شعر

حرمت فرهنگ و تاریخ

 

بـدرِ مـاه دیــدم، عــذارِ مـه لـقـا آمد بیاد

در غـریـبـی هـا نــوای آشــنـا آمـد بیاد

پای رقص زهره دیدم تاکه پایکوبی دل

عـقـد پـرویـن در گلـوبند ســما آمـد بیاد

درسکوت شب فرورفتم درژرفای حال

نـغـمـه هــای دلـنشـیـن دلــربـا آمـد بیاد

غمزۀ استاره ها درچشم رویا جلوه کرد

رقـص مـژگان در نگاه کهـربـا آمد بیاد

بـا دل تـنهـای تـنهـا گفـتگـو یی داشـتـم

سوژه های وعـده و مهر و وفا آمد بیاد

از دیار دور نجوایی به گوش دل رسید

خـاطـرات عـشق پاک و باصفا آمد بیاد

لحظـه یی ابـری بپوشـانید روی ماه را

زلف پاشان بر رخ شرم و حیا آمد بیاد

قاش مـاه را با خـم ابـرو نمـودم اشـتباه

تیغ جوهـردار و محـراب دعـا آمد بیاد

بـاز افـتـادم به سودای کهـن افـسانـه ها

سُـغـد و بلـخ و تیسفـون و آریا آمـد بیاد

از لـبان سـیـردریا شـعـر آمـو دل شـنید

در هـــوای دره هـــا آب بـقـــا آمـد بیاد

همـدلی و هـمـزبـانـی را تمـدن پــرورد

حـرمـت فـرهـنـگ و تاریخ نـیا آمد بیاد

تیغ کین شب پرسـتان تا بـرد حلق سخن

در خموشستان شب شور و نـوا آمد بیاد

باخترازمهر دل افـروز سخن خالی مباد

گرچه درقعر شب ازسوگ و عزا آمد بیاد

بی کس و آواره دیدم بس به زیر آسمان

جنگ وجنجال شوک انگیز سیا آمد بیاد

24/7/2023

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا