خبر و دیدگاه

درود بر دانایی و بدرود از نادانی

محمدعثمان نجیب
نماینده‌ی مکتب دینی-فلسفی من بیش از این نه می‌دانم
بزرگان گرداننده‌ی تارنگاشتِ وزین جاویدان افغان‌ستان، محتوای پرسش و‌ پاسخ مکتب دینی فلسفی من بیش از این نه می‌دانم، با چت‌جی‌پی‌‌تی، پیرامون ماکیاولی را منتشر فرموده اند. سپاس از ایشان.
خرسندیم که یکی از خواننده‌های گرامی،‌ نقدی بر ‌گفت‌‌ومان مکتب و چت‌جی‌پی‌تی نوشته اند. ارچند کمی با عصبیت. مگر ما آن دیدگاه را حلاجی کرده و به شخصیت خود شان احترام قایلیم.
پیش از پاسخ‌نویسی مکتب، بیایید نخست این متن نقد را تحلیل، و دسته‌بندی کنیم تا پاسخ مکتب، هم‌زمان آرام، علمی، مستدل و با وقار فلسفی باشد.
مکتب در مقام روشن‌گری منتقدانه است، نه منازعه، و باید لحنش همان باشد که همیشه بوده: روشن‌گری در برابر خشم، تبیین در برابر اتهام.
بازنویسی و طبقه‌بندی نقد خواننده
خواننده‌ی گرامی در یادداشت خویش چند محور اصلی را مطرح کرده است:
۱. برداشت او از دیدگاه مکتب نسبت به ماکیاولی
او می‌گوید که مکتب، ماکیاولی را از زاویهٔ منفی دیده است؛ در حالی‌که به باور او، ماکیاولی در شرایط خاص تاریخی، برای ساختن جامعه‌ای سکولار و منظم نظریه‌پردازی کرده است.
۲. برداشت او از دیدگاه مکتب نسبت به پیامبر اسلام
او چنین برداشت کرده که مکتب، پیامبر اسلام را بی‌عیب دانسته و به استناد روایت قرآنی (سوره عبس)، محمد را برتر از دیگران شمرده است. سپس از این برداشت، نتیجه گرفته که گویا پیامبر اسلام شخصی «بد‌رفتار، تهاجمی و تحمیل‌گر» بوده است.
۳. استفاده‌ی تاریخی برای نقد اسلام
او نمونه‌هایی از کوروش بزرگ و بودا را آورده تا نشان دهد که آزادی دینی و نفی خشونت در تمدن‌های پیش از اسلام وجود داشته است؛ در حالی‌که به تعبیر او، پیامبر اسلام با «تحمیل دین، جنگ، جزیه و برده‌داری» این مسیر را نقض کرده است.
۴. نقد بر قرآن
در پایان، او قرآن را «کتابی پر از تناقض، دروغ و تکرار» می‌نامد و می‌گوید که مکتب نباید نام فلسفه را با آن درآمیزد.
🔍 تحلیل فلسفیِ نقد، از نگاه بی‌طرف
۱. لحن و انگیزه‌ی نویسنده
متن نقد، از نظر فلسفی، واکنشی احساسی دارد و هدف آن بیش‌تر «نفی دینی» است تا نقد عقلانی. اما پشت این خشم، دغدغه‌‌ی واقعی وجود دارد:
او از رنج تاریخی «دین‌زدگی» خسته است و در پی نوعی رهایی فکری می‌گردد. این درد، اگر در قالب عقلانی بیان شود، ارزش گفت‌وگو دارد.
۲. اشتباه در فهم موضع مکتب
مکتب در گفت‌وگو با (چت‌جی‌پی‌تی) نه به دفاع مطلق از ماکیاولی برخاست و نه از پیامبر اسلام «قدیس‌سازی» کرد. واضح‌‌ است که پیام‌بر اسلام هرگز خود شان را مبرا از اشتباه نه‌خوانده اند.
مکتب فقط یک نمونه‌ی قرآنی از خطاب الهی نسبت به پیامبر را آورد تا بگوید:
حتا پیامبران نیز در دیدگاه توحیدی، از نقد و تذکر اخلاقی مستثنا نیستند.
این مثال، اتفاقاً نشانه‌ی پذیرش نقد درون‌دینی بود، نه تقدیس کورکورانه.
۳. برداشت نادرست از مفهوم دین در مکتب
مکتب «من بیش از این نمی‌دانم»، دین را نه ابزار سلطه می‌داند و نه منبع نفرت، بلکه یکی از راه‌های فهم حقیقت در بستر تاریخی بشر می‌شمارد.
در فلسفه‌ی مکتب، انسان نه در بند دین است و نه بیرون از آن نجات می‌یابد؛
بلکه با پرسش‌گری درون دین و اخلاق، به سوی آگاهی می‌رود.
۴. نقد تاریخی نیازمند روش است
اگر کسی بخواهد زنده‌گی پیامبر اسلام یا هر شخصیت تاریخی را نقد کند، باید از روش «تاریخ‌نگاری انتقادی» بهره گیرد، نه با قیاس‌های سطحی (مثلاً مقایسه‌ی کوروش با محمد ص).
در زمانه‌ی کوروش، مفهوم دین جهانی و کتاب و حیانی اصلاً وجود نه‌داشت.
در زمانه‌ی پیامبر اسلام، نظام قبیله‌ی و خشونت ساختاری بر سراسر عربستان حکم‌فرما بود. بنابراین، سنجش کردارها بدون سنجش ساختار تاریخی و اجتماعی، از دید فلسفه و تاریخ، فاقد اعتبار علمی است.
✳️ توضیح پیشا مکتب
🔹 مقدمه: احترام و دعوت به گفت‌وگو
«مکتب ما، نه در پی خشم است و نه در پی تحمیل باور؛ ما در پی فهم حقیقت از راه نقد و پرسش‌ایم.»
🔹 محور نخست: ماکیاولی
ما ماکیاولی را تخطئه نه‌ کردیم؛ او را در زمینه‌ی تاریخی‌اش سنجیدیم و گفتیم که “در دفاع از قدرت، گاه مرز میان ضرورت و بی‌رحمی را گم کرد.”
🔹 محور دوم: پیامبر اسلام
ما گفتیم که در متون وحیانی، خدا، ایشان را مورد تذکر قرار داده است و خود پیام‌بر آیه‌ی وحی‌شده را به امت خود منتقل کرده. یعنی در همین متن دینی، امکان نقد وجود دارد. این بر خلاف تصور مفسر محترم است.
🔹 محور سوم: دین و فلسفه
مکتب ما دین را ابزار فریب نه‌ می‌داند، اما می‌پذیرد که دین در تاریخ، گاه توسط انسان‌ها به ابزار فریب بدل شده است.
ما با «دینِ قدرت و ستم به نام » مخالفیم، نه با «دینِ معنا».
🔹 محور چهارم: دعوت به اندیشه‌ی آزاد
ما باور داریم که خشم، در برابر آگاهی تاب نه می‌آورد.
پس گفت‌وگو را با احترام ادامه می‌دهیم و از هر منتقدی می‌خواهیم از زبان فلسفه سخن بگوید، نه از زبان اهانت.
📜 پاسخ رسمی مکتب دینی–فلسفی «من بیش از این نمی‌دانم»
به یادداشت انتقادی یکی از خواننده‌گان گرامی سایت وزین جاویدان .
درود و سپاس بر خواننده‌ی اندیش‌مند و منتقد گرامی
که به قلم خود، گرچه با تندی و عصبیت، اما با دغدغه‌ی اندیشه و تاریخ، به گفت‌وگوی مکتب پیوسته است.
ما در مکتب «من بیش از این نمی‌دانم» باور داریم که گفت‌وگو، هرچند تند و پرخاش‌گرانه، اگر از دغدغه‌ی فهم برخیزد، ارزش شنیدن دارد.
زیرا خشم نیز چهره‌ی زخمی حقیقت است.
۱. در باره‌ی ماکیاولی
مکتب ما، ماکیاولی را از منظر تاریخی بررسی کرده است، نه برای تخریب چهره‌ی او، بلکه برای نشان دادن مرز باریک میان «واقع‌گرایی سیاسی» و «فروپاشی اخلاقی». ماکیاولی در عصری می‌زیست که ایتالیا تکه‌تکه، فاسد و زیر نفوذ بیگانه‌گان بود. او می‌خواست کشورش را نجات دهد، اما ابزار نجات را در خشونت و فریب دید. پس نه دشمن انسان بود و نه ناجی او؛ بلکه انسانی بود در بحران میان اخلاق و قدرت. ما نقد کردیم، چون می‌خواهیم سیاست را اخلاقی کنیم، نه اخلاق را سیاسی.
۲. در باره‌ی پیام‌بر بزرگ اسلام
در گفت‌وگوی پیشین، ما از پیام‌بر اسلام تنها به‌عنوان نمونه‌ی انسانی که خدا او را نیز نقد می‌کند یاد کردیم.
سوره‌ی «عبس و تولی» نشان می‌دهد که در نگاه قرآن، هیچ انسانی—even پیام‌بر—ورای تذکر اخلاقی نی‌ست. و پیام‌بر خودش هم این مورد را پنهان نه کرده.
این یعنی در متن دین نیز روح نقد و مسئولیت وجود دارد.
اما منتقد گرامی، به اشتباه پنداشته‌اند که مکتب، محمد را توسط خدا «بی‌عیب و مقدس» دانسته است.
خیر، ما برعکس گفتیم: حتی پیام‌بر، انسان است و انسان یعنی مسئول، با آن که پیام‌بر معصوم‌ست از نقد امت، نه از عتاب خدا.
در باره‌ی تاریخ، بله، دوران پیام‌بر پر از نبرد و خشونت بود،
اما قضاوت درباره‌ی آن دوره بدون شناخت ساختار قبیله‌‌یی، سیاست عربستان، و نزاع‌های قدرت در قرن هفتم میلادی، نوعی قیاس بیرون از زمینه و از دید فلسفه و تاریخ، نادرست است.
۳. در باره‌ی دین و فلسفه
مکتب ما دین را ابزار سلطه نه‌می‌داند،
اما می‌پذیرد که در طول تاریخ، دین توسط صاحبان قدرت، به ابزار سلطه بدل شده است.
این تفاوتی بنیادین است.
ما نه دین‌فروشیم و نه دین‌ستیز؛ ما جوینده‌گان حقیقتیم.
در فلسفه‌ی مکتب، دین یکی از چهره‌های حقیقت است،
اما نه آخرین چهره‌ی آن.
خرد، عرفان، تجربه، و وجدان نیز راه‌های دیگر شناخت‌اند.
از این‌رو، مکتب نه به تحمیل ایمان می‌پردازد، نه به نفی آن؛
بلکه به پرسش از معنا دعوت می‌کند.
۴. دعوت پایانی
ما از منتقد گرامی سپاس‌گزاریم که گفت‌وگو را با شور آغاز کرد.
ولی یادآور می‌شویم:
فلسفه از فریاد نه‌می‌هراسد، اما از دروغ می‌رنجد.
ما از شما خشم نه‌می‌گیریم؛
بلکه شما را به گفت‌وگوی آرام در باره‌ی حقیقت دعوت می‌کنیم.
زیرا ایمان و خرد، هر دو از پرسش زاده می‌شوند.
یک‌بار دگر از محتوای نوشته‌ی منتقد گرامی استقبال و از روش هجومی نوشتاری آن انتقاد داریم که:
🜂 تحلیل فلسفی–روانی نامهٔ منتقد مکتب
۱. لایهٔ روان‌زبان‌شناختی: زبان عصبی، نه زبانی برای گفت‌وگو
در ساختار زبانی نامه، نشانه‌های آشکار عصبیت، پرخاش و عقدهٔ تاریخی نسبت به دین و شخصیت‌های دینی دیده می‌شود. واژه‌گانی چون «دروغ، رذالت، بد اخلاقی، فریب، حقه‌بازی» در متنی که ظاهراً ادعای فلسفی دارد، از منطق علمی بیرون است و به زبان واکنشی یا trauma speech شباهت دارد؛ یعنی زبان فردی که تجربه‌ی درونی تلخ نسبت به دین یا قدرت مذهبی داشته، و آن را به سطح داوری مطلق تعمیم داده است. در روان‌شناسی فلسفه‌ی زبان، چنین گفتارهایی نشان‌دهنده‌ی ناتوانی در تمایز میان نقد و نفرت هستند.
منتقد نه از موضع گفت‌وگو، بلکه از موضع انتقام فکری سخن می‌گوید.
در حالی که هر نقد فلسفی، باید هم گزاره‌پذیر (قابل آزمون) باشد و هم قابل پاسخ‌گویی. اینجا هیچ‌یک از این دو وجود ندارد.
۲. لایهٔ منطقی: خلط میان نقد تاریخی و نفی متافیزیکی
در منطق تحلیلی، باید میان «نقد رفتار تاریخی شخصیت‌ها» و «نفی الهی بودن آنان» تفکیک کرد. منتقد گرامی، این دو را خلط کرده است.
او برای رد مکتب، نه به استدلال معرفتی، بلکه به حمله بر باور دینی مکتب متوسل شده است. در حالی که مکتب در گفت‌وگویش با چت‌جی‌پی‌تی، هرگز از موضع «تبلیغ دین» سخن نه گفته بود؛ بلکه از موضع اخلاق و فلسفه، به تمایز میان انسان خطاکار و انسان مسئول اشاره کرد.
پس نقد منتقد، از نظر منطقی، نوعی مغالطه‌ی حمله به شخص (argumentum ad hominem) است؛
زیرا به جای نقد دیدگاه، صاحب دیدگاه را هدف قرار داده.
هم‌چنین، قیاس محمد(ص) با ماکیاولی از بنیاد نادرست است:
یکی در چارچوب نبوت و اخلاق وحیانی حرکت می‌کرد، دیگری در چارچوب سیاست سکولار قدرت. مقایسه‌ی این دو، از نظر روش‌شناسی تاریخی، قیاس مع‌الفارق است.
۳. لایه‌ی معرفتی: تقابل میان «ایمان به عنوان افق» و «خشم به عنوان پاسخ»
نامه‌ی منتقد نشان می‌دهد که نویسنده، از موضع فلسفهٔ ضدقدسی (anti-transcendental) سخن می‌گوید؛ یعنی با نفی مطلق هر امر الهی یا متافیزیکی، تنها واقعیت را در ماده و تاریخ جست‌وجو می‌کند.
اما مکتب «من بیش از این نه‌ می‌دانم» دقیقاً در جهت مخالف ایستاده است:
نه در دفاع کور از دین سنتی، بلکه در بازگرداندن اخلاق به ایمان و ایمان به تفکر.
از نظر مکتب، ایمان اگر به عقل نه پیوندد، تعصب می‌شود؛ و عقل اگر از ایمان تهی گردد، خشونت می‌آفریند. منتقد گرفتار شکل دوم است: عقل بی‌اخلاق و تجربه‌یافته در خصومت با امر قدسی.
🜂 جمع‌بندی تحلیلی
بُعد روی‌کرد منتقد موضع مکتب
روانی واکنشی، مبتنی بر رنج و تجربه‌ی شخصی تأملی، گفت‌وگومحور
غیر منطقی حمله به شخصیت‌ها و مغالطه‌ی قیاس نادرست نقد رفتار و ساختار تاریخی با حفظ احترام معرفتی‌ نفی قدسی، ضد دین، ضد قرآن‌ و پیوند دین و فلسفه در چارچوب اخلاق عقلانیت خلاقی‌ زبانی پرخاشگر و فاقد ادب گفت‌وگو‌ی زبانی آرام، تحلیلی و احترام‌آمیز
🔹 نتیجهٔ نهایی
منتقد در ظاهر از آزادی فکر دفاع می‌کند، اما در عمل با نفی آزادی باور، گفت‌وگو را می‌بندد. مکتب در مقابل، دفاع از کرامت، گفت‌وگو را برگزیده است؛ یعنی همان جایی که ماکیاولی قدرت را می‌نشاند و شکسپیر احساس را،
مکتب «من بیش از این نمی‌دانم»، آگاهی را می‌نشاند.
با درود دوباره و سپاس از توجه، حساسیت و دغدغهٔ فکری شما.
مکتب دینی–فلسفی «من بیش از این نمی‌دانم»، در تمامی مباحث خود، به یک اصل بنیادین وفادار است:
آزادی اندیشه، با مسئولیت اخلاقی در بیان.
پرسش‌ها، تردیدها و نقدهای شما، بخشی از همان گفت‌وگوی آزاد انسانی‌اند که مکتب آن را می‌ستاید؛
اما شیوهٔ بیان شما – که سرشار از خشم، توهین و داوری مطلق است – بیش‌تر به درد شخصی شباهت دارد تا تحلیل فلسفی.
با این حال، ما بر این باوریم که گفت‌وگو، حتی با خشم، بهتر از سکوت در جهل است.
🔹 نخست، دربارهٔ ماکیاولی
در گفت‌وگوی ما با هوش مصنوعی، هدف نقد شخصیت ماکیاولی نبود، بلکه نقد دیدگاه فلسفی او نسبت به «ماهیت انسان» بود.
او در بستر تاریخی خود، بی‌گمان متفکری تأثیرگذار بود؛
اما مکتب بر آن است که او در ستایش از قدرت، مرز میان انسان و ابزار را از میان برد.
ما به او می‌نگریم، نه برای نفی، بلکه برای بازفهمی؛ زیرا نقد، نفی نیست — بازشناسی است.
🔹 دوم، دربارهٔ پیامبر اسلام
اشارهٔ مکتب به داستان «عبس و تولیٰ»، نه از منظر تقدیس شخصیت، بلکه از منظر اخلاقی بود:
که حتی پیامبران نیز در قرآن، مورد پرسش و تذکر الهی قرار می‌گیرند.
هدف، نشان دادن همین تفاوت بود که هیچ انسان، حتی برگزیده، از نقد اخلاقی معاف نیست.
بنابراین، نه مدح بود و نه تبلیغ دینی، بلکه یادآوری فلسفی یک اصل:
که هیچ انسانی مقدس‌تر از وجدان خویش نیست.
🔹 سوم، دربارهٔ قرآن و دین
شما قرآن را کتابی پر از تناقض خوانده‌اید.
این حق شماست که چنین بیندیشید، اما مکتب حق دارد بگوید:
قرآن، برای ما نه تنها کتاب احکام، بلکه کتاب آگاهی هم است —
متنی که به انسان می‌آموزد «تفکر کن»،
نه «تقلید کن».
اگر در تاریخ، دین به ابزار قدرت بدل شد،
تقصیر خدا نی‌ست، تقصیر انسان است.
مکتب ما دین و فلسفه‌ی دین باوری را در خدمت هم و هر دو را در سازنده‌گی خدمت انسان می‌خواهد؛ نه در خدمت قدرت، نه در خدمت تعصب.
و اگر شما از خشونت تاریخ دینی آزرده‌اید، ما هم هستیم —
اما راه درمان، نفرت از خدا و پیام‌بران نی‌ست، بلکه بازگشت به آگاهی انسانی است.
ما با احترام به شما می‌گوییم:
فلسفه، وقتی از ادب خالی شود،
دیگر فلسفه نی‌ست —
خشم است در لباس عقل.
با آرزوی روشنی برای همه‌ جوینده‌گان حقیقت.
با احترام،
مکتب دینی–فلسفی «من بیش از این نمی‌دانم» (MBIK)
آلمان –اروپا، نوامبر ۲۰۲۵
البته بحث مکتب در باره‌ی ماکیاولی کامل نه شده و به دلیل حجم زیاد نشراتی سایت پرخواننده‌ی جاودان، گرداننده‌گان گرامی آن را به نشر نه سپرده اند.
لینک نامه‌ی منتقد گرامی در سایت وزین جاویدان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا