خبر و دیدگاه

جهان و جنگ افغانستان

whitehouse_soldier

اخیرآ آمريكايي‌ها دوباره خود را در ميان بحث داغ و جنجال‌برانگيز ادامه حضور خود در افغانستان يافتند.

به‌نظر مي‌رسيد كه آنچه جنگ فراموش‌شده جورج بوش خوانده شد، در افكار عمومي آمريكايي‌ها با موفقيت تبديل به جنگ ضروري باراك اوباما شده است. اينك در پي در خواست ژنرال استنلي مك كريستال براي افزايش قابل ملاحظه نيرو در افغانستان و بيانيه وي مبني بر اينكه طالبان در آستانه پيروزي در اين كشور قرار دارند، دمكرات‌ها به ناگاه خود را در باتلاق افغانستان گرفتار مي‌بينند؛ همانطور كه پيش‌بيني مي‌شد.

بدون شك جنگ افغانستان براي آمريكا و دولت اوباما، چه ضروري باشد و چه غيرضروري، يك باتلاق است. اما در اين باتلاق، كشورهاي ديگر جهان هم به دنبال منافعي هستند و پاي آنها هم در ميان است. از جمله اين كشورها سه قدرت منطقه‌اي روسيه، چين و هند هستند.

همچنين همسايگان افغانستان هم در اين كشور ملاحظات و منافع خود را دارند و آنها را پيگيري مي‌كنند. در اين شرايط است كه جنگ در افغانستان و تحولات درون اين كشور كه سال‌هاست در صدر اخبار جهان قرار دارد، با پيچيدگي روبه‌رو مي‌شود.
كشورهاي جهان اكنون هر كدام به همان  ميزان كمك مالي و سرمايه‌گذاري در افغانستان،  به دنبال محكم‌كردن جاي پاي خود در آينده اين كشو ر هستند.

تعاريفي كه از جنگ خوب ارائه مي‌شود

در نهايت بار ايدئولوژيك دارد. در جناح راست، جورج ويل، ستون‌نويس واشنگتن پست مي‌گويد كه زمان خروج از افغانستان فرا رسيده است، در حالي كه در جناح چپ، نانسي پلوسي، سخنگوي دمكرات مجلس نمايندگان آمريكا هشدار مي‌دهد كه حمايت كنگره از افزايش نيرو در افغانستان به سرعت كاهش مي‌يابد.

آشكار‌تر از اين اظهارات، تامس فريدمن كه به نوعي بازتاب‌دهنده افكار عمومي طبقه متوسط در جامعه آمريكا است، در نيويورك تايمز اذعان مي‌كند كه نگران است از اينكه نقش ايالات متحده براي افغانستان از يك پرستار و مربي كودك تبديل به پذيرش اين كودك به فرزندي و تكفل امور افغانستان شود. در مجموع، نخبگان ايالات متحده اينك اين موضوع را درك مي‌كنند كه تلاش براي مقابله با شورش طالبان و ايجاد يك ملت جديد در كوهستان‌هاي غبار آلود افغانستان، تا چه حد مي‌تواند به درازا بكشد.

اما نكته عجيب درباره اين بحث، لحن به شكل شگفت‌آوري خودبينانه بحث‌كنندگان است؛ اينكه منافع ملي آمريكا در افغانستان چيست؟ ايالات متحده تا چه زماني در افغانستان دوام خواهد آورد؟ آمريكا تا چه اندازه مجبور به هزينه كردن نيروي انساني و سرمايه خود خواهد شد؟ اگر آمريكا از افغانستان عقب‌نشيني كند، چه تغييري در موقعيت ايالات متحده در جهان ايجاد خواهد شد؟ اين پرسش‌ها و پاسخ‌هايي كه ارائه مي‌شود و گفت‌وگوهايي كه در اين باره صورت مي‌گيرد، مانند گفت‌وگوي يك ابر قدرت بيمار و عصبي با درمانگر و روانپزشك خود است.

در آمريكا همچنان به‌گونه‌اي صحبت مي‌شود كه گويي درگيري در افغانستان تنها جنگ آمريكا است و مربوط به ايالات متحده است، در حالي كه چنين نيست و هرگز نيز چنين نبوده، حتي اگر فتيله جنگ را حملات 11 سپتامبر روشن كرده باشد. مانند هر مداخله نظامي ديگري پس از عمليات توفان صحرا (ژانويه 1991)، ايالات متحده در افغانستان نيز در مقام پليس جامعه جهاني عمل كرده است. از اين‌رو بود كه 50كشور ديگر نيز علاوه بر آمريكا در عمليات آزادي دائمي افغانستان حاضر شدند.

به‌رغم علاقه آشكار و گسترده‌اي كه در سطح جهان نسبت به فرجام كار افغانستان، به‌خصوص در ميان همسايگان اين كشور، وجود دارد، باز به‌گونه‌اي صحبت مي‌شود كه تنها پاي منافع آمريكا و در مقياس ايدئولوژيك وسيع تر، متحدان سنتي واشنگتن در ناتو در افغانستان در ميان است.

با اينكه خاطره و ياد حملات 11سپتامبر هنوز در ذهن آمريكايي‌ها زنده است، تكبر استراتژيك غرب همچنان بالاست. تصور كنيد كه روسيه، هند، ايران و چين با هم اعلام كنند كه به‌خود اجازه مي‌دهند بر مبناي ملاحظات امنيتي در سطح جهان، براي حل و فصل يك شورش شديد در آمريكاي مركزي يا به‌عنوان مثال جنگ مواد‌مخدر در مكزيك مداخله كنند. حال در نظر بگيريد كه افغانستان و آن بخش از پاكستان كه درگير بحران افغانستان است، همواره حياط‌خلوت اين قدرت‌ها محسوب مي‌شده است و باز هم بايد در نظر گرفت كه
در ميان بحث داخلي درباره افغانستان، كشور‌هاي همسايه افغانستان چه علائمي را مخابره مي‌كنند:

* ديمتري روگوزين، سفير روسيه در ناتو، به تازگي از ابراز تمايل مسكو براي به دست آوردن نقشي مستقيم در روند تعيين استراتژي ناتو در افغانستان، پرده برداشته است. وي مي‌گويد: ما مي‌خواهيم وارد كار شويم. آيا منظور روس‌ها اين است كه چكمه نظاميان‌شان بار ديگر خاك افغانستان را لمس كند؟ چنين احتمالي حداقل در آينده نزديك بعيد به‌نظر مي‌رسد. هدف آنها اين است كه فراتر از يك مسير ساده لجستيك و تداركاتي براي جنگ در افغانستان باشند.

* هند ميزان تعهدات خود را براي كمك به توسعه افغانستان به 2/1 ميليارد دلار افزايش داده است؛ رقمي كه اين كشور را در جايگاه پنجمين كشور كمك‌كننده به افغانستان در ميان اقتصادهاي پيشرفته جهان- پس از ايالات متحده، بريتانيا، ژاپن و كانادا – قرار مي‌دهد. به گزارش وال استريت ژورنال، دولت هند با پرداخت چنين كمك‌هايي، در پي آن است كه در پي گسترش نظام اداري در افغانستان، بوروكرات‌هاي خود را روانه كابل كند.

* در مورد چين، عقد قرارداد 3 ميليارد دلاري چين براي توسعه معادن مس در افغانستان كه ابتداي سال‌جاري ميلادي به امضاي دوطرف رسيد، بزرگ‌ترين سرمايه‌گذاري خارجي در تاريخ افغانستان محسوب مي‌شود. چين پيش از اين نيز  با برخورداري از حمايت و محافظت نظاميان آمريكايي، به احداث زيرساخت‌هاي افغانستان كمك كرده است.

رهبران پكن علاوه بر اينها، به تازگي به تلاش خود براي آموزش نيروي پليس افغانستان در مرزهاي مشترك دو كشور شدت بخشيده‌اند. به گفته شوراي اروپا، با توجه به سابقه درخشان چين در آموزش نيروي پليس در ساير كشور‌ها، بايد از پكن خواسته شود تا به اعزام مربيان و آموزش پليس در افغانستان در سطحي گسترده‌تر بپردازد. چين پيش‌تر نيز هزاران شهروند افغان را در زمينه‌هاي مختلفي چون پزشكي و مهندسي مورد آموزش قرار داده است. حال با توجه به چنين وضعيتي، چرا از زبان دولتمردان يا كارشناسان آمريكايي نمي‌شنويم كه به جاي تلف كردن نيروهايمان و نيز نيروهاي ناتو در افغانستان، بايد اين مشكل را به شكل منطقه‌اي از انحصار خود خارج كنيم؟

آيا آنها تصور مي‌كنند كه جلوگيري از دخالت همسايگان قدرتمند افغانستان، پيروزي بر سازمان همكاري‌هاي شانگهاي است كه به صراحت از آغاز دوران پسا آمريكايي در تعاملات جهان سخن مي‌رانند؟

در ميان ما چه كسي تصور مي‌كند كه رسيدن به هر نتيجه واقع‌بينانه‌اي در قبال موضوع افغانستان و پاكستان، بدون دخالت همسايگان قدرتمند آن، امكان پذيراست و اينكه دخالت دادن چنين قدرت‌هايي، فقط به نفع آنها خواهد بود؟

نگراني دائمي درمورد ديپلماسي دولت اوباما اين است كه ايالات متحده آمادگي مذاكره و توافق را با اين كشورها نداشته باشد. چرا ؟ به اين خاطر كه در ديدگاه دمكرات‌ها درباره قدرت نرم ، يك آمريكاي قدرتمند بايد بتواند همزمان قاطعانه در مقابل دشمنانش بايستد، به هند امر و نهي كند، ظهور قدرتمندانه چين را مهار و با روسيه احيا شده مقابله كند. تمام اين اهداف بايد برآورده شوند و در عين حال آمريكا بايد بتواند خرگوش را از كلاه افغانستان بيرون بياورد. به‌رغم صحبت‌هاي خوشايندي كه اوباما درباره لزوم همكاري در سطح جهان مطرح مي‌كند – در نقطه مقابل دوران بوش و چني – دولت آمريكا همچنان در زمينه ديپلماسي جهاني خود، بيش از حد محافظه كارانه و از روي ترس عمل مي‌كند. واشنگتن هنوز جرأت و جسارت آن را نيافته تا براي جنگي كه خودش آن را اعلام كرده است، از كسي در خواست كمك و همكاري كند.

رابرت گيتس، وزير دفاع و چهره بلند پايه و تاثير‌گذار دولت اوباما، اخيرا اظهار داشته كه براي نشان دادن پيشرفت محسوس در افغانستان ما احتمالا به يك سال زمان نياز داريم  اما آن زمان ممكن است براي پرزيدنت اوباما، براي اينكه از راهي كه رفته بازگردد، ديگر دير شده باشد. تا هنگامي كه دمكرات‌ها نيز همان عادت تراژيك بوش و چني را – كه سرنوشت خود را به جدول‌ها و برنامه‌هاي زمان‌بندي شده گره مي‌زدند – ادامه دهند، اين توقع كه قدرت‌هاي بزرگ در سطح جهان به رهبري – به لحاظ استراتژيك – كوتاه نظر آمريكا اعتماد كنند، توقع بي‌جايي خواهد بود.


برگردان به فارسی: رضا خطيبي


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا