تاملی بر نظریات جلالتماب سلطانعلی کشتمند در مورد فرایند صلح پایدار در افغانستان
برای رهایی افغانستان از جنگ، جهل و ظلم و ظلمت!
از دیر باز ما منتظر ارایه ی یک طرح و یا مانیفست علمی، آکادمیک و عملی با درنظرداشت شرایط پیچیده ی افغانستان، از جانب نخبگان و شخصیت های خبیری بودیم که آموزه ها و تجربه های ارزشمند در حکومتداری های پیشین داشتند. من این چنین تقاضا ها را طی حدود بیشتر از پانزده سال طی چندین مقاله و نوشتار بازتاب داده ام.
از جمله خوشبختانه، محترم سلطان علی کشتمند، شخصیت شخیصی استند که با تجارب سنگین، در شرایط بس دشواری که همه کشور های غربی و مزدوران شان با فشار های سیاسی- دیپلوماتیک – نظامی و اقتصادی میخواستند بر گلوی حاکمیت نو پای ح.د.خ.ا زانو بگذارند، بمثابه موفق ترین نخست وزیر در تاریخ حاکمیت های عدیده ی کشور قد فراز کرده بودند که تا هنوز هم که هنوز است، عامه ی مردم افغانستان از ابتکار های اقتصادی ی ایشان (کوپون مواد غذایی و سایر مواد اولیه، کوپراتیف های توزیع سایر امتعه ضروری…) به نیکویی و حسادت یادآوری میکنند.
اینکه ایشان طی بیست سال اخیر هیچگونه طرح و برنامه ای را پیشکش نکرده بودند، سوال برانگیز بود. مردم از ایشان و همفکران و همراهان ایشان متوقع بودند که گهگاه و بخصوص در مواقع حاد طرح و تحلیل و رهنمود برای برون رفت از بحران افغانستان بروز دهند.
به هر رو. اینکه جناب کشتمند به قول عده ای از منتقدین، دیرتر جنبیدند، اما با جسارت و پیشتازی از سایر همراهان و همرزمان دیروز چون جنابان عبدالوکیل، نوراحمد نور وغیره؛ این جستار شجیعانه مبارک است و اذرخش آرزو و امید را در دل هر هموطن مشتعل و بیدار می سازد. بدون شک، این رویکرد جلالتماب کشتمند، آتش درون سوزی در دشمنان خارجی و داخلی برمی افروزد. نی تنها دشمنان داخلی و خارجی، بل تعدادی از کسانی که بیماری های روانی و یا عقده هایی از دوران حاکمیت ح دخ ا و یا حزب وطن دارند؛ و یا هم انگیزه ها و غریزه های ژنتیکی- خونی- قبیلوی، تمامیت خواهی قومی دارند و جمهوریت قبیله سالاری ی غلزایی- کوچی (حکومت سه نفری غنی؛ محب و فضلی) را قبله ی خود پنداشته؛ حمایت خویش را از حاکمیت پوشالی اشغال پنهان نمیدارند.
اما جان و نفس مطلب:
پیش ازین که به چگونگی مفاد طرح و یا هم مانیفست جناب سلطانعلی کشتمند بپردازم، میخواهم روی چگونگی مبرمیت و ضرورت این طرح درین مقطع خطیر تاریخی، تذکراتی داشته باشم.
پس از بیشتر از چهل سال بحران آفرینی های خونبار، و به ویژه پس از بیست سال هجوم نظامی غرب بر افغانستان زیر نام مبارزه به خاطر محو تروریزم طالبانی و القاعده ای؛ امروز دسایس رسوا تری به راه افتاده تا همان گروهک های تروریستی، به وسیله ی همین مهاجمین، به قدرت بازگردانده شوند.
اوضاع کشور روزتا روز دستخوش ناهنجاریهای اجتماعی و امنیتی شدیدتر و وخیم تر ساخته میشود، تا مثل تجربه ی سال” 1996″ و زمان دولت مجاهدین، مردم را چنان به ستوه بیاورند که نحوست طالبان قرون وسطایی را به امید سراب قطع خونریزی و تباهی گردن نهند.
چون که طالب، یعنی پاکستان است. مردم افغانستان بار دیگر و اینبار ذلیلانه تر؛ اسیر پاکستان گردانیده شوند. اما امروز به دست اشغالگران غربی در راس انگریز و امریکا (و قوت نامرئی دیپت ستیت آنها) ، زیر نام فریبنده «جامعه ی جهانی» در مزدوری با سازمان های نامنهاد غرب، همچو “سازمان ملل متحد “.
پس از توافقنامه ی دولت فدرال امریکا با زندانیان پیشین گوانتانامو در دوحه ی قطر؛ همایش هایی در ماسکو برگزار شد. برنامه ی ماسکو همان برنامه دو حه است(حاکمان ماسکو از فروپاشی شوروی بدینسو از باداران غربی خود دستور میگیرند). نشست یا کنفرانس استانبول، همچنان ادامه ی برنامه ی دوحه است و بس. اینجا پای سازمان ملل متحد را که بمثابه یک ابزار در دست اشغال است، برای فریب ذهنیت عامه ی جهانی دخیل ساخته اند. این در حالی است که به قول نویسنده شهیر کتاب «کانون توطئه های جهانی»، ملل متحد اجازه ندارد که هیچگونه از گزارش های مبرم خویش را بدون استیذان و تایید “دولت پنهان” قرائت نماید.
همین چگونگی ماهیتی سازمان ملل متحد است که طی سالیان متمادی ی خونریزی در افغانستان، فقط آمار کشته شدگان را گرفته و به نظاره نشسته است. درینجا از یاددهانی پا در میانی سازمان ملل متحد؛ هدفم این بود که نباید به اقدامات و رویکرد های این سازمان باور و اتکا داشت. چهل سال تمام، ادامه ی خونریزی در افغانستان ثابت کرد که با تاسف، سازمان ملل فاقد هرگونه عملکرد اجرائیوی است.
چرا طرح و مانیفست جناب کشتنمند مبرم و حیاتی است؟
دشمنان مردم افغانستان، انگلیس و پس ازان امریکا در روی صحنه؛ در پس صحنه الیگارشی اقتصادی؛ سه تارگت یا هدف اساسی در افغانستان دارند. این همه اهداف و برنامه ها را فقط و فقط میتوانند از طریق یک مجرا، یا همانا حکومت دیکتاتوری متمرکز قبیله سالار به دست یکی دو تن از اجیران تمامیت خواه، آن هم امریکایی به اجرا در آورند.
آن سه هدف کدام ها اند؟
1- منابع زیر زمینی تریلیون ها دالری که شب و روز به غارت برده میشود. 1
2- بدون هیچگونه سرمایه گذاری، برداشت ده ها میلیارد دالر سالانه از کشت، ترافیک و ترویج مواد مخدر. 2
3- حضور فیزیکی برای کنترل منطقه آسیای مرکزی، خاورمیانه و جنوب شرق آسیا، به ویژه چین (مشکلی با روسیه و ایران اصلاَ ندارند. یعنی که روسیه و ایران هر آن در کف دست آنها قرار دارد. من درین راستا شواهد و مدارک بسیار معتبر در دسترس دارم.).3
هرگاه حاکمیت فدرالی در کشور موجود می بود، مقامات فدرالی به انتقال، توسعه و گسترش تروریزم طالبانی- داعشی در صفحات شمال و شمال شرق کشور به وسیله ی بالگرد های حکومت دیکتاتوری ریاستی و هم اشغالگران به تماشا نمی نشستند!4
انتقال جنگجویان داعش در شرق کشور
«ظاهر قدیر» نماینده مردم ننگرهار در پارلمان افغانستان با انتقاد از عدم پاسخگویی حکومت این کشور گفت: هفته گذشته بالگردهای نظامی بیش از 50 جنگجوی داعش را به منطقه «بارآباد» شهرستان «بهسود» این ولایت منتقل کردهاند.
وی افزود: باید حکومت افغانستان پاسخگو باشد و این مسئله مشخص شود اگر آمریکا قاتل واقعی افغانها نیست پس چهکسی قاتل مردم افغانستان است؟
ظاهر قدیر تصریح کرد: یک کانتینر مملو از تجهیزات نظامی به جنگجویان داعش در منطقه «نریاوبه» این ولایت تحویل شده است.
نماینده مردم ننگرهار اظهار داشت: حکومت افغانستان این موضوع را مشخص کرده و پاسخ دهد که چه بازیای در شرق افغانستان به راه انداخته است.5
و این نقل و انتقال داعش و طالب، همه در زیر ریش حاکمیت متمرکز (کرزی – غنی) و یا توسط شاخه های استخباراتی و تروریستی خود همین دیکتاتوری مزدور صورت می پذیرد.
وزارت خارجه روسیه باری اعلام کرد که پرواز هلیکوپترهای ناشناسی را ثبت کرده اند که برای تروریستهای داعش و دیگر شبه نظامیان در افغانستان سلاح انتقال داده اند.
ماریا زخارووا سخنگوی وزارت خارجه روسیه با اشاره به ثبت پروازهایی بر فراز افغانستان گفت: «باردیگر توجه شما را به پرواز هلیکوپتر های ناشناس در شمال افغانستان جلب می نمایم که مهمات و تسلیحات نظامی را به شبه نظامیان داعش و طالبان انتقال میدهد. به نقل قول از رسانه های افغانی و مردم محل، چنین پرواز ها در این اواخر در ولایت سرپل ثبت گردیده است» 6
اما در پس پرده، در آستانه ی همایش های تمثیلی “صلح غربی” در ماسکو و استانبول چه میگذرد؟
در آستانه ی نشست استانبول چه میگذرد؟
همایش یا کنفرانس استانبول ادامه ی سناریوی دوحه، ماسکو برای به قدرت رسانیدن طالبان در افغانستان است. برنامه ای که امریکا به پاکستان تعهد نموده است که منبعد سرنوشت افغانهای با غیرت را؛ پاکستان و مزدورانش؛ تعین کند؛ اما امنیت پایگاه ها و پروژه های غرب را به وسیله ی بلک واتر پاکستانی تامین نماید. چونانکه علنی شده، تامین امنیت پایپلاین تاپی و ماموران ارشد آن به عهده همین بلک واتر(طالبان) محول گردیده است.
از جانب دگر:
زمین، فضا و هوای کشور زیر کنترول قوای اشغالگر امریکا و ناتو است. با امکانات و فرآورده های تکنیکی و مدرن ماهواره ای امروزی، اصلا تمامی جنبنده ها در سرتاسر افغانستان زیر فوکس کمره های ستلایتی و اقمار مصنوعی نیرو های خارجی قرار دارند.
(حدود چهل سال پیش، در تدریس کورسهای روابط بین المللی در شوروی سابق، استاد ما، آقای پاناماریوف، در توضیح و تشریح درس های مرتبط به”مسابقات تسلیحاتی” با امریکا، چنین افشاگری کرده بودند:
امروز؛ ما، و شاید هم امریکا، از طریق اقمار مصنوعی امکانات کنترول را در مناطق مختلف کره ی زمین به سهولت داریم. موصوف یک قطعی گوگرد را از جیب بیرون کرد، آن را به ما نشان داد، گفت درین گوگرد، در قسمت پایانی آن بسیار کوچک نوشته شده است که قیمت، یک “کپیک”، یعنی یک در صدم واحد پول روسیه به نام ربل ـ حتی همین کنترول شدنی است!).
این همه امکانات چهل سال پیش بود. حالا غرب به رهبری امریکا چه امکاناتی را در اختیار خواهند داشت؟ ببینید! که در موجودیت حاکمیت قوای غربی با درنظرداشت تمامی امکانات و تکنالوژی مدرن، در کشور مان چه میگذرد؟
ببینید اسناد و شواهد معتبر و انکار ناپذیردر سطح میدیا و پژوهشهای جهانی را که نشان میدهد، چگونه اژدهای خون خوار جهانی در کمین نشسته است
” طالبان در ۲۰ مارچ، تصاویر صدها تن از جنگجویان انتحاری را که از اردوگاههای نظامی خالد بن ولید، الفتح و حضرت ابوبکر صدیق امارت اسلامی افغانستان فارغ التحصیل شده بودند، در وبسایت رسمی خود «صدای جهاد» منتشر کردند.
این تصاویر استاندارد طالبان است. جنگجویان طالب مجهز با سلاحها، تجهیزات و وسایل نقلیه جدید در مراحل مختلف آموزش به تصویر کشیده شدهاند. این بار، طالبان برخلاف تبلیغات قبلی تلاش کرده اند تا ویژه گیهای عکس را که به نظر می رسد یک جلسه آموزشی و یا هم یک مراسم فراغت جنگجویان طالب باشد، پنهان کنند.
طالبان در گذشته تلاش نمیکردند تا ویژهگیهای اردوگاههای خود را پنهان کنند. اردوگاههای خالد بن ولید، الفتح و حضرت ابوبکر صدیق اخیرا توسط طالبان چندین بار تبلیغ شده است. به گفته طالبان، قرارگاه نظامی خالد بن ولید در واقع شبکهای با ۱۲ مرکز آموزشی است.
طالبان در نوامبر ۲۰۱۶ ادعا کردند که مجتمع نظامی خالد بن ولید در ولایات (هلمند، قندهار، غزنی، غور، سرپل، فاریاب، فراه و میدان وردک) نیرو جذب میکند و «حدود ۳۰۰ مربی و پژوهشگر نظامی دارد» که «میتواند تا ۲۰۰۰ تن را در یک زمان استخدام کند و در زمینههای دینی، نظامی، فنی و اطلاعاتی آموزش دهد». از دیگر مراکز آموزشی که توسط طالبان تبلیغ میشود، میتوان به اردوگاه «شهید استاد عاصم» در ولایت پکتیا، «انتقامگیران قرآن» در ولایت فاریاب، «عمر بن خطاب» در ولایت کندز و «ابودجانه» در ولایت سرپل اشاره کرد.
طالبان از موجودیت اردوگاههای آموزشی نظامی «صلاحالدین ایوبی»، «عبدالله ابن مبارک»، «الفاروق» و «نیروهای ویژه» خبر داده، ولی موقعیت آنها را فاش نکردهاند. اردوگاه نظامی الفتح برای آموزش تشکیلات نخبه طالبان، از جمله قطعه سرخ (نیروهای ضربتی)، تیمهای انتحاری و سایر افراد به اصطلاح شهادتطلب (انتحاری) استفاده میشود.
سراجالدین حقانی و ملا محمد یعقوب در یک پیام صوتی که در جریان یک مراسم فراغت در اردوگاه نظامی الفتح در جون ۲۰۲۰ به نشر رسید، تیمهای انتحاری طالبان را مورد ستایش قرار دادند. سراجالدین یکی از دو معاون امیر طالبان و رهبر با نفوذ شبکه حقانی است. یعقوب معاون دیگر طالبان و فرزند ملا عمر، بنیان گذار و امیر نخست طالبان است. هر دو به شدت در عملیاتهای نظامی طالبان نقش دارند.
گفته میشود که گروههای جهادی دیگر، از جمله القاعده در داخل افغانستان اردوگاه دارند. در سال ۲۰۱۵، ایالات متحده به یک اردوگاه القاعده در منطقه برمل در پکتیکا و دو اردوگاه دیگر در منطقه شورابک در ولایت کندهار حمله کرد.”
جالبتر، شرمگنانه تر و مفتضح تر از همه، اظهارات یک جنرال کشور سوپر پاور جنایتکار است که بیشرمانه اذعان میدارد:
«جنرال جان کمبل، فرمانده نیروهای امریکایی در افغانستان، گفت که شورابک یکی از بزرگ ترین اردوگاههای القاعده در افغانستان از زمان حمله امریکا در سال ۲۰۰۱ است. القاعده هم چنین اردوگاه هایی را در ولایات هلمند، کنر و نورستان تحت اداره داشته است.
مقامات افغان ادعا میکنند که القاعده در حال حاضر یک اردوگاه آموزشی را در منطقه بهرامچه ولسوالی دیشوی ولایت هلمند اداره میکند (لانگ وار ژورنال از موجودیت چنین اردوگاهی در سال۲۰۱۵ خبر داده بود).»7
پس، آن قدرت نظامی بیش از صد هزاری امریکا جمع ناتو و چیتو… برای چه درین کشور هجوم آورده اند؟ نیروی صد هزاری ایکه قریه ی “شورابک” را از وجود القاعده نجات داده نتوانست. شرم باد بر اشغالگران غربی که با این پر رویی خواسته اند و توانسته اند بر ذهنیت عامه ی جهان خاک بپاشند.
این همه برنامه های دشمنان، فقط و فقط در لایه و پوشش حاکمیت متمرکز و استبدادی و استخباراتی میسر است و بس. درین راستا، آنان فقط به جابجا کردن مهره های بسیار قوی استخباراتی مانند زلمی خلیلزاد، حامد کرزی، اشرف غنی، علی احمد جلالی، گلبدین حکمتیار،… مزدورانی همچو قسیم فهیم، عبدالله عبدالله، صالح و ناصالح محدودی نیاز دارند.
اما اگر ساختار اداره کشور حاکمیت فدرالی باشد، چونکه مردم هر ایالت سرنوشت خود را تعیین میکنند، اینهمه سهولت های سلطه بر حکومت و از طریق حکومت بر مردمان کشور برای استعمار گران و امپریالیست ها باقی نمی ماند.
چنانکه مردمان ما با گوشت و پوست خود درین بیست سال تجربه و احساس کردند و میکنند؛ حکومت متمرکز ریاستی ساخته و پرداخته اشغالگران؛ ادامه تمام و کمال همان حاکمیت دیکتاتوری متعصب قبیله سالار غلزایی و یا محمدزایی دوران استعمار انگریز است که حد اقل از امیر عبدالرحمن تا شاه شجاع و نادر غدار سالیان درازی؛ مثلا نگذاشتند هزاره، ازبک، ترکمن، پشه ای، … جنرال، وزیر و رییس باشد تا اینکه اصلا ذیجق یا صاحب حق بودن در اداره، سیاست و حکومت به مخیله دیگر ملیت های سازنده وطن و کشور خطور نکند.(درین رابطه، خوشبختانه صد ها مدرک و سند متقن تاریخی وجود دارد ).
آری، کشور مان، کشور کثیری از ملیت ها است
مگر ببینید که دسایس ضد ملی و استعماری به همین حدود نمانده و به همین جا ختم نشده است و نمیشود. دشمن ما را مصروف چه کشمکش های تباری، زبانی و منطقه ای که نساخته است؟! همه روزه همه، در کله یک دیگر زده روان اند.
در یکسو؛ بیشترینی از بزرگان و ریش سفیدان قومی، به ویژه در ولایات جنوب و جنوب شرقی با نیرنگ های شرم آور مطیع و فاسد و فرمانبردار ساخته شده اند.
اما در سوی دیگر همین متجاوزین و اشغالگران، ریش سفیدان شناخته شده، متنفذین قومی و سایر شخصیت های وطندوست را یکی پی دیگری از جمله در تردد به کابل در مسیر راه ها (از خوست و پکتیا تا کابل) بمباردمان و نابود کرده اند.
ما چرا به حال نمی آییم. ما چرا از خاین ترین مهره های استخباراتی غرب همچو کرزی، غنی، عبدالله و … حمایت می کنیم؟
اینجا دلایل و عوامل ساختاری سیاست، حکومت و اداره؛ نقش تعیین کننده داشته است و دارد. قرن ها شیوه «استبداد شرقی» به گونه حکومت های فردی سلطنتی و میراثی؛ حاکمیت را که رهبری و خدمتگذاری مردم بوده و هست و باید باشد؛ در اذهان استبداد زده وارونه ساخته به چیز ماورایی و مقدس و داده آسمان و ریسمان بدَل گردانیده است و در نتیجه مردم رعیت و برده و بنده حاکم؛ خوانده و نمایانده شده اند.
واضح است که چنین باور هایی در فضای اختناق و عقب نگهداشته گی طولانی جامعه طی نسل ها به عادت و اعتیاد گسترده تبدیل میشود و حیثیت سنت ها و رسوم به خود میگیرد.
حاکمیت فدرالی باعث تجزیه ی افغانستان میشود؟
چنین؛ جستار و گفتار دور از عقل و منطق است. مگر کسان زیادی با تفکر و اندیشه ی اینکه گویا سیستم فدرالی منتج به تجزیه ی افغانستان میشود، سخت بیچاره تشریف دارند. این از یکطرف اعتیاد و واماندگی در سنت و عنعنه خانخانی ـ سلطانی است و از سوی دیگر به سبب دور بودن از آگاهی و دانش ساختار های مدرن و معاصر و مترقی حاکمیت ها در جهان میباشد.
گویا ایشان معنا و مفهوم سیستم فدرالی را نتوانسته اند درک نمایند با اینکه خود اغلب پناه گرفته در کشور های فدرال چون پاکستان، هندوستان، آلمان، سایر کشور های موفق و پیشتاز اروپایی و ایالات متحده و دیگر کشور های مترقی امریکایی و آسیایی و افریقایی یا سمپتایزر چنین کشور ها هم میباشند.
مزیت ها و موفقیت های سیستم اداره و حکومت فدرال خاصتا در سرزمین های کثیر المله جهان امروز عیان و آفتابی است؛ البته در حالیکه دیده بینا و مغز توانا و درون بی غل و غش وجود داشته باشد. درین سیستم تمامی ملیت ها و سایر اهالی دارای مشترکات خاصتر در هرکجا، مقام و منزلت خود را در می یابند.
هرچند در دگرگونی ی تاریخی 7 ثور 1357، به قول آقای احدی، هژمونی حاکمیت 250 ساله ی متمرکز منسوب به یک قوم و وابسته به اجانب در افغانستان واژگون شد؛ اما پس از حاکمیت ح.د.خ.ا. انگریز و همداستانهایش دوباره آستین برزده مصروف دسایس برای برگرداندن همان ساختار حکومتی و همان دست از حکمرانان قابض و قلدور بر کلیه جغرافیای افغانستان شدند؛ یعنی همان حاکمیت تک قومی مطیع و فرمانبردار از خویشتن. پس از سال 1996 درین راستا موفق هم شدند؛ ایجاد امارت اسلامی عرب مآب طالبانی، و پس از آن حکومت های نامنهاد جمهوری ریاستی متمرکز حامد کرزی و غنی- احمد زی حاصل آن بوده است. درین جا، نمیخواهم در جزئیات درآمدی داشته باشم.
البته گفتنی است که سیستم های دولت داری و اداره از ازل در بشر وجود نداشته و تا به ابد نیز موجودیت و ضرورت نمیتواند داشته باشد. حتی با کمی تندی فکر جهانبینانه و تاریخشناسانه میتوان از هم اکنون روزگاری را در نظر آورد که هر گونه چیزی به مصداق دولت و حکومت مانند شیطان چراغ های تیلی و سلاح ها و کار افزار های چقماقی صرف در موزیم ها؛ معنا و موجودیت داشته باشد.
چنین سیر جبری تکاملی و تطوری به معنای آنهم هست که یک ساختار معین دولتداری و حکومت؛ نیز نمیتواند و نتوانسته است؛ جاودانه بماند! در کشور ها و قاره های متعدد گیتی که سیستم های مختلف دولت داری فدرال را برگزیده و برپا و مستحکم داشته اند؛ هم قبلا اغلب سیستم های متمرکز سلطانی و جمهوری و ملوک الطوایفی وجود داشته است؛ ولی این سیستم ها؛ دیگر به نیاز های جوامع آزاد تر، بیدار تر و مترقی تر تطابق نداشته و خود به مانع و رادع عدالت اجتماعی و صلح و همزیستی مسالمت آمیز، ترقی و انکشاف و خوشبختبی مبدل شده بودند. لذا طرد و راهی زباله دان تاریخ گردیدند.
روزگاری مانند افغانستان نیم قرن قبل؛ ممکن بود که حکومت استبدادی متمرکز؛ نوعی صلح و آرامش قبرستانی را در کشور به زور برچه و بیداد و انواع ستم برپا کند و نگهدارد. اما خود موجودیت جنگ ها (یا واضحتر جنگ های تحمیلی و مقاومت های قریب نیم قرنه در برابر جنگ های پر از شدید ترین شقاوت ها و قساوت ها) ثابت ساخته است و میسازد که دیگر سیستم حکومت و اقتدار متمرکز تک نفری یا تک قومی و تک جانبی در افغانستان؛ به مرگ تاریخی دچار شده و اگر بناست که جنگ در افغانستان پایان یابد و صلح – سازندگی، نوسازی – آبادانی و ترقی و پیشرفت در آن تحقق یابد؛ باید پیشاپیش نظام عادلانه و نوین، مجرب و معاصر سیاسی، اداری و زعامت و رهبری در آن محقق شود.
پس یگانه راه برداشتن موانع از سر راه صلح و تأمین توافقات و قرارداد های اجتماعی ملی و میهنی محقق کننده اهداف و آرمان های تمام اقوام با هم برادر و برابر در افغانستان، همانا تامین حاکمیت فدرالی یعنی موفق ترین و معاصر ترین نظام حکومتی در دنیای کنونی است و بس.
اینهم ناگفته نماند که نظام دموکراسی فدرالی نیز کدام نسخه آسمانی مقدس صد در صد عاری از عیب و کم و کاست نیست و نخواهد بود و فقط تا کنون و برای اکنون در نسبیت ها بهترین و مطلوب ترین نظام برای جوامع گرفتار جنگ و تفرقه و از هم پاشیدگی و سوء اعتماد و جدال و کشمکش میباشد.
چنانچه محترم سلطاعلی کشتمند در طرح پیشنهادی خویش بیشتر از همین زاویه تذکر داده اند:
” اکنون که پرسمان صلح در درون و بیرون کشور بگونه جدی مطرح است، باید گفت: هرگاه قرار باشد که مذاکرات برای صلح افغانستان به نتایج قابل پذیرش همگانی برسد، خبر خوبی خواهد بود و هرگاه قرار باشد که صلح پایدار، دوامدار وعادلانه دست بدهد، بایستی همین اکنون سنگ پایه محکم و استواری را بر زمین گذاشت و برپایه آن آینده صلح آمیز را برای مردم بنا نهاد. این سنگ پایه، نظامی است که در آن همه یی تبارها و بخش های افغانستان بگونه آگاهانه و داوطلبانه می توانند مشارکت داشته باشند. این نظام سیاسی میتواند فدرالیزم برپایه عدالت اجتماعی باشد که راه را برای آینده یی صلح امیز افغانستان می گشاید.»
این؛ ستون فقرات طرح و تیزیس محترم کشتمند است. ایشان استدلال ها و احتجاج های چندین جانبه ولی کلی و مؤجز برای ثبوت به موقع و اجتناب ناپذیر بودن این نتیجه گیری ارائه داده و سپس بلافاصله به جزئیات و جوانب مختلف دور نمایی موضوع نیز پرداخته اند. در عین حال قید شده که این طرح پیشنهادی خلاصه ای از یک نوشتار یا کتاب و رساله میباشد که ایشان در دست انجام دارند.
محترم کشتمند بلافاصله ادامه می دهند:
«هرگاه قرار باشد برای تدوین قانون اساسی آینده افغانستان برپایه جداسازی (تفکیک) قوای سه گانه (ثلاثه) دولت (اجراییه، مقننه و قضاییه) تصیم گیری شود، لازم است که انتخابی باشند: قوه اجرایی یا حکومت (در راس صدراعظم)، قوه مقننه یا قانونگذار (پارلمان) و قوه قضاییه یا دادگستری (داد رس ها ودادستانی ها و دادگاه ها).
شیوه های گزینش یا انتخاب و چگونگی رده بندی ساختاری هریک، وظایف و صلاحیت های آنها درقانون اساسی و قوانین متمم به روشنی بیان خواهد شد.»
هرگاه پذیرفته شده بتواند که مردم بگونه مستقیم بر سرنوشت خویش حکمفرما شوند و زمینه های راستین برای پایان جنگ ها و مداخله ها درامور یکدیگر فراهم گردد و بدینگونه حقوق بشری درجامعه رعایت و احترام شود، نیاز است که دولت مرکزی پارلمانی انتخابی (در راس رییس جمهور- صدراعظم، پارلمان ودادگستری) و شوراهای مردمی انتخابی از روستا ها تا شهرستان ها و شهرداری ها، ایالت ها و ولایت ها (فرمان داری ها و استان ها) درچهار چوب یک دولت فدرال پدید گردند.
بعنوان یک پیش زمینه، نخست میتواند که همه یی نهادهای دولتی ازبالا (حکومت مرکزی) تا پایین (حکومت های محلی) بگونه انتخابی ازسوی مردم برگزیده شوند. حدود صلاحیت ها و مکلفیت های هریک درقانون اساسی و قوانین متمم میتواند تعیین گردد. هرگاه ضرورت به نمونه ها باشد در رابطه به تقسیم قدرت در دولت مرکزی و دولت های محلی به لحاظ تباری یا ملیتی به نمونه سویس (نظام فدرال) و یا به ده ها نمونه در ده ها کشور دارای نظام فدرال و ده ها کشور دارای نظام بر پایه شوراهای محلی انتخابی میتوان مراجعه کرد.
درپایان بایستی گفت: هرگاه قرار باشد که صلح پایدار درافغانستان تامین گردد ونیاز به تدوین قانون اساسی نوینی پدید آید، بایستی پیشاپیش درباره تعیین نظام سیاسی آینده برای کشور رای زنی های گسترده انجام گیرد. به باورمن پذیرش نظام فدرال که سرشت دموکراتیک دارد، برای کشور چندین ملیتی افغانستان که از درون و در ماهیت ازهم پارچه شده است، میتواند زمینه های اتحاد و همبستگی آگاهانه و داوطلبانه تمام ملیت ها، قوم ها، تبارها و بخش های گوناگون افغانستان را در کشور واحد افغانستان، فراهم آورد.
فدرالیزم همتراز با همگرایی و مردم سالاری است و حق شهروندی سراسری کشوری را نفی یا نقض نمیکند. فدرالیزم امکان اجرای معتقدات و شعایر مذهبی، سنت ها و فرهنگ های بومی را بدون مداخله دیگران درهر بخش کشور فراهم میکند و با دکتاتوری، استبداد و بیدادگری بویژه با ستم ملی در تضاد و با حقوق ملی و شهروندی برابر برپایه تامین حقوق بشری سازگار است.
خود گردانی ها و خودمختاری ها در نظام فدرال برعکس گفته های بی بنیاد، نابخردانه و پیش پا افتاده ای برخی ها که گویا با ملوک الطوایفی یکسان باشد، راه را برای انتخابی ساختن همه یی نهاد های مردمی و دولتی از پایین تا بالا می گشاید و سیستم پاسخگویی قانونی دوگانه را پدید می آورد: پاسخگو در برابر انتخاب کنندگان – مردم و پاسخگو در برابر نهادهای انتخابی بالاتر.
در نظام فدرال چون زمینه های بنیادین برای مشارکت نمایندگان مردم در نهاد های دولتی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در دولت مرکزی و در ارگان های محلی قدرت و اداره دولتی از میان ملیت ها و تبارهای گوناگون میتواند بگونه قانونی فراهم گردد، برابری میان ملیت ها و تبارهای گوناگون کشور، چه کوچکتر و چه بزرگتر به لحاط جمعیت و حوزه بود و باش و امکانات برای توزیع عادلانه دارایی های عامه میان هر بخش پدید می گردد، بنابرآن میتواند فضای برادری راستین میان تبارها و ملیت های گوناگون کشور پدید آید: “برابری و برادری.”.
به نظرم توهین به شعور خوانندگان و هموطنان محترم و دوستان و حتی دشمنان مردم افغانستان خواهد بود؛ اگر من دیگر از لحن دیپلوماتیک و توافق جویانه و محترمانه جناب کشتمند فراتر رفته یک سلسله عرایض تلخ و شیرین بیشتر را به میان آورم. متأسفانه کور دلان جاهل، فتنه جو و فساد پیشه، معتاد جنایت و جنایتکاری کم نداریم؛ ولی بگذار جبر های زمان و قوانین عینی طبیعت و اجتماع و جهان بشری نیز بهتر و بیشتر نشان دهند که کدام خط و ایده و ایدئولوژی، اسطوره و خرافه را پشتیبانی مینمایند.
رها باد تمامی مردمان عذاب کشیده و ماتمزده ی سالیان افغانستان از جنگ و جهل و ظلم و ظلمت!!!
رویکرد ها:
1
https://www.tasnimnews.com/fa/news/
http://www.jomhornews.com/fa/note/137870/
3
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/Main/Detail
4
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1397/06/03/1811257/
https://www.tasnimnews.com/fa/news/
7
بایگانی نگارنده.