خبر و دیدگاه

نمایش افول دیپلماسی آلمان و عروج شاه‌کار دیپلمات‌های کشور ما، در بُن

ثروت، قدرت، سیاست و دیپلوماسی فعال در سیاست، زیرساخت‌های پرطنینی اند در ساختارهای فرامرزی کشورها. گاهی دامنه‌های اثرگذاری سیاست‌های خارجی کشورها، بیش‌تر از توجه به مؤلفه‌های قابل اندیشه، به ثروت و قدرت متکی اند. در دیپلماسی قدرت و قلدری، کشورهایی با توانایی‌های کم قدرت دفاعی و نظامی، شکار و پیرو کشورهایی می‌شوند که یا به آن‌ها وابسته اند یا از آنان هراس دارند. در این بحث، مثال خوبی برای ثبوت گفتارِ ما، وابسته‌‌گی دیپلماسی و قدرت بیش از حد انتظار اروپا به آمریکاست. موردی که ارپای قدرت‌مند دی‌روز را به کودک شیرخوار آمریکا تبدیل کرده، به شمول انگلیس، آن ابرقدرتِ بی‌نَفَسِ دی‌روز. امری که کشورهای دارای توانایی‌های بلند مشابه، آن را به تنهایی و حتا در رویا‌رویی با آمریکا می‌روند، مانند روسیه، ایران، چین، ونزوئلا، کم‌وبیش هند. کشورهای حد نه میانه و نه بلند، مانند کشور ما همیشه دست‌خوش تمناهای تمام شیطانی غرب و باز‌ی‌گران منطقه اند.
تغییر سیاست کشورها به ترورپروری:
سه ده سال پسین نشان داد که کشورهای قدرت‌مند، بانیان اساسی ترورپروری در جهان اند براب بقای قدرت شان، چپاول کشورهای‌ ناتوان، دور نگه‌داشتن‌ کشورهای شان از جنگ مستقیم و جلوگیری از بی‌ثباتی داخلی شان. از آغوش بازکردن غرب به اسامه بن لادن و حمایت بی‌دریغ از او و گروه‌های جهادی، در دوران جنگ سرد، مقابل شوروی سابق تا انجام کار مؤفقانه‌ی استخباراتی و استخدام گرباچف برای فروپاشاندن اتحادجماهیرشوروی سوسیالیستی و پیمان وارسا تا از میان بردن موازنه‌ی قدرت دو قطبی جهان. از سوء استفاده‌ی بهار عربی در بسا کشورهای عربی و غیر عربی تا ره‌بری ناکام کودتاها و دولت‌سازی‌های ناکام مثلاً در ونزوئلا که حتا مخالفین آن را به رسمیت شناختند. غرب در بیش‌ترین این روی‌داد‌ها، از نیروهای خاین بومی سودجست. آمریکا همه‌ سود برد و اروپا هیزم فروزنده‌ی آتش‌جنگ شد، که نه تنها چیزی به دست نیاورد، بل‌که داشته‌های خودش به شمول جای‌‌گاه اعتباری خود را از دست داد و هنوزم این مسیر نادرست را، درست‌گویا به دنبال آمریکا، دنبال می‌کند یا به‌تر بگوییم اطاعت پذیری می‌کند.
غرب و در رأس آمریکا پسا سال‌ها متوجه شدند که سیاست‌های شان در ترورپروری غیرمستقیم، ناکام است و پرهزینه. در آغاز سده‌ی ۲۱، پسا ناکامی‌‌های پی‌هم در افغان‌ستان، متوجه شدند که قدرت‌های آسیایی، نیروهای بسیارزبردست بازدارنده‌گی مانورهای غرب در منطقه و تمایلات آمریکا و متحدانش برای کشیدن جنگ‌‌های فرامرزی از افغانستان به سوی آسیای میانه و ایران را در اختیار دارند و طالب را بر ضد غرب کمک می‌کنند و یا داده‌های غرب به طالب را علیه خودش استفاده می‌کنند. این‌جا غرب عملاً در منجلابی غرق شد که خودش سازنده‌ی آن بود.
از هر آگاه سیاسی و دیپلماسی که بپرسید، ثروت، قدرت، سیاست و دیپلماسیِ فعال را ستون پرطنین در معماری سیاست فرامرزی کشورها می‌دانند.
در بسیاری از موارد، دامنه‌ی اثرگذاری سیاست خارجی دولت‌ها نه بر پایه‌ی اندیشه و منطق، بلکه بر محور ثروت و قدرت می‌چرخد.
این‌جاست چنانی که گفته آمدیم، در دیپلماسیِ مبتنی بر قلدری و زور، کشورهایی که از توان دفاعی یا نظامی محدود برخوردارند، به آسانی در نقش شکار ظاهر می‌شوند، یا وابسته‌ی مستقیم قدرت‌های بزرگ‌اند، یا از هراسِ آن‌ها فرمان‌پذیر.
ما این سخنان را بارها تکرار کرده ایم که:
نمونه‌ی روشن این وضعیت، وابسته‌گیِ روزافزون دیپلماسی و غیر دیپلماسی اروپا به ایالات متحده است که ما بخش دیپلماسی آن را نقد می‌کنیم.
وابسته‌گی‌‌یی که اروپای مقتدر دی‌روز را به کودکی شیرخوار در آغوش آمریکا تبدیل کرده، از جمله بریتانیا، آن ابرقدرتِ دی‌‌روز و بی‌نفسِ ام‌روز.
در برابر، کشورهایی که از استقلال رأی و توان بازدارندگی برخوردارند، مانند روسیه، ایران، چین، ونزوئلا و تا حدودی هند، این مسیر را به‌تنهایی و گاه در تقابل مستقیم با آمریکا پیموده‌اند.
اما کشورهایی با جای‌گاه میانه یا ضعیف، از جمله سرزمین ما، هم‌واره در میدان تمایلات اهریمنی غرب و بازی‌گران منطقه‌یی گرفتار آمده‌اند. در همین حال، گروه‌هایی چون طالبان از حمایت اطلاعاتی و مالی و تسلیحاتی دو سُویه و چند سُویه بهره‌مند گشته، گاه از داده‌های غرب علیه خود غرب استفاده کردند، و گاه با قدرت‌های آسیایی در تعامل قرار گرفتند.
غرب، غرق در چاهی که به دگران حفر کرده بود:
مگر خود قدرت‌ها هم گاهی در جا‌ل‌های چال‌های خود گیر می‌افتند. غرب در بحران افغان‌ستان چنان شد. از آن‌جا بود که آمریکای دوران زمام‌داری اول ترامپ، به اساس توصیه‌های خلیل‌زاد، شعار مبارزه با طالب و برنامه‌های ۲۰۰۱ خود را فراموش کرده، رو به طالب پروری آورد. آمریکا و‌ متحدانش کنفرانس‌های دوحه را به موافقت پنهان یا عدم موافقت غنی، سازمان داده و برنامه‌های از پیش طراحی شده توسط کرزی در افغانستان برای طالب‌پروری را توسعه بخشیده و حمایت کردند. تا آن‌جا که دگر بگرام و گوانتامو نه زندان‌هایی برای مجازات طالبان تروری‌ست قومی، که مکانی برای پرورش شان به عنوان گرداننده‌گان و حامیان و نائبان منافع آمریکا و متحدانش در کشور ما تبدیل شدند.
غرب چی کرد؟
در شرق ‌میانه، در بخشی از آسیا به تضعیف دولت‌های نیمه آزاد مگر پر از فساد، مانند جمهوری های کرزی و غنی در کشور ما پرداخته و مردم و انسان‌ها را آن‌جا نادیده انگاشته و راه‌ به فرار خود و جای‌گزین‌سازی طالبان به حمایت از منافع شان باز کرده و به غنی هدایت دادند تا فرار کند. چنان شد و آمریکا و متحدانش با غنی ‌مزدوران دگرش فراری، یا مانند کرزی تحت حمایت آمریکا قرار گرفتند و کشور ما جهنمی برای غیر افغانان مبدل شد.
موج عظیمی از مهاجرت‌ها خودخواسته‌ی مجبوری در کشور رقم خورد و شیرزاه‌های زنده‌گی یک روزه از فروپاشانده شدند و کشور عملاً به پای‌گاه رسمی تروریستی طالبانی تبدیل شد.
تولد دوباره‌ی طالب‌پروری در دوحه، سود یا ضرر غرب؟
با تأکید می‌گوییم که این سیاست شکست‌خورده، با خروج تحقیرآمیز نیروهای غربی از کشور ما به اوج رسید. قدرت‌های منطقه مانند ایران، چین، روسیه و ترکیه به‌سرعت ابتکار عمل را در دست گرفتند و طالبان را به ابزار سیاست‌های خود بدل ساختند. طالبان ام‌روز، دیگر نه نیروی وابسته به واشنگتن، بلکه کالایی مشترک میان چند قدرت منطقه‌‌یی اند و آمریکا، فروشنده‌‌یی است که مشتری‌اش را از دست داده.
غرب چی به دست آورد؟
غرب در این اندیشه بود که برای ختم هزینه‌ها و تلفات سنگین مالی و جانی و ناکامی در پروژه‌های انتقال جنگ به آسیای میانه و بی‌‌ثبات‌سازی حیاط‌خلوت روسیه و ایران و چین. به‌تر است یک نظام تروریستی را در افغانستان ایجاد کند تا از توسعه‌ی جنگ تروریسم در امان بماند.
مگر غرب از این محاسبه تنها مفیدیت ظاهری آن را سنجیده بود و بر پی‌‌آیندهای منفی آن فکر نه کرد.
قدرت‌های منطقه که در گذشته هر کدام از خود نیروی طالبانی داشتند، عاجل ابتکار عمل را در دست گرفته و طالبان را اسیر پنجه‌های سیاست‌های خود کرده و مدار قدرت غرب را در وجود طالبان به نزدیکی‌های درصدی‌های خیلی پایان کاهش دادند. ایران، ترکیه، هند، چین، بیش‌ترین کشورهای آسیای میانه، روسیه و دگران عنان طالب را در کف‌ گرفته با سپردن نماینده‌‌گی‌های جمهوری‌ها به طالب، دست آمریکا به طالب را کوتاه‌تر ساختند، مگر طالب هزینه‌های دریافتی اش را کمافی‌السابق از آمریکا می‌‌قاپد. معلوم می‌شود که غرب حالا نه تنها چیزی از طالب به دست نیاورد، بل‌که خیلی چیزها را از دست داد.
غرب در شرق‌میانه چی کرد؟
هیچ. با آن که رژیم سوریه را سرنگون و بشار اسد را فراری ساخت و رژیم دگر تروریستی به ره‌بری الجولانی را به شکل مدرن در تضاد با حرکات ضد انسانی طالبان افغان‌ستان اساس گذاشت، مگر از شدت رنج مردم سوریه کاسته نه شد. منفعت آن بیش‌تر برای اسرائیل رسید که حتا یک ولایت سوریه را از بنده‌ی آن جدا و عملاً مواضع الجولانی‌ها را بمباران را کرد. مگر مبارزه‌ی مخفی و علنی آن‌جا مانند غزه و افغانستان علیه آمریکا و ایادی شان جریان دارد. در این صورت آمریکا و متحدانش فقط نیروهای انسانی خود را از تلفات و کشتار نجات داده و به جای آن پرداخت هزینه‌های نقدی برای طالبان را قبول کردند. باور ما این‌است که این هزینه‌های سنگین مادام‌العمر پرداخته شده نه می‌توانند و وضعیت در منطقه هم به نفع طالبان است، نه آمریکا. مگر طالبان به صورت قطع نیروی نیابتی آمریکاست و کشورهای منطقه تنها در بُعدِ گذر از حال، نیروی طالبانی را حمایت می‌کنند. در این میان، اروپا با پیروی کورکورانه از آمریکا، نه تنها چیزی به دست نیاورد، بل‌که اعتبار، استقلال و جای‌گاه جهانی خود را نیز از کف داد. اکنون غرب در همان دام خودساخته‌ی ترورپروری گرفتار آمده باتلاقی که برای دیگران کند، اکنون پای خودش را در آن فرو برده است. ما این شکست اروپا را در تظاهرات بی‌وقفه‌ی میلیونی مردم اروپا برای حمایت از غزه و تقبیح سیاست‌های سیاسیون شان می‌بینیم. ارچند متأسفانه هنوزم برخی سیاسیون غرب در خواب غفلت از تقبیح و بازدارنده‌گی نسل‌کشی در غزه اند که اسرائیل انجام می‌دهد.
دیدیم که طالب‌پروری روسیه هم فایده‌ی چندانی در به رسمیت‌شناسی تکتیکی طالبان نه داشت و روسیه تنها ماند.
پس این آشفته‌بازار بی‌اندیشه‌ی سیاست‌ها غرب در قبال بریدن از اصول‌ پذیرفته‌شده‌ی خود شان، زیر نام حقوق بشر، حقوق زن، حقوق کودکان، آزادی بیان، از میان برد تبعیضات رنگی و پوستی و زبانی و قومی و اختیار کردن راه رشد همه‌گانی و برابری چی می‌شوند؟
نمایش افول سیاسی آلمان در حمایت از طالبان:
پرسش بنیادی، چه‌گونه ممکن است دولتی که دو دهه علیه طالبان جنگیده، اکنون با همان گروه وارد تعامل رسمی یا غیررسمی شود و از آن بهانه‌یی برای بازگرداندن مهاجران بسازد؟
این نه فقط یک اشتباه سیاسی، بلکه یک سقوط اخلاقی است.
آلمان فکر کرد که با سپردن نماینده‌گی‌های سیاسی کشور ما برای طالبان، مردم را به ظاهر فریب دهد که این موضوع بر می‌‌گردد به بازگرداندن مهاجران اخراجی از آلمان و سپردن شان به طالب.
این توجیه آلمان در سیاست خارجی اش، خیلی مضحکه‌بار است و در عین حال شناسایی غیر رسمی طالبان به هدایت آمریکا.
چه‌گونه ممکن است تا دو دهه علیه گروهی مبارزه کنی که خودت بار نخست آن را سرنگون کردید، ‌و پس از حاکم‌ساختن دوباره اش بالای کشور ما، بهانه‌ی اخراجی‌ها را در تأمین ارتباط با طالبان پیش‌‌کش‌ کنید؟
حالا اندیشه‌ی ناظران سیاسی، پناه‌جویان سیاسی با کیس‌های هراس از بی‌دادطالبانی و قومی در کشور این است که آیا طالب برحق بود و شما ناحق در دور نخست رژیمش را سرنگون کردید، یا حالا شما دانستید که با طالب توانایی مقابله را نه دارید و باید حتا غیر رسمی آن را به رسمیت بشناسید؟
این‌جاست که افول سیاست خارجی آلمان در طالب‌پروری، خودش را نمایان می کند. آلمانی که افغانستان در بدترین شرایط جنگ دوم جهانی دیپلومات‌های او را نگه‌داشت و به متحدین نه سپرد، ام‌روز با سپردن نماینده‌‌گی‌های سیاسی کشور ما برای طالبان، خبط بزرگ و افول بی‌سابقه را مرتکب شد. نماینده‌گی‌های سیاسی که در حقیقت خاک کشور ما اند، چه‌گونه ساده و راحت به یک گروه تروریستی سپرده شدند؟
اوج عروج دیپلماسی دیپلمات‌های پیشین کشور ما در بُنِ آلمان:
برخلاف سیاست وزارت‌ خارجه‌ی آلمان، فکر می‌کنم برای نخستین‌بار در تاریخ دیپلماسی جهان است که ارکان سیاسی جوان ‌و مدبر دچدست‌گاه دیپلماسی کشور ما در کنسل‌گری افغان‌ستان واقع شهر بُن آلمان، شاه‌کار جهانی، نه به طالب و سیاست‌های طالب‌پروری آلمان را آفریدند و تاریخی را ماندگار ساختند.
دلایل منطقی نهفته در اعلامیه‌ی صادر شده توسط آقای کبیری سرپرست کنسلی کشور ما در بن، به نماینده‌گی هم‌کاران مستعفی شان، نشانی از بلاغت و مناعت و پویایی سیاسی و دیپلماسی آنان است که بایستی وزارت خارجه‌ی آلمان، آن را الگو بگیرد و جهان دیپلماسی آن را ستایش کند.
این اقدام فوق نمادین و بی‌پیشینه‌ی دیپلمات‌های جوان و کارکشته‌ی کشور ما در بن، نشان داد که هنوزم نیروهای ملی و وطن‌دوست و میهن‌دوست و مردم دوست در فرزندان وطن وجود دارند. آنان با پشت پا زدن قدرت، ثروت ( امتیازات پولی رسمی )، و امکانات پرزرق و برق، حتا گذشتن از امتیازات‌ دیپلوماتیک، ثابت ساختند که جان‌مایه‌ی انسانیت برای خیلی‌ها، مردم و کشور شان اند، نه قدرت و تجمل.
مبارک تان باشد این کامیابی بزرگ از آزمون تاریخ، آقای کبیری و بایزیدی و همه‌ هم‌کاران هم‌راه شما در این خودگذری ماندگار تاریخی. شما تاریخی را رقم زدید، که بسیاری از ره‌برنماها جرأت آن را نه داشتند و نه دارند. شما به دست‌گاه‌های دیپلماسی بیمار غربی و شرقی و شمالی و جنوبی جهان ثابت ساختید که انسانیت، مدنیت، دین‌داری راستین و دیپلماسی راستین هم قربانی دارد و هم امتیاز. کم‌تر کسی به قربانی دادن حاضر است مانند شما.
همه‌ی شما در برابر افول یک ابرقدرت، صحنه‌‌ی از افتخار و وجدان ملی در شهر بن آلمان رارقم زدید؛ جایی که شما یعنی دیپلمات‌های کشور ما، با درایت و شجاعت بی‌نظیر، از هم‌کاری با طالبان و مشروعیت‌بخشی به آن سر باز زدید.
اعلامیه‌ی آقای کبیری، سرپرست کنسولگری افغانستان در بن، و هم‌کاران مستعفی‌شان، سندی است تاریخی از بیداری ملی در برابر سیاست‌های فریب‌کارانه‌ی جهانی. آنان در برابر طمع قدرت، امتیاز، و آسایش ایستادند و نشان دادند که دیپلماسی راستین بر پایه‌ی انسانیت، وجدان و شرافت است، نه بر مدار منافع قدرت‌ها.
این حرکت نمادین، نقطه‌ی عطفی در تاریخ دیپلماسی کشور ما و نشانی از آن‌که هنوز در میانه‌ی ویرانی سیاسی، صدای انسان و وجدان زنده است.
با استعفای جمعی آنان، دیپلماسی را از اسارت سیاست آزاد کردند. این لحظه، لحظه‌ی برافراشتن پرچم شرافت انسانی بود در خاک غربت.
نام‌های کبیری، بایزیدی و هم‌سنگران‌شان با افتخار در تاریخ می‌درخشد — چون آنان به جهان نشان دادند که دیپلماسی بدون وجدان، جسدی بی‌روح است.
شما قربانی را بر امتیاز ترجیح دادید و این سرافراشته‌گی تن‌تان توان‌مند باد. بدرود.
The Decline of German Diplomacy and the Rise of Afghan Integrity in Bonn
Power, Wealth, and the Collapse of Moral Diplomacy
In today’s world, foreign policy no longer serves the cause of peace or mutual respect — it bows before wealth and power.
In this ruthless game, weaker nations have become prey, and smaller states are reduced to tools within the hands of global giants.
Europe, once the cradle of philosophy, science, and diplomacy, now walks in the shadow of Washington.
Its foreign policy — from London to Berlin — reflects obedience, not independence.
Meanwhile, nations like Russia, China, Iran, India, and Venezuela have refused to kneel.
And countries like ours, standing on fragile ground, have become the testing fields for others’ ambitions.
From Policy to Terror
The last three decades have exposed a painful truth:
The so-called great powers are the real architects of global terrorism — not by accident, but by design.
They bred militias and extremists, using them as instruments to drain other nations, while keeping their own homelands safe from direct war.
From the West’s embrace of Osama bin Laden during the Cold War, to the engineered collapse of the Soviet Union and the manipulation of the Arab Spring, the pattern has remained unchanged.
The United States profits, while Europe plays the expendable ally — burning its credibility to keep the American flame alive.
The Doha Illusion and the Rebirth of the Taliban
Under Trump’s administration, and by the advice of Zalmay Khalilzad, Washington abandoned its 2001 promises and turned the Taliban into its new project.
Doha became the stage of deception — where the West pretended to make peace, but in truth, revived an old monster.
Bagram and Guantánamo were no longer prisons; they became classrooms for re-engineering the Taliban into future proxies.
This experiment ended in disaster.
Regional powers — Iran, China, Russia, Turkey, and others — seized control of the Taliban’s direction, using them as regional chess pieces.
The West lost its grip; the puppet cut its strings.
Today, Washington pays the bills, but owns nothing.
Germany’s Diplomatic Collapse in Afghanistan
Germany, once the moral compass of Europe, has betrayed its own legacy.
By handing over Afghan diplomatic missions to the Taliban, Berlin performed the final act in the theater of Western hypocrisy.
How can a state that fought the Taliban for twenty years now cooperate with the same group — and use that as a pretext to deport refugees?
Is this justice, or just another transaction dressed as policy?
This is not diplomacy; this is moral bankruptcy.
The Germany of Kant and Goethe, once a symbol of ethics and enlightenment, now bends under the shadow of Washington’s will.
The Triumph of Afghan Diplomacy in Bonn
Against this decay, a radiant moment of integrity was born — in Bonn, Germany.
There, Afghan diplomats refused to surrender their mission to tyranny.
Led by Mr. Kabiri, the acting consul, and his colleagues, they stood firm, issued a dignified declaration, and chose conscience over comfort.
Their collective resignation was not an act of despair; it was a declaration of moral sovereignty.
It told the world that true diplomacy does not serve power — it serves humanity.
By rejecting luxury, salary, and privilege, these young diplomats became a symbol of what remains pure in a wounded world.
Their names — Kabiri, Bayezidi, and their brave colleagues — will be remembered as voices of dignity in an era of silence.
Final Analysis: The Two Faces of Diplomacy
This story is more than political commentary; it is a confrontation between two worlds.
One — the world of Western diplomacy, drowned in deceit and double standards.
The other — the world of Afghan conscience, standing tall amid ruins.
Germany’s policy has fallen from the heights of ethics to the pits of obedience.
But in the same land, within the Afghan Consulate of Bonn, a few men and women raised the banner of moral resistance.
When Berlin traded honor for politics, Kabul’s sons defended the sacred idea that diplomacy without conscience is treason against humanity.
In that moment, under the gray skies of Bonn, a light was lit —
a light named Integrity.
Deutsche:
Der Niedergang der deutschen Diplomatie und der Aufstieg afghanischer Würde in Bonn
Macht, Reichtum und der Zusammenbruch moralischer Außenpolitik
In der heutigen Welt dient Außenpolitik nicht mehr dem Frieden oder der gegenseitigen Achtung – sie dient dem Reichtum und der Macht.
In diesem gnadenlosen Spiel sind die schwächeren Nationen zur Beute geworden, und kleinere Staaten wurden zu Werkzeugen in den Händen der globalen Giganten.
Europa, einst die Wiege der Philosophie, Wissenschaft und Diplomatie, wandelt nun im Schatten Washingtons.
Seine Außenpolitik – von London bis Berlin – spiegelt Gehorsam wider, nicht Unabhängigkeit.
Währenddessen verweigern sich Länder wie Russland, China, Iran, Indien und Venezuela der Unterwerfung.
Und Länder wie unseres, auf brüchigem Boden stehend, sind zum Experimentierfeld fremder Interessen geworden.
Von Politik zu Terror
Die letzten drei Jahrzehnte haben eine bittere Wahrheit offenbart:
Die sogenannten Großmächte sind die eigentlichen Architekten des globalen Terrorismus – nicht aus Versehen, sondern mit Absicht.
Sie züchten Milizen und Extremisten, um andere Nationen zu schwächen, während sie ihre eigenen Länder vor direktem Krieg schützen.
Von der westlichen Umarmung Osama bin Ladens im Kalten Krieg, über den inszenierten Zusammenbruch der Sowjetunion bis hin zur Manipulation des Arabischen Frühlings – das Muster blieb gleich.
Die USA profitieren, während Europa als entbehrlicher Verbündeter seine Glaubwürdigkeit opfert, um die amerikanische Flamme am Leben zu halten.
Die Doha-Illusion und die Wiedergeburt der Taliban
Unter der Regierung Trumps – auf Empfehlung von Zalmay Khalilzad – vergaß Washington seine Versprechen von 2001 und machte die Taliban zu einem neuen Projekt.
Doha wurde zur Bühne der Täuschung – wo der Westen vorgab, Frieden zu schließen, aber in Wahrheit ein altes Monster wiederbelebte.
Bagram und Guantánamo waren keine Gefängnisse mehr; sie wurden zu Schulen, in denen man die Taliban als zukünftige Stellvertreter umprogrammierte.
Dieses Experiment endete im Desaster.
Regionale Mächte – Iran, China, Russland, die Türkei und andere – übernahmen die Kontrolle über die Taliban und benutzten sie als Schachfiguren.
Der Westen verlor seinen Griff; die Marionette schnitt ihre Fäden ab.
Heute bezahlt Washington die Rechnungen, besitzt aber nichts mehr.
Der diplomatische Zusammenbruch Deutschlands in Afghanistan
Deutschland, einst das moralische Gewissen Europas, hat sein eigenes Erbe verraten.
Mit der Übergabe der afghanischen Botschaften an die Taliban hat Berlin den letzten Akt westlicher Heuchelei aufgeführt.
Wie kann ein Staat, der zwanzig Jahre lang gegen die Taliban kämpfte, nun mit derselben Gruppe kooperieren – und das als Vorwand nutzen, um Flüchtlinge abzuschieben?
Ist das Gerechtigkeit – oder nur ein weiterer Handel, getarnt als Politik?
Das ist keine Diplomatie; das ist moralischer Bankrott.
Das Deutschland Kants und Goethes, einst ein Symbol für Ethik und Aufklärung, steht nun im Schatten des amerikanischen Willens.
Der Triumph der afghanischen Diplomatie in Bonn
Gegen diesen moralischen Verfall entstand ein strahlender Moment der Integrität – in Bonn, Deutschland.
Dort weigerten sich afghanische Diplomaten, ihre Mission der Tyrannei zu überlassen.
Unter der Führung von Herrn Kabiri, dem amtierenden Konsul, und seinen Kolleginnen und Kollegen, standen sie standhaft, veröffentlichten eine würdevolle Erklärung und wählten das Gewissen über den Komfort.
Ihr gemeinsamer Rücktritt war kein Akt der Verzweiflung – er war eine Erklärung moralischer Souveränität.
Er zeigte der Welt, dass wahre Diplomatie nicht der Macht dient – sondern der Menschlichkeit.
Indem sie auf Luxus, Gehalt und Privilegien verzichteten, wurden diese jungen Diplomaten zu Symbolen dessen, was in einer verwundeten Welt noch rein ist.
Ihre Namen – Kabiri, Bayezidi und ihre mutigen Kollegen – werden als Stimmen der Würde in einer Ära des Schweigens erinnert werden.
Schlussanalyse: Die zwei Gesichter der Diplomatie
Diese Geschichte ist mehr als ein politischer Kommentar – sie ist eine Konfrontation zwischen zwei Welten.
Die eine – die Welt westlicher Diplomatie, ertrunken in Täuschung und Doppelstandards.
Die andere – die Welt des afghanischen Gewissens, aufrecht stehend zwischen Trümmern.
Deutschlands Außenpolitik ist von den Höhen der Ethik in die Tiefen des Gehorsams gefallen.
Doch im selben Land, in der afghanischen Konsulatsvertretung in Bonn, erhoben einige Männer und Frauen das Banner des moralischen Widerstands.
Als Berlin die Ehre für Politik eintauschte, verteidigten Kabuls Söhne die heilige Idee, dass Diplomatie ohne Gewissen ein Verrat an der Menschheit ist.
In diesem Moment, unter den grauen Himmeln von Bonn, wurde ein Licht entzündet –
ein Licht namens Integrität.
#افغانستان
#دیپلماسی
#آلمان
#Afghanistan
#Justice
#افغانستان_نو
#سقوط_دیپلماسی
#مکتب_جوانان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا