چرا رسانه های انگلو ساکسون پیروزی نظامی را در جنگ افغانستان نمی پذیرند؟
دکتور رنگین دادفرسپنتا مشاور امنیت ملی و وزیر خارجۀ حکومت حامد کرزی در مقاله ای تحت عنوان “حقیقت جنگ و رویای صلح” منتشرۀ روزنامه هشت صبح(شنبه ۸حوت ۱۳۹۴)، از عدم باور غربی ها و به خصوص انگلیس ها و امریکایی ها به پیروزی نظامی علیه تروریزم و گروه تروریستی طالبان سخن می گوید. اما نکات اصلی این بی باوری انگلو ساکسون ها را در این مورد ناگفته می گذارد؛ هر چند که وی دیدگاه عدم پیروزی را در این جنگ به مداراجویی امریکایی و تبارگرایی شئونیست های افغان و سیاست پاکستان و انگلیس پیوند می دهد که در واقع تمامی آن ها این پیروزی را نامطلوب تلقی و ارزیابی می کنند. جناب سپنتا می پندارد که شاید عدم پیروزی بر طالبان از این فکر ریشه گرفته باشد که پیروزی ارتش های ارتجاعی و نیروهای اشغالگر خارجی بر نهضت های آزادی بخش نامحتمل و غیر عملی است. در حالی که:
«……. پیروزی و سرکوب تروریسم برخاسته از استراتژی شبکههای استخباراتی که به منظور تحقق هژمونی و به سلطه در آوردن ملتهای دیگر به راه انداخته میشود، ممکن است. …شکست تروریسم ممکن است، حتا اگر این تروریسم به دلیل موجودیت دولتهای فاسد و در حال شکست، نیرومند بنماید. شکست این تروریسم نه تنها ممکن است بلکه واقع بین ترین، اخلاقی ترین و هومانیستی ترین تلاش برای رسیدن به صلح است و این آن حقیقت دیگر است…»
به باور دکتور سپنتا طرف های داخلی و خارجی که با طالبان جنگ کرده اند در جهت غلبه و پیروزی بر آن ها تلاش واقعی نشان نداده اند. زیرا:
« یکی مبتلا به شور و عشق هم تباری بود و دیگری مشغلهای جز تاراج و غارت نداشت و آن بیرونی هم به نظام سلطهاش در مقیاس جهانی میاندیشید و در این میان نهضت رهاییبخش و دموکراسیخواه هم نتوانست صف مستقل خود را ایجاد کند. اما چنین حالتی نمیتواند سرنوشت محتوم تاریخ شود، به خصوص که طرحهای جاری برای صلح، آن طور که تا کنون دنبال میشود، فرجام نخواهد داشت و رویکرد نظامی کماکان امر تحمیلی باقی خواهد ماند…»
دکتور سپنتا سیاست امریکایی ها را با ملایمت و نرمی مورد انتقاد قرار می دهد که:
« ایالات متحده آشکارا خواهان تحقق هژمونی ملایم پاکستان در افغانستان است. آقای اوباما در چندین مورد گفته که ایالات متحده برای دولتسازی به افغانستان نیامده است.»
اما جناب سپنتا در مقاله این پرسش ها را که چرا انگلوساکسون ها و نشریات شان پیروزی نظامی در جنگ افغانستان یا پیروزی بر تروریزم طالبانی را ناممکن و غیر عملی تلقی می کنند و چرا امریکایی ها خواستار هژمونیزم ملایم پاکستان بر افغانستان است، مورد بحث و پاسخ قرار نمی دهد. وی توضیح نمی کند که ریشه های اصلی این تلقی و باور و این سیاست انگلو ساسکون ها به کجا بر می گردد و
چرا امریکایی ها خواهان تحقق هژمونی ملایم پاکستان در افغانستان استند؟ از همه مهمتر اینکه جناب سپنتا این موضوع را ناگفته می گذارد که آیا وی به عنوان وزیر خارجه در دوران وزارتش که بخشی از وجایب رسمی و ملی او را نیز تشکیل می داد تلاش کرد تا این ذهنیت غلط امریکایی را تغییر دهد که سیاست واشنگتن در مورد رابطۀ افغانستان و پاکستان که هژمونی اسلام آباد بر کابل حفظ شود، نادرست و غیر عادلانه است؟ من به مساعی جناب سپنتا از مسند وزارت خارجه در این مورد باور دارم، اما ایشان میبائیست به دلایل و عوامل ناکامی این مساعی که موجب تغییر در نگرش و سیاست امریکایی و انگلوساکسون ها نشد، اشاره می کرد و راه عملی و موفقانه را در این مورد نشان می داد.
چرا دکتور سپنتا به عنوان مشاور امنیت ملی و وزیر خاجۀ حکومت حامد کرزی و رفیق شفیق و نزدیکش که تا آخر بر سر سفرۀ قدرت با او نشست و هنوز با آن رئیس متقاعدش هم کاسه و همراز است، کرزی را از آن “شور و عشق هم تباری” که سیاستِ تقویت تروریزم طالبان را در پیش گرفت، باز نداشت؟
مگر دکتور سپنتا این واقعییت را نمیداند که انگلوساکسون ها مرز دیورند را مرز رسمی و بین المللی میان افغانستان و پاکستان می شناسند و دعوای افغانستان را بر سر دیورند غیر موجه و تهدید بر تمامیت ارضی پاکستان تلقی می کنند، اما حامد کرزی رفیق همراز و هم کاسۀ وی در دوران بازنشستگی و بیکاری اش ساز “دا پشتونستان ز مونژ” می زند و در توهم غلبه بر پاکستان و دسترسی به خاک های از دست رفته تا کراچی و گوادر به سر می برد؟
بودنه بازان بودنه ای را که از طرف رقیب زده شده باشد، بنام بودنه “بگیل” یاد میکنند. بودنه بگیل را کسی به مفت هم نمیخرد. اقای سپنتا باید بداند که بگیل شده است. مثل اقای کرزی دستش در کثافت کاری های کرزی الوده میباشد. مثلیکه گپ های آقای کرزی به پر کاهی هم نزد مردم آگاه افغانستان برابر نمیباشد. گپ های سپنتا هم به پر کاهی ارزش ندارد. مردم افغانستان دیگر بیدار شده اند. الوده شده گان را شناسائی کرده اند و هرگز نمیبخشند. این باید درسی بدیگر عاشقان کرسی و مقام پرستان و دزدان باشد، که دیگر آبروی خودرا به چوکی چند روزه نظامهای فاسد تحت رهبری رهبران فاسد و خاین بوطن، نفروشند.
اقای سپنتا نه باید جرئت نماید و بخود جر ئت دهد که در باره جنگ و صلح افغانستان چیزی بگوید یا بنویسد. بخاطر اینکه دوره آقای کرزی از سیاه ترین و خیانت پیشه ترین دوره های تاریخ افغانستان(یعنی از زمانیکه این خطه نام افغانستان را بخود گرفته است) میباشد. و آقای سپنتا یکی از چهره های قابل دید و مهم این دوره سیاه بوده است. مثلا” آقای حنیف اتمر همین اکنون که در جای آقای سپنتا کار میکند یکی از چهره های شاخص این دوره(دوره غنی) میباشد.