در حاشیهی سخنان حامدکرزی در مجلس نمایندگان
ديروز در مجلس نمایندگان مردی حرف می زد که هشت سال ارجمند ترین فرصت های شدن و گردیدن کشور را به دست بی باک باد های بیگانه سپرده است. مجلس نمایندگان امروز شاهد سخنان مردی بود که همیشه با رویداد های ملی و بزرگ غیر جدی عمل کرده و دستگاهیکه او در راس آن قرار دارد در نبود تعهد و ارادهی جدی به سر می برد. فرد اول کشور در مراسم شروع دورهی آخر مجلس نمایندگان به برنامه ها و دیدگاه های متفاوت اشاره کرد.
شهروندان این کشور همه به کارکرد ها و تجربهی هشت سالهي این دستگاه اشراف دارند که چقدر متولیان امور در برابر ارزشهای مردمی و ملی متعهدانه عمل کرده اند. امروز همه می دانند که حکومت کنونی در برابر آنها چقدر مسوولیت پذیر و پاسخ ده می باشد که کی ها عامل فروپاشی و از بین رفتن اعتماد مردم شده اند. این نوشته درآمد کوچک و اندک در بارهی سخنان فرد اول مملکت می باشد که چقدر این حرف ها و اندیشه ها می تواند بستر و زمینه ی شدن را برای آینده ی سیاسی ما فراهم کند.
مجلس نمایندگان ما هر چند می توانست در چهار سال کاری خود امر های ملی و گسترده را نظارت کند و به عنوان یک رکن اساسی یک نهاد دموکراتیک بستر قانونی و ملی را ایجاد کند؛ اما تجربه ها نشان داد که دستاوردهای ملی و مردمی این مجلس چه بوده و کی ها از روی همهی ارزشهای مردمی و ملی ما با گرفتن امتیاز های سیاسی عبور کرده اند و خود را پلی ساختند تا دیگران از خواسته های مردم عبور کنند. سخن های که در مجلس نمایندگان گفته شد همه تکرار مکرر هایست كه برایند آن امروز دستگاه فاسد و قانون نشناس است نه مایه های متفاوت دیگر.
مشکل ما این است کسی نمی خواهد از نظرگاه اندیشه و خرد سیاسی برای مردم و بحران موجود راهبرد و برنامهيی را تدوین کند. بزرگترین کاستی متولیان امور این است که در امر دولت داری و مدیریت سیاسی خودشان نیستند و همیشه دستهای بیرونی برای شان دشوار آفرین و چالش زا بوده اند. مصداق این امر نگرانی خود مسوولین است که از دولت موازی و مداخله ی دیگران در کنار دولت ابراز نظر کرده بودند. حال می رسیم به ابعاد عملی و نظری آقاي كرزي سخنان که در مجلس نمایندگان ارايه كرد:
يك: فرد اول کشور گفت که مداخلهی بیرونی ها انتخابات را بدنام ساخت؟ این گفته ریشه در کدام واقعیت دارد و چي را می رساند و پیامد های این مداخله گری را کی ها قبول کرده اند؟ حرف دیگر اینکه چقدر اینها توانسته اند تا نپذیرند؟ و این همه مداخله گریها را شجاعانه به دید انتقادی ببینند. پرسشي که حالا مطرح است که این است که چرا برایند این بدنامی از نشانی حکومت به پنجهی قانون سپرده نمی شود و آنانی را که بستر مناسب مداخله گریها به گفتهی آقای سلطان کرزی شدند به دادگاه معرفی نشده اند.
نکتهی دیگر در محتوای اعتراف مسوولین مفهوم متعالی و ارزشمند حقانیت انتخابات است که چگونه نتیجهی پس از مداخله گریها مشروعیت تمام و کامل را داراست و امروز آنانی که از نشان آن آمده اند می توانند از حقانیت موضع و مردمی بودن آن برخوردار باشند. درآمد تاویل گرایانه در بارهی بدنام بودن پروسه ی انتخابات می رساند که متولیان امور ما امروز به عدم مشروعیت خود اشراف دارند و نمی خواهند به صورت راستین بپذیرند که بدون انتخابات قدرت را به شیوه های مدرن کودتایی آن به دست گرفته اند. حال بر متولیان است که واکنش خردی و مردمی شان در برابر بدنامی روند انتخابات چیست؟ و چگونه امروز کسی پس از انتخابات در مجلس نمایندگان می آید و سخنرانی می کند و چشم پنهان از هزار پرسش مشروعیتی عبور می کند و گویا دراین خاکدان کسی ارزش و قدر رای و شهروند را نمی داند. اعتراف به مداخلهی بیرونی ها در انتخابات می رساند که ما در نبود اختیار توانمند و مدیریت شده به سر می بریم و نتیجهی پس از انتخابات لبریز از تردید می باشد.
دو: در انتخابات گذشته بستر ملی وجود داشت؟
برخورد ها و برداشت های ملی در بارهی تفکر و اندیشهی ملی جدا از مسایلي است که در انتخابات وجود داشت و تا هنوز سیاسیون ما نمی دانند بحث ملی و گفتمان یک پارچگی ملی در کشور چند ملیتي آغاز نیافته است و ما نمی توانیم بدون گذار از تنش های ملی عنوان کنیم که ارزشهای ملی گرایانه و فراقومی در بافت سیاسی جامعهی ما شکل گرفته است و هر عملکرد به گفتهی آقای کرزی ملی است. دیدگاه ملی بودن انتخابات می رساند که دیدگاه های متولیان عمق تجربی و مردم شناسانه ندارد.
متولیان امور باید بدانند که گفتمان ملی و بحث عملکرد های فراقومی در موجودیت چند چهرهی قومی تعمیم نمی یابد و تيکه داران قومی بیشتر اربابان اند که از عدم آگاهی دیگران استفاده کرده امتیاز سیاسی خود را می گیرند و سکوی پرش برای خود می سازند. انتخابات افغانستان نه تنها بستر ملی نداشت، بلكه شگاف های اجتماعی را به بار آورد. انتخابات که نتایج آن زیر پرسش قرار دارد نمی تواند ملی باشد و روند ملی شدن جامعهی افغانستان را تقویت بخشد.
سه: کشوری کردن پروسهی تامین امنیت توسط ارتش ملی کشور
عمده ترین امر دراین باره رسیدن به مسوولیت دشوار است که چگونه دولتی که نتوانسته با بلاهای درونی اش که فساد اداری و قانون ستیزی است مبارزه کند و می تواند روزی به امری دست یابد که تا هنوز برای رسیدن به آن راهبرد مشخص و تدوین شده وجود ندارد. از طرف دیگر با چه برنامه می شود به این امر دست یافت و در پنج سال آینده در برابر بحران موجود مسوولیت امنیتی به عهده گرفت اصلن چنین راه کار تحقق یابنده است و راه شدن دارد. سیاسیون ما باید بدانند که رسیدن به چنین جایگاه تدبیر و مدیریت نوین نظامی را می خواهد نه برخورد های روزمره و دور از اصول کار را.
من به دلیلی نمی توانم این کار را باور کنم که امروز در افغانستان چهل کشور حضور دارند و عملن در برابر چالش ها مبارزه می کنند و از تجهیزات مدرن هم برخوردار هستند؛ اما نمی توانند پاسخ ده و موثر باشند تا بحران مزمن در اين كشور پایان یابد. چگونه دولتی که در عدم اعتماد به سر می برد و تجربه کارکردی آنهم نشان داده که شالوده های شدن را برهم زده می تواند در پنج سال آینده به این توانایی دست یابد. به هر روي دیده شود که باز این شعار هم در کدام زباله دانی تاریخ می افتد و فراموش می شود. دید انتقادی بالای این دیدگاه این است که کی ها در شکل گیری ارتش ملی کشور نقش کلیدی خواهند داشت و چگونه این ارتش می تواند ملی و همه پذیر عمل کند. دراین برنامه امید هایکه مردم را بفریبد دیده می شود اما کسی به این امر توجه نکرده که تا رسیدن به ارتش سه صد هزاری دشمن و تنش های منطقهیی چقدر مورال و افزایش پیدا می کند تا پروسهی افغانیزه شدن امنیت کشور را نابود نکند و اکنون پرسش این است که به این بخش از پیامد های کشوری شدن پروسهی مسوولیت امنیتی توجه شده یا نه؟
چهار: توسعه اقتصادی و بهبود روزگار مردم کشور و آنهم با حمایت از سکتور خصوصی به عنوان محرک اساسی اقتصاد کشور
این حرف آقای کرزی می رساند که تا هنوز شگاف ها و فاصله های طبقاتی زندگی مردم افغانستان را نفهمیده اند؛ زیرا تحلیلگران و کارشناسان بخش اقتصادی بی صلاحیتی و مافیایی بودن بازار را سرچشمهی فقر و بی کاری می خوانند و فاجعه را در موجودیت سکتور های بی سر می دانند. من نمی دانم مسوولین از کدام بهبود و توسعهی اقتصادی حرف می زنند که همه سرمایه های گزاف و ملی امروز نابود شده و مردم کشور همه در فقر و بیچارگی به سر برند و تا هنوز این تراژیدی را کسی درک نکرده است.
اگر حرف نخست وزیر فرانسه را مصداق بازار بدانیم او گفته بود که بازار به مثابهی اسب دیوانه است و باید خرد آنرا لگام زده مهار سازد. در هشت سال کارکرد این دولت تنها در امر شکل گیری اقتصاد سرسام آور و مافیایی موثر بوده است و در نتیجهی این سیاست ورزی ها را امروز دیده می شود که مردم در بد ترین حالت به سر برند. نمی دانم چرا کسی از راهبرد معین و مردمی اقتصادی حرف نمی زند و متوجه کاستی های سیاست اقتصادی نیست.
مردم باید بدانند که تاکید دوبارهی مسوولین بالای سکتور خصوصی در حقیقت یکدست شدن سرمایه به نفع آنانی است که در راس قدرت هستند و همه کاره می باشند؛ زیرا دوباره همان حمایتی از سکتور خصوصی صورت می گیرد که در گذشته نتوانسته چالش های اجتماعی و کاری مردم را برطرف بسازد. و رسیدن به وضعیتي که بتواند رفاه و بهبود زندگی مردم را بیاورد امر خیالی خواهد بود؛ زیرا شيوهی مدیریت گذشته این دولت ما را به گرسنه گان سیاه بخت مبدل کرده است. و از سخنان آنها پیداست دوباره راه ها و سمت های را این دستگاه طی می کند که به جز بی اعتمادی و بحران چیزی دیگر نخواهد آورد.
پنج: مبارزه با فساد اداری و ایجاد ادارهی سالم
مبارزه با فساد یگانه عرصهی است که تا هنوز دستگاه سیاسی ما در راستای آن اندک توانایی خود را به خرچ نداده است. حکومت دراین راستا همیشه به گونهی ابزاری برخورد کرده و مبارزه با فساد را شعار داده است. فساد در داخل دستگاه به گونهی گسترده و فراگیر است امروز کمتر کسی دیده می شود که امید داشته باشد این پدیده از بین برود؛ زیرا در دستگاه و نظام کنونی اراده و برنامهی مبارزه بر فساد اداری دیده نمی شود.
حرف زدن در بارهی فساد و ایجاد ادارهی سالم خود اعتراف به عدم توانایي و مدیریت سالم آنانی است که در راس قدرت سیاسی قرار دارند و خود شاید در فساد درگیر باشند. از لحاظ مدیریتی عدم جدیت در برابر این پدیدهی مهلک و خطرناک خود یک نوع از فساد تلقی می شود و مردم را نسبت به نظام بی اعتماد می سازد. من هنوز به حرف پدی ایشدون باورمند: او گفته بود اگر قرار باشد در نظام کشور ما فاسدین را به دادگاه برند باید همهی این نظام را به دادگاه برد. این حرف واقعیت عینی جامعهی ما را می رساند.
دستگاهیکه بارها اقدام کرده ولی نتوانسته در برابر افراد متهم به فساد مبارزه کند دوباره اگر هزار مرتبه شعار سر دهد به همه معلوم است که کاری از دستش ساخته نیست. مسوولین باید بدانند مبارزه بافساد قانون و حکم تطبیق آنرا از سطوح بالا نیاز دارد. هر زمانیکه وزیران متهم به فساد به داد برود و حساب دهی ملی به وجود بیاید ما اعتماد پیدا می کنیم که این حکومت شعاری نیست. از بسکه عمل و برنامهيی در برابر فساد دیده نمی شود، حرف های دیروز هم در مجلس به تکرار های شکست خورده در هشت سال می ماند. رییس دولت ما ناکام ترین فرد جهان در برابر چالش های داخل اداره اش می باشد. امر مهمي که باید متولیان ترفند فروش بدانند این است که با ابزار های فاسد نمی شود در برابر یگ مشكل جدي مبارزه کرد و آنرا از بین برد.
شش: افغانستان بستر تهدید برای همسایه و منطقه نیست
پرسش برانگیز ترین مسالهی سیاسی در کشور ما موجودیت نیروهای جامعهی جهانی است که همیشه ازین بابت همه نگران حالت و وضعیت ما بوده اند، اما در هشت سال حکومت اين كشور نتوانسته تا اعتماد میان خود و همسایگان خود را ایجاد کند و راهبردي که توافق منطقه یی داشته باشد تدوین کند. متولیان سیاسی باید بدانند كه این امر مهم و حیاتی را تنها در شعار نمی شود ایجاد کرد، بل بر دولت است که راهبرد و برنامهی ملی و منطقهیی را به میان آورد و چگونگی برخورد خود را با نیروهای ناتو برای قدرت های منطقه مشخص کند تا اعتماد میان آنها و دستگاه کنونی خلق شود.
به نظر می رسد این حرف بجای حل بحران بیشتر به گسترش بحران کمک می کند؛ زیرا قدرت های نگران در منطقه همه خواستار برنامه و میثاق نامه ی تدوین شده هستند و آنها می خواهند اختیار ملی و اراده ی سیاسی کشور ما را روی توافق نامه ببینند نه در شعار و گفته هاي تكراري. مسوولین باید قدرت ها را اطمینان سیاسی بخشند و با آن ها حساب شده حرف بزنند تا همگرایی منطقهيی برای حل موضوع کنونی دیده شود، در غیر این دولت در همه عرصه های کاری خود ناکام خواهد ماند و تاریخ داوری های واقعي خود را در قبال مسوولین كشور خواهد كرد.
برگرفته از روزنامه ی ماندگار