شعر

زینت تاریخ

 

بار فرهنگ و تمدن تا که بر دوش من است

یک جهان غوغا نهان درلعل خاموش منست

کان گـوهـر خـفته در ژرفـای اقـیـانـوس دل

جلـوگاه مـأمـن خـورشـیـد آغـوش مـن است

قـصـه هـا دارم بـه دل از روزگاران کـهـن

شور و شوق نغمۀ عشّاق درگوش من است

تـا نیسـتـان ســروش دل سـخـن می پـرورد

بانگ آزادی و آتش پـاره خروش مـن است

وحشت تاریک دلان را نـور ویران می کند

مهـر تـابـان خــرد پــرودۀ هـوش مـن است

باغ و گلـزار وطن را بیش ازیـن آتش مزن

کـوه و دشـت و درۀ میهـن گلپوش من است

دشمـن عـقـل و هـنر از جهـل می گیرد پیام

سیرت وصورت نماد فکر منقوش من است

در نگاه جهل و افراط و تعصب خیر نیست

بـاز دورِ تـیــرۀ تـاریـخِ مغـشوش مـن است

بـار بـارم گـر بـه زنـدان افکـند، دارم کـشد

هـمـت و آزادگی دیبای تـن پـوش من است

پـایـداری زیـنت تـاریـخ حـمـاسـی شـدسـت

بـرگ هـای لالۀ رنگـیـن مفـروش من است

رسم تسلیم وحقارت در صف گُردان نیست

از تبار تهمتن جـنـس تـن و تـوش من است

گر حقیران حمله ور گردند بر عزّ و جلال

پامیـر و بابا و هـندوکش هـمدوش من است

10/1/2022

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا