بازي هاي سياسي و جناح بندي هاي قومي غير اصولي
با نزديک شدن تاريخ انتخابات رياست جمهوري درکشور، صدرنشينان ارگ رياست جمهوري که افراد صاحب امتياز وقشر ممتاز جامعه افغانستان را تشکيل مي دهند، دريک فضاي از وسواس، سراسيمگي روحي وبيم از آيندۀ سياسي به سر مي برند.
درباريان، مذبوحانه سعي و تلاش دارند تا قيافه رئيس جمهور سابقه را که نامزد مقام رياست جمهوري مي باشد مظلومانه جلوه داده، شخصيت وسجيه وي را به مثابه يگانه خدمتگذار فرهيخته درجامعه متبلور بسازند، اما فراموش کرده اند که افتضاح فساد گسترده اداري، اختلاس هاي ميليون دالري، خويشاوند سالاري وفقدان عدالت قانوني در ادارات حکومتي کشور افغانستان تمام ناقوس هاي جامعه جهاني را همچو غرش رعد وطنين دلخراش طوفان وآتش فشان به صدا در آورده است.
سطح نهايت نازل درآمد ملي، نرخ فوق العاده بلند بيکاري، فقر شديد اقتصادي، سقف گرسنه گي وسوء تغذي، مرگ ومير غيرمعمولي کودکان ومادران درافغانستان بلند ترين آمار وارقام احصائيوي را در ميزان ومقياس جهان به خود اختصاص داده است.
به بيان ديگر اکثريت قاطبۀ ملت بيچاره وبي بضاعت افغانستان هشت سال را دربرزخ سوزان صلح و جنگ با گرسنه گي مشقت بار، رنج وبدبختي بي شمار، با قلوب اندوه بار وچشمان اشکبار درفضاي ظلماني و ناگوار سپري کرده اند که کيف وکان آن درج صفحات تاريخ افغانستان شده است. اما حميد الله فاروقي وزير ترانسپورت وهوانوردي رژيم حاکم به اين تصور وباوراست که هرگاه فضاي مناسب و زمينه هاي رقابت هاي سالم براي سرمايه گذاري هاي مستقيم وغير مستقيم سکتور خصوصي داخلي وخارجي درافغانستان آماده ساخته شود،درآن صورت (هيچ فردي واجد شرايط کار درکشور ما درصف بيکاري باقي نخواهد ماند) نيک گفتنداما اين قدر ملتفت نشدند که: معضله بيکاري چه در رژيم هاي سوسياليستي وچه درنظام هاي جهان سرمايه داري، يک پديده بسيار پيچيده اجتماعي ومشکل عظيم جهاني است که رفع کلي آن يک مستحيل عقلي مي باشد. چنانچه پيشبيني شده است، ارقام بيکاران در کشورهاي کپيتاليستي امريکايي و اروپايي درجريان سالجاري به (55) ميليون تن رقم زده خواهد شد.
عطف توجه به اين موضوع،شايسته وزيبنده نيست که با احساس روياهاي آرماني و مفکورۀ اتوپيايي به لشکر چندين ميليوني بيکاران افغانستان وعدۀ وقوع معجزه مبني بر ايجاد مدينه فاضله داده شود، زيرا افاده فرضيه، مقوله، قضيه، نظريه وتيوري با انديشه پراتيک درصحنه عمل فرسخ ها فاصله دارد. درست است که ابرهاي تاريک تابش آفتاب را به صورت موقتي مستور مي سازد، اما هرگز درخشنده گي عقل، نورحقيقت وتجلي وجدان انسان را پنهان کرده نمي تواند، اين بدان معنا است که چشمان با بصارت از ديدن حقيقت هرگز خسته نمي گردد مگر آن که چشم غرض احول باشد.
با تأسف بايد اذعان کرد که از چند سال به اين طرف وظيفه شناسي، صداقت کاري ومسؤوليت پذيري در دستگاه هاي دولتي نظام برسر اقتدار درافغانستان جاي خود را براي عوام فريبي،دروغ پراگني مداري گري، تعدي وبيگانه مداري رها کرده است.
نبايد انکار کرد که جناح بندي هاي غير اصولي وائتلاف هاي قومي فرهيخته نمايان عوام انديش با پيشينه هاي سياه سياسي ومعايب اخلاقي براي نيل به پيراميدهاي کليدي قدرت دولتي افغانستان هرگز به معني مشارکت ملي نيست، بلکه پشتيباني علني از تفکرات باطله ارتجاعي و تمايلات به کهنه پرستي قرون وسطائي مي باشد، که از فوران مطلق گرايي فردي، غليان غريزه جاه طلبي وطغيان قدرت خواهي منبع وسرچشمه مي گيرد.
چه به اين افق ديد موافق باشيم وچه مخالف امروز جامعه غم زده، مسلول وگرسنه افغانستان و مردم بداقبـال آن قرباني سياه ترين زدوبندهاي ارتجاعي سياسي وفداي کثيف ترين ائتلاف هاي هژمونيستان، اپرچونيستان و انارشيستان فطري مي شوند که درطول تاريخ افغانستان به آن مواجه نشده بودند.
زيرا صاعقه وتندر هيچ گاهي مباشر الهام هاي مشحون از سعادت وعطوفت براي بشريت نبوده است. قضاوت ديگران هرچه باشد حقيقت عيان اين است: که عدم موجوديت حزب مقتدر وپيشتاز سياسي وفقدان نيروي منسجم وپيش آهنگ مردمي درکشور باعث آن شده است، تاقدرت لجام گسيخته اراکين بلندپايه دولتي مهار نشود، بيرحمي سياسي، حق تلفي وستمراني اقتصادي درجامعه جريان مي داشته باشد.
درلست کانديداهاي رياست جمهوري ومعاونان آن اسامي شماري از جنگ سالاران سابقه، دوتابعيته هاي غرب زده وخرافات پسندان تاريخ تير شده به نظر مي خورد که مسؤول واقعي کليه مصيبت ها، بدبختي ها وناهنجاري هاي امنيتي، سياسي، اقتصادي واجتماعي کشور هستند وداغ محکوميت برجبين دارند ومضاف برآن درگـودال تعصبات(قومي، لساني، زراندوزي، فرقه گرايي، فراکيسون بازي وبيگانه مداري) غرق ودرمنجلاب (قدرت طلبي، تنظيم گرايي، برتري خواهي، شعبده بازي وانحصار گرايي) شناور وغوطه ور مي باشند.
همين ها هستند که برچهره هاي شان نقاب وماسک کشيده اند تا باشد که خود را درسيماي شخصيت هاي (کاريز ما، مدبر وتوانا، متقي و عدالتخواه، ميهن پرست و باوفا) متجلي بسازند، وبکار برد خدعه حيله ونيرنگ هاي رنگارنگ آراي بي سوادان عامه و ساده لوحان جامعه را به نفع خود استعمـال کرده وبراريکۀ قدرت عالي سياسي يعني رياست جمهوري مملکت تکيه بزنند، سرنوشت آينده ملت گرسنه را به بازي بگيرند،برسر نواميس ملي شان قمارسياسي بزنند وحاکميت ملي شان را خدشه دار کنند، وهمزمان با آن ابعاد تشنج امنيتي و سياسي وبحران اقتصادي واجتماعي کشور را گسترده تر وعميق تر بسازند.
يک نکته حساس وحايز اهميت حياتي رامردم رنجديده، عذاب کشيده، بي خانه وبيچاره افغانستان بابيداري، هوشياري، وتفکر عقلاني درک کرده واز نظر دور نداشته باشند و آن اين که: برداشت هاي کهنه، مفکوره هاي بيمار گونه وباورهاي گمراه کننده عصر عتيقه يعني پيروي خطوط تنظيمي، حزبي، گروهي وسمتي وتعلقات قومي، لساني ومذهبي را از روح وروان و از ضمير ووجدان خود بکلي دور بسازند، وآراي شان را منحيث فريضه اجتماعي، وجيبۀ ملي ومسؤوليت وجداني به صندوق هاي نامزد واقعاً فرهيخته، نخبه، مترقي و غيروابسته مقام رياست جمهوري واريز نمايند و به اين ترتيب آينده تابناک فرزندان شان را گرانتي نمايند.