خبر و دیدگاه

آیا بی خدایان میدانند که بی خدا نیستند

 

دلبستۀ  گیسوی پریشان  تو هستم      سرمست ز پیمانۀ مستان تو هستم

چون در دل هر ذره چو خورشید نهانی     من سایۀ آن ذرۀ پنهان تو هستم

حقیقتا در این اواخر آمار در کشور های مختلف اسلامی نشان میدهد که مردم دین را عامل بدبختی های خود میدانند. حتی وجود خدا را زیر سوال برده اند. وقتی چند آدم فاسد و نادان نقاب معنویت پوشیده اند و در پی آزار مخلوق بیگناه برآمده ، برای چند روزه قدرت و ثروت دنیا هر طرف جوی خون جاری کرده اند، از این بهتر نمیشه انتظار داشت. بدانید که آنها و هر کس دیگر که در تاریخ خون انسان مظلوم و بیگناه را ریخته باشد در آخرت از ظلم خود جوابگو خواهد بود. شکی نیست که ظلم شیطان پرستانء به ظاهر خداپرست که معنویت را وسیلهء برای به یوغ کشیدن مردم قرار داده اند به اوج خود رسیده است. بدانند که خداوند نیازمند به پرستش کسی نیست. ذات او مرکب نیست که محتاج چیزی باشد. ذات خداوند قائم به خود است. قائم به ذات دیگری نیست که او نیازمند او باشد. او با کسی تجارتِ عبادت ندارد.

انسان موجود حادث در زمان است. از جانب انسان همین که نالۀ طفل یتیم و زن بیوه به خدا نرسد کفایت میکند. اگر کسی خداوند را دوست داشت مخلوق او را دوست میدارد و از زشتی ها دوری میکند. با پیروی از چند آداب درون تهی نمیشود دعوی معنویت کرد. محصول معنویت آن باشد که انسان احساس آرامش روانی کند در غیر آن هرچه هست ضد معنویت است.

آمار نشان میدهند که خدا باوری دینی شدیدا رو به کاهش است. جریان های خدا ناباور هم منشعب شده و به گروهک های کوچکتر تبدیل شده اند.مثلا دادارباوری یا دایءیسم یا خدای حفره ها آنها باور دارند خدا جهان را آفریده ولی با جهان سروکاری ندارد .تعداد کثیر از دانشمندان علم فیزیک را همین دسته تشکیل میدهند.اینها را نمی شود آتئیست یا بی خدا نامید. آنها خود را ندانم گرا میدانند. یعنی چیزی هست اما نمیشود او را اثبات کرد.

آتئیست ها یا خداناباوران هم در حقیقت خداناباور نیستند بلکه دین ناباور هستند. آنها از مطالعه کیهان شناسی و تئوری تکامل به این نتیجه رسیده اند که دین خرافه پردازیی بیش نیست. از جانب دیگر عرفان یا خدا باوری اصیل را داریم که در عین اعتقاد شدید به خداوند با دست آورد های کیهان شناسی و تئوری تکامل مخالف نیست. با دموکراسی و حقوق بشر هم مشکلی ندارد.چنانچه مولانا بلخ فرمود.

از جمادی مردم و نامی شدم          وز نما مردم به حیوان سر زدم

مردم از حیوانی  و آدم شدم     پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

حملۀ  دیگر بمیرم  از بشر     تا برارم از ملائک  پر و سر

یا حضرت ابوالمعانی می فرماید.

هیچ شکلی بی هیولا قابل صورت نشد       آدمی هم قبل از آن کادم شود بوزینه بود

اما چرا آتئیست ها کوشش نکرده اند که خدا باوری اصیل را مطالعه کنند و مغالطات ذهنی خود را رفع کنند. مثلا حرکت جوهری ملاصدرا را که به اساس نظریۀ حبی عارفان پایه گذاری شده است. و شکل استدلالی حرکت حبی  میباشد. چنانچه او خودش صریحا اعتراف کرده است که حرکت جوهری شکل استدلالی حرکت حبی عارفان است.

اما حرکت چیست که باعث تکامل شده است و نقطهء پیوند اصحاب علم مدرن و عرفان میباشد. هنگامی که یک شی از حالت استعداد بالقوه به حالت بالفعل در میاید ماده صورت اولی خود را از دست میدهد و صورت بعدی جای اولی را میگیرد.این تبدیل در بطن خود اتصال و پیوستگی داشته و به صورت تدریجی اتفاق میافتد.چون وجود عین تحقق و واقعیت ذات است پس می شود گفت که تغییر در ماهیت به تبع وجود است. به این اساس تعریف حرکت صرف با اصالت وجود ممکن است. اما به عبارت دیگر میشود گفت که حرکت باز شدن یا شکفتن فضای خالی است.تغیرات و انتقالات در عالم ماده منحصر به انتقالات مکانی نیست بلکه جوهری هم هست.

از نظر عارفان حرکت به صورت پیوسته رو به تکامل دارد و تکامل پذیرفتن یا گرفتن کمال است. در کمال فعلیتی است که جسم در محیط خود به آن نائل میگردد. جهان ما نتیجهء تبدیل قوه در اثر حرکت به فعل است و در هر لحظه در حالت تغییر و دگرگونی میباشد. همین دگرگونی باعث تکامل می شود. از نظر ما تکامل یعنی تحول از نقص به کمال. یعنی شی مراحلی را طی میکند تا به امکانی رسد که خداوند برای او تهیه کرده است. همگی دیده اند که غنچه چگونه به گل تبدیل میشود و شکفته می گردد. اگر در همین حد اکتفا کنیم آتئیست ها با ما مشکلی ندارند. اما از نظر ما تکامل معنی عمیق تر دارد یعنی آنچه در طبیعت رخ میدهد آثار تکامل است نه خود تکامل. ما تصور میکنیم که تکامل در درون و جوهر شی رخ میدهد. بعد آثار آن با حواس قابل دریافت میشود. آنچه ما میبینیم آثار یک قوه جوهری است که از حقیقت شی سرچشمه میگیرد. این خروج یا ظاهر شدن که در اثر حرکت به وجود میاید از نقص به کمال است و شی در هر لحظه تحصیل و اکتساب وضعیت جدید میکند. آثاری که از خروجی این حرکت به وجود می آیند گستردگی ، تنوع ،انتظام و توسعه میباشد. به این دلیل می گوییم تکامل هدفمند است و هرچی هدفمند و انتظامی باشد زادهء شعور است. فرق ما و آتئیست ها این است ما تکامل را یک امر تصادفی نمی دانیم. چون جهان مساوی حرکت و حرکت مساوی تکامل و تکامل مساوی انتظام است. ما این انتظام را در وجود خود و دیگر موجودات زنده و اجتماع بشری میبینیم. پس عقل شهادت میدهد که خداوند است. ما نیاز به چیز دیگر نداریم. از جانب دیگر فلاسفه و پیامبران به دوآلیسم باور داشتند. یعنی فرق بین روح یا آگاهی از یک سو و ماده از جهت دیگر. در حرکت جوهری عارفان فرق بین روح و ماده نیست. بلکه ماده که در ذهن خاصیت روحی خود را از دست داده میرود تا در اثر تکامل آن را دوباره به دست آرد. برای درک بیشتر توجه شود به اکتشافات فیزیک کوانتوم. به نظر ما روح نیامده تا با بدن کیمیایی ترکیب شود یا از جانب خدا در گل دمیده شود. بلکه جسم سایهء روح یا آگاهی است. این سایه با کسب علم و معرفت میرود تا روحانیت خود را دریابد. هر قدر نفس در این عالم در جستجوی علم و معرفت بیشتر کوشش کند در عالم دنیوی و روحانی موقعیت بهتری بدست خواهد آورد. چون ماده و معنی دو روی یک سکه هستند. انتهای علم و معرفت این است که انسان درک کلیات کند و بداند که او همان روح یا آگاهی است که در قالب جسم ظاهر شده است. و خدا همان خودی است که انسان در راه رسیدن به اوست به این ترتیب این جریان و حرکت را تکامل گویند یعنی رفتن از نقص به کمال.

انفس به مجرد خلقت تجلی میکنند. وقتی تجلی کردند در مرحلهء مادون خود نزول میکنند. یعنی دارای جسم ترکیبی میشوند و در زمان مکان قرار میگیرند.اما در عین حدوث جسمانی بقای روحانی دارند. مثل اینکه شما فیلمی در تلفن همراه خود دارید تا وقتی که شما فیلم را مشاهده نکنید اول فیلم با آخر فیلم منطبق است اما وقتی بخواهید فیلم را تماشا کنید پای زمان در میان آید و اول و آخر دیگر منطبق نیستند و به اتفاقات قبل و بعد تقسیم میشوند. به این دلیل عارفان قبل و بعد را اثر مشاهده میدانند که فقط در دنیای ذهن وجود دارد و معنی روانی دارد ، اما در دنیای معنوی که رول زمان روانی صفر است زمان جاودانه است. به نسبت سرعت اتفاقات و زمان در نوشته های قبلی به صورت مفصل پرداختیم. لزومی ندارد به این مبحث دوباره برگردیم.

 تنزیل انسان از عالم معنوی به عالم ماده چنان نیست که وقتی انسان در این عالم آمد دیگر در آن عالم نیست بلکه انسان همزمان در هردو عالم است. بلکه این عالم نمایش روی صفحۀ عالم روحانی میباشد جای که انفس استعداد های خود را در صفحهء وجود به نمایش میگذارند. آنچه پیامبران در مورد عالم برزخ گفته اند معنی ندارد چون آنها دنیای ذهن و ماده را حقیقی شمرده اند به این لحاظ به این نتیجه رسیده اند که دنیای دیگری هم هست بنام برزخ.  در حالیکه روح مجرد است و وقتی از قید ذهن آزاد شد دیگر در قید تدریج نیست آنجا اتفاقات دفعی اند. یعنی خارج از زمان و مکان. بهترین مثال اتفاق دفعی ادراک است. شما میتوانید خاطرات دوره طفولیت خود را در آنِ واحد و بصورت دفعی حاضر کنید. در حالیکه با جسم خود نمی توانید آنجا روید. اتحاد عوالم از آنجا قابل درک است که جوهر جسم با عرض جسم متحد اند. ملاصدرا میگفت چون اعراض متحرک اند وجود هم باید متحرک باشد. اما وجود جسم نیست که حرکت کند. وجود مثل آینه است که اتفاقات را به نمایش میگذارد. خود مشاهده گر و صفحه یک حقیقت ثابت اند اما اتفاقات یا تجلی متغیر است. آنچه در شهود آید مثل این است که شما در جایی نشسته باشید و فیلمی را در صفحهء تلویزیون نگاه کنید. در عالم ذهن تلویزیون در خارج از شما است. اما در حالت شهود  بیننده و صفحه در باطن خود انسان است و یک سیستم واحد را می سازند. بعضی عارفان و فلاسفه بین وجود و خدا فرق می گذارند و خدا را خالق وجود می دانند. به نظر بنده اینها همه حدس و گمان های ذهنی است. ما نمیتوانیم بدانیم آنطرف صفحهء وجود چیست. فزیکش چیست؟ زمانش کدام زمان است. حد توان عقلی ما همین قدر است که گفتیم. اگر از این بیشتر برویم و بگوییم خدا وجود را خلق کرد. باز سوال ایجاد میشود که پس خدا را کی خلق کرد؟ در این حالت دور تسلسل ایجاد میشود و آن باطل است. حرکت جوهری ملاصدرا در طول حرکت حبی عارفان ایجاد شده است. چون به زبان استدلالی بیان شده است خاصیت عارضی دارد. اگر دقت شود حرکت جوهری برداشت و ادرک حسی از حرکت ماده است. اگرچه ملاصدرا خیلی کوشش کرده است که نظر خود را با نظر عارفان منطبق سازد. در حرکت جوهری استعداد های ناقص میروند تا به تکامل برسند. اما در حرکت حبی استعداد ها تکامل یافته اند یعنی فعلیت است اما تدریج که خاصیت زمان است در آن مشاهده نمیشود .حالا چطور ممکن است که یک امر ثابت با یک امر متغیر متحد باشد. جواب این است که در اثر شکفتن فضای خالی سرعت ذرات در حال انبساط به بالاتر از سرعت نور رسیده است و این امر باعث شده است که زمان آینده جلوتر از زمان گذشته واقع شود. یعنی زمان شکست کرده و قابل تقسیم شده است. در عین حال با گذشت زمان و انبساط کائنات سرعت اتفاقات نسبت به شروع خلقت خیلی کم شده است و این امر باعث کشیدگی در زمان شده است. واقع شدن ما در کشیدگی زمان اگرچه ملال آور است اما باعث بهبود توانایی های عقلی ما میشود. یعنی ما میرویم تا کامل تر شویم. درجه تکامل عقلی و ثبات روانی که در اعمال شخص ظاهر شده باشد نامه اعمال انسان است که با خود میبرد. زندگی فیلمی است که در آن فیلم نقش آفرینی میکنیم و زمان مکان مثل سی دی است که همه چیز در آن ضبط می گردد. به این ترتیب خداوند جنت و دوزخ ندارد بلکه اعمال و اندیشه های ما وضعیت ما را در زندگی و بعد از مرگ رقم میزنند. بدانید که جنت و دوزخ مخصوص عالم بعد از مرگ نیست بلکه شخص در همین قالب جسم مادی هم گاهی در جنت و گاهی در دوزخ است. به این دلیل کوشش کنیم راه محبت راستی و صداقت را سرمشق قرار دهیم، تا حس معنوی در اجتماع ما ایجاد شود. در آن صورت انسان جز حق نگوید. و هرچه دروغ  و سخیف باشد از هرکی باشد زشت پنداشته میشود. معنویت تا جای میتواند انکشاف کند که انسان در روی صفحه وجود شاهد خلقت پروردگار باشد. این است نیکو ترین نامه که انسان میتواند بدست آرد.کوشش کنیم باور های خود را زیر ذره بین قرار دهیم و به کمک عقل حق را از باطل جدا کنیم. به این ترتیب فضا برای اندیشیدن باز میشود. حق آن است که باعث آسایش و رفاه مادی و معنوی مخلوق باشد در غیر آن هرچه باشد و در هر کتابی که باشد باطل است. تضاد ها و تقابل اندیشه ها یک امر طبیعی است ، همین تضاد ها باعث حرکت و تکامل می شوند. کوشش نکنیم خود را محصور اندیشه های قرون وسطی و دوران بردگی بسازیم و به هر کس مهر کفر زنیم. بدانید که همه مخلوق خدا از فیض پروردگار خود برخوردار اند. هر انسان در دنیا رسالتی دارد و رسول خداوند میباشد. انزال معلومات مربوط به تجسس شخص در یک بخش به خصوص است. کوشش کنیم دانسته های عقلی خود را انکشاف دهیم تا به رفاه مادی و معنوی برسیم. 

 بدانید که هیچ کسی در بارگاه الهی مردود نیست. خداوند همه مخلوق خود را دوست دارد اگر دوست نمی داشت او را از نعمت وجود بهره مند نمی ساخت. ترس نه از خداوند بلکه از اذهان پوسیده داشته باشید. از آنهایی که با اندیشه های نو مخالف اند و سد جریان تکامل قرار گرفته اند. خداوند نیازمند عبادت من و شما نیست.

 خدا خانه ندارد که ما برویم آنرا زیارت کنیم. آن که فکر میکند که خدا خانه دارد خدا را نشناخته است.اگر مجازا خدا خانه دارد چرا نمی تواند مجازا” زن و بچه داشته باشد؟  پس فرق بین خداپرستی و بت پرستی چه شد؟ یاد مان باشد که کفار مکه نمیگفتند که این

مجسمه های داخل خانه خدا هستند بلکه مجازا مجسمه ها را وسیله عبادت قرار داده بودند. بت ها را شکستاندیم ولی حالا ما خانه را وسیله عبادت قرار داده ایم، به گردش میگردیم بعد در مقابلش سجده میکنیم. هیچ چیزی تغیر نکرده است بت پرستی ادامه دارد.

 بهتر است که این پول ها که در جیب خاندان سعودی میرود و آنها با پول خودِ ما به ما وحشت و دهشت صادر میکنند صرف تعلیم و تربیت مردم خود ما شود. به فقرا و مساکین سرپناه و محل کار ایجاد شود. انسان که خودش فقر وجودی دارد کی باشد که به خدا کفر یا ایمان ورزد. او با همگی است و کسی نیست که بی خدا باشد. اما انسان باید به پله های تکامل بالا شود تا از وجود او آگاه گردد. همین که فغان طفل یتیم و زن بیوه به خدا نرسد از جانب ما کافی باشد.

 

امید این امانت به مستحق برسد. ۱۷-۸-۲۰۱۹

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا