روز های دشوار به پایان می رسد و اما این سکوت مرگبا ر فراموش نمی شود
تاریخ هرگز این سکوت مرگبار را فراموش نخواهد کرد
افغانستان دشوار ترین روز های تاریخی خود را سپری می کند و مردم این کشور از خم و پیچ هایی عبور می کنند که گذشتن از هر خم آن دشوارتر از پیمودن ” هفتاد خوان رستم” تاریخ است. مردم افغانستان بارها از پیچ و خم حوادث عبور کرده اند و بدترین دشواری ها را پشت سر نهاده اند؛ اما هیچ گاهی این چنین شاهد پراگنده گی و تشتت و اختلاف گروهی و قومی و زبانی در کشور خود نبوده اند. شگفت آور اینکه این بار شماری سیاستگران بیشتر وابسته به یک قوم چنان پنبه در گوش های خود نهاده اند و در برابر جنایت های گروهی و قومی و زبانی طالبان مهر سکوت مرگبار بر لب های خود زده اند که گویی در افغانستان خیر و خیریت است و هیج جیزی واقع نشده است. نه تنها سکوت مرگبار و معنا دار مشتی کوتاه اندیش و نابخرد نیست که با چشم پوشی از واقعیت های دردناک کشور در پرتگاهء قومیت سقوط و نقش تماشاچی و نظاره گر را در برابر رخداد های کشور اختیار کرده اند؛ بلکه بدتر از آن این آقایان در یک محاسبهء نادرست حافظهء تاریخ را دست کم گرفته اند که روزی این سکوت مرگبار آنان در برابر ستم و بیداد و زن ستیزی و آموزش ستیزی و تعصب قومی و زبانی …گروهی طالبان را با خط درشت خواهد نوشت و آنرا در معرض بدترین داوری نسل های دیگر قرار خواهد داد. آشکار است که پایان این داوری چه نتایجی را در پی خواهد داشت.
با تاسف که افغانستان پس از اشغال پاکستان زیر نام طالبان وارد بدترین و بی پیشینه ترین حوادث تاریخی خود شده است و اوضاع سیاسی، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی آن به مراتب پیچیده تر از گذشته شده است. اینکه فقر و بیکاری در کشور بیداد می کند و بیش از شش میلیون شهروند افغانستان در معرض خطر گرسنگی و بیش از 19 میلیون شهروند افغانستان از ناامنی های حاد غذایی رنج می برند؛ بیشتر و بیشتر از این هم از ناامنی ها و وحشت و دهشت طالبان و تلاشی های خانه به خانه و کوچه به کوچهء طالبان رنج می برند. این جدا از دشواری هایی است که پس از سیطرهء طالبان، افغانستان به پناه گاهء گروههای تروریستی و بهشت افراطی های سراسر جهان بدل شده است و اکنون بیش از بیست گروهء تروریستی از القاعده تا داعش، ایغور ها، حزب اسلامی تاکستان و ازبکستان، لشکر طیبه، جیش محمد، طالبان پاکستانی و گروههای تروریستی دیگر در افغانستان دارای مرکزیت اند و رهبران آنان سرگرم بسیج و هماهنگی فعالیت های تروریستی در سطح منطقه و فرامنطقه اند. اینکه طالبان از این واقعیت های تلخ و دردناک چشم پوشی می کنند و با صدور فرمان های وضع محدودیت های دست و پا گیر بویژه بر زنان افغانستان را به دوزخی آتشین برای مردم آن بدل کرده اند و بی توجه به این همه دشواری ها به ریش مردم می خندند. چندان جای شگفتی نیست؛ زیرا گروهء طالبان یک گروهء استخباراتی است و برای انجام ماموریت های ویرانگری به افغانستان پرتاب شده اند؛ اما در این میان سکوت شماری از سیاستگران وابسته به یک قوم در برابر این همه جنایت های طالبان، برای مردم افغانستان پرسش برانگیز است که آنان چگونه در لاک قومی فرو رفته اند و نه تنها از جنایت های طالبان چشم پوشی می کنند؛ بلکه بدتر از آن برای آنان خیلی موزیانه و دیده درایانه لابی گری می کنند و هر جنایت طالبان را با جنایت دیگری توجیه می کنند.
حیرت آور اینکه شماری از این پیش مرگان طالبان چنان در صفحه های رسانه های اجتماعی به مثابهء کاسه های داغ تر از آش حضور بهم می رسانند که بدون خواندن متن اصلی با رویکردی ناشیانه کج بحثی کرده و اتهام های گوناگون را بر نویسندهء متن روا می دارند. از این گونه آدم ها چیزی بیشتر از این هم توقع نمی رود؛ زیرا این ها خود را از پیش مرگان جنگ قومی و زبانی طالبان حساب کرده اند. این افراد چنان غرق تعصب و کور دلی اند که هر سفید را سیاه و هر سیاه را سفید می بینند.
این بحث متوجه این افراد نیست و بیشتر متوجه آنانی است که در میان یک قوم چیز فهم اند و دست کم به این نبوغ عقلی رسیده اند که به گفتهء افلاطون میدانند که نمی دانند و خود را از جمع عقلای قوم حساب می کنند. مردم از آنان توقع های بلندی دارند. هرچند این آقایان بار ها اعتماد و باور مردم را به گونه های افتضاح باری به بازی گرفته اند و مردم بار بار از این سوراخ ها گزیده شده اند؛ اما با تاسف که در افغانستان سیر تاریخ میل قهقرایی دارد و این سبب شده تا این اعتماد باخته ها بر سر امواج قرار بگیرند و هر از گاهی موج سواری کنند. این موج سواران اند که گاهی با هیاهوی قومی حادثه آفرینی می کنند و گلو پاره می کنند؛ زمانی هم دم را غنیمت شمرده و با سکوت مرگبار قومی گویا فضل فروشی می کنند. این در حالی است که آنان همه جنایت ها و ستمگری ها و آموزش ستیزی ها و زن ستیزی و قوم دشمنی و زبان ستیزی های طالبان را با چشمان باز مشاهده می کنند؛ اما با دیده درآیی های تمام لب به سکوت بسته اند و در لاک های قومی و زبانی خود خزیده اند. در این تردیدی نیست که تاریخ افغانستان پر از سیاه کاری های زمامداران و سیاستگران چپ و راست است که هر از گاهی برخلاف شعار های شان قومی عمل کرده اند. این رویکرد های سیاسی بوده که امروز مردم افغانستان از آنان متنفر اند و در نتیجهء خیانت و فساد آنان ، امروز این کشور در کام تروریسم فرو رفته و زیر نام امارت طالبان در اشغال پاکستان درآمده است.
آنچه مایهء تاسف است، اینکه چگونه شده تا اکثر سیاستگران پشتون خلاف رسم همگرایی های گذشته با خواست اکثریت مردم افغانستان پشت داده و به دلیل هم تباری با طالبان، با زبان سکوت حکومت نامشروع و ضد مردمی آنان را می خواهند، مشروع جلوه بدهند. افراد یادشده چنان در دام گرایش های تباری و زبانی اسیر اند که در برابر یکه تازی ها و قلدری ها و خودخواهی های گروهی طالبان سکوت اختیار کرده اند. این در حالی است که آنان می دانند که طالبان مردم افغانستان را به زور تفنگ به گروگان گرفته اند. این گروگان گیری ها از درون تا بیرون ادامه دارد. حلقه ای در درون طالبان چنان سلطه جو و در ضمن وابسته به پاکستان اند که حتا به خواست جناح های درونی خود هم پاسخ گو نیست. این ناپاسخگویی ها سبب شده تا مردم بدین باور شوند که آی اس آی از نشانی قندهار و صدور فرمان های ملا هبت الله افغانستان را اداره می کند. با این حال گفته می توان که این سکوت هم پروژه ای است، برای تداوم سلطهء پاکستان در افغانستان؛ اما این آقایان بدانند که طالبان یک پروژه اند که زیر نام معاهدهء دوحه بر افغانستان مسلط شدند و برای همیش نمی توانند با وعدههای فریب آلود افکار جهانیان را به بازی بگیرند. زود است که حوصلهء جهانیان بسر آید و این دلسردی ها سبب حمایت آنها از جبهه های مسلحانه و سیاسی مخالف طالبان شود. در این صورت بازی عوض شود و در روند این تعویض ها پرده از راز این سکوت سالاران هم بیرون گردد. آشکار است که این سناریو هم نجات افغانستان را در پی ندارد و برعکس به جنگ دیگری می انجامد که تباهی ها و ویرانی ها و وابستگی های دردناک را در پی دارد.
چقدر خوب خواهد بود تا پیش از آنکه تیغ زهر آلود پاکستان به استخوان های مردم افغانستان برسد؛ پیش از آن همه آنانی سکوت مرگبار در برابر ستم و بیداد و طالبان را بشکنند که تا کنون به آن متوسل شده اند. این آقایان بدانند که طالبان با رویکرد کنونی بقا ندارند. مگر این آقایان با چشمان روشن نمی بینند که طالبان در این مدت چه ناروایی ها را در حق سایر اقوام در افغانستان روا داشته اند. این آقایان مگر در خواب خرگوشی غرق اند و بسته شدن دروازه های مکتب ها بر روی دختران و وضع محدودیت های دست و پا گیر بر زنان و تفتیش و بازجویی های قومی و تلاشی های خانه به خانه و افگندن جوانان بصورت گروهی در زندان ها و ده ها جنایت دیگر طالبان را نمی بینند یا اینکه همه را می دانند و چنان در تعصب قومی غرق اند و در شعله های آن می سوزند که از دیدن و احساس آتش خرمن سوز سراسری طالبان در افغانستان معذور شده اند.
چتری را که آی اس آی برای به آشوب بردن افغانستان درست کرده است و دیر یا زود از هم می درد و پس لرزه های آن فرو ریزی حکومت طالبان را نیز در پی دارد. چه خوب است تا پیش از آنکه چنین اتفاقی رخ بدهد، سیاستگران پرغوغا و خاموش هر قوم؛ بویژه پشتون ها سکوت مرگبار در برابر امارت استبدادی طالبان را بشکنند و با اکثریت مردم افغانستان همصدا شوند. در غیر این صورت، آگاه باشند که این روز های دشوار و ستم طالبان بر سایر اقوام پایان یافتنی است؛ اما خجالت زده گی و شرمساری آنان ابدی خواهد بود ودر برابر محکومیت تاریخ پاسخی نخواهند داشت.
چارغ ظلم ظالم تا دمی محشر نمی سوزد – اگر سوزد شبی سوزد. شبی دیگر نمی سوزد. یاهو