، دفترتبلیغات اسلامی قم،۱۳۸۱شمسی ،ج ۱، ص ۲۶۲.

 

۳ـ علویّون امروزه در شمال لبنان و ساحل سوریه و کوه های علویین و مناطق اسکندرون و بعضی مناطق جنوبی ترکیه ساکن هستند.

از نظر اعتقادی عقائد آنها از عقائد شیعه اثنی عشری جدا نیست؛‌ زیرا علویین مانند شیعه امامیه(اثنی عشری) به رسالت حضرت محمد فرزند عبدالله ـ و امامت و خلافت و وصایت بلافصل امیرالمؤمنین حضرت علی ـ و یازده فرزندش معتقد هستند و به فقه شیعه جعفری عمل می کنند و ادله تشریع را « قرآن، سنت اجماع و عقل »، می دانند. و اصول دین را پنج تا «توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد » و فروع دین را ده تا « نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، تولی و تبری » و دین اسلام را آخرین و کامل ترین ادیان می دانند؛ و به آنچه که پیامبر اسلام ـ آورده ملتزم هستند. رجوع شود به :

ــ یحیی امین ، شریف : فرهنگنامه فرقه های اسلامی ، ترجمه محمد رضا موحّدی ، تهران ، انتشارات باز، چاپ اول ، ‌ ۱۳۷۸ ش ، ص ۲۰۲.

ــ هاشم عثمان ، العلویون بین الاسطوره و الحقیقه ، بیروت ، مؤسسه اعلمی مطبوعات، چاپ دوم ، ‌۱۴۱۴ هـ، ۱۹۹۴ م ، ص ۱۷ ـ ۲۴، به سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ‌قم، مؤسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، چاپ اول، ۱۴۱۸ هـ، ج ۸،‌ ص ۴۰۵ ـ ۴۰۸.

 

۴ــ ابن خلدون ، مقدمه ابن خلدون، ج ۱، ص ۲۵۵ (المکتبه الشامله ۲).

 

۵ ـ صحابه یا اصحاب (به‌معنای یاران)، مردانی هستند که شخصاً محمد، پیامبر اسلام را دیده‌اند و سخنش را شنیده و در زمان حیات او اسلام آورده اند. مفرد آن را صحابی می‌گویند. یاران زن محمّد را صحابیات می‌گویند .

 

۶ـ تابعین دومین نسل از مسلمانان هستند ، افرادی که یک یا چند تن از صحابه را ملاقات کرده. کسانی که در زمان صحابه اسلام آورده‌اند و در حال ایمان از دنیا رفته اند را تابعین می گویند. این دسته از سلف صالح معرفی می شوند.

تابعین، و به رسالت پیامبر اسلام ایمان داشته و با ایمان از دنیا رفته اند ولی پیامبر اسلام را ملاقات نکرده اند.

 

۷ـ تاریخ ادبیات در ایران ، مؤلف : دکتر ذبیح الله صفا ، ج اول ، چاپ چهاردهم ۱۳۷۵ ، بــــــاب اول ( فصل سوم ) ، ص ۷۷ .

 

۸ ـ مذاهب چهارگانه سنت و جماعت عبارات اند از :ـ مذهب حنفی ، مذهب مالکی ، مذهب شافعی ، مذهب حنبلی .

 

۹ ـ ابوبکر خوارزمی ، محمد فرزند عباس شاعر و ادیب مشهور معروف به تبرخزی خواهرزاده ٔ ابوجعفر محمد فرزند جریر تبری مورّخ جلیل . او مدتی به شام و سپس در حلب اقامت گزید. و آنگاه که صاحب فرزند عباد به ارجان بود قصد زیارت صاحب کرد. و گویند بیکی از دربانان صاحب گفت که به ابن عباد بگوید مردی از ادبا بر در است صاحب پیام داد که من بر تن خویش الزام کرده ام تا ادیبی بیست هزار بیت از بر نداشته باشد نپذیرم ابوبکر گفت از صاحب بپرسید بیست هزار بیت از مردان یا زنان . صاحب گفت این مرد ابوبکر است و او را بار داد و مقدمش را گرامی داشت . و ابوبکر را دیوان رسائل و دیوان شعر است و چون از شام بازگشت به نیشابور مقیم شد و در آنجا به سال ۳۸۳ هَـ . ق . بمرد. و او را تبرخزی از آنروی میخواندند که مادر او تبری و پدراو خوارزمی بود. رسائل خوارزمی به طبع رسیده است .

 

۱۰ ـ رجوع شود به : لغت نامه دهخدا تحت واژه « ابوبکر خوارزمی » .

 

۱۱ ـ افکار وروزگار امام اعظم از نگاه محققان ، تهیه کننده : جعفر رنجبر ، سال ۲۰۰۹ ، تاجکستان ، دوشنبه ، ص ۱۲/ ۱۳ ، با اضافات این قلم .

 

۱۲ ــ تاریخ تبری ، نوسینده : محمد فرزند جریر تبری ، در ۱۶ جلد ، جلد ۵ ، ص ۵۱۶ .

ــ فرهنگ فارسی ، دکتر محمد معین ، جلد ۶ ، ص ۲۲۷۸ .

 

۱۳ ــ ابوحنیفه حیاته و عصره ، فقه و آرائه . تالیف محمد ابوزهره ، صفحه . ۱۵ .

 

۱۴ ــ رجوع شود بسایت (www.ghadeer.org/site/dowran/iran/mota/12.html)

 

۱۵ ـ قرآن :

در باور مسلمانان، این کتاب در یک دورهٔ ۲۳ ساله از جانب خدا و از طریق جبرئیل بر محمد، که او را آخرین پیامبر می‌خوانند، فروفرستاده شده‌است. مجموع این فروفرستاده‌ها (وحی) به شکل کتابی گردآوری شده که قرآن نام دارد. قرآن دارای ۳۰ جزء، ۱۱۴ سوره و۶۲۳۶ (عدد کوفی)= ۶۲۲۶ (عدد شامی)= ۶۲۱۴ (عدد مدنی)= ۶۲۰۴ (عدد بصری) آیه است.

 

۱۶ ـ سنت :

سنت در فارسی به معنای راه و روش ، طریقه وقانون ، آیین و رسم و نهاد تعبیر شده است .

بقول خاقانی . سنت سه گونه است :

۱ ــ قول ،

۲ ــ فعل و

۳ ــ اقرار.

ــ قول ، هرچه از گفته ٔ پیامبر اسلام روایت شده است .

ــ فعل ، آنچه از کردار آن حضرت روایت شده است .

ــ اقرار، آنچه روایت شده که اعمالی را مردم کرده اند وپیامبر بر آنان ایراد نگرفته و انکار نفرموده است .

 

۱۷ ـ قول صحابه :

صحابه از خود پیامبر اسلام وحی را همانطور که بود و دست نخورده فرا می‌گرفتند و سخن وحی را مستقیم از زبان پیامبر می‌شنیدند.

 

۱۸ ـ قیاس ورأی :

فقه اسلامی درمیان اهل تسنن بدو سیستم فکری منقسم می شود .

۱ــ سیستم اهل حدیث

۲ــ سیستم اهل رأی و قیاس

چنان که در فوق تذکر رفت : اسلوب فهمیدن و دانستن حقایق دررویکرد های فکری امام اعظم و (مذهب حنفی ) متکی به قیاس ورأی بود . آنها اگر حکمی را در قرآن یا سنت، قطعی نمی یافتند به احادیث منقوله چندان اعتماد نمی کردند زیرا آنها را غالبا مجعول (جعل شده) یا تحریف شده می دانستند.

اهل رأی و قیاس معتقد بودند که ” عدالت ” و ” مصلحت ” می تواند راهنمای خوبی برای فقیه باشد. اینجا بود که فقیه، خود را موظف می دید که درباره آنچه ” مقتضای عدالت ” است و آنچه مصلحت اقتضا می کند بیندیشد. واژه های از قبیل ” استحسان ” یا ” استصلاح ” از همین جا پیدا شد.

 

۱۹ ـ استحسان :

یکی از اصول فقه است وعبارت از ترک کردن قیاس و اختیارکردن چیزی است که اخذ آن برای مردم آسان باشد.

رجوع شود به : به لغت نامه دهخدا

 

۲۰ـ اجماع :

اجماع عزم کردن بر کاری اتفاق کردن جماعت بر کاری درفرهنگ فارسی بمعنی عزم و اتفاق است و در مفهوم عبارت است از اتفاق کردن مجتهدین اسلام در یک عصر در خصوص امری دینی .

 

۲۱ـ عرف :

عرف عادت‌ها و رسومی است که سرشت‌های سالم آن را به قسم کلی پذیرفته‌اند ویا بگونه ای افراد در مسئلهٔ حیاتی مشخصی از آن پیروی می‌کنند و اجرای آن را روا می‌دارند.

همچنان عرف به مجموعه‌ای از توافق‌ها و یا معیارها و هنجارها اجتماعی گفته می‌شود که از سوی عموم مردم پذیرفته شده ‌باشد. یا بعباره دیگر :

روش خاصی است ، بدون آنکه در قانون ذکری از آن رفته باشد. یعنی عرف قانون نانوشته است.

 

۲۲ ــ تاریخ ادبیات در ایران ، مؤلف : دکتر ذبیح الله صفا ، ج اول ، چاپ چهاردهم ۱۳۷۵ ، باب اول ( فصل سوم ) ، ص ۷۷ ، ۷۸ ، ۷۹ .

 

۲۳ ـ رجوع شود به کتاب : ( درالمختار ) ج ۱ ، ص ۴۳ ، همراه با حاشیه ابن عابدین .

 

۲۴ ـ جریان های اصلی کلامی اهل سنت بر چهار است :

ــ ماتریدی :

ــ اَشاعِره‌ : جریان کلامی است که بر پیروان‌ مکتب‌ ابوالحسن‌ على‌ فرزند اسماعیل‌ اشعری‌ گفته می شود .‌

اشاعره‌ در معنای‌ عام‌ به‌ سنت‌ گرایان‌ یا اهل‌ سنت‌ و جماعت‌ اطلاق می گردد ، یعنى‌ آنان‌ که‌ در برابر خردگرایان‌ معتزلى‌ ، بر نقل‌ (= قرآن‌ و سنت‌) تأکید مى‌ورزند و نقل‌ را بر عقل‌ ترجیح‌ مى‌دهند.

ــ رجوع شود به : مرکز دایره معارف بزرگ اسلامی ، کتاب خانه دیجیتال ، اشاعره ، جلد ۸ .

ــ اثری:

ــ معتزله : از جریان‌های اصلی کلامی در میان اهل سنت است. ایشان بر خلاف اهل حدیث که توجه به انبوه حدیث های اصیل و جعلی پیامبر و صحابه را مورد توجه خود قرار داده بودند، عقل و خرد را به تنهایی برای پیروی از اسلام راستین کافی می دانستند. و گاهی نظرات فلاسفه را با دین مخلوط می ساختند. بعد ها اشاعره برخواستند و جانشین اهل حدیث شدند.اشاعره را می توان جمع میان معتزله و اهل حدیث دانست ولی آن ها نیز عقاید معتزله را مردود می دانستند.

۲۵ ـ همانجا ، ص ۸۱ .

 

۲۶ ـ همانجا ، ص ۷۵ .

 

۲۷ ـ حَجْر : یعنی انسان به جهت یکی از هفت امری که در زیر بیان می شود .:

ــ بچّه بودن ، دیوانه بودن ، سفیه بودن ، مفلّس بودن ، بیمار بودن ، برده بودن . مردن ؛ نتواند در تمام یا قسمتی از اموال خود ، تصرّف کند.

 

۲۸ ـ رجوع شود به : دانره معارف بزرگ اسلامی ـ تدلیس و دانشنامه آزاد .

 

۲۹ ـ افکار وروزگار امام اعظم از نگاه محققان ، تهیه کننده : جعفر رنجبر ، سال ۲۰۰۹ ، تاجکستان ، دوشنبه ، ص ۶ ، با اضافات این قلم .

 

۳۰ ـ افکار وروزگار امام اعظم از نگاه محققان ، تهیه کننده : جعفر رنجبر ، سال ۲۰۰۹ ، تاجکستان ، دوشنبه ، ص ۱۲/ ۱۳ ، با اضافات این قلم .

 

۳۱ ـ معجم المصنفین ، مؤلف : شیخ دکتر محمد حسین ذهبی ، متولد ۱۳۳۳ق ./ ۱۹۱۵م میلادی ، از استادان دانشگاه الازهرمصر، ص ۲/ ۵۳ ببعد .

 

۳۲ ـ رجوع شود به کتاب : گرانقدر انیس الاعلام فی نصره الاسلام نوشتۀ محمّد صادق ارومی ملقب به فخر الاسلام ، تنظیم کننده : آقای سید عبدالرحیم خلخالی (البته با کمی تغییرات جهت ساده و سلیس شدن متن) ص ۹/۲۷ .

 

۳۳ ـ رجوع شود به کتاب : معجم المصنفین ، مؤلف : شیخ دکتر محمد حسین ذهبی ، متولد ۱۳۳۳ق. / ۱۹۱۵م میلادی ، از استادان دانشگاه الازهر مصر، ص ۲/ ۵۳ ببعد .

ــ و رسالۀ : امام اعظم و مذهب حنفی ، پژوهش و نگارنده : دوکتور غلام غوث خطیبی ، چاپ دوم ، سال ۲۰۰۸ هامبورگ جرمنی ، ص ۳۴ .

 

۳۴ ـ امام اعظم و مذهب حنفی ، پژوهش و نگارنده : دوکتور غلام غوث خطیبی ، چاپ دوم ، سال ۲۰۰۸ هامبورگ جرمنی ، ص ۲۴ .

 

۳۵ ـ « مجموعه وصایاى إمام أعظم أبو حنیفه نعمان » ، تألیف :مولانا مفتى محمد عاشق الهى بلند شهرى ، ترجمه : عبدالله حیدرى.

 

 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا