خبر و دیدگاه

احمدشاه مسعود، چراغی که به دست خودی‌‌های خودش خاموش شد.

در این جستار من قصد نه دارم در باره‌ی کنش و منش احمدشاه مسعود، سخن زیاد بگویم،‌ چون خیلی‌ گفته شده.
این نوشته به سه زبان پارسی و انگلیسی و آلمانی تقدیم می‌شود. متن پارسی آن از سوی نگارنده نوشته شده، تحلیل‌ها و ترجمه‌های آن را چت‌جی‌پی‌تی انجام داده.
من که در کوه پارنده پنج‌شیر بر ضد وی جنگیده و تا دوردست‌های پنج‌شیر با هم‌رزمانِ آن زمانم در نبرد با نیروهای وی افتان و خیزان سهمی داشتم، مبارزه‌ی ایدیالوژیکی را زهرکشنده‌یی برای تضعیف صف تاجیکان می‌دانم و از سه دهه به این سو دگر سیاست اولویت من نی‌ست، مگر اهمیت تباری و هویتی و زبان مشترک و سپس دگران. شاید احمدشاه مسعود هم گناهی نه داشت و این که چی‌ می‌اندیشید، معلوم است. خواست زمان همان بود و کارکرد همان. اگر بگوییم که مسعود تمام عیار کامیاب بود، اشتباه می‌کنیم و اگر ناکام مطلق پنداریمش از بدبدتر کرده ایم.
حقیقت کاریزمای پاک‌سرشتی مسعود‌ و اندیشه‌پردازی سیاسی نظامی و چریک مدبر بودن و‌فرمانده نستوه و با صلابت بودنش غیرقابل انکار است.
دست‌اندرکاران نظام‌های سیاسی در دهه‌ی شصت به ویژه آنانی که مصروف نبردهای استخباراتی و جنگ‌های مستقیم بودند، نیک‌نام بودن مسعود در میان فرماندهان مخالف، نزد دولت‌های چپ را به یاد دارند.
من،‌ سه بار مسعود را دیدم و شرح آن در روایات زنده‌گی من آمده است.
مسعود حالا از لحاظ هویتی و اتنیکی و زبانی و تباری برای من ارزش‌مند‌ی دارد، درست مانند امیرحبیب‌الله، خادم دین رسول‌الله و ببرک کارمل.
کتاب‌ها و مقالات زیادی اندرباب توصیف مسعود به ویژه از سوی خارجی‌ها نوشته شده که این ویژه‌گی را هیچ یک از فرمان‌دهان یا ره‌بران جهادی کشور نه دارند.
در بُعد داخلی برخلاف ادعا‌های میان‌تهی برخی‌ها به وفاداری در خط مسعود، هیچ کسی مسعود را دوست نه‌داشت، حتا برادران و خسربره‌هایش. بحث مردم عام در مسعود‌دوستی کاملاً جدا از کسانی‌ست که خود شان از دادخواهان دروغین عدالت برای مسعود می‌تراشند. همین‌ها بودند که زیر نام نخبه، مسعود را محاصره کرده و سرانجام شهیدش کردند.
بدعت بد روزگاران ام‌روز:
یک بدعت بدی که حالا هرکس یاد گرفته، خواستن سند است. چی سند داری از دست‌داشتن این و آن در فلان موضوع یا فلان حادثه؟ این جماعت متأسفانه عظیم،‌ بی‌خبر از درهم‌آمیزی معادلات و معاملات سیاست و نظام و ترورهای سیاسی، نبر‌دهای استخباراتی،‌ گم‌راه‌سازی‌های استخباراتی، رد گم‌کردن‌های عمدی از دست‌یابی به سرنخ‌ها در یک موضوع‌ و به ویژه موضوع بزرگ تپطئه‌ی جهانی، چون شهادت احمدشاه مسعود اند. گروهی هم که تقصیر اصلی را دارند، در فروزان شدن آتش پرسش‌های مبهم برای سردرگم‌سازی سرنخ‌ها فعال اند و پیوسته‌برنامه‌های پنهان‌کاری شان را به‌‌روز‌رسانی می‌کنند تا چهره‌های کثیف خودشان افشا نه شود. سکوت در موضوع را به نفع شان می‌دانند و کلید آژیر‌زنی ماشین‌های اطفای گفت‌ومان در این باره را فعال در دستان کثیف‌تر از چهره‌های شان دارند تا زودتر آب خاموش‌سازی درمان درد چرایی شهادت مسعود را به رخ‌ کنش‌گران و پرسش‌گران بپاشند که از شدت فشار آب، خاموشی‌ناگزیری را برگزینند. مگر جهان چنین نی‌ست که به خواست این‌ها پیوسته پارو بزند. در مورد مرگ مرموز مارشال فهیم هم همین خودی‌ای خاین شان دست داشتند و حالا سکوت جبونانه دارند. محر بحث مسلکی ما همین موضوع است.
برای شخصیت‌‌نویسی‌، شخصیت شناسی مهم است:
من پیشا پرداختن به بررسی چه‌گونه‌گی مسلکی بازیافت سرنخ‌های مصاحبه‌ی منجر به شهادت احمدشاه مسعود و سهیل شهید، چنانی که به فرزند ارشدم در گذشته گفتم و پس از من استاد مسعود خلیلی، جامع‌تر و علمی‌تر قناعت شان داد، می‌گویم که برای مسعود‌نویسی، مسعودشناسی نیاز است. یا به عباره‌ی دیگر برای هر شخصیت‌نویسی، همان شخصیت‌شناسی مهم است. کاربرد استعارات، تعریف‌های اهورایی، تنقید‌های بی‌معنایی شخصیت شناسی و یا دریافت سرنخ جنایات، در کای‌گویی‌‌ها کاری را به جای نه می‌رسانند.
این‌جا من با توجه به تجارب عملی از کارهای اوپراتیفی، جنایت‌شناسی و راستی‌آزمایی مسلکی که طی سالیان زیادی در کار با قوای مسلح و بخش‌های ویژه‌ داشته ام، توضیحی را بر اساس استباط مسلکی از گفته‌های‌ چند دسته‌ی چندین زبانه در روایت شهادت احمدشاه مسعود ارایه می‌کنم. دوستانی که بر خلاف آن را ثابت می‌کنند، بنویسند تا ما هم بیاموزیم و رخ‌کار روشن‌ گردد. ما هرگز دعوای دانایی در این باب را نه‌داریم، مگر داشتن تجربه‌ی‌کاری که دعوای دانایی نی‌ست.
شهادت مسعود، برنامه‌ی نومیدانه‌ی جهانی از وی بود:
گمان‌ هیچ‌کسی و هیچ اندیشه‌ی این نی‌ست که نه داند، ترور احمدشاه مسعود یک برنامه‌ی جهانی بود. پس پیچیدن در این‌باره، کاری‌ست ناصواب که آیا جهان غرب و شرق در این دسیسه دست داشتند یا خیر؟ مگر شکافتن لایه‌های پنهان دسیسه پسا صدور اخطارهای خانم رافایل و دست نه یافتن جهان به انتظارات شان از مسعود در سفر وی به اروپا، الزام آوردن فشارهای بی‌نتیجه بالای مسعود، چاره‌یی جزء برداشتن وی از صحنه برای غرب نه گذاشت. پهنه‌های پنهان خواست‌های‌ جهان غرب از مسعود اگر آشکار نه شده اند، اما نشانه‌هایی از خود به‌جا مانده اند. یکی از این خواست‌ها، یک دست سازی ساختار قدرت برای پشتون یا همان افغان، زیرنام طالب بود.
این‌جا مسعود مانع بزرگی برای رسیدن یک‌دست طالب افغان در سراسر کشور بود. با آن که طالب اکثریت قاطع اراضی کشور را اداره می‌کرد.
پیوسته‌گی ترور ملاربانی به ملاقات با مسعود:
متأسفانه اشتباه خود مسعود رفتن با قبول ریسک مرگ، به ملاقات ملا ربانی بود. ارچند اسنادی که بعدها به گونه‌هایی افشا شدند، روایات را می‌رساندند که ملا‌ربانی در قول خودش مردانه ایستاد و علی‌الرغم تقاضای نیروهای مربوط به ملا عمر و آی اس آی، حاضر نه شد تا به مسعود خیانت کند. این دیدار فداکارانه‌ی مسعود را طالب نه از روی شجاعت و قدرت که از روی ضعف تلقی کرد و این کار استخبارات جهانی است. وفا به عهدی که ملا ربانی با مسعود داشت، سرخور خودش هم شد و به نام مریضی ترورش کردند.
دویمه سقاوی، کتابی آماده‌سازی ذهنی افغان‌ها برای ترور احمدشاه مسعود:
جدا از تبلیغات و منفی‌بافی‌هایی که غرب و شرق یا متحدان پنهان منطقه‌یی شان و جواسیس استخدام شده‌ی شان از میان نزدیک‌های مسعود، علیه وی داشتند. نوشتن کناب دویمه‌سقاوی در گرماگرم نبرد مقاومت اول و توضیحات شدیداً دشمنانه و دروغین برضد تاجیکان به ویژه خادم دین رسول‌الله و بیش‌تر برای مسعود بود. با این‌کار، گروهی از درس‌خوانده‌های افغان در غرب به سرکرده‌‌گی زرین انځور و پشت‌پرده‌ی دگران شان که غالباً از یون و لایق نام‌برده می‌شود، با نام مستعار از شگرد‌های منفی‌بافی و تبلیغات انگیزشی افغانی کار گرفتند تا احساسات افغان‌های عوام را برانگیزند و ایستاده‌گی صف‌های جنگ علیه شمال و تاجیکان و پنج‌شیر و احمدشاه مسعود را تقویت کنند. محتوای این کتاب، نوعی گریه‌ی سیاسی استخباراتی دست‌اندرکاران آن بوده تا نشان دهند که گویا قوم افغان مظلوم واقع شده و مظلوم‌نمایی کنند. با چنان مظلوم نمایی توانستند، خیل خیل از خیل‌های افغان را برای نبرد با مقاومت اول و مسعود آماده سازند، مگر نتیجه صفر بود و تلفات طالبان در محاذات مقاومت بی اندازه و بی‌شمار.
استخدام اجیران، از نزدیکان مسعود برای ترورش:
این‌، بن‌مایه‌ی اصلی و جان‌دار استخبارات جهانی و جان‌گیری احمدشاه مسعود بود. چنانی که در بیش‌ترین مورد، با اتکاء به ایادی خود، افراد مخالف خود را از صحنه بر می‌دارند. این‌گونه ترورها، شامل ترورهای سیاسی برنامه‌ریزی شده در اتاق‌های فکر کشتار دست‌گاه‌های استخباراتی مانند ام، آی، ۶، انتلجنت سرویس انگلیس، سی‌، آی،‌ اِی، موساد، آی‌، اِس‌، آی،‌ کی‌، گی‌، ب اند.
انجام این گونه ترورها بیش‌تر در کشورهای گویا جهان سوم، چون کشور ما، به ساده‌گی توسط خودی خاین، وفادار به بی‌گانه‌ها انجام می‌شوند و نتیجه‌ی دل‌بخواه برای طراحان خارجی آن دارند.
پس به اطمینان می‌توان گفت که ترور احمدشاه مسعود، با برنامه‌های خارجی مگر از سوی افراد نزدیک به خود مسعود بوده و بس. کاری که هم اکنون در مورد پسرش جریان دارد و ما از پیش‌هوش‌دار داده‌ایم.
اشتباه دگر،‌ سخت‌نه‌گیری مسعود برای تعقیب مظنونان:
من در یکی از صحبت‌ها شنیدم که رزاق مأمون از قول نزدیکان مسعود گفت: مسعود بالای عبدالله، عبدالله مشکوک بوده و اطلاعات برایش استخدام عبدالله از سوی سازمان جاسوسی انگلیس را رسانیده بودند. چنان‌چه، در یکی از پروازهای چرخ‌بال‌ها، با عتاب به عبدالله غیر مستقیم فهماند که در مورد خیانتش می‌داند. با این آگاهی هم‌چنان عبدالله را در کنار خودش نگه داشت و این اشتباه بود. گمان نزدیک به باور هم این‌‌ست که مسعود پیرامون کارکردهای هر یک از نزدیکان خود اطلاعات کامل داشته، چون منابع اطلاعاتی فراوان داشت. مگر در کنار آن، میدان‌دادن تاختن خاینان به دور و بر خود را نادیده انگاشت. این نادیده‌انگاری سبب شد تا مسعود که چراغی بود، فروزان، به دست حواریون و مقامات خاین خودش خاموش شود.
کاوش مسلکی ترور احمدشاه مسعود:
این کاوش را بر مبنای چندین روایت و به ویژه، برنامه‌ی شماره ۵۸۹۱ جمهوری پنجم انجام می‌دهیم که رزاق مأمون ارایه کرده.
نه تنها این برنامه، بل تمام گفته‌هایی که از حادثه روایت شده اند، اگر معلومات آفاقی ‌و گاهی پژوهشی می‌دهند، معلومات مسلکی کم‌تر ارایه می‌کنند.
بر اساس گفته‌های دریافتی، ما تصویر فرضی از حادثه را برمبنای اصول مسلکی شبیه‌سازی گفتاری می‌‌کنیم.
فرارو، یک نشریه‌ی دی‌‌جی‌تالی، با کد خبری کد خبری: ۹۰۲۶۱۲ مورخ ۱۸ شهریور ،۱۴۰۴ به بازخوانی گزارش خود از ۹ سپتام‌بر ۲۰۰۱ برابر با ۱۸ شهریور ۱۳۸۰ می‌پردازد. این گزارش با نگاه‌ دوگانه و در عین‌حال فانتزی‌‌گونه نوشته شده که بیش‌تر داستان پردازی عاطفی عالی‌ست تا گزارش پژوهشی.
فرارو،‌ پسا مقدمه‌چینی، خبر عجیبی می‌‌‌دهد، این چنین:
«به گزارش فرارو، … در ۹ سپتامبر ۲۰۰۱، دو روز پیش از حملات ویرانگر ۱۱ سپتامبر به آمریکا، این شیر شجاع در دام یک عملیات جاسوسی پیچیده افتاد. ترور مسعود، که توسط القاعده با دقت یک ساعت‌ساز سوئیسی طراحی شده بود، نه تنها پایان زندگی او را رقم زد، بلکه پرده‌برداری از توطئه‌های عظیم‌تر بن لادن را پیش‌بینی می‌کرد. این مقاله، با تکیه بر اسناد و گزارش‌های مستند، لحظه به لحظه این عملیات را ردیابی می‌کند – از اتاق‌های تاریک طرح‌ریزی در اردوگاه‌های طالبان تا انفجار نهایی که جهان را تکان داد…»
گزارش‌گر که نه می‌دانیم از کجا این‌قدر پر معلومات!؟ بوده بر خلاف بخش نخست گزارش خود، می‌نویسد:
«…طرح‌ریزی: اتاق‌های تاریک اردوگاه دارونته
طرح ترور در بهار ۲۰۰۱، در اردوگاه آموزشی دارونته – یکی از پایگاه‌های اصلی القاعده در شرق افغانستان تحت کنترل طالبان – شکل گرفت. الظواهری، با تجربه در عملیات انتحاری، ایده نفوذ از طریق هویت جعلی را مطرح کرد: دو عامل عرب به عنوان خبرنگار بین‌المللی، با یک دوربین مجهز به بمب.
دوربین سونی بتاکام BVW-200 AP، کلید عملیات بود. این دستگاه در ۲۴ دسامبر ۲۰۰۰ از یک ماشین دزدیده‌شده در گرونوبل فرانسه ربوده شد. صاحب آن، ژان-پل وینسنت، بعدها در مصاحبه‌ای گفت: “اون شب، دزدها دوربین رو بردن و من افسرده شدم وقتی فهمیدم برای چی از اون استفاده شد.”»
گزارش همین‌گونه ادامه دارد و تنها نقطه‌ی مشترک با برخی گزارش‌های هم‌سان در آن، دو‌ نفر خبرنگار بودن و نامه به استاد سیاف بردن است ‌و بس.
گزارشی که به این عظمت اهمیت جهانی نوشته شده، بدون ارایه‌ی منابع پایان می‌‌یابد.
نکته‌های جالب دوگانه‌‌گی گزارش، دزدی شدن کمره از فرانسه و جا‌به‌جایی بم‌ در آن توسط یک ساعت ساز سویسی است. لینک در پایان است.
نشریه‌ی دی‌جی‌تالی (الوقت)، در گزارشی به تاریخ ۷ اردی‌بهشت ۱۳۹۶ چنین می‌نویسد:
«…انتشار بخشی از خاطرات یک گزارشگر روس که در زمان ترور احمد شاه مسعود در تخار افغانستان حضور داشته، بخشی از رازهای افشا نشده این شخصیت محبوب جامعه افغانستان را آشکار کرده است.
به گزارش الوقت به نقل از اسپوتنیک، ارکادی دوبنوف یک خبرنگار روس از جمله کسانی است که هنگام کشته شدن مسعود در خواجه بهاءالدین حضور داشت و در واقع با دو تروریست عربی که به نام خبرنگار برای کشتن مسعود آمده بودند نیز سر خورده بود. 
او از زمانی که در صحنه حمله به احمد شاه مسعود حضور داشت سخن گفت. 
دوبنوف در گفتگوی با سایت خبری “فارسی.رو گفته است که دو خبرنگار غیر عادی را دیده بود. به گفته وی این دو خبرنگار خیلی مشکوک به نظر می رسیدند و این پرسش که چرا نزدیکان مسعود به این مساله توجه نمی کردند سوال برانگیز بود. 
دوبنوف به این باور است که کسانی از نزدیکان مسعود در قتل او دست داشت.! 
15 سال قبل، 9 سپتامبر 2001، دو روز قبل از «حمله القاعده» در نیویورک و واشنگتن، دو تن از عرب های مراکشی که خود را به عنوان خبرنگاران بریتانیایی معرفی کرده بودند، در یک مصاحبه جعلی، قهرمان جهاد افغانستان، احمد شاه مسعود را ترور کردند. 
ارکادی دوبنوف می گوید: “من به طور معجزه آسایی ازین حادثه جان سالم به در بردم، چنانچه می بایست در مصاحبه مسعود با این عربها حضور میداشتم، لذا برای چندین روز در اطاق کوچکی در شهری در نزدیکی مرز تاجیکستان منتظر فرمانده بودم تا اینکه پولی برایم باقی نماند و آنجا را به مقصد خانه ترک کردم”. 
وی سال ها بعد به مصاحبه افغانستان.رو با احمد پسر احمدشاه مسعود متوجه شد. در لابلای این مصاحبه، احمد در پاسخ به اینکه چرا با گذشت 15 سال هنوز انگیزه قتل پدرش، احمد شاه مسعود روشن نیست، گفت: “جواب این سوال پیش من نیست، باید از هم رزمان پدرم و حکومت وقت آن زمان در این مورد سوال شود”. 
به گمان دوبنوف، انگیزه قتل مسعود و تحقیق در مورد چگونگی ترور وی پایانی نخواهد داشت، زیرا باید این را بپذیریم که مسعود قربانی توطئه سیاسی شد و بدیهی است که این توطئه به هم رزمانش نسبت داده شود. 
ارکادی دوبنوف می گوید: زمانی با لجاجت کاراگاه های اسکاتلندیارد که مامور تحقیق در مورد اصلیت قاتلان احمد شاه مسعود که گفته میشد خبرنگاران بریتانیایی باشند، در اوایل سال های 2000 به دادگاهی در لندن به عنوان شاهد رسمی این حادثه احضار شدم و تلاش های زیادی کردند تا مرا متقاعد کنند که طرح ترور احمد شاه مسعود توسط طالبان ریخته شده بود و از من توقع داشتند تا در این مورد شهادت بدم. اما من سکوت کردم. سپس آنها شواهدی را آوردند که گویا هم رزمان خود مسعود مسوول ترور وی بوده است. “
این خبرنگار روس گفت: چند سال بعد، پرونده ترور مسعود بسته شد، واسکاتلندیارد کپی از این پرونده را با اثر انگشت من ارسال کردند. آنها
می‌خواستند که غیبت من را در محل حادثه به اثبات برسانند، اما اثر انگشت من روی فایل های خبرنگاری نبود.»
گرچه ظاهراً این گزارش‌ها از دید نویسنده‌گان آن، کامل اند، مگر تعدد چندگانه‌گی روایات، انسان را بر بطلان گرفتن این گزارش‌ها ناگزیر می‌سازد. جالب‌ترین گزارش دیگر در نشریه‌ی دی‌جی‌تال مشعل است که پیرامون ترور احمدشاه مسعود، روایت‌های کاملاً جدا دارد این چنین:
در سایت مشعل آمده:
نوشته محترم خلیل (حیفی) را از کتاب (سرزمین دسایس) در مجله ی زن مطبعه ی کانادا و صفحات انتر نیت به نشر رسانیده بودم، به صدها مراتب صفحه به صفحه گذاشته شده و صدها نظر مختلف از طرف علاقمندان را در رابطه خواندم
آقای (حیفی) به نقل از خانم شکریه حیدر که خاطرۀ سفر خود را از پنجشیر بصوب خواجه بهاوالدین که محل اقامت مسعود بوده بیان داشته میگوید:
(امکان ترور احمدشاه مسعود از داخل شورای نظار)
(زمانیکه من با خانم فرانسواکنس نامه نگار فرانسوی همراه با مجاهدین محل، پنجشیر را به قصد خواجه بها والدین توسط هلیکوپتر ترک می گفتیم ، حضور دو چهره نا شناخته عرب تبار باعث شک و بد گمانی شد و همه راکبین از یکدیگر می پرسیدند که اینها کی و از کجا اند و قصد کجا دارند؟ این سؤظن و بد گمانی ها سبب شد تا سر نشینان هلیکوپتر افراد مظنون را از جمع خود برانند و آنها را از هواپیما پیاده کنند،اما معلوم کس نشد که افراد مذکور به مجرد خروج از هواپیما در آن دره تنگ پنجشیر بکجا رفتند و با که در تماس شدند که تا ورود مجدد آنها پرواز معطل و تا مدخل هوا پیما چه کسی آنها را بدرقه نمود”
این صحبت خانم شکریه نویسنده را به دو سوال متوجه ساخته است.
1- او که امر توقف هوا پیما را تا ورود مجدد افراد مشکوک و مظنون مذکور صادر کرد که بود؟
2 – مشایعت کنندگان چه کسانی بودند و به امر کدام مرجع ذیصلاح افراد مذکور را تا مدخل هوا پیما بدرقه کردند؟
نویسنده بخاطر روشنتر شدن این فاجعه کنجکاوانه به سراغ محافظ احمد شاه مسعود که فهیم (دشتی) نام دارد و از چنین حادثه مهیب جان بسلامت برده و جهت تداوی به پاریس آمده به عیادتش میرود تا از زبان او بحیث شاهد محل واقعه بشنود .نویسنده یقین داشته که او را به بستر یکی از بیمارستانها خواهد یافت که بعد از عمل جراحی بیک حالت زار از شدت درد بخود می پیچد و شاید توان گفت و شنید و حوصلۀ توضیح واقعه را نداشته باشد. اما خلاف تصور او را به دفتر سفارت کاملآ سر حال و بدون علایم کدام جراحات می یابد تنها قسمتی از دست او با بنداژسفید بسته است. برای نویسنده از مشاهده حالت صحی او سوال پیدا میشود. چه امکان خواهد داشت که در شرایط دشوار محیطی یک شخص این همه راه دور و دراز را با صرف یک مبلغ درشت محض به منظور یک پانسمان عادی بپیماید؟
آیا نظربه سؤظن و تردید هاییکه از گفته های شکریه حیدر ایجاد شده این سفر جنبه نمایشی و تبلیغاتی نخواهد داشت؟
نویسنده فرصت می یابد تا در پای صحبت فهیم (دشتی) محافظ احمدشاه مسعود بنیشند. توضیحات سوال بر انگیز فهیم دشتی و ورود نمایشی او بمنظور یک پانسمان ساده به پاریس این شایعه را قرین به واقعت می سازد که ترور احمد شاه مسعود بدستیاری و همکاری اشخاص از داخل شورای نظار بوقوع پیوسته باشد):
ارکادی دوبنوف یک خبرنگار روس “اسپوتنیک نیوز)از جمله کسانی است که هنگام کشته شدن مسعود در خواجه بهاءالدین حضور داشت و در واقع با دو تروریست عربی که به نام خبرنگار برای کشتن مسعود آمده بودند نیز سر خورده بود. او از زمانی که در صحنه حمله به احمد شاه مسعود حضور داشت به گفته وی این دو خبرنگار خیلی مشکوک به نظر می رسیدند و این پرسش که چرا نزدیکان مسعود به این مساله توجه نمی کردند سوال برانگیز بود. دوبنوف به این باور است که کسانی از نزدیکان مسعود در قتل او دست داشت.
احمد مسعود پسر ارشد احمد شاه مسعود در پاسخ به اینکه چرا با گذشت 15 سال هنوز انگیزه قتل پدرش، احمد شاه مسعود روشن نیست، گفت: “جواب این سوال پیش من نیست، باید از هم رزمان پدرم و حکومت وقت آن زمان در این مورد سوال شود”. به گمان دوبنوف، باید این را بپذیریم که مسعود قربانی توطئه سیاسی شد و بدیهی است که این توطئه به هم رزمانش نسبت داده شود. به عقیده آقای نصیر پویا که مقاله ی را در سایت کابل پرس نشر نموده
است
دو تروریست عرب وابسته به القاعده از خاک پاکستان و از محدوده ی تحت کنترول طالبان عبور نمودند، به سلامت به پایگاه احمد شاه مسعود د رخواجه بهاءالدین رسیدند، مدت دو هفته مهمان استاد سیاف بودند، اطرافیان احمد شاه مسعود را متقاعد ساختند مسعود را تشویق کنند که به آنها اجازه ی مصاحبه بدهد، از سیستم امنیتی مسعود که عملاً یکی از با تجربه ترین و زبده ترین سیستم های امنیتی بود عبور نمودند و با انفجار بمبی مغز احمد شاه مسعود رهبر مقاومت را در چند ثانیه متلاشی ساختند. مسعود حتی فرصت سخن گفتن پیدا نکرد. یکی از تروریست ها در جا کشته می شود. دیگری فرار می کند و در حالیکه به نظر نمی رسد او هیچ راه فراری از دره ی پنجشیر به بیرون داشته باشد، دستگیر نمی شود و توسط نیروهای امنیتی به قتل می رسد. بدین ترتیب تنها سرنخ موجود از بین برده می شود. چرا؟
سوال اساسی این است که آیا تمام این ماجرا می تواند بدون همکاری حلقات اطراف مسعود اتفاق افتاده باشد؟ چرا سیاف دو هفته از دو تروریست عرب پذیرایی کرد و چرا به مسعود توصیه نمود تا با آنها مصاحبه نماید؟ چطور ممکن است که سد امنیتی محافظین مسعود قادر به کشف توطئه ترور احمد شاه مسعود نشده باشد؟
لینکی که از سپوتنیک هم منتشر شده، نقل قول مصاحبه‌ی دبنوف با افغان رو را گذاشته. محتوای این مصاحبه‌ی نقل قول شده، در چند جای دگری از جمله در باره‌ی حضور و عدم حضور دبنوف را چند‌گونه تشریح و سراسر گناه را به گردن دو خبرنگار مراکشی می‌اندازند. گویی حواریون نزدیک به مسعود، در زمان طرح ترور مشغول ختم قرآن بوده و اظهارات سخیفانه می‌کنند. به همین دلیل است که دست‌یابی به حقیقت اگر ممکن نی‌ست، ناممکن هرگز نی‌ست. این حقیقت‌‌یابی، تنها با صرف هزینه‌ی نه چندانی از دارایی‌ها بی‌شمار جبهه‌ی مقاومت و‌ بنیاد مسعود، حتا صد سال پس هم ممکن اند. مگر اراده‌یی بر آن وجود نه دارد. شاید دست‌یابی به حقیقت، چهره‌های غیر قابل انتظار شریک در جنایت را افشا کند.
بازسازی نوشتاری حادثه از روی دریافت‌های ما:
آخرین بازنشر گفته‌های رزاق مأمون از حادثه در برنامه‌ی شماره ۵۸۹۱ جمهوری پنجم، کلیت گفته‌های دگران را در بیش‌ترین موارد، رد می‌کند. ما چنین نظر داریم:
اگر مصاحبه در یک اتاقی به مساحت حد اقل ۳ در چهار یا ۱۲ متر مربع بوده باشد، امکان مانور ترور، آسان‌تر از آن بوده که در مساحت کوچک اتفاق بیافتد. زیرا، اگر تروری‌ست‌های فرضی، دو عرب قلم‌داد شده، اراده‌ی ترور را داشتند، مکان‌های جا‌به‌جا‌سازی کمره‌ را به خوبی تثبیت کرده می‌توانستند. این کار برای ژورنالی‌ستان در هرگاهی دست باز می‌دهد و مقامات هم چیزی نه می‌گویند. در این صورت، کمره‌ باید در موقعیت مقابل دید‌رس خبرنگار عرب به قهرمان ملی سِت می‌شد.
چون مصاحبه آزاد نه بوده و روایات از یک اتاق را می‌رسانند، پرسش عمده این‌‌ست که چه‌گونه، آن اتاق برای مصاحبه اختصاص یافته بود؟
اگر قهرمان ملی، استاد مسعود‌خلیلی، سهیل شهید و دشتی شهید آن‌جا بودند، با دو نفر خبرنگار، شش نفر می‌شدند. تجربه نشان داده که بیش‌تر اوقات در این‌گونه‌مصاحبه‌ها، مقامات امنیتی به‌طور ویژه حضور می‌داشته باشند و متناسب به روسیه‌ی مصاحبه‌ی بزرگان، اگر نیاز باشد، کله‌کشک‌هایی هم برای رخ‌نمایی در تصاویر می‌کنند. پس آن‌زمان، اینان کجا بودند و نزدیک‌ترین گارد امنیتی مسعود کی و آن لحظه کجا بود؟
اگر این روایت تایید شود که سهیل شهید، از قهرمان ملی خواسته تا یا با خبرنگاران مذکور مصاحبه کند یا جواب شان دهد، پرسش این است که سهیل شهید خودش این مراجعه به قهرمان ملی را انجام داده بود یا کسی از وی خواسته بود تا از آمر صاحب چنان تقاضا نماید؟ به ویژه که آن‌گاه استاد‌ربانی شهید هم با قهرمان ملی یک‌جا بوده.
هرگونه که بوده، احمدشاه مسعود، وادار به مصاحبه ساخته شده، نه از روی اجبار که از روی تکرار.
اگر در داخل اتاق میزی به طول دو متر و بلندی یک متر برای نشستن قهرمان ملی و مصاحبه کننده‌ی عرب گذاشته شده بوده باشد، در دور و بر میز تنها چهار نفر می‌توانستند، حضور داشته باشند. قهرمان ملی و ترجمان‌وی یا استاد مسعود خلیلی یا هم سهیل شهید، که می‌گویند کار ترجمه را استاد خلیلی عهده‌دار بود. می‌‌ماند، دو کرسی دگر در دو کنار داراهای میز، یکی آن که نزدیک به کرسی آمر صاحب بوده باشد، باید به خبرنگار عرب اختصاص می‌‌یافت‌ و دگرش به فهیم دشتی یا سهیل شهید. پس از این دو نفر حتمی یکی شان باید مقابل میز آمر و کنار کمره‌مین حضور می‌‌داشتند.. معمولاً چنین میز‌ها اندازه‌ی بلندی از زمین ۸۵ سانتی تا ۹۵ سانتی متر می‌باشد. برای تنظیم کمره، با نظرداشت بلندی کرسی نشستن مصاحبه شونده و بلندی قد وی، الی ۱۱۰ تا ۱۱۵ سانتی متر از سطح زمین بالای سه‌پایه‌ی کمره تمرکز داشته و کمره‌مین آن را اداره می‌کند. در این‌صورت اگر کمره حامل مواد کشنده برای ترور باشد، با فشار دادن دکمه‌ی انفجاری، هر آن‌چه داخل کمره تعبیه شده، به سوی هدف پرتاب می‌شود. چون ، فیر از کمره صورت می‌گیرد، نه انفجار. وسیله‌ی کشتار جا‌به‌جا شده در این حالت، مستقیم به پیشانی و یا قفسه‌ی سینه‌ی قربانی اصابت می‌کند و با توجه به اهمیت چنین ترور‌ها، وسیله‌ی کشنده، باید از پشت سر یا تخته‌ی پشت قربانی با گذاشتن ساحه‌ی وسیع جراحات و پارچه شدن بدن یا سر قربانی عبور کند. خطر حیاتی چنین انفجاردهی و هدف‌گیری‌ها برای اطرافیان قربانی زیر چهل در صد است، مگر آن که کارکرد کمره‌مین یا همان تروری‌ست خطایی داشته باشد. تروری‌ست در این حالت هیچ آسیبی نه می‌بینذ و غالباً کمره‌ی وی هم که به عنوان اسلحه استفاده شده، سالم می‌ماند. اگر تروری‌ست یا تروری‌ست‌ها به قصد عمل انتحاری توظیف شده بوده باشند، در این صورت محتوای جا‌به‌جا شده‌ی کشنده در کمره دارای قوت فشار تخریب و کشنده‌گی جانبی و فراگیر هم است که اکثریت حاضر در چنان محدوده را هلاک می‌سازد و امکان زخمی‌ شدن اشخاص ثالث حاضر تا ده درصد است و متباقی درصدی، همان شهادت قربانیان و کشته شدن تروری‌ست یا تروری‌ستان.
در صورت هدف‌گیری دقیق و فیر سنجیده شده از کمره به طور مستقیم سوی احمدشاه مسعود، تنها وی یا از قفسه‌ی سینه و یا از ناحیه‌ی روی هدف قرار گرفته باشد، در این حالت مواد کاربرد شده در وسیله‌ی فیر شده، سوزنده‌ ‌و کشنده بوده است. حالا کسانی‌که جنازه‌ی شهید شده‌‌ی قهرمان ملی را دیده، باید روایت کنند که سر و کله و قفسه‌ی سینه‌ی ایشان پسا شهادت در چی حالت قرار داشته؟ اگر فرضیاتی را که ما گفتیم و مسلک جنایت سنجی تایید می‌کند، در این صورت تروری‌ست همان عرب کمره‌مین بوده است. شاید هم عرب دوم قربانی و بی‌خبر.
پسا وقوع انفجاری با اوصاف بالا، باید این بازمانده‌گی‌ها در اتاق انفجار منجر به شهادت قهرمان ملی دیده شده باشند:
-هردو عرب برای آن که راه‌ فرار نه داشتند، هر دو باید واسکت‌ها یا کمربندهای انفجاری یا قرص‌های مخصوص کشنده‌گی می‌داشتند تا به زنده‌گی شان پایان دهند.
-احتمال کشته شدن عرب مصاحبه‌کننده در کنار قهرمان ملی درصدی بالا داشت، به ویژه اگر ترور به اثر انفجار کمره بوده باشد.
  • استادخلیلی مانند سهیل شهید یک‌جا شهید می‌شدند.
  • فهیم دشتی اگر سوخته بود، موقعیت وی کجا بوده باشد؟ حتمی نزدیک محل انفجار، نه کنار کمره‌مین. در این فهیم دشتی باید بیش‌تر از ناحیه‌ی رخ‌سار ‌و سینه آسیب می‌دید، نه از دست‌ها.
  • شهادت سهیل شهید نشان می‌دهد که وی خیلی نزدیک به قهرمان ملی نشسته بوده، راست یا چپ. چون شدت انفجار به طرفی بوده که سهیل را شهید کرده، معلوم است که شانس استاد خلیلی ژیادتر از دگران بوده و زنده مانده.
  • پرسش‌ها در این بخش:
  • اگر یکی از آن دو عرب ژورنالی‌ست برای مصاحبه توظیف شده بود، چرا ‌و چه‌گونه در جریان مصاحبه حضور نه داشته؟
  • چی‌کسی از قهرمان ملی پرسش‌های خود را مطرح می‌کرده؟
  • مأمون از روایات پژوهشی خود گفت که عرب دوم، نخست در محل دیگری زندانی و سپس رها و در جریان ترک ساحه عمداً به رگ‌بار بسته شده ‌و از پشت سر هدف قرار گرفته.
  • در این حالت چرا کسی به این پرسش پاسخ نه داده که عرب دومی چطور زمان مصاحبه حضور نه داشته؟ اگر حضور داشته،‌ چی‌گونه از حادثه جان سالم به در برده؟ یا اگر زنده بوده، چطور خودش را انتحار نه کرده؟
  • چرا عرب دوم با وجود آن که مسئولان می‌دانستند، راه فرار نه دارد، را کشتند؟ آیا این کار نابود کردن سرنخی نه بود؟
  • شاید اگر عرب دوم زنده می‌بود، اعتراف می‌کرد که وی از چیزی خبر نه داشته، این اعتراف می‌توانست مشت‌های بسته را بازکند. لذا نابودش کردند.
  • عرب کمره‌مین پسا فیر کردن احتمالی به سوی قهرمان ملی از داخل کمره، خودش در چی حالت قرار داشته، اگر کشته شده، توسط چی و چی کسی؟
  • آسیب‌های رسیده به کمره‌مین درست مانند آسیب کشنده که به قهرمان ملی رسید، باید برای کمره‌مین هم می‌رسید و‌ کمر‌مین در فاصله‌ی کم‌تر از یک متری،‌ بدون سه‌پایه‌ی کمره و کمره به شانه اش می‌بود و یک‌جا با انفجار،‌ حیات خود را هم پایان می‌داد. در این صورت زنده‌ماندن حاضران دگر در آن‌جا، درصدی خیلی پایان می‌داشت.
فرضیه‌:
اگر در اتاقی که می‌گویند مصاحبه انجام می‌شده، میزی به بلندی ۸۰ تا ۹۰ سانتی متر و طول حد اقل یک‌‌‌صدو‌پنجاه سانتی با پهنای ۹۰ سانتی متر و چوکی‌‌هایی با بلندی ۴۰ تا ۵۰ سانتی متر از کف زمین وجود نه داشته بوده باشد،‌ پس قضیه و رخ‌داد آن تفاوت زیادی دارد، این‌گونه:
  • مصاحبه به شکل دورهمی انجام شده.
  • اجزای ترکیبی برای نشست شاملان مصاحبه باید یک کوچ دو یا سه نفره، دو،‌ دو چوکی یک نفره به سایز‌های استندرد بوده باشد.
  • وسط همه‌گی درست مانند سالن‌های پذیرایی، یک میزی به بلندای ۳۰ تا ۴۵ سانتی گذاشته شده بوده باشد.
  • در چنین حالت چیدمان سِتِ کمره برای کمره‌مین ساده‌تر و به انتخاب خودش نظر به توانایی مسلکی و فیزیکی اوست. یعنی می‌تواند کمره را بالای شانه‌ی راست خود بگذارد و یا هم کمی بلندتر از میز پذیرایی مقابل مصاحبه شونده.
  • مصاحبه شونده و هم‌راهان وی در این موقعیت هدف بی‌تکلیف برای تروری‌ست دومی می‌باشد، در حالی که تروری‌ست اولی باید با بهانه برای مصاحبه، نزدیک مصاحبه شونده باشد.
  • اگر مصاحبه کننده ‌و کمره‌مین برای انتحار ‌و خودکشی آمده بوده باشند، وظیفه‌ی‌شان با شهادت قربانی و کشته شدن خودشان پایان می‌‌یابد. چون اگر حتا خودشان کشته نه شده ‌و قربانی خود را شهید کنند، سازمان‌های مربوط آنان را زنده‌ نه می‌گذارند. یکی این‌ که آنان اجیران استخدام شده اند ‌دگر آن که زنده بودن شان خطری است برای افشا‌گری.
  • چون تروری‌ستان می‌دانند که در هر دو حالت زنده‌گی شان به خط پایان رسیده، ترجیح می‌دهند تا همه کسانی که در محل حضور دارند، به شمول خودشان و قربانی اصلی را نابود کنند.
  • این‌جا قربانی‌ها از ناحیه‌های مختلف بدن سرتا پا آسیب می‌بینند‌ و کم‌تر احتمال زنده ماندن شان می‌رود.
  • حتا اگر زنده هم بمانند، معیوب و معلول کلی می‌شوند، نه قسمی و هدف اصلی که در جا شهید می‌شود.
  • مگر اسناد و‌ روایات نشان می‌دهند که چنین کاری نه شده.
  • مراد ما از این فرضیه‌ها که در داده‌های مسلکی قرینه‌سازی گفته می‌شوند، آن است که زوایای تاریک پژوهش مسلکی روشن گردد.‌ ورنه انتظار نه داریم که در آوردگاه نبرد، فرش‌ مرمرین و کرسی زرین در آن‌جا بوده باشد.
نتیجه‌ی فرضیه‌:
رزاق مأمون از قول گواهان و شاهدان گفت که کمره در محل حادثه درست و سالم دیده شده و بعدها هم که تلاش از بین بردنش را کرده اند، معلوم بوده که اثر از انفجار توسط کمره به نظر نه رسیده.
وقتی چنین بوده، کمره مین هم زنده بوده و نخستین کسی که پسا حادثه داخل اتاق شده، باید مسلح بوده باشد و عرب را عمدی کشته باشد.
پس حادثه چطور اتفاق افتاده؟
بی هیچ تردیدی، انفجار، از اثر انتحار یا فیر از کمره نه بوده، بل‌که مواد انفجاری از قبل در کرسی‌یی جابه‌جا شده که قرار بوده آمر صاحب آن‌جا بنشیند. چه‌کسی سررشته‌دار باصلاحیت برای تنظیم این مصاحبه و چیدمان کرسی‌ها و انتخاب محل بوده است؟
پرسش حیاتی و مهم دیگر آن‌ست که نخستین‌ داخل شده‌ها پسا انفجار، حاملان مواد تزریق کننده‌ی کشنده به بدن قهرمان ملی پسا انفجار و زخمی شدن وی نه بوده اند؟
در دنیای استخبارات چنین کارهایی ناممکن نی‌ست، چون هراس دارند اگر قربانی در جا شهید نه شود، زنده نه ماند و زنده‌ ماندن وی عواقب بدی برای افشای چهره‌ی طراحان ترور دارد.
دوستان شاید دلیل بیاورند که همه‌گی مثل فهیم دشتی و استادخلیلی که آن‌جا بودند و دیده اند که آمر صاحب پسا انفجار در چی حال بوده و کس دگری آسیبی پسا انفجار برایش نه رسانیده است. پاسخ این گروه آن است که در چنان فضای آشفته‌حالی، هیچ کسی متوجه جریانات پسا حادثه نه شده و در اندیشه‌ی نجات قربانی‌ها می‌‌باشند، مگر بدون آن‌کسی که خون‌سردانه می‌خواهد، آخرین وظیفه‌ی اطمینانیه‌ی خود از کشتن و ترور هدف را انجام و هم خود را نجات دهد و هم به باداران خود اطمینان کامل دهد.
اجساد شهدا اگر کالبدشکافی نه شده، اشتباه بزرگی بوده:
اگر کسانی که جسد شهید شده‌ی قهرمان ملی را دیده باشند، باید شهادت رسمی بدهند که ایشان از کدام ناحیه زیاد ضربه دیده بودند. آن‌گونه که گزارش‌ها رسانیدند، به سر و صورت و قفسه‌ی سینه‌ی امر صاحب آسیبی نه رسیده، هر چه بوده از ناحیه پایان کمر، لگن‌خاصره و پاها بوده.
این نشانه‌ها گمان را به یقین تبدیل می‌کند که انفجار در کرسی نشستن ایشان صورت گرفته و به همان دلیل است تا کسان دگر هم زنده بمانند و سهیل شهید باید حتمی نزدیک هر دستی از آمر صاحب بوده باشد که شدت انفجار هم‌سو بوده.
انفجار کرسی، قربانی را به طرف بالا پرتاب زیاد نه می‌کند، چون چنان بم‌‌ها،‌انفجار عمودی نه دارند و با از بین بردن قربانی اصلی، هم‌‌زمان افقی قربانی‌های جانبی را می‌گیرند.
در تمام چنان حالات، پرسش کلیدی این است که چرا عرب دوم در بیرون بوده، با آن که هفته‌ها انتظار ملاقات برای مصاحبه با آمر صاحب را داشته و زنده بودن وی، چه کسی یا کسانی را زیاد مجازات می‌کرد؟
نگاره‌های نشر شده:
سایت فرارو سه نگاره‌ از جریان حادثه را منتشر کرده که یکی از آن ها تعداد زیادی از اشخاص را نشان می‌دهد، طرف چپ نگاره کسی مانند آمرصاحب ایستاده است. چون تصویر شناسایی درست نه شد، اگر سایت محترم فرارو آن عکس را تایید کند، در این صورت تعداد شاهدان در صحنه زیاد اند. پس باید هر کدام صدا بلند کنند.
مورد مهم دیگر را که از سایت فرارو یافتم، تایید شهادت قهرمان ملی در نخستین دقایق پسا حادثه بوده. بیمارستان مربوط باید از نتیجه‌ی خون‌گیری نشان و راپور می‌‌داد که آیا در زمان کنترل شان، خون آمرصاحب، آلوده به مواد زهری هم بوده یا تنها همان انفجار سبب شده تا ایشان به رحمت حق بپیوندند.
در بحث‌های بعدی اگر دوستان کمک کنند، می‌رویم سوی حلاجی کردن نقش نزدیکان وی در شهادتش و دریافت سرنخ‌هایی که بی‌گمان ما را به مقصد می‌رساند.
ما در این هم‌کاری خواهان زمینه‌سازی کاری هستیم، نه مدعای پولی داریم و نه مقصد سود‌جویی.
 
پایان قسمت اول
منابع:
ما از میان‌ منابع بی‌شمار، دو سه منبع را گرفتیم تا مقایسه کنیم. شما در این مقایسه تفاوت‌های نجومی روایات را می‌یابید. مگر بیش‌ترین روایت‌ها می‌رسانند که قهرمان ملی و سهیل، نه در انتحار که در انفجار شهید شده اند.
سایت فرارو
سایت مشعل
سایت الوقت
برنامه‌ی ۵۸۹۱ جمهوری پنجم
یادداشت‌ها و‌ روایات زنده‌گی نگارنده

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا