چهره ها

مزاری، مظلومیتی پنهان در زیاده گویی ها و بدگویی ها

ali_mazary2

شهید عبدالعلی مزاری، رهبر فقید حزب وحدت اسلامی که با مرگی شکنجه آلود به دست طالبان جان باخت، شخصیت جهادی و از چهره های خبر ساز سال های نخست دهه ی هفتاد در افغانستان بود، درباره ی ویژگی های اخلاقی، افکار، اهداف، مواضع و مبارزات وی، طی سال های گذشته سخن های بسیاری گفته شده، تفسیرها و تحلیل های متفاوت و بعضاً متناقضی صورت گرفته و هر یک از دوستان و مخالفاش به گونه ای او را در آیینه ی افکار، نگاهها و ادراکات خود باز نموده اند؛ کسانی، از سرشیفتگی و دلدادگی و یا به منظور بهره جویی از نام و عنوان او تا مرز مبالغه و افراط پیش رفته و او را تا افق های بلند آرزوهای شان، هم ردیف اساطیر و افسانه ها و یا اسوه های دینی و مذهبی مطرح کرده اند. برخی هم از روی عناد و لجبازی از او چهره ای ناهنجار ترسیم کرده اند که منشا برخی از کژی ها و کاستی ها و پدیدارهای نا خوشایند در کشور بوده است؛ هر دو گروه بی گمان افراط یا تفریظ کرده از «صراط» واقع لغزیده اند و از داوری درست و منصفانه درباره او که خالی از حب و بغض های شخصی و گروهی باشد- باز مانده اند.

زیاده گویان

شیفتگان مزاری، اگر چه از لحاظ ضعف و شدت علاقه و سطوح درک و نگرش طیف واحدی را تشکیل نمی دهند اما عموماً طی چند سال اخیر با ترتیب دادن همایش هایی عظیم در آستانه عشق و اخلاص و ارادت خود به مزاری زانو زده و یا با حماسه های مانده گار او به تغزل نشسته اند، بی آن که کدام کار جدی و مؤثری در راستای معرفی افکار و اخلاق و یا عملکرد او در سال های پس از پیروزی جهاد افغانستان انجام دهند، در خصوص شیوه های رفتاری و مواضع سیاسی مزاری و علل و ریشه های جنگ ها و تنش های سه ساله و راز و رمز نفوذ و محبوبیت او در بین پیروانش در غرب کابل و احساسات عظیمی که مردم در شهادت او چه در هزاره جات و چه در صفحات شمال و یا کشورهای خارج از افغانستان نشان دادند تا کنون هیچ اثری تحقیقی منتشر نشده است. نوشته ها و آثاری که اهل قلم افغانی در ارتباط با شخصیت شهید مزاری نوشته اند از حد خاطرات و ذکر حوادث فراتر نمی رود و کمتر تحلیلگر و اندیشه گری، زحمت تحلیل افکار و اعتقادات او و این که ریشه تفکر اعتقادی او از کدام سرچشمه ایدئولژیک آب می خورد و تبارز عینی این باورها در کار او چه اندازه بود را به خود هموار کرده است.

بدگویان

مخالفان مزاری نیز با استناد به برخی تحلیل ها و شعارها، نه تنها اتهامات ناروا بر او زدند بلکه هر آن چه که نقطه مثبت تلقی می شد در وجود او انکار کردند؛ اینان مزاری را با عنوان صدایی مغشوش از پایگاه «قومیت» به جنون قدرت طلبی، بستر ساز فساد، بی بند و باری، لاقیدی، دیوانه سالاری و وندگیری و هزار رذیله دیگر متهم کردند.

اما به راستی، مزاری چگونه کسی بود؟ طرز فکر، اندیشه، خلق و خوی و عملکرد او چگونه بود؟ اعمال و کردارش تا چه اندازه از باورهای مذهبی و یا گرایش ها نژادی نشات می گرفت؟ او چه انگاره های ذهنی، ایده آل های سیاسی، چه اهداف و آرزوهای ملی و اسلامی داشت؟… کارنامه مبارزاتی او در دوره جهاد و در دوره سه ساله غرب کابل تا چه اندازه پذیرفتنی و چه ایرادات اساسی بر آن وارد است؟… و سوالات بسیاری که می توان در این باره مطرح کرد، قصد این قلم پاسخ گویی به این پرسش ها و یا ادعای توانایی تحلیل دقیق و جامع شناسانه و آکادمیک ابعاد شخصیت علمی، جهادی و سیاسی مزاری نیست، تنها بر ضرورت طرح یک چنین اندیشه تاکید می کند و امید می برد که همسنگران فکری و اعتقادی مزاری برای بیرون آوردن سیمای او از غبار تحریفات و اتهامات و شناسایی درست و واقع بینانه او، به مردم و افکار عمومی، گام های جدی تری بردارند.

نگاهی بر یک زندگی

مزاری در سال های نخست دهه ی پنچاه، پس از گذشتاندن دوره دو ساله عسکری و کسب تجربه های عینی مفید از ساخت سیاسی- اجتماعی کشور راهی عراق شد و در حوزه ی علمی کهن سال نجف اشرف به فراگیری علوم حوزوی پرداخت، او که پیشتر با درک محضر بلخی، بنیانگذار نهضت انقلابی در افغانستان از آتش افکار او اقباسی برگرفته بود، تبعیض حاکم بر کشور را بر نتافت و در لابه لای دروس  وگفتار اساتید، به دنبال چیزهایی گشت که نیاز زمانه او را پاسخ گوید، اندیشه سودایی او در جستجوی چراغی بود که: در یلدای زمانه، رد پای روشنایی و سپیده دم را به او نشان دهد. و این چراغ را سرانجام او در الهامات معنوی افکار و آموزه های کلامی امام خمینی «ره» باز یافت و حتی در یک مرحله، به حیث پیام رسان نهضت فکری او در ماموریتی پر خطر، وارد ایران گردید و با تحمل زندان و شکنجه، عهد خود را با نهضت جهانی اسلام به قیادت امام خمینی، استوار ساخت.

مزاری طلبه، از این پس به عنوان طلبه ای مبارز، به میدان مبارزه سیاسی قدم گذاشت؛ با کودتای کمونیستی در کابل، موج دستگیری ها و سرکوب علماء و روشنفکران و شکل گیری نخستین نطفه های جهاد، او همراه با جهادگران دیگر در زادگاه خود، رو در روی رژیم کودتا ایستاد و از کوهسار پر غرور «چهارکنت» نعره جهاد اسلامی را در سراسر جهان سر داد؛ سال های ۵۷ پیروزی جهاد اسلامی- (سقوط رژیم داکتر نجیب)- در چند فراز، شخصیت مزاری پله پله صعود کرد و اوج گرفت:

یک فراز، ایجاد و تأسیس سازمان نصر بود که شخصیت سخت کوش و پر تلاش مزاری در جریان فعالیت این سازمان در میدان های جهاد و در متن مشکلات و مصایب مردم هر روز تحول می یافت و در حالی که اکثریت رهبران آن در خارج از کشور استحاله یافته و به امورات زندگی شخصی مستغرق گشته بودند، مزاری عملاً به نماد زنده ی رهبری این سازمان تبدیل گردید؛

تشکیل حزب وحدت اسلامی در اوج کشاکش های خسته کننده ی تنظیمی در هزاره جات، فرازی دیگر، از ابتکارات مزاری و نشانه ای از تحول شخصیت فکری و ملی او بود که علی رغم زمینه های تخاصم و تنافر قبلی، او باز در محور رهبری این حزب و به حیث موتور محرکه ی آن قرار گرفت؛

سومین فراز، نقش ابتکاری او در تشکیل ایتلاف شمال و ایجاد فضای اعتماد و برادری در بین مجاهدین و قوت های مسلح شمال کشور برای ساقط کردن داکتر نجیب بود؛ بعضی ها به این فراز از ابتکارات مزاری انتقاد کرده اند که او با کمونیست ها همدستی کرده است ولی اینان فراموش کرده اند که طرح صلح سازمان ملل به هدایت بنین سوان در همان زمان که اکثر رهبران مجاهدین آن را پذیرفته و امضاء کرده بودند، به خاطر دادن سهم مساوی به کمونیست ها در ترکیب سیاسی کشور، چیزی به مراتب بدتر از ابتکار مزاری بود؛

فراز چهارم، تشکیل شورای جهادی جبل السراج بحیث یک نهاد بر آمده از متن پر جوش مقاومت های اسلامی و ملی در مقابل دولت ساخته و پرداخته ی پیشاور بود؛

پنجمین فراز، غرب کابل و تسخیر روح و قلب مردم، ششمین فراز ابتکار متهورانه ی تشکیل شورای هماهنگی، شکستن دیوار قطور بی اعتمادی و خصومت بین هزاره ها و پشتون ها و پشتون ها و ازبک ها، و وساطت بین حکمت یار، به حیث نماد تفکر تند روانه ی اخوانی و دوستم به عنوان بقیه السیف رژیم پیشین، دیدار آن دو در چهار آسیاب و عقد پیمانی نو در راستای اندیشه ی وحدت ملی برای مقابله با تمامیت خواهی اداره ی موجود، و سر انجام، هفتمین فراز، تصادم با نیروی عظمت خواه پر انتقام طالبان و معراج شهادت…

پس می بینیم که مزاری از یک طلبه ی ساده، به طلبه ی مبارز، طلبه ی مجاهد، طلبه ی فرمانده، طلبه ی رییس، طلبه ی دبیر کل، طلبه ی رهبر و طلبه‏ای با داعیه ها و ابتکارات بزرگ سیاسی و ملی و سر انجام، طلبه ی شهید، گام به گام ارتقاء می یابد و متحول می شود، وقتی که سیر تکوین و تحول شخصیت مزاری و موضع گیری های اعتقادی و شعارهای اسلامی و انقلابی او را دقیقاً مورد بحث و بررسی قرار می دهیم به وضوح می بینیم که او در هیچ مقطعی، وجه طلبگی خود را نمی بازد، او وقتی که دبیر کل حزب الله لبنان را در آغوش می گیرد و با شیخ سعید شعبان رهبر توحید اسلامی، پیمان مودت می بندد و با علمای شعیه و سنی لبنان، عراق و بحرین و سوریه و الجزایر و سایر کشورهای اسلامی رابطه ی دوستی برقرار می کند و در برابر تهاجم متحدین به عراق موضع خشمگینانه می گیرد و در سنگری واحد با حکمتیار و سیاف و استاد ربانی و جماعت اسلامی پاکستان و روحانیون مبارز ایران و تمام نهضت جهانی اسلام هم صدا می گردد و در سخنان و مواضع و گفتارهای خود بر اسلام تکیه می کند و در شرایط صعب و دشوار غرب کابل و در زیر امواج مرمی ها و راکت های دشمن، «سمینار بررسی حقوق زن از دیدگاه اسلام، مراسم های عظیم تجلیل از شهداء و تجلیل از مناسبت های دینی و مذهبی» برگزار می کند و در بیان مواضع و اصول خواسته های خود، هیچ گاه حقوق قومی را بر حقوق مذهبی مقدم نمی دارد و نمونه های دیگر، همگی در واقع، عمق دلبستگی و تعهد او نسبت به ایمان مذهبی و عشق او به تفکر ناب علوی را نشان می دهند؛ همین وجه طلبگی و زبان شیعی است که بغض و کینه بسیاری از متعصبین جزم اندیش و یا بی دینان بد کیش را بر می انگیزد، و در نهایت او قربانی همین شعارهای آتشین مذهبی و مواضع استوار عقیدتی خود می گردد، غلبه ی همین وجه طلبگی است که او به دور از زبان چرب و نرم و پیچیده و منعطف و چند پهلوی دیپلماسی، قاطع و صریح و روشن سخن می گوید، آن چه را که دریافته و باور کرده به اجرای آن قیام می کند، مهم نیست که آن چه را که او دریافته و به آن عمل کرده خطا یا صواب بوده است، مهم این است که او مطابق عقیده ی خود عمل کرده و جانش را بر سر ایمانش گذاشته است؛ و به قول «رومن رولان»: «یک اندیشه ی صادقانه حتی زمانی که به خطا می رود، باز هم ارجناک است.

برچسپ “نژادگرایی وحتی ” ناسیونالیزم قومی” به مزاری در هر دوتحلیل هواداران و مخالفان برچسبی ناروا و دور از شان علمی حوزوی و ساخت فکر اعتقادی اوست: چرا که با نظام اندیشگی «نسیونالیزم قومی» در افغانستان کسی این اندازه که با مزاری و تفکر مذهبی او در آویخت و ستیز کرد، بغض و کینه نداشت، همین دسته هایی که اکنون در مهدهای بیگانه وبه ویژه از سنگر پلان گذاران قتل مزاری شعارهای فاشیستی سر می دهند، دلیل آن است که این طرز اندیشه ساخته ی خود آن ها برای خشکاندن و آلودن چشمه های زلال و جوشان ایمان مذهبی در دل مردم افغانستان است. بناً به نظر می رسد، مزاری پیش از آن که یک «شئونیست» یا «ناسیونالیست» باشد یک بنیاد گرای رادیکا ل مذهبی و قبل از آن که یک قوم گرای افراطی باشد، یک اسلام گرای تند معتقد بود.

برخی از ویژگی های او

ali_mazary_talibanخصوصیت های فکری، اخلاقی و اجتماعی مزاری کم نبود اما تبارز عینی آن ها در چند صفت برجسته بود؛ فردی معتقد و مسلمان بود، به آرمان و تفکر ناب شیعی خود، دلبستگی عمیق داشت، و این دلدادگی در هر واژه و کلام و گفتار او موج می زد. به مردم خود، علاقه ی دلسوزانه داشت و به سرنوشت آن ها اندیشه می کرد؛ آدمی قاطع، یکدنده، سازش ناپذیر با پشتکار و تحرک کاری حیرت انگیز بود؛ در امور مالی و بیت المال سخت گیر و دقیق و محتاط بود و هرگز به ویروس مال اندوزی، باز کردن حساب های بانکی در خارج کشور، ذخیره از بهای خون مردم، تجمل و زنبارگی آلوده نشد. اندیشه ی سیاسی ملی فراقومی و فرا ملیتی داشت و در چندین ابتکار، تلاش ورزید تا راهکارهای تحقق وحدت ملی و تفاهم گروه های سیاسی بر ایجاد یک ساختار عادلانه که ضامن حقوق ملی، تحقق آزادی، استقلال، تمامیت ارضی و آرمان جهاد اسلامی باشد، را پیدا کند.

زندگی مزاری، زندگی سراسر حادثه، ماجرا، دگرگونی و پر از تلاطم های سیاسی و نظامی بود، و این تحولات و دگرگونی ها با ذات حادثه جو و شخصیت خطر ساز و دگرگون طلب او سازگار و مرتبط بود، او از کار و تلاش و تقلا خسته نمی شد، ریسک کننده و مخاطره جو بود، به کار خود، سخت باور داشت، مردم خود را دوست می داشت و بسیار هم عاشقانه، و این، برای یک کسی که داعیه ی دین دارد و آزادی مردم خود از بند ذلت و ستم و تحقیر و تبعیض را یک تکلیف اعتقادی می داند، صفت مذمومی نیست، مزاری، آرزویش آن بود که به مردم سیلی خورده، تحقیر شده و رنج دیده ی خود، شخصیت انسانی و غرور و کرامت ملی ببخشد، و آن ها را به حیث یک بخش مطمئن و با شخصیت در ساختار ملی جامعه ی افغانستان وارد نماید و این مردم، بیش از این به جرم زبان، مذهب، قوم، شکل، قیافه و شرایط محیطی سخت و سنگدلانه خود تحقیر نشوند و بلکه در ترکیب ملی جامعه افغانستان، جایگاهی مناسب و در خور شان دینی و افتخارات تاریخی خود پیدا کنند و فرصت بروز استعدادهای ذاتی و توانایی های باالقوه ی خود را در عرصه های گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به دست آورده و در رشد و انکشاف ملی سهم بگیرند… مزاری البته به همه ی مردم افغانستان خصوصاً محرومین و ستمدیدگان این کشور از هر قوم و نژادی که بودند، دل می سوزاند و برای آزادی و عزت پایدار همه افغان ها و تحقق وحدت ملی اندیشه ها و دغه دغه هایی داشت و راهکارهایی را هم تجربه کرد، ناکامی مزاری و تلاش های بشری او در عینیت یابی پروسه ی تحقق وحدت ملی از ارزش این تلاش ها نمی کاهد، و اصولاً جامعه ی افغانستان بلحاظ مشکل ساختاری خود بسیار اندیشه های ترقی خواهانه را به بن بست کشانده و داعیان بسیار را از پای در افکنده است.

بناً با سر سختی نباید ادعا کرد که باب جنگ های تنظیمی در کابل را فقط مزاری باز کرد، خصومت های قومی و نژادی را تنها او دامن زد و عداوت های ریشه دار ملی را او پدید آورد، زیرا که این جنگ ها، ریشه های عمیق تر داشته و دارند، و دو دیگر این که قدرت مزاری در مهار این جنگ ها بسیار محدود بود و دست توطئه بسیار بلندتر از خواست و اراده ی او و سایر رهبران، گذشته از آن، دیدیم که با مرگ مزاری، جنگ های تنظیمی خاتمه نیافت، و حتی زمانی که حزب وحدت، به حیث یک طرف معادله از صحنه رقابت های گروهی حذف شد، جنگ ها، کماکان ادامه یافت، هنوز هم ادامه دارد و پایان خصومت های گروهی در افغانستان همچنان نا معلوم است.

مزاری را باید انتقاد کرد، نه تنها اندیشه، منظومه ی فکری و کارنامه های سیاسی و مبارزاتی او را در دوره ی جهاد، بلکه عملکرد او در دوره ی سه ساله ی غرب کابل، ناتوانی او در ایجاد یک ساختار تشکیلاتی قانونمند، تقسیم نکردن صلاحیت های کاری توسط او، میدان دادن به کادرهای نظامی فاقد اندیشه و نداشتن یک نیروی سیاسی پخته و کاردان در پهلوی خود، ناتوانی او بر کنترول و مواظبت قومندانان سر شوخ و جنجال آفرین، لحن تند و توفنده و غیر سیاسی او ، برخی اقدامات شتاب زده و نسنجیده ی دیگرش که مایه ی انشعاب حزب، صف بندی های درون قومی با پیامدهای فاجعه بار بعدی گردید و همه و همه را می توان نقد زد و نقطه نقطه کارهای مزاری را زیر ذره بین گذاشت، همان گونه که عملکرد همه ی رهبران را می توان نقد زد و سهم هر یک از آن ها را در آتشی که خواسته ونا خواسته بر خرمن هستی وطن افروخته اند روشن ساخت.

اما این نقدها و سنجش ها باید عاری از حب و بغض ها، خوشایندها و بد آیندها و به دور از سلایق شخصی و گروهی بوده، بر معیارهای دقیق علمی و بر عقل و منطق و استدلال استوار باشد، طبیعی است که نقد و ارزیابی رهبران و کارنامه و کارکرد آن ها و باز نمودن نقاط ضعف و قوت کارشان، حس کنجکاوی و نگرش نسل جدید را برای درک صحیح تر حقایق و واقعیات گذشته و حال بر می انگیزد و زوایای پنهان و مغفول آن را روشن نموده، بر فربهی فرهنگ سیاسی جامعه ی ما می افزاید و ما را در تنظیم و انتخاب راهکارهای آینده کمک می کند.

به هر حال و به رغم برخی اشکالات و کاستی ها، مزاری را باید از معدود شخصیت های جهادی با توانمندی ها و ویژگی های مثبت ارزیابی کرد که مهمترین خصایص ذاتی اش صداقت، شجاعت، جوانمردی و ایمان مذهبی بود، او در این ایمان «گداخت» و به عهدی که با خدا و مردم خود بسته بود وفا کرد و مرگ را برای اثبات حقانیت ایمانش داوطلبانه پذیرا شد، امروز که چهار سال از شهادت او می گذرد، چهره او مطلومانه تر ازپیش به نطر می آید،شخصیت دینی ومذهبی اواکنون بادوتیغه ی قیچی هواداران و مخالفان قطعه قطعه می گردد و میراث ماندگار جهادش که با خون اعتقادات دینی او عجین گردیده به دست خام اندیشان وبوالهوسان چند بر باد می رود، اینک این سوال بیشتر از گذشته بر ذهن و زبان می گردد که آیا: خون مظلومیت او تا ابد جاری خواهد ماند؟

 

___

این نوشته در چهارمین سالگردشهادت مظلومانه ی ا ستاد عبدالعلی مزاری نوشته شده و در مجله ی امین به چاپ رسیده بود که اینک به بهانه ی سالگرد آن شهید باز نشر شد.

 


 

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا