خبر و دیدگاه

بخش دوم پاسخ به ساحل صاحب گرامی

دنباله‌ی پرس‌مان ما،..
همه به این باور می‌باشیم که درس‌خوانده های گرامی پشتون، در بخش خراسان شناسی هیچ سند و مدرکی را نه می‌پذیرند و هیچ‌ تاریخی را نه پذیرفته اند. مگر پشتونستان را با تمام پاکستان از خود می‌دانند. شما سلامت باشید که کمی از آن را پذیرفتید. ولی حقیقت مسلم آن است که خراسان با جغرافیای پهناور دی‌روز همیشه آماج حملات بوده است. خراسان به دلایل اهمیت بسیار ارزش‌مند تاریخی و کهنی پیوسته مورد تجاوز و کشور گشایی‌ها بوده، مگر هیچ‌گاه حکم کرده نه می‌توانیم که خراسانی به پهنا و‌ گسترده‌گی جغرافیایی تا مرزهای هند، شماری از کشور آسیای میانه‌‌ی ام‌روز و داخل فلات ایران نه بوده است. برای خراسان شناسی، من شما را دعوت می‌کنم تا کتاب راهنمای سفر به استان خراسان رضوی را نوشته‌ی حمیدرضا  حسینی را مطالعه کنید. یا حد اقل شماره های منشتره‌ی سه ماه‌نامه‌ی خراسان ارگان نشراتی فرهنگ‌ستان کشور ما در سال ۱۳۵۹ را دریابید. می‌دانم که نام‌بردن خراسان رضوی به مذاق شما برابر نیست. مگر این خراسان‌ نام‌یست از پارینه‌ها که ایران آن را پسا تجزیه‌ی خراسان در دوره‌های مختلف تاریخی بالای یکی از استان های خودش گذاشت و اصطلاح رضوی را هم به آن افزود. خراسانی که در حقیقت همه جغرافیای کنونی کشور ما بود. شما از این کتاب تنها با تاریخ خراسان برداشت های تان را بگیرید نه سایر موارد آن. و یا هم به صفحه‌ی خبرگزاری تسنیم بروید تا تاریخ پیوستاری خراسان را دریابید. من باری در پاسخ آقای غرزۍ لایق نوشته‌ی با دلایلی نوشتم که از نام خراسان انکار داشتند. آقای غرزۍ  آن‌قدر خودشان را عمدی نا آگاه و بی مطالعه نشان دادند که گویی کسی چیزی از نوشته‌های شان نه می‌داند. پسری که پدرش گرداننده‌ی بزرگ‌ترین کانون علمی فرهنگی یعنی فرهنگ‌ستان کشور بوده و سه ماه‌نامه‌ی خراسان هم به مقدمه‌ی پدر شان از چاپ برآمده باشد، می‌تواند خراسان نه شناس باشد؟ من با کمی‌ وام‌گیری‌ها خودم و شما را با خراسان آشنا می‌سازم:
(خراسان باستانی؛ مرز ایران و توران
 در دوره باستان، ایران به چهار مرز یا منطقه در چهار جهت شمال، جنوب، خاور و باختر تقسیم می‌شد و خراسان تمام مناطق شرقی مگر سیستان را در برمی‌گرفت. در آغاز دوره اسلامی حتی ماورالنهر بخشی از خراسان به شمار می‌آمد و این ایالت تا مرز چین و پامیر و کوه‌های هندوکش پیش می‌رفت؛ اما به تدریج حدود خراسان دقیق‌تر و کوچک‌تر شد به گونه‌ای که دیگر آن سوی جیحون را دربرنمی‌گرفت. وقتی اعراب مسلمان بر ایران مسلط شدند خراسان چهار بخش یا ربع داشت و چهار شهر بزرگ آن یعنی نیشابور، مرو، هرات و بلخ مرکز هر یک از این ربع‌ها بودند. بنابراین وقتی از خراسان تاریخی سخن می‌گوییم باید بدانیم که به وسعت امروزی خود داخل مرزهای ایران محدود نمی‌شود و بخش عمده‌ای از کشورهای افغانستان و ترکمنستان را دربرمی‌گیرد و اگر از نظر زمانی تا دوره باستان به عقب برویم، بازهم بزرگ‌تر می‌شود و بخش‌هایی از کشورهای تاجیکستان و ازبکستان را شامل می‌شود.
در دوره ساسانیان، دین بودایی نیز در نواحی دوردست خراسان مانند بلخ و تخارستان دارای پیروان بسیار بود. قرار گرفتن خراسان در مرز ایران با چین و هند و همچنین در مسیر جاده ابریشم، مبادلات فرهنگی با دیگر تمدن‌ها را اجتناب ناپذیر می‌ساخت. ) به دان جهت بوده که ابن بطوطه در سفر نامه‌ی خودش می‌گوید:(هندیان پیشین غیر هندی ها را خراسانی خطاب می‌کردند. )
(متاسفانه بخش بزرگی از این دستاوردها در حمله مغولان به خراسان در سال  ۶۱۷ ه.ق از بین رفت و با سقوط این استوانه دنیای ایرانی، کمر فرهنگ و تمدن ایران به راستی شکست.البته پیش از یورش مغولان، ترکان غز از اقوام آسیای مرکزی به خراسان تاختند و شهرهای مختلف را عرصه تاخت و تاز خود کردند اما ضربه آنها بر پیکره خراسان به اندازه ضربت مغولان کشنده نبود شاید حمله غزها هشدار و مقدمه‌ای بود بر آنچه با یورش مغول به سرکردگی چنگیزخان رخ داد، تمام شهرهای خراسان غارت شدند و اهالی شان یا به قتل رسیده یا به اسارت درآمدند، مدارس و کتابخانه‌ها در آتش سوختند، صدها دانشمند و ادیب و فقیه و عارف از دم تیغ گذشتند و دار و ندار خراسان به تاراج رفت.
هنوز خرابی سیاه چنگیز ترمیم نیافته بود که به سال ۶۵۱ه.ق هلاکوخان نواده او به خراسان حمله آورد. او سراسر ایران را درنوردید، جنبش اسماعیلیه ایران را برانداخت و خلافت عباسی در بغداد را نابود ساخت. بدین ترتیب سلسله ایلخانان مغول در ایران شکل گرفت. اما ظلم و جور این سلسله نیز به حدی بود که در پایان دوره زمامداری‌شان مردم سبزوار و روستاهای اطراف سر به شورش گذاشتند و نخستین سلسله شیعه مذهب خراسان به نام سربداران را بنیان نهادند. سربداران بر بخش‌های مهمی از خراسان سلطه یافتند و سبزوار را مرکز حکومت خویش قرار دادند. اینان از سال ۷۳۶ تا ۷۸۸ ه.ق بر خراسان فرمان راندند و سرانجام به دست تیمور لنگ برافتادند.خراسان از سال ۷۸۱ ه.ق و در حالی که هنوز از زیربار خرابی دوره مغول کمر راست نکرده بود گرفتار یورش بی رحمانه تیمور لنگ شد. با این وجود در دوره تیمور سمرقند که از شهرهای خراسان باستانی بود تختگاه تیمور گردید و به اوج شکوفایی رسید. با مرگ تیمور فرزند و جانشینش شاهرخ میرزا هرات را مرکز خود قرار داد و آرامش و آبادانی به خراسان روی آورد.)
به یاد مان باشد، تاریخ برای ما می‌گوید که فارسی دری به عنوان زبان ملی گویشی مردم خراسان بوده است، ما باید خراسان را فرهنگ خراسان، خوامدان حکایت وحدت و کثرت پر خراسان، خراسان را در ناهنجاری های بی فرجام خرابی و آبادی بشناسیم،‌ طوایف خراسان
مذهب خراسانیان، زبان و گویش خراسانی‌ها همه مواردی اند که من و شما و هر منکر تاریخ خراسان را به حقیقت می‌رساند.
انتشارات ایسنا پیرامون خراسان می‌نویسد:
(خراسان رضوی خراسان بزرگ سرزمینی تاریخی و باستانی است که عمر آن به تاریخ سکونت بشـر در روی زمین می‌رسد. این سرزمین پهناور که همواره مهد تمدن مـاورالنهر، شـرق و شـمال شـرق امپراتوری بزرگ اقوام مختلف پارسی و آریایی بوده است، در طول تاریخ توانسته خـدمات متعـدد فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و ارتباطی به ساکنان شرق و غرب عالم ارائه کند. شاهراه معروف جـاده ابریشم که از این منطقه می‌گذشته، نه تنها مسیری برای عبور تـاجران و بازرگانـان و کاروانیـان بوده بلکه مسیری برای تبادل، انتقال و نشر فرهنگ و ادب پارسی به شمار می‌رفته است.
رجبعلی لباف‌خانیکی، پژوهشگر و باستان‌شناس خراسانی در گفت‌وگو با ایسنا با اشاره به درخشش استان خراسان در دوره‌های جدیدتر اظهار کرد: در حدود هزاره چهارم پیش از میلاد تا هزاره سوم پیش از میلاد یعنی ۶۰۰۰ تا  ۵۰۰۰ سال پیش که به دوران برنز و دوران طلایی فرهنگ بشری معروف است، ما محوطه‌های بسیار زیادی در دشت مشهد، دشت نیشابور و همینطور در قسمت‌های دامنه‌های شمالی و شرقی کپه‌داغ در ترکمنستان و افغانستان داریم که قلمرو خراسان در آنجا محسوب می‌شدند.
وی گفت: در آن زمان و بعدا فرهنگ بسیار درخشانی چه از لحاظ دانش معماری و چه از لحاظ طراحی اشیا و لوازم زندگی وجود داشت که از جمله آن‌ها، در شهر نیشابور مربوط به آن زمان پیکره بسیار نفیسی کشف شد که در واقع یک نوع نماد و نماینده نوعی فرهنگ بود که آن فرهنگ در کل قلمرو خراسان بزرگ در آن زمان عمومیت داشته و شاید یک جنبه تقدس و نمادین عبادی هم در آن وجود داشته است.
لباف‌خانیکی تصریح کرد: از همان نوع پیکره در شمال افغانستان و در تپه‌ای به نام داشنی‌تپه فراوان پیدا شده است، در اطراف مرو و در باختر، در جنوب ازبکستان و شمال و غرب تاجیکستان و شمال افغانستان یعنی در محل باختر قدیم نیز پیدا شده است، همچنین در باغستان فردوس و در منطقه کرمان نیز به همین شکل است که این موضوع نشان‌دهنده قلمرو بزرگ این فرهنگ خواهد بود. می‌توان این‌طور استدلال کرد که این‌ها از طریق خراسان و شاید از راه ابریشم فعلی مبادله می‌شدند و در سرتاسر خراسان بزرگ عمومیت داشتند. به هر حال این خراسان دوران خیلی طولانی را بر خود گذرانده است.
 این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: در عصر تاریخی که آریایی‌ها به ایران وارد می‌شوند و بعد از آن در دوره حکومت مادها همچنان خراسان یک سرزمین بسیار پرآوازه و مهم بود. در آن زمان قسمت شمال خراسان در اختیار پارت‌ها و قسمت جنوب خراسان یعنی از حدود تربت‌حیدریه تا سیستان در اختیار قومی به نام زاگارتی‌ها بود. از دوره زاگارتی، سنگ‌نگاره‌ها، اشیا و نشانه‌های زیادی کشف شد که با اتکاء به این نشانه‌ها تقریبا می‌توان گذشته خراسان را ترسیم کرد. همچنین در بررسی‌های باستان‌شناسی توانسته‌ایم از اقوام پارس و اشکانی آثار زیادی به دست آوریم و محوطه‌های زیادی را شناسایی کنیم.
لباف‌خانیکی تشریح کرد: از موارد دیگری که در دل خراسان دیده می‌شود، این است که خراسان خواستگاه و زیستگاه مقدونی‌ها می‌شود که پس از هخامنشی‌ها به این مملکت رخنه کردند و کل ایران و به خصوص خراسان بزرگ را مورد تصرف قرار داده و در باختر مرکز حکومتی تشکیل می‌دهند. پس از مدت‌ها ۲ برادر به نام تیرداد و اشک از دل همین خراسان با قیام برعلیه سلوکی‌ها یعنی یونانی‌ها، آن‌ها را از باختر بیرون کردند و در واقع حکومتشان را که حکومتی بیگانه محسوب می‌شد، ساقط کرده و در واقع ایران و خراسان را در اختیار خود گرفتند و حکومت اشکانی را تشکیل دادند که اتفاقا به طولانی‌ترین دوره حکومتی ایران با بازه زمانی ۵۰۰ سال تبدیل شد.
وی ادامه داد: اشکانی‌ها وسیع‌ترین قلمرو و امپراطوری را تشکیل می‌دهند. اشکانی‌ها خراسانی بودند و پایتخت حکومتشان شهر نسا بود که تا سال ۱۸۸۱ میلادی جزو قلمرو ایران محسوب می‌شد، اما در آن سال بر اساس قرارداد آخال از ایران و خراسان جدا شد. شهر نسا در حال حاضر جزئی از قلمرو ترکمنستان به حساب می‌آید.
جاده ابریشم بانی اشاعه فرهنگ خراسان در جهان شد
این پژوهشگر و باستان‌شناس خراسانی اضافه کرد: نیشابور که در دوره ساسانی یکی از بزرگ‌ترین شهرهای آن دوران بود توسط شاپور اول ساسانی بنیاد گرفت و به وسیله شاپور دوم ساسانی ساماندهی شد و به یک شهر بسیار بزرگ و با اهمیت که این اهمیت در دوره اسلامی هم تداوم داشت، تبدیل شد.  همانطور که می‌دانید حداقل از صدر اسلام، نیشابور مرکز فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی شد و همواره در اشاعه فرهنگ و تمدن بشری بر سر راه ابریشم سهیم بود. لباف‌خانیکی با اشاره به نقش مهم و استراتژیک شاهراه ابریشم یا راه ‌بزرگ خراسان بیان کرد: یکی از اتفاقات مهمی که رخ داد و تاثیر شگرفی در شکل‌گیری شهرهای خراسان و اشاعه فرهنگ خراسان در سطح جهان  داشت، وجود شاهراه بزرگ شرق یا راه بزرگ خراسان بود که بعدها جاده ابریشم نام گرفت.
وی اضافه کرد: جاده ابریشم از سرتاسر خراسان و از شرقی‌ترین تا غربی‌ترین نقطه خراسان را پوشش می‌داد. وجود این راه، رونق شهرهای خراسان را تامین می‌کرد و همچنین خرید و فروش کالاهای مورد نیاز را رشد می‌داد. ضمن آنکه یک شریان اقتصادی بود که خراسان را به دیگر نقاط جهان وصل می‌کرد و بسیار مهم و حائز اهمیت بود).
در پایان بخش دوم پاسخ شما می‌نگارم، اگر به هیچ تاریخی باور نه دارید، بیت حک‌ شده در سکه‌ی محمدافضل،‌ یکی از سلاطین پشتون را بخوانید که در آن گفته است: ( محمدافضل شاه خراسان شد ).
پسا نشر پاسخ من برای بود که ساحل دوست گرامی من طی یادداشتی چنین پاسخ دادند:
بازنشر بدون تصرف دیدگاه های جناب ساحل صاحب پیرامون پرس‌مان مان:
سپاس از نوشتن دیدگاه تان. منم به زودی پاسخ ارایه می‌کنم:
«عرض حرمت خدمت نجیب عزیز:
اولا میخواهم تذکر بدهم که من به عقاید طرز دید هر شخص از هر قوم از هر دین ومذهب احترام قایل استم واین حق را به کسی نمی دهم که به عقاید دیگران بتازد . امدم درمورد موضوع مطروحه تان. واینکه به لبیک من یک خروار سوال را ازمن نمودی، یک موضوع که پیش من مبهم است اینست که به گذشته ها برویم یا که هردو ما همسن وسال شامل وشاهد حوادث پنجاه سال اخیر با تفاوت موقف وظیفوی یکی کمی زیاتر ویکی کمی کمتر دخیل حوادث پنجاه سال گذشته استیم ولی هردومان به اندازه قدرت وصلاحیت خود مقصر.
اگر بتاریخ جهان نگاه کنیم کشورهای متمدن امروز درگذشته روکارهای بسیار بدی نسبت بما گذارنده اند ولی امروز درنتیجه همدیگر پذیری وتحمل یکدیگر دراینجا قرار دارد.
من در این بخش میخواهم بدو مورد پرسش شما پاسخ بدهم
۱-افغانستان امروز میراث اریانا دیروز است قبول دارم بالای بخش زیادی این قلمرو از تاریخی نام خراسان هم گذاشته شده است ولی نه کل جغرافیه کنونی افغانستان
۲- یاداوری مینمایم برای اولین بار درزمان شیرعلی خان ۲۵۰۰ خانوار اسحق زایی هلمند اجبارا به میمنه غرض جلوگبری از تعرض حکام بخار کوچ داده شد ووظیفه پاسداری سرحد برایشان داده شد.
اسکان ومکان پشتونها یا دیگر اقوام به شمال کشور به نظر تان خیانت است ولی نظر من طور دیگر بگونه مثال زمانی کندز دوزخ افغانستان نام داشت ولی در دوران حاکمیت داود بنام کندو افغانستان بود که کار نتجیه زحمت ناقلین بود که زمین بکر وبایر را سرسبز ساختند وزنه مردمان شریف بومی آنجا از قرنها درانجا زندگی میکردن، من سال روان سفری به افغانستان داشتم دارین سفر به بغلان سمنگات مزار جوزجان وفاریاب هم گذر کردم تفاوت این ولایات از نگاه سرسبزی وزراعت بکلی قابل مقایسه نیست که تشریح کامل از دور از حوصله این بحث است، بنظر من سلاطین وامرای خاین پشتون خدمتی که بشمال کرده اند اگر ده فیصد انرا برای مناطق پشتون نیشین میکردند پشتون امروز اینقدر ذلیل نبود.
 باحرمت
نجیب عزیز نسبت کار وظیفوی که دارم کم کم بجواب پرسش هایتان میپردازم
به معذرت بعضی غلطی املایی را معاف کن چون من نه ادیبم ونه ژورنالست واین تحریر را باستفاده از سفر در ترن نمودم.
۳- درمورد امیر عبدالرحمن خوب اگر درپهلوی یاد کردن کله منار های قوم شریف هزاره از سرکوب  قوم سلیمانخیل ، سرکوب قوم آندر وملا مشک علم سرکوب سردار ایوب خان فاتح میوند پسر کاکایش ، سرداراسحق ‌سردار سرور خان عموزاده هایش درمیمنه ،سرکوب شینوار ونورستان یاد میکردید.
اگر بجای عبدالرحمن خان دراوضاع سیاسی ونظامی انوقت افغانستان ومنطقه شما ویا مخالف دیگر برایکه قدرت میبودید چه میکرید؟
یک کشور پارچه پارچه وی یا یک حاکمیت قوی مرکزی میخواستید؟
۴- نظر تانرا درمورد اکثریت واقلیت برایم واضح بسازید مطلب تان از گویش است که کی بکدام زبان تکلم می کند یا ملیت است که تاجیک، ازبیک، هزاره……
تا بپاسخ تان بپردازم
۵- شما چقدر مطمین ومتیقن هستید که غیر پشتون ها درعدم موجودیت پشتون بجان هم نه افتدند.
درحالیکه هردوما شاهد حوادث دهه هفتاد هستیم که متلیفین غیر پشتون دوسال باهمدیگر نتونستد دریک دسترخوان نان بخورند
یک سوال : شما همیشه پشتون را به سیاسی ‌غیر سیاسی تقسیم چرا این کلمه درمورد اقوام دیگر بکار نمی برید
سلام مجدد : اولا بعرض معذرت که شاید بعضی اغلاط املا یی ‌انشایی داشته باشم.
شما فرض کنید که با همه مواردی که شما ذکر کردید موافقم چون بنظر من خاین هرکه باشد از هر قوم ومذهب وایدلوژی که باشد خاین اگر امروز من وشما ویا علاقه مندان دیگر شان هر قدر سفید نمایی کنیم تاریخ قضاوت خودرا می کند.
بنا نظر تانرا درمورد موارد ذیل که من وتو شاهد آن بودیم تا امروز از ذهن مردم پاک نشده است بدانم.
۱- غصب قدرت دولتی توسط یکی از جناحهای  مخالف دولت وقت را مشروعیت میدهید وطرف مقابل را یاغی باغی قاتل وقصاب میدانید
۲- انی که به قدرت رسید مشروعیت خودرا از کدام مرجع بدست اورد.
۳-قتل عام افشار
۴- قتل عام دشت لیلی
۵- مسولیت پستان بریده شده که همکار تان تصویر برداری کرده
۶- رقص مرده
 درنتیجه بنظر من هر قدر اگر من بگویم توچه کردی وتو بگویی من چه کردن نتیجه آن فصل ودوری میشود که این یک کار بسیار ساده است  که درنتیجه تبادله دو سه پیام از هم جدا میشویم ولی اگر بخواهیم که جانب وصل برویم کار زحمت وحوصله میخواهد .
پس دوست قدیمم هم ایدلوژی سابقم وقلم بدست امروزه از قلب از جان وهمه امکانات خود برای وصل کار گیریم، انطوری که فکر میکنی که در فصل وجدایی برای مردمت خوشبختی میاوری نیست،این جدایی ارزوی دیرینه ‌صد ساله همسایه های ما است.
نجیب عزیز میخواهم از یک خاطره ام برایت بنوسم دقیقا بتاریخ ۲۵ حوت سال ۱۳۵۵ شامل ح،ش شدم در اولین روز هم چپرکتی من جوانی از شکردره کابل شد دوستی ما انقدر عمیق شد که در سال ۱۳۶۰ موصوف به شهادت رسید از تاریخ تاکنون ۴۲ سال میگذرد برادران مرحوموی مرا برادر خطاب میکنند پدرومادر مرحوم شان منرا فرزند میگفتند وبالمقابل من هم  پس اینرا باید درک کرد وقتی که قلبها باهم گیره بخورد جدایی آن مشکل است .
منتظر نظریات جناب هستم»
بخش سوم پاسخ من برای آقای ساحل صاحب گرامی:
من در پی دنباله‌ نوشتن پاسخ های شما بودم که پاسخ‌گونه‌یی را در دو بخش، به برداشت خودتان عنوانی من نوشته اید. من آن را بازرسانی و سپس پاسخ شما را می‌نویسم.
پاسخ‌گونه‌ی آقای ساحل برای من:
(بخش دوم درمورد نوشته جناب نجیب:
قبول کنیم که همه موارد که شما تذکر دادید درست است.
۱-نسخه تان برای اینده چه است؟
۲- نظر به گفته شما که در طول سه صد سال حاکمیت درافغانستان صرف ده سال تاجیکها حکومت کرده اند پس لطفا مزایای وکمبودی ها این حکومت ده ساله رابیان کنید تا ذهن ما روشن شود درحالیکه نظر شخصی من اینست که در طی سه صد سال گذشته  اگر نفر اول مملکت پشتون بود ولی اضافه از شصت فیصد پست های دولتی با غیر پشتون ها بو د.
 احترام
بجواب جناب عثمان نجیب:
من هرگز منکر موجودیت تاریخی خراسان نبودم، اگر دقت نماید درقسمت قبلی جوابم تذکر دادم که خراسان قدیم اکثر بخشهای افغانستان را دربر میگرفت ( نه کل جغرافیای کنونی افغانستان) من منحیث کسی که گاهی کتب تاریخی را مطالعه میکنم میدانم جهان که امروز ما وشما در مرز بندی کنونی جغرافیا زندگی میکنیم بارها وبارها تغیر نموده که علت انهم خصلت جنگ طلبی وزیاده خواهی انسانها بوده.
تذکر فوق جواب مختصر درباره نوشته شما بود.
بیاید طبق فراخوان شما که باب گفتوگو درباره اینده افغانستان در حالت کنونی که ما قرار داریم ومنحیث به گفته بعضی ها شهروند که من معتقدم تبعه کشوری بنام افغانستان بپردازیم از کمی وکاستی های که درزمان ما صورت گرفته بی طرفانه بدون تمایل سمتی زبانی ومذهبی بپردازیم البته باید هر کدام ما حق دفاع از طرزدید خودرا داشته باشیم اگر سخنی به مزاج ما برابر نبود بادلایل منطقی انرا رد کنیم وبرای اینده یک نقشه راه را ترسیم کنیم.
با پوزش من بعد از اینکه فراخوان تانرا دیدم علاقمند شدم وبعضی صحبت های تانرا شنیدم  ولی متاسفانه هیچ نسخه را درصحبت های تان برای وصل کردن نیافتم.
بنا عرض حرمت اگر بحث را میخواهید برای دریافت راهی برای وصل همه اقوام وملیتها وراه برون رفت از این نابسامانی را جستجوکنیم بسیار خوب است درغیر صورت  بنظرم راه بجای نمیرسد.
با حرمت)
پاسخ من:
ساحل صاحب گرامی می‌دانند که گریزگاه ها را جست‌وجو کردن در مباحث جنجالی تاریخی صوابی نیست، مگر خود را با راستی آزمایی های کهنی، نو و آینده برابر ساختن. حل مشکل پرس‌مان‌ها ‌و گفت‌وگو‌ ها پاسخ ها را با پرسش ها دادن نیست. بل‌که پاسخ ها را، پاسخ گفتن مستند چاره است. من پاسخ عالی و فراوانی برای پرسش های دو بخشی شما دارم. ولی در جا جایی از پاسخ های تان  یا پرسش های تان در برابر پاسخ هایی که من دادم، نشانه‌هایی از ‌خسته‌‌گی شما برای ادامه‌ی مباحثات است. من این پرسش های جدید شما را در بخش‌ های آینده پاسخ می‌دهم. کنون مگر دنباله‌های پاسخ با دیدگاه پرسشی پیشین تان.
شما با نوشته‌ی تان، نه تنها غصب جایداد های مردم شمال توسط شاهان پشتون را یادآوری و‌حمایت کرده اید که نوعی بی‌خبری یا به اصول دستور زبان فارسی تجاهل عارفانه همدبرای توجیه این تجاوز پشتون از زمان شیرعلی و پیشا و پسا شیرعلی کرده و نشان داده اید که جغرافیا شناسی شمال را هم به سُخره گرفته اید. امتیاز های ظلم‌زای پشتپن حاکم برای پشتون عادی در شمال را حتا فرعون های مصر هم نسبت به بومیان سرزمین های شان انجام نه داده اند، مگر یهودان در سرزمین های فلسطینی و پشتون در سرزمین های شمال و شمالی ترین بخش های کشور ما. تمام زمین‌های درجه اول آبی و للمی به زور از مردم بومی غصب، چور و چپاول شده و به اسحق‌زی ها یا هر گروه دیگر پشتون توزیع شد. شما مگر گفته می‌توانید که این پشتون‌های به قول شما زمین سازان سبز از بکر و بایر، در سرزمین های خود شان چقدر گُل‌ها را به آب داده بودند که بیایند به قول کویر سوزان کهن‌دژ را سرسبز بسازند؟ شمال هرگز وادی و سرزمین‌کویر سوخته و نه بوده و برای بازشناسی تاریخ کندوی کشور ما، لازم است تاریخ و جغرافیای حقیقی سرزمین ما را مطالعه کنید. توجیه جنایات، خودش جنایت است. سلاطین ظالم و خون‌خوار پشتون به یاری و زور سرنیزه‌ی همین مردمان قهرمان شمال، هفت‌بار تا هند لشکر کشیدند و پس از تاراج هند، هفت روپیه‌ حتا امتیاز درست شمالی های کشور برای شان نه دادند و اسلاف و اخلاف شان هم هر نوع ظلم و تعدی در برابر مردم شمال کوتاهی نه کردند. ناسپاسی آنان تا سرحدی بود گاه و بی‌گاه و به کمک انگلیس یا حمایت و اشارت انگلیس بر. سرزمین های مردم شمال تاختند. ورنه پشتون دی‌روز بدون پشتی‌بانی انگلیس و در تاریخ ام‌روزه بدون حمایت اروپا، یهود، انگلیس و آمریکا، توان یک ساعت ایستایی در برابر سلحشوران شمال را نه دارند. مگر ممکن است زورت بالای کسی برسد که از زور شمشیر و شهامت او هفت‌بار به هند تجاوز کردی؟ من سهم‌گیری مردم شمال، تاجیکان، پارسی زبانان و اوزبیکان و هر گروه دیگر غیر پشتون را در حمایت احمدشاه و سلطان محمود غزنوی برای حمله به هند محکوم می‌کنم. پشتون که فرصت نه داشت با هم می‌جنگد، که فرصت شد برای بلعیدن غیر پشتون هم‌دست می‌شود. پاسخ پرسش های شما در مورد کسب مشروعیت قدرت‌مداران غیر پشتون درست همان است که بگویید سلاطین جابر پشتون مشروعیت قدرت را کجا پیدا کردند؟ این پرسشی‌ست که نزدیک دو صدو نود سال از پشتون می‌شود ‌و پاسخی نه دارد. در جنگ های ذات‌‌البینی مجاهدین، بحثی است که میان خود شان بوده و ما هم جانب دار محاکمه‌ی هریک شان و هرکسی استیم که به ثابت شده در آن جنگ ها دخیل بوده اند. ولی من شخصاً گواه استمدکه سیاف پشتون برای تداوم جنگ افشار آدم کشی عطش فراوان داشت. لینک ثبوت را در پایان این نوشته بخوانید، در موضوع دشت لیلی برای طالب مزدور نیابتی چند ملیتی عربی، چیچنی، پنجابی، پشتونی، خیبری، پشاوری ‌و آفریقایی جزایی داده شد که باید می‌شد. به کدام حق این همه نیروی بی‌گانه و متجاوز بر شمال کشور ما تاختند تا آن را تصرف و اشغال کنند؟ دنباله‌ی پاسخ های تان را در روزهای آینده می‌خوانید، تا من بخشی از اسناد تاریخی را برای شما ‌و پرسش های تان تقدیم نه کنم، این مباحثه حد اقل از سوی من مختومه نیست ‌و دنباله دارد. حتا اگر شما چنانی که اشاره دادید، آن را رها کنید.
این‌جا نوشته‌ی پیشین خودم و دگر منابع را در رد نوشته‌ی آقای غرزۍ لایق که از جغرافیای خراسان انکار دارند و داستانی از شیخ پغمان را به پاسخ آقای ساحل گرامی و برای آگاهی خواننده‌ی محترم بازرسانی می‌کنم.
دنباله‌ دارد…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا