اخبار و گزارشات

اوباما در جستجوی مسعود جدید

massoud_obama

 

یادداشت مترجم:

نگرانی ها در مورد شکست احتمالی غرب در افغانستان برخی نظریه پردازان درین کشور ها را به این نتیجه رسانده است که صرف با تجزیه افغانستان می توان جلو شکست را گرفت و منافع دراز مدت غرب بویژه امریکا در خاور میانه بزرگ را در برابر رقیبان بزرگ منطقوی شان حفاظت نمایند.

طرح تجزیه افغانستان توسط بلک ویل محرک و مشوق یک تعدادی قابل ملاحظه نظریه پردازان امریکایی شده است. اخیراً کورا سول گلد ستین Cora Sol Goldstein استاد و پروفیسر علوم سیاسی در دانشگاه دولتی کلیفورنیا و مولف کتب مختلف در امور نظامی و سیاسی در مجله بنام “جنگ های کوچک در مقالۀ تحت عنوان:” President Obama: look for a new Massoud از اوباما می خواهد که در جستوی مسعود جدید در جنگ با طالبان شود. به عقیده نویسنده یگانه مودلی رزمی که امریکا می تواند توسط آن طالبان را شکست بدهد و پاکستان را بجایش بنشاند پیروی از شیوه جنگ چریکی احمد شاه مسعود در مقابل شوروی ها، پاکستانی ها و طالبان است.

اما طرح های وی محدود به استفاده از شیوه رزمی مسعود نمیشود، وی خواهان تجزیه افغانستان است. وی ” تجزیه افغانستان را یگانه راه نجات امریکا از کابوس شکست و فرار از افغانستان و دفاع از منافع منطقوی امریکا برای رییس جمهور اوباما توصیه می کند. این در حالی بود که مقاومت و شیوه رزمی مسعود نقش خیلی حیاتی و تاریخی را در جلوگیری از تجزیه و تبدیل شدن افغانستان به صوبه پنجم پاکستان توسط طالبان و هواخواهان داخلی آنها بازی نمود. چنانچه امروز در آستانه نه سالگی شهادت وی قرار داریم و بیاد می آوریم که چگونه یک مرد با امکانات محدود که به گفته خودش ” تا به اندازه یک کلاهم جاه داشته باشم از افغانستان دفاع میکنم” دفاع کرد ولی بیش از چهل کشور جهان با تمام امکانات شات نتواستند دفاع کنند و می خواهند از راه تجزیه افغانستان ازشر چند تا تروریست نجات یابند.

با آنکه از طرح تجزیه پروفیسور امریکایی هیچ وطنپرست افغانستان حمایت نخواهد کرد ، ولی برخی حقایق در مقاله وی را نیز نمی توان نادیده گرفت:

۱. به نظر پروفیسور یکی از عوامل شکست غرب در افغانستان تحمیل نظام متمرکز در تحت رهبری یک قوم بدون درنظر گرفتن حقوق اقوام دیگر است. درین مورد می توان با پروفیسور هم عقیده بود؛ زیر این یک واقعیت است که فرصت طلایی بعد از سقوط طالبان با تلاشهای تمامیت خواهی و امتیاز طلبی قومی و تحمیل قانون اساسی و انتخابات تقلبی از دست رفت و وضعیت ناهنجار کنونی محصول آن است.

 ۲. پروفیسور متعقد است که بدون احیای جبهه مقاومت ضد طالبان و پاکستان با پیروی از مودل جنگ چریکی احمد شاه مسعود نمی توان طالبان را شکست داد.

باید گفت برای ایجاد جنبش مقاومت ملی ضد تروریسم طالبانی در افغانستان در شرایط کنونی نیاز حیاتی است. زیرا با خلع سلاح رزمندگان ضد طالبان و پاکستان در نتیجه یک توطئه مشترک طالب طلبان ، غرب و پاکستان در هشت سال گذشته میدان برای تروریستان کاملاً خالی شده است. چنانچه بقول حمید گل رییس سابق آی اس آی یکی از آیدیولوگ ها و حامیان طالبان ،هیچ نیروی نیست که در مقابل طالبان مقاومت کند، مسعود هم دیگر درین جهان نیست که بجنگد و غرب دیگر با تمام قدرتش توان جنگیدن با طالبان را ندارند.

۳. پروفیسور امریکایی اردوی ملی افغانستان را غیر قابل اعتماد می داند و به نظر وی اردوی ملیشه مانند کرزی که آی اس آی و طالبان در آن بسیار نفوذ دارند به مشکل می تواند از افغانستان دفاع کند. شاید تا حدی با این نظر پروفیسور موافق بود؛ درین اواخر حکومت کرزی نه تنها ارتس افغانستان، بلکه امنیت ملی افغانستان را از وجود نیروها و افرادی ضد پاکستانی و ضد طالبان خالی ساخته و بجای آنها عناصر و عوامل پاکستان و طالبان را نصب نموده است. اما پروفیسور از ملیشه های ضد طالبان هم نگرانی دارد که مبادا روزی بر ضد خود امریکا وارد جنگ شوند.

اگر هدف پروفیسور ایجاد جبهه مقاومت ضد طالبان از عناصر بدنام، جنگسالاران و جنایت کاران باشد، این نه تنها برای غرب، بلکه برای مردم افغانستان نیز منبع نگرانی است و تجارب گذشته نشان داده است که اتکاء به چنین نیروها چه در شمال و چه در جنوب در آوردن ثبات و قانونیت اشتباه بوده است. اما اگر یک نیروی مقاومت از افرادی وطندوست، صلح دوست ، طرفدار ترقی و حاکمیت قانون تشکیل شود که انگیزه قوی ضد پاکستان و طالبان داشته باشند و از منافع ملی افغانستان در همکاری و همیاری جامعه جهانی مبارزه کنند، بدون شک به چنین نیرویی نیاز است و باید هر چه زود تر دست به تشکیل چنین نیرویی زد تا جلو پیشروی و تکتازی تروریسم طالبانی و حامیان پاکستانی آنها را گرفت. افزون بر آن توسط این نیروی مقاومت وطنپرستان افغانستان می توان جلو تجزیه افغانستان را گرفت.

۴. پروفیسور معتقد است که ملتی بنام افغان برخلاف تبلیغات وجود ندارد. کاملاً با این نظر می توان موافق بود. نه تنها “ملت افغان” وجود ندارد ، بلکه استعمال واژه افغان یک توهین بیش هم به پشتون، تاجک، ازبک و هزاره و همه اقوام برادر افغانستان نخواهد بود. باید گفت واژه “افغان” یا “اوغان” یک نام توهین آمیز تاریخیست که اقوام غیر پشتون و ایرانی ها بخاطر عقب ماندگی فرهنگی و مدنی و کوچیگری نسبت به پشتونها استعمال می کردند. در حالی که پشتونها خود را پشتون، زبان شانرا پشتو و پیرو کود پشتونولی می دانند.

نام افغانستان را انگلیسها در بازی بزرگ سده ۱۹ بجای نام خراسان تاریخی با مرز های جدید در زمان عبدا لرحمن خان گذاشتند و فاشیست های افغانستان در سده بیستم از نام اوغان و افغانستان سوء استفاده نموده خود را صاحبان تاریخی این سر زمین خوانده و دیگران را مهاجر از کشور های ایران، تاجکستان، ازبکستان و مغلستان می شمارند. یکی از موانع اصلی بر سر راه ملت شدن و بحران هویت همین هویت زشت وتحمیلی بنام افغان توسط استعمار انگلیس است که تا حال مردم این سر مین در آتش آن می سوزند.

۵. پروفیسور معتقد است که مناطق پشتون نشین جنوب افغانستان را پاکستانی ها توسط طالبان به پاکستان عملاً ملحق نموده است و پاکستانی ها از درزهای قومی افغانستان بسیار استفاده هوشیارانه می کنند و در تحت نام حمایت پشتونها صاحب بخشی از افغانستان شده اند. با این نظر به دو دلیل می توان موافق بود: نخست اینکه عملاً مناطق جنوب افغانستان در تحت تسلط طالبان قرار دارد و دولت کرزی چندان نفوذی ندارد.

دوم اینکه پاکستان برای تمایل شدید پشتونخواهی دو طرف خط دیورند نام صوبه سرحد را به پشتونخواه تبدیل کرد. این نام تمایل پشتونهای افغانستان را به زادگاه تاریخی شان افزایش بخشیده و آرمانهای پشتونستان بزرگ را به واقعیت مبدل نموده و درزهای جدایی میان اقوام غیر پشتون را با پشتونهای افغانستان بیشتر می سازد. ازین نقطه نظر تجزیه افغانستان با گرایش یکجا شدن پشتونهای افغانستان به زادگاه شان پشتونخواه با گذشت هر روز به واقعیت مبدل میشود. ازینرو پرفیسور برحق است که پاکستانی ها عملاً بخشی افغانستان را در خاک خود ملحق کرده و منتظر الحاق مناطق غیر پشتون نیشن تا زمان خروج غرب از افغانستان هستند.

_______________

 

اوباما در جستجوی مسعود جدید

 

راهبرد امریکا در افغانستان در حال شکست خوردن است و حضور این کشور در آسیای میانه نیز در معرض خطر قرار دارد. ارتش امریکا بعد از تلفات بیش از هزار نفر و میلیارد ها دالر مصارف بیجا بدون اینکه به هیچ یکی از اهدافش که عبارت است از دستگیری بن لادن، نابودی قابلیت عملیاتی و تربیتی شبکه القاعده و انتقال افغانستان به یک کشور دموکراتیک با ثبات در تحت حکومت کابل دست یافته باشد، مجبور خواهد بود این کشور را ترک بگوید.

شکست امریکا در ویتنام پیامد های سیاسی هم در داخل و هم در خارج داشت ولی امنیت ملی امریکا را هر گز به خطر مواجه نساخت. اما شکست امریکا در افغانستان نه تنها امنیت ملی امریکا را به خطر مواجه می سازد، بلکه عواقب خیلی زیان باری به سیاست جهانی امریکا به بار خواهد آورد.

زمانیکه امریکا افغانستان را ترک کند، این کشور باری دیگر به پناه گاه بسیار مطمئن و دلخواه برای تربیت تروریستان که قادر به حملات بالای امریکا و متحدین آن خواهند بود، تبدیل خواهد شد.

اگر امریکا افغانستان را در شکل فعلی اش رها کند در آنصورت پاکستان، القاعده و طالبان قادر خواهند شد که منافع حضور ستراتیژیک امریکا در آسیای میانه را به چالش بکشند ودر ترکمنستان، ازبکستان و تاجکستان غیر قابل کنترول نفوذ کنند. پاکستان به جنگ اعلام ناشده مخفی خود بر علیه کابل و منافع هند در افغانستان ادامه خواهد داد و بحیث دلال عمده قدرت در منطقه تبدیل خواهد شد.

منتقدان اوباما ادعا می کنند که امریکا باید هر چه زودتر افغانستان را ترک بگوید و با استفاده از هواپیماهای بدون سر نشین جنگ علیه القاعده و طالبان را ادامه بدهد. این پیشنهاد ظاهراًخیلی جذاب است؛ زیرا این یک وسلیه ای رهایی از یک جنگ نا محبوب است و از لحاظ تکنالوژیکی شفاء عاجل نسبتاً بدون درد را وعده می دهد. اما این پیشنهاد چندین معایب دارد:

نخست باید گفت نابودی القاعده و عملیات برعلیه طالبان بسرعت از دستور روز خارج میشود. دوم، بعد از آنکه امریکا افغانستان را ترک بگوید این کشور به زیرزمینی پیچ و خم مهاجران و جنگ افزار ها بیرون از دست رسی هواپیماهای بدون سر نشین تبدیل خواهد شد. اگر چنین اتفاقی به افتد در آنصورت نیروهای هوایی امریکا مجبور خواهد شد که قدرت هوایی خود را افزایش ببخشد و این به نوبه خود باعث خسارات زیادی ناخواسته خواهد شد.

سوم، حملات هوایی هرقدر پیشرفته هم باشد، بازهم به استخبارات انسانی پیرامون اهداف ضرورت دارد.

بلاخره، پیروزی درجنگ ضد شورش را نمی توان صرفاً با حملات هوایی بدست آورد زیرا؛ هر تلفات ملکی می تواند به پیروزی تبلیغاتی دشمن هم در جبهه جنگ و هم در خارج کمک کند. خسارات غیر عمدی صرف نظر از تعداد   قربانیان واقعی و یا تبلیغاتی بدون شک باعث بلند بردن تبلیغات ضد امریکایی خواهد شد. افزون بر آن اگر امریکا بعد از خروج از افغانستان از هواپیما های بدون سر نشین استفاده کند ، حملات امریکا توسط جامعه جهانی غیر قانونی تلقی خواهد شد. پیش ازین هم شورای حقوق بشر سازمان ملل استفاده ازهواپیماهای بدون سر نشین در پاکستان و یمن را بخاطریکه مناطق جنگی نیستند، محکوم کرده بود. مسئله صرف بر سر بی تناسبی هواپیما های بدون سر نشین نیست ، بلکه درجه موثریت در راستای دست یابی اهداف نظامی و سیاسی در جنگ بر علیه القاعده و طالبان است. هواپیماهای بدون سر نشین نمی تواند به تنهایی خود بنیادگرایان اسلامی، سازمان و جنبش های چند کله ای جهادی که افغانستان را اشغال نموده اند و برنامه های خارج از افغانستان دارند، شکست بدهد.

هواپیما های بدون سرنشین بخشی از راه حل است، اما بشرطیکه با فعالیت های چریک های افغانستانی ضد طالبی و ضد پاکستانی برنامه ریزی مشترک شود. گروه های مسلح افغانستانی با جنگ سرسختانه علیه طالبان شاید نتایج بهتر بدهد نسبت به عملیات های عظیم سربازان امریکایی و اروپایی به کمک مشکوک ارتش و پولیس افغانستان. به مشکل می توان باور کرد که سربازان افغانی تربیت یافته دست امریکا که نیروهای نا موثر، فاسد و غیر قابل اعتماد هستند و در صفوف آنها بسیار زیاد طالبان و استخبارات پاکستان نفوذ دارند، بتوانند جای نیروهای امریکا و ناتوکه افغانستان را ترک می کنند، پُر کنند.

اداره اوبا ما و کانگرس امریکا باید این حقیقت را بپزیرند ۲۷ میلیون دالریکه صرف تربیت نیروهای امنیتی افغانستان از سال ۲۰۰۲ بدین طرف نموده اند، به هدر رفته است. بجای تعقیب اهداف بی هوده و ناکام مثل” دموکراتزاسیون جهاد” ، امریکا باید ملیشا های ضد طالبان را که با طالبان مشترکات زیادی فرهنگی، مذهبی و رفتار اجتماعی دارند و از تکنیک های جنگی مثل طالبان استفاده می کنند، تقویت نماید.

نیروهای ضد طالبان ازروستاهای افغانستان و مردم آن مثل طالبان معلومات عمیق دارند و تجارب ژرف در جنگ های غیر منظم چریکی دارند. این یک حقیقت است که بدون حمایت امریکاییها نیروهای ضد طالبان نمی توانند پیروز شوند. ازاستخبارات امریکایی، نیروهای ویژه امریکایی و منابع تکنولوژیکی امریکایی باید استفاده شود. بدین شیوه جنگ افغانستان از یک جنگ نامتعارف به مبارزه نظامی و سیاسی میان طالبان و رقبای افغانستانی آن تبدیل میشود. اگر کدام مودلی جنگی علیه پاکستان و طالبان وجود داشته باشد، بدون شک آن مودل جنگ احمد شاه مسعود رهبر فقید جبهه متحد سابق است. یگانه راهی که می توان با طالبان جنگید ایجاد نیروی مشابه ضد طالبان است. یک جنبش چریکی را تنها می توان توسط جنبش چریکی دیگر که دارای عین آشنایی از منطقه و مردم آن و متعهد به پیروزی باشد، شکست داد. علاوه بر آن برای القاعده و آی اس آی دشوار خواهد بود که از خسارات ناشی از حملات هوایی امریکایی ها بهره برداری کنند در صورتیکه بمباردمانهای هوایی به نیروهای چریکی ضد طالبان کمک کند.

هنوز وقت برای تغییر وجود دارد

ایالات متحده امریکا نباید تلاش کند که یک افغانستان واحد ازکابل اداره شود. تلاش های طولانی امریکایی ها مثل شوروی ها که افغانستان یک پارچه از طریق معماری اجتماعی ساخته شود، غیر طبیعی خواهد بود. امریکا به کرزی و ارتش شبه نظامی او نیاز ندارد. ستراتیژیست های امریکایی باید از تقسیم با لقوه افغانستان استفاده سیاسی کنند طوریکه ستراتیژیستهای پاکستانی قبلاً نموده اند. مناطق پشتون نشین افغانستان که یک ساحه بزرگ قبیلوی است حمایت مبهم از حکومت کابل دارد. بنابرین افغانستان باید به دو قسمت تقسیم شود: مناطق پشتون نشین به پاکستان سپرده شود و مناطق دیگر به نیروهای چریکی ضد طالبان در تحت حمایت امریکا قرار گیرد. امریکایی ها نباید افغانستان را بطور تصنعی تقسیم کند، باید مطابق به خطوط موجود منقسم قومی، تجزیه کند. پیش ازین هم افغانستان یک کشور چند قومی و سیاسی منقسم شده است که باهم دیگر دشمنی دارند و از یک دیگر خود در هراس اند .

جنگ داخلی افغانستان که بعد از عقب نشینی شوروی ها در ۱۹۸۹ آغاز شد و تا اشغال این کشور توسط امریکا در ۲۰۰۱ در پی حوادث تروریستی در امریکا ادامه داشت، تقریباً صد هزار کشته بجا گذاشت. هیچ کسی امریکا را متهم به تجزیه افغانستان نخواهد کرد؛ زیرا این کشور از قبل عملاً تجزیه شده است.

اگر رییس جمهور اوبا ما یک ستراتیژی جدیدی را طرح کند که مطابق به آن جنگسالاران ضد طالبان را حمایت کند، وی شاید به دلایل اخلاقی مورد نکوهش قرار گیرد. قبلاً کمیته فرعی کانگرس در امور امنیت ملی نگرانی خود را در مورد پول های مالیات دهندگان امریکا که جنگسالاران را در افغاسنتان حمایت کند، ابراز نموده بود. اما این یک انتقاد خیلی ساده اندیشانه است؛ زیرا پولهای مالیات دهندگان امریکا بدون انتقاد به آی اس ای پاکستان که قویترین سازمانهای جنگسالاران را در آسیا در یک دهه اخیر رهبری نموده است، داده شده است. این موضوع حمایت از متحدین نیست، بلکه حمایت از متحدین با لقوه است. خطر واقعی این استراتیژی این خواهد بود که روزی گروه های ضد طالبان بر ضد امریکا تبدیل شوند. زمانی القاعده ، مجاهدین و آمریکا در دوران جهاد ضد شوروی در افغانستان شرکای یک دیگر بودند. اما نقش دپلوماسی واستخباراتی امریکا باید در اجتناب ازین تکامل باشد.

سابقه اشغال عراق و پیامد های آن باید بحیث یک داستان آموزنده در نظر گرفته شود. در عراق برنامه های امریکاییها در بهره برداری از جامعه قبلاً تقسیم شده عراق ناکام شد. آنها قادر نبودند ویا نخواستند که وضعیت سیاسی را با واقعیت های عینی این کشور با دقت بفهمند. اداره بوش که می خواست عراق متحد از لحاظ قومی، سیاسی و دموکراتیک بر اساس تخیل بسازد، این را درک نکرد پس از آنکه حکومت نظامی صدام سرنگون شد، ارتش، نیروهای اطلاعاتی و حزب بعث دیگر یک مشکل نبودند، بلکه میشد از آنها در راستهای حلال مشکلات نیز استفاده کرد. تقسیم عراق و بغداد به بخش سنی ، کرد و شعیه به امریکا این امکان را می داد که صلح و آشتی را تامین نموده و رقابتها میان آنان را تحت شعاع قراربدهد.

درینصورت هرگز رژیم شعیه مودل آیت الله های نظیر ایرانی نمی توانست با برنامه های انکشافی امریکایی در مناطق کرد نشین و سنی رقابت نماید. بجای تقسیم عراق اداره بوش تلاش کرد که کشور را در تحت رهبری شعیه ها متحد ساخته و بدین تر تیب شعیه های طرفدار ایران صاحب قدرت شدند.

اشغال فاجعه بار عراق توسط امریکا باعث رشد القاعده و ظهور یک نیروی شورشی سنی و ایجاد دولت مشکوک وفادار به امریکا گردید. جنبش بیداری سنی ها اخیراً توانست بر علیه القاعده برخی موفقیت ها بدست بیاورد ، ولی نتوانست که بطور کامل القاعده را شکست بدهد و یا کنترول سیاسی شعیه ها بر عراق را به چالش بکشد. در نتیجه القاعده هنوز یک تهدید در عراق محسوب می شود و امریکا دولت شبه متخاصم شعیه را حفاظت می کند.

یک بار دیگر امریکا بر سر اسپ غلط سوار شده است. نخست رییس جمهور بوش آقای کرزی را درقدرت کابل نصب کرد و حالا رییس جمهور اوباما راه او را تعقیب نموده حکومت فاسد، بی کفایت و ناسپاس کرزی را حمایت می کند. اوبا ما نیز با افسانه خیالی افغانستان از لحاظ تنوع قومی ولی متحد و آرام فریب داده شده است. علیرغم اصرار او بر راهبرد نظامی و سیاسی در افغانستان،اشتباهات او با اداره بوش کدام تفاوتی ندارد.

عملیات مارجه که بطور گسترده تبلیغات می شد، ناکام شد و به نظر می رسد که تلاشهای جلب و جذب دل و دماغ مردم قندهار نیز بدست نیامد. نیروهای اضافی با تعهد جدید در عرصه باز سازی در نبود امنیت کامل ناموثر ثابت شد. تجربه عراق نشان می دهد که تلاش های بازسازی ، نو سازی و جامعه مدنی در کشوریکه فضای آن پُر از خشونت ، خصومت و خطر باشد، خیال باطل است.

اگر اداره اوباما واقعیت های روی صحنه افغانستان را در نظر نگیرد وتغییری در ماهیت و خصوصیت جنگ ایجاد نکند، بدون تر دید شکست نظامی و سیاسی امریکا اجتناب نا پزیر خواهد بود. در حالیکه واشنگتن در استفاده از چریک های ضد طالبان دو دله است ، پاکستانی ها و طالبان قبلاً افغانستان را عملاً تقسیم نموده اند. چنانچه پاکستان قبلاً به اهداف خود دست یافته است و مناطق نظامی و سیاسی پشتون نشین افغانستان را با مناطق قبایلی پاکستان ملحق نموده است. افزون بر آ ن پاکستان ابتکار مذاکرات مستقیم با کرزی را در دست گرفته است.

اکثراً گفته می شود که قدرت های امپریالیستی همواره در اشغال افغانستان محکوم به شکست بوده اند. این مبالغه بیش از حد است، تاریخ باستانی افغانستان تاریخ پیروزی اشغالگران پی در پی است که بطور بنیادی کشور و آیدیولوژی های غالب آنرا تغییر دادند. این درست است که در تاریخ معاصر افغانستان قدرت های خارجی بطور سیستماتیک در تلاشهای ماجراجویی های خویش شکست خوردند. در تمام حالات ارتش های اشغالگر کوشش می کردند که با اعزام سربازان معدود تعداد تلفات شانرا کاهش بدهند. آنها بیشتر به برتر یهای تکنالوژیکی خود اتکاء کردند و تا یک دولت متمرکز را درین کشور تحمیل کنند و بدین ترتیب بتوانند از دور این کشور را اداره کنند. امریکا در حال از دست دادن افغانستان بخاطری است که می خواست کورکورانه از همین مودل تحمیل حکومت مرکزی استفاده کند.

حتماً باید سیاست امریکا را از نظریات غلط دست و چشم بسته که پیرامون ستراتیژی افغانستان شکل گرفته است، رهایی بخشید.

“دموکراتیزاسیون افغانستان امکان پزیر است”

واقعاً چنین نیست. دموکراتیزاسیون بازور عین چیز مثل تغییر بنیادی رژیم نیست. این رامی توان صرف از طریق تغییرات آیدیالوژیکی و سیاسی بدست آورد و آنهم در صورتیکه دشمن از لحاظ سیاسی و نظامی شکست داده شود و قادر نباشد که در مقابل تحولات مقاومت کند. بنابرین اگر دولت امریکا دلچسپی به دموکراتزاسیون افغانستان دارد باید قبل از همه جنگ را ببرد. صرف در آنصورت است که یک قدرت اشغالگر مثلیکه در جرمنی و جاپان موفق شد، می تواند چانس موفقیت در زمینه دموکراتیزاسیون داشته باشد.

” مدت طولانی است که افغانستان یک ملت است”

به دشواری می توان این را قبول کرد که در افغانستان” ملت افغان” وجود دارد. واقعیت اینست که افغانستان از قبایل و تبارهای گوناگون تشکیل یافته است محلات و مناطق آنها را از یک دیگر جدا می سازد و با دشمنی های عمیق در مقابل یک دیگر قرار دارند. افغانستان در واقع دو کشور است؛ یکی پشتونستان که پشتونهای دو طرف مرز دیورند هستند و دیگری افغانستان غیر پشتونی. هرگونه سیاست امریکا بدور مفکوره افغانستان واحد که از کابل رهبری شود، محکوم به شکست است.

“ما در افغانستان با دشمن بدون دولت می جنگیم”

این درست نیست. پاکستان بحیث پناهگاه و پایگاه طالبان و القاعده عمل می کند. پاکستان یک دولت ناکام با اهداف توسعه طلبانه است که توسط ارتش و آی اس آی تعقیب میشود. آی اس ای طالبان را تربیت می کنند، پول می دهند، حفاظت می کنند و کنترول میکنند و هم چنان القاعده را پناه می دهند وتحمل می کنند. تا زمانیکه مشکل پاکستان حل شود، جنگ در افغانستان از دست خواهد رفت.

“ما باید دل و دماغ مردم افغانستان را بدست بیاوریم”

ما قبل ازبردن دل و دماغ مردم افغانستان باید جنگ را ببریم. این ناممکن است که طرح بازسازی و نو سازی را در شرایط نا امن به پیش ببرید و این هم نا ممکن است که دل و دماغ نفوس دشمن را در جریان جنگ و قبل از شکست دشمن ببرید. ایالات متحده امریکا توانست دل و دماغ مناطق تحت کنترول خود در جرمنی را بعد از تسلیمی بدون قید و شرط جرمنی بدست بیاورد. شکست نظامی و ویرانی های مادی مردم جرمنی را متمایل به تغییر ساخت. در نتیجه نظامیان امریکا یی قادر شدند که کنترول مطلق بر خشونت، معلومات و تبلیغات در مناطق تحت کنترول شان قایم کند. بدین تر تیب نظامیان امریکایی توانستند کارزار ضد نازی ها ، آموزش، اصلاحات مالی و طر ح های نهاد های دموکراتیک و عملی کردن آنها را به پیش ببرند.

” ما می توانیم طالبان را از طریق مذاکره متقاعد سازیم که سلاح خویش را به زمین بگذارند”

چگونه؟ این خیلی مضحک خواهد بود که فکر کرد طالبان را می توان توسط نیروهای ناتو شکست داد. طالبان در حال بردن جنگ هستند و آنها هیچ انگیزه ای برای پزیرش شرایط نظامیان امریکایی و رهبری کابل ندارند. به نظر می رسد که نظامیان و ستراتیژی سازان امریکایی آگاهی از عمق تعهدات آیدیولوژیک قوماندانها و بسیاری جنگجویان دشمنان شان ندارند. با دو رویکرد می توان طالبان را مجبور ساخت که اسلحه شانرا به زمین بگذارند: ۱. خشک ساختن سر چشمه حمایت آنها در پاکستان؛۲.همزمان با آن تقویت یک نیروی سر سخت چریکی ضد طالبان در افغانستان .

” با سرمایگذاری در آموزش و پرورش بجای افزایش نیروهای نظامی می توان در افغانستان به صلح دست یافت “

این خیلی مضحک است. ایالات متحده امریکا بخاطر ” بهبود آموزش و پرورش ” در افغانستان نیامده اند. اگر امریکا در سیستم آموزش و پرورش مداخله کند، بدون شک القاعده و طالبان ازآن سود برده و جنگجویان آینده خویش را که با فن تسلیحاتی مدرن و تکنالوژی معلوماتی آموزش دیده اند استخدام خواهند نمود. هر سیاست دولتی و غیر دولتی که هدف آن گسترش تعلیم و تربیت در مناطق تحت کنترول طالبان باشد، بمعنای تقویت قدرت دشمن است.

” امنیت ملی امریکا در افغانستان در خطر نیست”

این یک اشتباه کامل است. چند نفر امریکایی باید توسط القاعده با استفاده از کمپ های تربیتی در افغانستان و پاکستان کشته شوند تا جنگ در افغانستان را در اولیت امنیت ملی ما قرار بدهیم؟ ۳۰۰۰ نفر را در حوادث یازدهم سپتمبر از دست دادیم. آیا این دلایل کافی   پیوند جنگ افغانستان با امنیت ملی امریکا را نشان نمی دهد؟ افزون بر آن اگر امریکا افغانستان را بدون شکست دادن   پاکستان، طالبان و القاعده ترک بگوید ، سیاست خارجی امریکا در آسیای میانه ضربت غیر قابل تصور را متحمل خواهد شد. پاکستان، طالبان و القاعده نفوذ شانرا در کشور های ترکمنستان، ازبکستان و تاجکستان بدون کنترول گسترش خواهند داد و پاکستان بحیث دلال عمده قدرت در منطقه ظهور خواهد نمود.

هیچ قدرت خارجی نمی تواند یک جنگ تا متعارف را با اتکاء و منحصراً با مهارت تکنولوژیکی ببرد. اگر افغانستان واقعاً یک منطقه ستراتیژیک مهم برای امنیت ملی امریکا محسوب میشود، در آنصورت رییس جمهور اوباما باید فلسفه نظامی خود را از بنیاد تغییر بدهد. او نباید از افغانستان عقب نشینی کند، بلکه تعهد جدید به ماندن کند.

استعمال بمب های هستوی تا هنوز توجیه ناپزیر است. چهارچوب های سیاسی ملی و جهانی آنرا برای امریکا نا ممکن ساخته است که در جنگ تمام بر ضد افغانستان و پاکستان استفاده کند؛ زیرا این نیاز به بسیج عمومی و فراخوان سربازان جدید دارد و این بمعنای تلفات زیاد افغانستان و امریکایی خواهد بود. یگانه راه موفقیت قبولی و تشویق تجزیه افغانستان و ساختن یک نیروی جنگی ضد طالبان و ضد پاکستان بحیث همکار است.


__________

کورا سول گلد ستین Cora Sol Goldstein استاد و پروفیسر علوم سیاسی در دانشگاه دولتی کلیفورنیا و مولف کتب مختلف در امور نظامی و سیاسی است.

 


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا