سفر در جستجوی حقیقت قسمت ششم

قسمت ششم
حقیقت، آزادی و عدالت
آزادی؛ بستر شکوفایی حقیقت
حقیقت زمانی به بار مینشیند که انسانها آزاد باشند آن را جستجو کنند، بیان نمایند و در پرتو آن زندگی بسازند. آزادی اندیشه، آزادی بیان و آزادی انتخاب سه ستون اصلیاند که بدون آنها حقیقت یا سرکوب میشود یا تحریف.
رابطه آزادی و حقیقت
بدون آزادی، حقیقت در زندان سانسور گرفتار میماند.
بدون حقیقت، آزادی به هرج و مرج و فریب بدل میشود.
آزادی، ابزار جستجوی حقیقت است؛ و حقیقت، ضامن اصالت آزادی.
—
عدالت و آزادی؛ روی دیگر حقیقت
از دیرباز فیلسوفان عدالت را با حقیقت پیوند زدهاند. افلاطون در جمهور میگفت جامعه زمانی عادل است که هرکس جایگاه شایسته خود را داشته باشد. کانت باور داشت که حقیقتگویی اساس اخلاق و عدالت است.
بدون حقیقت، عدالت کور است.
بدون عدالت، حقیقت بیثمر میماند.
—
عدالت و تفاوت آن با برابری
پس از روشنشدن پیوند آزادی و عدالت، پرسش مهمی پیش میآید: آیا عدالت همان برابری است؟
برابری به معنای توزیع یکسان فرصتها و حقوق است؛ اما عدالت فراتر از برابری است. عدالت یعنی هر فرد و هر گروه بر اساس شایستگیها، نیازها و شرایط واقعی خود سهم و جایگاه بگیرد.
برابری مطلق میتواند ناعادلانه باشد؛ زیرا تفاوتهای واقعی را نادیده میگیرد. برای نمونه، اگر بودجه آموزشی میان ولایات صرفاً بهطور مساوی تقسیم شود، مناطقی که سالها از آموزش محروم بودهاند همچنان عقب میمانند. عدالت زمانی تحقق مییابد که حقیقت درباره این تفاوتها آشکار شود و سیاستگذاری بر اساس آن انجام گیرد.
پنهانکردن تبعیض،
جعل تاریخ،
و سانسور واقعیت،
همگی عدالت را ناممکن میسازند.
—
افغانستان؛ غیبت آزادی و عدالت
تاریخ معاصر افغانستان نشان میدهد که آزادی و عدالت در هیچ دورهای پایدار نبودهاند:
- سلطنت و جمهوریت داوودخان: آزادی بیان و اندیشه محدود بود و حقیقتهای تلخ جامعه، مانند تبعیض قومی و فقر گسترده، اجازه نشر نمییافت.
- دوران کمونیستی: آزادیها در زیر سایه ایدئولوژی حزبی سرکوب شد و هر صدای مستقل، دشمن مردم خوانده میشد.
- دوران مجاهدین: آزادی به هرجومرج تعبیر شد. هر گروه مسلح حقیقت خود را تحمیل میکرد و عدالت قربانی گردید.
- دوران طالبان: آزادی تقریباً نابود شد؛ حقیقت تنها در قرائت طالبان تعریف میشد و عدالت فقط برای پیروان همان قرائت معنا داشت.
- پس از 2001: فضای بازتری برای آزادی به وجود آمد؛ رسانهها رشد کردند و زنان وارد عرصه اجتماعی شدند. اما این آزادی شکننده ماند؛ فساد، جنگ، تهدید طالبان و انحصار سیاسی آن را محدود ساخت. عدالت نیز با وجود حضور در قانون اساسی، در عمل قربانی تبعیض و فساد شد.
—
عدالت انتقالی و حقیقتیابی
تجربه کشورهایی چون آفریقای جنوبی، رواندا و امریکای لاتین نشان داده که عدالت بدون «کشف حقیقت» ممکن نیست. کمیسیونهای حقیقتیاب توانستند روایتهای پنهان را آشکار کنند و زمینه مصالحه ملی را فراهم سازند.
افغانستان نیز برای رسیدن به صلح پایدار، نیازمند کمیسیونهای حقیقت و عدالت است؛ نهادی که زخمهای سرکوب و تبعیض را برملا کند و راه جبران و مصالحه را بگشاید.
—
آزادی و مسئولیت
آزادی تنها زمانی ارزشمند است که با مسئولیت همراه باشد. آزادیِ بدون تعهد به حقیقت، به دروغ، تبلیغات و فریب منتهی میشود. جامعهای آزاد اما بیمسئولیت، حقیقت را به بازار سوداگری سیاسی بدل میکند.
—
نتیجه
آزادی و حقیقت جداییناپذیرند، عدالت و حقیقت همزادند، و عدالت با برابری مطلق یکی نیست، بلکه بر پایه شایستگیها و نیازهای واقعی شکل میگیرد. سرکوب آزادی یعنی دفن حقیقت، و تحریف حقیقت یعنی مرگ عدالت. تجربه افغانستان و کشورهایی با سرنوشت مشابه نشان میدهد که تنها با پاسداری همزمان از آزادی، عدالت و حقیقت میتوان به رهایی و صلح پایدار دست یافت.